محمدرضا نیکفر

در ایران امروز دین‌داری به نحو آشکاری نوعی سرمایه‌داری و کلاً از لوازم سرمایه‌داری است. تجربه‌ی روزمره به ما این را می‌آموزد. براساس این تجربه رویکرد انتقادی به وضعیت پیدا می‌کنیم یا خود نیز با جریان همراه شده و درمی‌یابیم هنر طی مراحل چیست. زرنگی ایرانی در ترکیب کردن این دو رویکرد است. ای بسا هم می‌نالیم هم دمسازی نشان می‌دهیم.

بود و نمود
قابلیتی در دین وجود دارد که تحمل این بازی را بر وجدانهای معذب آسان می‌سازد: این که می‌توان مدعی شد این دین به نمایش درآمده، دین حقیقی نیست و دینی که ما داریم چیز دیگری است. با هیچ استدلال عقلانی نمی‌توان این ادعا را پس زد. تنها چیزی که می‌توان گفت دست گذاشتن روی واقعیت دین در نمود آن است و این حکم عقلانی که تا استعدادی در بود نباشد، این نمودها از آن برنمی‌خیزند.

پارسایی و سکولاریزاسیون
به هر حال ما با نمودها کار داریم. موضوع، شناخت کارکرد است نه چیزی به نام "ذات". به کسانی که می‌گویند ذات را می‌شناسند، فقط می‌توانیم بگوییم خوشا به حالتان، ولی ما نمی‌شناسیم. آنان که ذات دین را می‌شناسند، به زبان دینی از اولیا هستند. ما با آنان نمی‌توانیم طرف شویم. در زمین می‌مانیم و به کارکرد می‌نگریم. بر این پایه است که دین‌داری را نوعی سرمایه‌داری می‌دانیم. هر کس مدعی عکس این سخن است بهتر است رفتار دیگری نشان دهد و دیگران را به رفتار دیگری فراخواند. آن رفتاری که بدان پارسایی می‌گویند. شرط پارسایی واقعی امروزین گسستن رابطه‌ی دین با قدرت سیاسی است و بر این قرار گسستن ترادف دین‌داری و سرمایه‌داری. نام علمی این رویکرد سکولاریزاسیون است. سکولاریزاسیون کمک می‌کند که دینداران پارسا باشند. از آن جایی که همه‌ی این بحثها در ترویج سکولاریزاسیون است، دینداران می‌توانند از سر لطف آنها را همچون تذکر به پارسایی تعبیر کنند.

مفهوم سرمایه
دین چه نوع سرمایه‌ای است؟ پول نیست، تومان و دلار نیست، کارخانه نیست، کرسی صدارت نیست، اما می‌تواند همه‌ی اینها را به دنبال آورد. در عصر حکومت فقیهان آن را که داشتی، می‌توانی اینها را نیز داشته باشی. در کتاب تاریخ‌ساز "سرمایه‌" اثر کارل مارکس امکان چنین تبدیل و جهشی کاویده نشده است.
مارکس در آنجا سرمایه را فقط به عنوان سرمایه‌ی اقتصادی بررسیده است. به مفهوم گسترده‌تری از "سرمایه" نیاز داریم تا بتوانیم در جایی دین را نیز صورتی از آن درنظرگیریم و در اقتصاد سیاسی در میان مجموعه‌ی عاملهای اساسی از دین نیز نام ببریم.

چهار نوع سرمایه
این مفهوم گسترده از سرمایه را در نزد پیر بوردیو (Pierre Bourdieu, 1930-2002) جامعه‌شناس فرانسوی می‌یابیم. او نظریه‌ی پیچیده‌ای را در این باب عرضه کرده که عزیمتگاه آن تشخیص حوزه‌های مختلف کنش اجتماعی است. ما در اینجا برای بیان منظور خود از دین به مثابه سرمایه، نظر او را ساده کرده و در آغاز به این اکتفا می‌کنیم که میان چهار نوع سرمایه فرق بگذاریم: سرمایه‌ی اقتصادی، سرمایه‌ی اجتماعی، سرمایه‌ی فرهنگی و سرمایه‌ی نمادین.

