نویسنده: عبدالغفور گردهانی
ما معمولاً این سؤال را نه از خود و نه از دیگران نمیپرسیم. علّتش شاید آن باشد که ما آنقدر به روزمرّگیهای خود عادت کردهایم که این سؤال به ذهنمان خطور نمیکند. معمولاً چیزی به ذهن میآید و دلمشغولی میشود که آن امر به عنوان یک مشکل یا نیاز درآید. این محیط یکنواخت عادتهایی را در ما تهنشین میکند که گاهی نیاز به جرقه و گاه آتشی خرمنسوز چون شمس لازم است تا ما را به خود آرد. هرچه رقّت و ضخامت این لایههای عادی شده کمتر یا بیشتر باشد به همان نسبت نیروی متناسبی با تغییر آن لازم است تا ما را برای لحظهای غیر عادی کند.
از آنجایی که این عادت در اثر این تکانهها در درجه اول تبدیل به خاطر، در گام بعدی حال و در اثر تقویت تبدیل به مقام میشود به نسبت شدت و ضعف عامل برانگیزاننده و محیط مناسب و تمرین و تکرار مثبت شرایط جدیدی تولید میکند. دوستی میگفت قبلاً جایی کار میکردم که از من تحرّک بیشتری طلب میکرد، شرایط من هم در آن بر به روز بودن بود و طبیعتاً مرا چست و چالاک نگه میداشت اما از زمانی که به یک محیط کم تحرّکتر وارد شدهام میبینیم با وجود آنکه من همان کس از لحاظ توان و نیرو هستم به رنگ محیط درآمدهام. محیطی بی رمق که همه چیز آن ثابت است حتّی روتینهای استاندارد را هم منحرف میکند. در این وضعیت گاه لازم است یک نفر از بیرون بیاید و بگوید که مثلاً پادشاه لباس ندارد، زیرا مردمی که در کنار شاه هستند به این وضعیت عادت کردهاند، گاهی عطّاران هم به عطرها عادت میکنند چه برسد به بیعاران. نگاه دیگری که ما را شاید از این وضعیت خلاص کند آن است که همهاش از جنبه امر و نهی به زیر دستان وارد نشویم، زیرا تا تغییر مهمّ و جوهری در بینش آنان صورت نگیرد و درد را نشناسند کی راه به سوی درمان خواهند برد. چونان آدمهایی خسته و عصبی میشوند و روز به روز نارضایتی آنان فزونی میگیرد و بعد از مدّتی حتی سرکارگر هم خسته و مانده ناامید میشود و به این تکرار تن میدهد. من بر این مبنا که کسی از بیرون از آن جمع بیاید و درد و مشکل را ببیند پافشاری میکنم زیرا خمودگان عادی شده را چارهای به غیر از این نیست که یک نفر بیاید و بگوید: ای جماعت به خواب رفته و غفلتزده بیدار شوید که شما نه تنها بیمار و رنجور عادتهای خود شدهاید بلکه اندک اندک دارید خود را نابود میکنید و معلوم نیست که سر از کدام نا کجا آباد درآورید. اما عکسالعمل عادتپیشگان اگر آن باشد که ما مریض نیستیم و دردی نداریم باید مجالی فراهم کرد که با آنها نشست و گفتگو کرد که علائم بیماری فلان است و شما آن را دارید. اگر درد را شناختند آن وقت با استفاده از توان و جسارت خود همان افراد میتوان درمان را هم جست. بیداری که صورت گرفت وقت آن میآید که محیط خود به خود عوض میشود. در جهان هستی از وجه عمودی چیزی ثابت نیست اما انحراف دید ما پس از مدتی به آن متغیر نسبت ثبات میدهد و روتینی میشود. این روزمرگی به روزمرگی و نهایتاً افسرگی و سر آخر به مرگ حقیقی منتهی میشود. اما اگر عادت در آنان چنان صلب و سخت افتاده باشد که هرگز با سخن خود را بیمار نپنداشتند باید ضربهای به آنان زد که بیدار شوند. این عده جز کسانی هستند که خوابهایشان فوقالعاده سنگین شده است. باید همچون پرستاری مهربان بر بالینشان نشست و تکانشان داد. اگر باز هم بیدار نشدند شدت ضربه را بایستی محکمتر کرد. دست آخر باید دانست که بسیاری هم آن چنان سختاند که هرگز بیدار نمیشوند و باید در آن دنیا با فشارهای سنگین بیدار میشوند که این البته دیگر سودی به حالشان ندارد. توبه کردن گامی در جهت بهبود فرایندهاست. نگاه رحمانی به انسان هم این چنین است.
نهیبهای آتشین خداوند و مواعید خنک بهشتی همین کار را میکند. اگر آدمها ترسیدند و پابه فرار گذاشتند با امید به اینکه بالاخره جان به در میبرند توانمند میشوند زیرا حرکت کردن را میآموزند. آنها میفهمند که باید همیشه گوش به زنگ باشند و هر دم سخنی نو و عملی تازه بیاورند تا در آن جهان ابدی در مقامات بهشتی بالا روند و مدارجشان دمادم بهتر شود. کوچکترین تغییری که در خود میآوریم هم ما و هم این جهان و هم جای ما را در آن جهان ابدی تغییر میدهد. شاید اغراق آمیز نباشد بگوییم سنگی که در اقیانوس آرام بیفتد بر زندگی ماهیان اقیانوس اطلس اثر میگذارد. رمضان ماه بررسی خود است و برنامهریزی برای سال آینده. چه خوب است در این شبها و روزها آینهای جلوی خود بگذاریم و تکتک عیبها را با صداقت و حساسیتی که در اثر تقوا در ما ایجاد شده است قشنگ ببینیم و فکر کنیم که چگونه آنان را تغییر دهیم.
نظرات
درود برشما