نویسنده : پروفسور علی پایا
جهان جدید که آداب و آموزههای خود را به شیوهای فراگیر در همه آفاق گسترانده است با ویژگیهای چندی از جهان کهن متمایز میشود. اولویت یافتن "امر سیاسی"، ظهور مستمر پدیدارهای بی بدیل به اعتبار ازدیاد فزاینده درجه پیچیدگی تعاملات اجتماعی، جایگزین شدن "نهادها" به عوض "افراد و شخصیتها" به منزله عاملان اصلی ایجاد تغییرات و تحولات، برجسته شدن نقش "فرهنگ" در شکل دادن به امور، و فراهم آمدن ظرفیتهای عظیم از رهگذر پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک برای درانداختن طرحهای نو و بر ساختن عالم و آدم، از این زمرهاند.
هر یک از این ویژگیها، با دیگر اجزای مجموعهای که بر روی هم "جهان مدرن" را شکل میدهند ارتباطی تنگاتنگ و برهم افزا دارد. به عنوان مثال: "امر سیاسی" علی التعریف مابعد اجتماع است، به سپهر روابط جمعی تعلق دارد، و متکی به ملاکهای عینی و آزمون پذیر است. اولویت یافتن آن بدین معنی است که در جهان جدید، ارادهها و خرد و عقلانیت جمعی، و نه خودکامگی شخصی و توهمات خرافی، راهنمای تکاپوهای فردی و گروهی میشود. بی جهت نیست که در زمانه کنونی "دموکراسی یا مردمسالاری" است که از اقبال عمومی برخوردار میگردد و "جباریت و استبداد" را که یادگار دوران کهن است بی اعتبار میسازد. اولویت یافتن "امر سیاسی" همچنین به این معنی است که در جهان جدید اخلاقیات صرفا به قلمرو امور فردی و شخصی محدود نمیشود، بلکه عمل اخلاقی کنشگر سیاسی در حیطه عمومی است که از برجستگی برخوردار میگردد. به همین اعتبار است که در جهان جدید مفاهیمی همچون "پاسخگو بودن در برابر افکار عمومی"، "شفافیت"، "اعتماد سازی"، "پرهیز از عوام فریبی"، و نظایر آن در فرهنگ سیاسی در جایگاه کلید-واژههای اصلی ظاهر میشوند. رسوایی مالی اخیر که دامنگیر نمایندگان مجلس عوام انگلیس شده است و طغیان افکار عمومی علیه این قبیل رویههای غیر اخلاقی بخوبی نشان دهنده این واقعیت است که در جهان جدید، شهروندان، که سیاستمداران کارگزاران و خدمتگزاران آنان به شمار میآیند، بی اخلاقی سیاسی را برنمیتابند.
"اولویت داشتن امر سیاسی" در جهان جدید در عین حال بدین معنی است که هر نوع اقدام آگاهانه یا ناآگاهانه در جهت بی اعتبار کردن "امر سیاسی"، خواه در هیئت بی تدبیری و فقدان کفایت کنشگران سیاسی، خواه آلودگی و فساد آنان، و خواه سودا زدگی و اسطوره باوری ایشان، شالودههای جوامع جدید را متزلزل میسازد، راه پیشرفت و بهسازی را سد میکند، و زمینه مساعدی برای آشوب و تخریب و ویرانی (خواه در هیئت آنارشیسم و خواه در قالب نیهیلیسم) فراهم میآورد.
جهان جدید با همه بداعت و تازگی، از درون رحمِ جهان کهن سر بر آورده است. معنای این سخن آن است که میان این دو جهان، بر خلاف تصور خام برخی که شتابزده و سطحی به قضاوت میپردازند، نه شقاق و گسست، که پیوندهای ظریفی برقرار است که کنشگرانی که با آن آشناترند بهتر میتوانند در قلمرو جهان جدید به ساماندهی بهینه امور اقدام ورزند.
در جامعه امروز ایران، سید محمد خاتمی ومیرحسین موسوی را میتوان به معنای دقیق کلمه کنشگرانی سیاسی متعلق به دوران مدرن به شمار آورد. این هر دو با کوله باری از "سنت-آگاهی"، با راز و رمز جهان مدرن و پیچیدگیهای آن آشنایند. هر دو به ضوابط اخلاق جمعی و فردی پای بندند. هر دو از فریبکاری در برابر افکار عمومی و دروغ گفتن به عامه پرهیز دارند. و هر دو در اندیشه بهره گیری از ظرفیتهای سیاسی جهان مدرن برای برساختن دنیایی بهترند که در آن نه تنها شهروندان ایرانی، که همه ساکنان سیاره بتوانند با برخورداری از آزادی، امنیت، و عدالت، در مسیر رشد و تعالی ارزشهای انسانی و معنوی خویش گام بردارند.
تأیید بلیغ سیدمحمد خاتمی از میر حسین موسوی نماد و نشان این واقعیت است که موسوی ادامه دهنده مسیری است که در تاریخ معاصر ایران به "جنبش اصلاحات" شهرت پیدا کرده است. اصلاحات، که سیدمحمد خاتمی به تازگی با شیوایی هر چه تمامتر برخی از ظرفیتهای معنایی و مفهومی آن را تفسیر کرده است، یک حرکت تمدن ساز در ابعاد ملی، منطقه ای و جهانی، و در خور شان ملتی است که در عداد پایه گذاران جهان جدید محسوب میشود.
