میگویند ملّت ایران حافظهی تاریخی ندارد. این را شاید هر کدام از ما به طریقی در تجربیّات زندگیمان درک کرده باشیم. امّا فرارتر از این مسئله ما ملتی هستیم که حوصله و صبوری لازم برای اصلاح را نداریم. هیچ وقت کنش درست نداشتهایم. ما در سه قرن گذشته به صورت متوسط هر ٢٥ سال یک پادشاه را یا کشتهایم، یا فراریش دادهایم یا تنهایش گذاشتهایم. تاریخ معاصر ما سراسر یا کرنش بوده یا شورش؛ راه میانی را انتخاب نکردهایم. مردم انگلستان در ٥ قرن گذشته تنها چارلز اول را آنهم با برگزاری دادگاه و محاکمه، اعدام کردهاند. جالب است؛ پس چگونه تعارضات خود را حل کردهاند؟
ما مردمی هستیم که توانایی گفتوگو نداریم. تاریخ خشونتهای این مرز و بوم بهخوبی این را ثابت میکند. از آن گذشته نگاهی به اطرافمان بیاندازیم، کوچکترین تصادف خیابانی به نزاغ میانجامد. چون طرفین نمیتوانند با گفتوگو آن را حل کنند. لازمهی اصلاح؛ گفتوگو و صبوری است. در نقطهای که اکنون ایستادهایم، انتخاب دوباره با ماست. یا صبوری و کنش درست برای اصلاح وضع موجود یا بازگشت دوباره به چرخهی باطل کرنش و شورش!
کدام یک از ماها تاکنون به دستآوردهای عملی در دایرهی اثرگذاریمان فکر کردهایم؟ اگر جواب مثبت است لابد به این نتیجه رسیدهایم که هنگامی که تریبون انتقادهای گزنده از صدر تا ذیل سیستم را رها کرده و وارد گود شدهایم، به قول معروف باد از کلهمان پریده و فهمیدهایم که تغییرات به این آسانی که ما میگفتیم هم نیست.
من و شمایی که دولت را بهخاطر فراهم نکردن زندگیای مانند شهروندان سوئدی و دانمارکی به باد انتقاد گرفته، چقدر در زندگی شخصیمان مانند آنها رفتار میکنیم. چقدر در تربیت بچهها، روابط شخصی، حفظ محیط زیست، انظباط و وقتشناسی و... حساسیت اروپایی به خرج میدهیم. من اصلاً قصد توجیه کاستیها را ندارم و معتقدم نظام حکمرانی کشور در چند دههی گذشته مرتکب اشتباهات زیاد هزینهسازی شده است و خیلی از جاها نجابت مردم از سر مسئولین نیز زیاد بوده است.
سخن من به آنجایی برمیگردد که کنشگری فعّال ما میتواند تأثیر ،هر چند شاید کوچک، در بهبود اوضاع داشته باشد؛ اما آرمانگرایی و شعارمحوری باعث انفعالمان میشود. یکی از این عرصهها انتخابات است. ما در چند دههی گذشته چند دولت متفاوت را تجربه کردهایم، میزان تفاوت و عمق تأثیرات آنها را بر ابعاد گوناگون زندگیمان با تمام وجود لمس کردهایم و قاعدتاً سخن از اینکه همهی آنها یکی هستند و تغییر دولت چیزی را عوض نمیکند، بیمعنی است و به آن نمیپردازیم. اوّل به دلایل آنهایی که رأی نمیدهند نگاهی میکنیم:
• من سیاسی نیستم: خیلیها توجیهشان برای بیتفاوتی و شرکت نکردن در انتخابات این است که من کاری به سیاست ندارم و نمیخواهم وارد این وادیها شوم و اصلاً برایم مهم نیست کدام دولت سرکار بیاید. این سخن از نظر من همان اندازه بیمعنی است که بگوییم «من به آب و هوا کاری ندارم پس آب و هوا هم نباید به من کار داشته باشد. من وقتی به باران کاری ندارم باران هم نباید مرا خیس کند.» اگر ما به سیاست کاری نداریم سیاست از قیمت گوجهای که میخریم و قبض برق و نوع درس خواندن بچههایمان تا برنامهای که در تلوزیون میبینیم به همه کار دارد.
• شرکت در انتخابات یعنی مشروعیّت بخشیدن به سیستم: این استدلال را من از اساس نادرست میدانم؛ اولاً در جهانی با این سطح از آگاهی و دسترسی به اطلاعات هیچ حکومتی دوامش به نمایشهای تبلیغاتی نیست. این نمایشها شاید در دههی ٦٠ و ٧٠ بهکار میآمد، امّا مگر این سیستم خودش نمیتواند تشخیص دهد که اکنون تمام دنیا میزان محبوبیتش را از هزاران روش میتوانند بسنجند. وقتی با آنالیز تعداد و نوع جستوهای گوگل میتوان ذائقه و خواست مردم و میزان فاصلهی آن با خواست و سیاست حاکمیّت را سنجید، دیگر نمایش تبلیغاتی، محلّی از اعراب ندارد. قاعدتاً حاکمیت خیلی قبلتر از ماها این را تشخیص داده است. ثانیا اگر ما سیستم را قبول نداریم راهش تحریم انتخابات نیست. شرکت نکردن در انتخابات اتفاقاً یعنی ما گود را برای سیستمی که قبولش نداریم خالی کرده تا خود برایمان تصمیم بگیرد. اگر به یاد داشته باشیم سال ٩٢ رهبر انقلاب در پیامی حکیمانه تمام آنهایی که نظام را قبول ندارند به شرکت در انتخابات فراخواند. چراکه ایشان اعتقاد دارند نتیجهی انتخابات در درجهی اول برای ایران مهم است نه نظام فعلی.