کل دایره‌ی عمل اجتماعی
با سرمایه‌ی اقتصادی آشنا هستیم. به هر نظریه‌ی اقتصادی هم که گرایش داشته باشیم با این حکم مخالفت نداریم که چیزی است که به طور مستقیم با کمیتی پول به بیان درمی‌آید. فرض کنید مقداری پول داریم و می‌خواهیم بنگاهی تأسیس کنیم. اگر از روابط خوبی برخوردار باشیم، یعنی هم در دایره‌ی آشنایانمان آدمهای کاردان باشند و هم در ادارات پارتی داشته باشیم، کارمان بهتر پیش می‌رود. این روابط را سرمایه‌ی اجتماعی می‌نامیم. اگر این بنگاه مثلا یک مؤسسه‌ی آموزشی باشد، ما بایستی دارای یک مدرک تحصیلی خاص باشیم که کاردانی ما را نشان دهد. مدرک تحصیلی یکی از شکلهای سرمایه‌ی فرهنگی است. حال اگر ما در شهرمان از شهرت و اعتبار لازم برای کارمان برخوردار باشیم، بنابر اصطلاح بوردیو سرمایه‌ی نمادین خوبی در اختیار داریم. سرمایه‌ی نمادین، سرمایه‌ی فرهنگی و سرمایه‌ی اجتماعی ما در خدمت آن قرار می‌گیرند که سرمایه‌ی اقتصادی ما کلانتر شود و چون این سرمایه کلانتر شد، نفوذ اجتماعی ما بیشتر می‌شود و بعید نیست که شهرت و اعتبار بیشتری نیز کسب کنیم و به ما مدرکهای افتخاری نیز بدهند. سرمایه‌ها به هم تبدیل می‌شوند. در جامعه‌ی سرمایه‌داری سرمایه‌ی اقتصادی نقش محوری را ایفا می‌کند، اما کل دایره‌ی عمل اجتماعی از طریق آن توضیح دادنی نیست.

سرمایه‌ی دینی
حکومت اسلامی، بر پایه‌ی الهیات سیاسی خویش، با تقسیم جامعه به خودی و غیرخودی آغاز به کار کرد. دیانتِ به نمایش درآمده و همخوان با معیارهای فقها، شاخص تعلق به خودی‌ها شد. دایره‌ی خودی‌ها دایره‌‌ای است که سرمایه‌ی اصلی فرهنگی، اجتماعی و نمادین در آن جمع می‌شود. چون در ایران شرط تعلق به آن دیانت است، دیانت خود به خود شرط سرمایه‌اندوزی‌ شده و بر این قرار است که دین‌داری نوعی سرمایه‌داری می‌شود. سرمایه‌ی دینی را که داشتی، از شانس بیشتری برای دستیابی به سرمایه‌ی اقتصادی برخوردار می‌شوی.
پیر بوردیو جامعه‌شناس فرانسوی سرمایه را تنها سرمایه‌ی اقتصادی نمی‌داند و درک گسترده‌تری را از مقوله‌ی سرمایه عرضه می‌کند، درکی که از آن یک مقوله‌ی جامعه‌شناختی همه‌جانبه ساخته است.

چهار نوع سرمایه
در آثار او ما فرق‌گذاری‌ای می‌بینیم میان چهار شکل عمده‌ی سرمایه: سرمایه‌ی اقتصادی، سرمایه‌ی اجتماعی، سرمایه‌ی فرهنگی و سرمایه‌ی نمادین. سرمایه‌ی اقتصادی، سرمایه در مفهوم اخص آن است، چیزی است که به طور مستقیم با کمیتی از پول به بیان درمی‌آید. در بخش پیشین "اندیشه‌ی انتقادی" برای آشنایی با معنای سه نوع دیگر سرمایه این مثال را آوردیم: فرض کنید مقداری پول داریم و می‌خواهیم بنگاهی تأسیس کنیم. اگر از روابط خوبی برخوردار باشیم، یعنی هم در دایره‌ی آشنایانمان آدمهای کاردان باشند و هم در ادارات پارتی داشته باشیم، کارمان بهتر پیش می‌رود. این روابط را سرمایه‌ی اجتماعی می‌نامیم. اگر این بنگاه مثلا یک مؤسسه‌ی آموزشی باشد، ما بایستی دارای یک مدرک دانشگاهی باشیم که کاردانی ما را نشان دهد. مدرک دانشگاهی یکی از شکلهای سرمایه‌ی فرهنگی است. حال اگر ما در شهرمان از شهرت و اعتبار لازم برای کارمان برخوردار باشیم، به این معناست که سرمایه‌ی نمادین خوبی در اختیار داریم. سرمایه‌ی نمادین، سرمایه‌ی فرهنگی و سرمایه‌ی اجتماعی ما در خدمت آن قرار می‌گیرند که سرمایه‌ی اقتصادی ما کلانتر شود و چون این سرمایه کلانتر شد نفوذ اجتماعی ما بیشتر می‌شود و بعید نیست که شهرت و اعتبار بیشتری نیز کسب کنیم و به ما مدرکهای افتخاری نیز بدهند. سرمایه‌ها به هم تبدیل می‌شوند.