ایران خواه در دوران ماقبل ورود اسلام، و خواه پس از استقرار در گردونه تمدن اسلامی، یکی از تاثیرگذار ترین کنشگران در عرصه تحولات تمدنی بوده است. بقای کشورها و تداوم نقش آفرینی آنها، البته امری نیست که از پیش حتمیت یافته باشد. در عرصه رقابت دائمی میان اقوام و ملتها، هر گروه که صلاحیت زیست آزاد و مستقل را از دست دهد، از صحنه حذف میشود. نگاهی به نقشه جغرافیای جهان در فاصله سالهای 1900 تا 2000 بخوبی این واقعیت را آشکار میسازد که باقی ماندن در صحنه و تاثیر گذار بودن، به چیزی به مراتب بیش از شانس و اقبال و استخاره نیاز دارد.
ایران در موقعیت خطیری قرار دارد. در تاریخ پر نشیب و فراز و طولانی این سرزمین بارها رشته بقای آن به نازکی تار مویی باریک شده است اما هر بار لطف حق و همت بلند مردان و زنان این مرز و بوم آن را از نابودی حتمی رهانیده است. اینک در اولین دهه هزاره سوم، بار دیگر ایران با تهدیدهایی بنیان برافکن مواجه شده است. سیاستها و رویههایی که در چند سال اخیر پی گرفته شدند، مستمرا درجه آسیبپذیری کشور را در زمینههای مختلف افزایش دادهاند. در این زمینه تنها کافی است به هشدارهای مکرری که از جانب صاحبنظران دلسوز و درد-آگاه در قالب نامهها و بیانیهها و تفسیرها و گزارشها طی چهار سال اخیر عرضه شده است نظر شود.
برای آن که ایران سربلند بتواند بار دیگر نقش دورانساز خود را در میدان تمدن سازی جهانی ایفا کند میباید از ظرفیتهای قدرتمندی که به وسیله نهادهای مناسب فراهم میشود و درایت و بصیرت کنشگرانی که قابلیت اداره نهادها و هدایت آنها را دارند بهره گرفت. جهان جدید جهان نهادهاست. اما نهادها در غیاب کنشگران توانا، یا به نمادهایی انتزاعی بدل میشوند و یا به نظامهایی زحمت افزا. در عین حال کارآمد ترین نهادها و شایسته ترین کنشگران نیز تنها به هنگامی میتوانند از ظرفیتهای موجود به شیوهای بهینه بهره بگیرند که شهروندان مسوول و آگاه با حضور مستمر در صحنه و مشارکت دائم در امور، وظیفه تذکار اشتباهات و هشدار در خصوص خطاها را به انجام برسانند و نهاد و اداره کنندگان آن را در هدایت صحیح امور یاری رسانند.
مضمون آنچه را گذشت اینگونه میتوان خلاصه کرد که: در جهان مدرن، کشورها و ملتهایی از نعمت بقا و تأثیرگذاری بهرهمند میمانند که علاوه بر برخورداری از موهبت نهادهای پرتوان، و گذشته از اتکا به حضور مستمر مردم در عرصه، از فضیلت وجود کنشگرانی بهرهمند باشند که بجز آراستگی به قابلیتهای معرفتی و اخلاقی در خور جهان مدرن، و سوای توانایی در بهره برداری از ظرفیتهای نهادها و هدایت بهینه آنها، به راستی به مردم و نقش آنان در تصحیح مسیرو و مشارکت دادن آنان در امور باور داشته باشند و بدان پایبند باشند. نه آن که به مردم صرفا به منزله "زینت المجالس" و "تضمین کننده مشروعیت سیاستمداران" نظر کنند.
ایران اسلامی در آستانه زمان برگزاری انتخاباتی سرنوشت ساز که میتواند رقم زننده سربلندی و عزت یا انحطاط و افول آتی آن در میان خانواده ملل باشد، از این اقبال بزرگ برخوردار است که همه اسباب و عوامل یک تغییر دورانساز و سازنده یکجا در اختیارش قرار دارد. از یکسو یک نهاد قدرتمند یعنی "جنبش اصلاحات" با ظرفیتهایی فراخ و بی مانند برای سازندگی در همه عرصههای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی، از سوی دیگر شهروندانی آگاه و مسئول، و بالاخره از سوی سوم، سیاستمداری همچون میر حسین موسوی، آشنا با راز و رمزهای جهان مدرن و پای بند به مبالاتهای اخلاقی فردی و جمعی و باورمند به نقش و اراده مردم، همگی در صحنه حضور دارند.
در میان این عوامل سهگانه، آن که در زمان انتخابات میتواند این مجموعه بالقوه را به یک نیروی عظیم بالفعل برای ایجاد تحولات مثبت بدل سازد تنها و تنها مردماند. مشارکت فراگیر تک تک شهروندان و آرائی که در حمایت از جنبش اصلاحات و سکاندار کنونی آن، میر حسین موسوی، به صندوق میریزند، میتواند سرنوشت ایران را به نحو کامل دگرگون کند و این سرزمین کهنسال را بار دیگر از لبه پرتگاه نابودی نجات بخشد و آن را در موقعیتی قرار دهد که همچنان بتواند نقش دیرپای تمدن سازی خود را ادامه دهد.
در مقام شهروندی دوستدار سربلندی ایران و ایرانی رأی خود را به میر حسین موسوی تقدیم میکنم
نظرات