شرطهای تضمینی موفقیت در ایران
به این مثال در ایران امروز مضمون مشخص‌تری می‌دهیم. اگر کسی با مقامات در ارتباط باشد، شانس بیشتری دارد برای این که مجوز تأسیس آموزشگاه را بگیرد. او اگر خود روحانی باشد، یا پدرش آیت‌الله مهمی باشد یا کلاً آقازاده باشد، موفقیتش حتمی است. مؤسسه‌ی او از حمایت دولتی بالایی برخوردار می‌شود اگر از در و دیوارش اسلامیت ببارد. اگر چنین شود، عده‌ای ترجیح می‌دهند از آن جا مدرکی بگیرند، چون از نظر دولت معتبر است و با آن بهتر می‌توان طی مراحل کرد. استقبال که دم‌افزون شد، مؤسسه ثروتمند می‌شود، ثروتمندتر که شد معتبرتر می‌شود، شعبه باز می‌کند، از حمایت دولتی بیشتری برخوردار می‌شود. صاحب آن تقدیرنامه دریافت می‌کند، با مقامات عکس می‌گیرد، ممکن است پست مدیرکلی یا وکالت و وزارت به او پیشنهاد شود. در مقابل کس دیگری را داریم که از خودی‌ها نیست، کاردان است، در رشته‌ی خود تجربه‌ها اندوخته و کتابها نوشته است، پول اولیه را هم دارد. با همه‌ی اینها بعید است که موفق شود. اجازه‌ی کار را هم که بگیرد، مؤسسه‌اش را رونقی نخواهد بود. ممکن است در آن را ببندند، چون شئون اسلام در آن رعایت نمی‌شود. حتا اگر ظاهرسازی‌های لازم نیز در مؤسسه برقرار باشد، باز این خطر آن را تهدید می‌کند.

امتیاز دیانت
امتیاز فرد اول بر فرد دوم در این است که با سرمایه‌ی فرهنگی، اجتماعی و نمادین کلانتری پا به عرصه می‌گذارد. نقطه‌ی قوت او دیانت در مفهوم وسیع کارکردی این کلمه است که عبارت است از ظاهر دینی، داشتن خاستگاه سنتی، ارتباط با مجامع دینی و ارتباط با دولت دینی. می‌توانیم ماجرا را خلاصه کنیم و بگوییم فرد اول سرمایه‌ی دینی بیشتری از فرد دوم دارد. قاعده‌ای را نیز می‌توانیم به این صورت تقریر کنیم: در ایران امروز از دو فرد در شرایط مساوی آن کس شانس بیشتری برای اندوختن سرمایه در مفهوم وسیع کلمه دارد که دیانت بیشتری داشته باشد.
اقتصاد سیاسی دینی
بنابر این ما برای تحلیل گردش سرمایه در ایران امروز به اقتصاد سیاسی‌ای نیاز داریم که یک مقوله‌ی اساسی آن دین باشد. هیچ لزومی ندارد که در آن چیزهایی مثل فساد و رشوه را به‌عنوانِ مقوله‌های پایه‌ای وارد کنیم. در مثالی که زدیم آن فرد متدین برای موفقیتش هیچ نیاز خاصی به رشوه دادن و این گونه فسادکاری‌های آشکار ندارد. او ممکن است بسیار درستکار و ساعی باشد و هر چه می‌کند از قصد خدمت برخیزد. به او هیچ اتهام شخصی نمی‌زنیم، چون بحث بر سر نظامی است که رانت‌خواری در آن یک امر ساختاری است.

رانت‌خواری ساختاری
رانت‌خواری را به آقازادگی و پارتی‌بازی نسبت داده‌اند. این مقوله فراتر از این حرفهاست. رانت در اصل ترکیبی است از سه شکل سرمایه‌ی فرهنگی، سرمایه‌ی اجتماعی و سرمایه‌ی نمادین. در یک رانت ممکن است این عامل بر آن عامل بچرخد. در جایی حاج‌آقا بودن مبنای رانت‌خواری می‌شود، در جایی آقازادگی، در جایی حشر و نشر با عده‌ای خاص و در جایی ایفای نقشی همانند نقش خودی‌ها، بی آن که در این کار عمدی باشد. رانت، ذاتی نظام است. حتا یک منتقد رانتخواری، در مفهوم فساد آشکار، ممکن است خود در معنای ساختاری آن رانتخوار باشد. علت این که انتقادهایی که گاه و بیگاه بالا می‌گیرند، راه به جایی نمی‌برند، همین است. سیستم در منتهای طهارت خود آلوده است.