• نتیجهی انتخابات از قبل مشخص است: به این نمیپردازیم؛ چرا که بارها مدافعان این دیدگاه این سخن را قبل از انتخابات گفته و نتیجه مطابق استدلالشان نبوده است. پس چه لزومی دارد این بار نیز با همان پیشفرض تصمیم بگیریم.
• روحانی با بقیّه چه فرقی دارد؟: «بازار که روز به روز بدتر داره میشه، همه که بیکارند، رکود همه جا رو گرفته، همه کارخونهها تعطیل دارند میشند و...» این جنس استدلال کسانی است که میکوشند ما را قانع کنند دولت روحانی کاری از پیش نبرده است. برای اینکه بهتر بتوانیم دستاوردهای روحانی را بسنجیم در حوزه اقتصادی که تقریباً دغدغهی همهی ما است متمرکز شده و برای این کار لازم است با آمار و ارقام سخن بگوییم.
اقتصاد ایران از سالها قبل از انقلاب به دلیل وابستگی به درآمدهای نفتی به مشکلات ساختاری دچار شده است. این مشکلات خاص یک دولت نبوده و تقریباً روز به روز بدتر نیز شدهاند. حل ریشهای این مشکلات در توان هیچ دولتی نبوده و تا هنگامی که تمامی ارکان نظام و مراکز تصمیمگیر بر سر این مسئله اجماع نکنند، در بر همان پاشنه میچرخد. با این وصف سیاستهای دولتها در کنترل یا دامن زدن به این مشکلات تا حد زیادی تعیینکنندهی وضعیّت کلّی اقتصاد کشور میباشد.
شاید «آستانه سقوط» بهترین واژهای باشد که میتواند اقتصادی را که دولت روحانی تحویل گرفت توصیف کند. دولت احمدینژاد به معنای واقعی کلمه ساختار اقتصادی و نظام اداری کشور را شخم زد. تورّم بالای ٤٠ درصد، افزایش لحظهای قیمتها، رشد منفی ٦/٨درصدی، ٣٨٠ هزار میلیارد تومان بدهی دولت، ٥٠٠ میلیارد تومان پروژه کلنگ خورده و نیمه کار و... تنها قسمتی از اعدادی است که میتواند تصویر وحشتناک اقتصاد ایران در سال ٩٢ را برای ما گویاتر کند و به این اضافه کنید اجماع جهانی بر علیه ایران و روند تشدید تحریمهایی که میرفت ایران را وارد برنامه نفت در برابر غذا و دارو کند. دولت روحانی علیرغم تمام انتقاداتی که به رویکرد اقتصادی آن وارد است، اما در این مدت توانستهای است گامهای بلندی بردارد. هر چند ممکن است ما تمامی این اقدامات را در سبد معیشتی خود هنوز لمس نکرده باشیم:
١. اقتصاد یک سیستم پویا است. هر تصمیمی تبعاتی دارد. در بعد کلان تبعات تصمیمات اقتصادی معمولاً با وقفه خود را نشان میدهد. این وقفه ممکن است از چند ماه تا چند سال طول بکشد. همانگونه که نتیجه تصمیمات روزمره و غیر کارشناسی دولتهای نهم و دهم را در سالها ٩٠ تا ٩٢ مشاهده کردیم، نتیجهی تصمیات درست این دولت نیز در آینده بهتر مشاهده خواهد شد. سیاستهای نادرست دولت آقای احمدینژاد در بههمریزی ساختار اقتصادی (از جمله منحل کردن شورای پول و اعتبار، نابود کردن سازمان برنامه و بودجه، رشد وحشتناک پایه پولی، دخالت در بانک مرکزی و...) باعث انباشت مشکلاتی گردید که با تلنگر تحریم خود را نشان داده و باعث فشار شدید بر معیشت مردم گردید. این دولت تصمیات بسیار درستی در برگرداندن قطار اقتصاد به مسیر اصلی خود گرفته است که میبایست ادامه پیدا کرده تا در آیندهی نزدیک اثرات بیش از پیش بر سفره مردم لمس گردد.
٢. در زمینهی تورّم، این دولت توانسته رشد بیضابطهی نقدینگی و افزایش سرسامآور و روزمرّه قیمتها را کنترل کند. کاهش تورم بهمعنی ارزانی نیست بلکه بهمعنی این است که رشد قیمتها کنترل شده و به روند منطقی افزایش پیدا میکند. مردم ایران معمولاً در سنجش تورّم به آمار و ارقام نگاه نکرده و ملاکهای خاصّ خود را دارند. بنزین، نان، مسکن و دلار و طلا پنچ شاخص اصلی مردم برای سنجش گرانی هستد.
به طور مثال مسکن در دولت آقای احمدینژاد نزدیک به ٦ برابر رشد کرد، در حالی که در این دولت کمتر از ١١ درصد رشد داشته است و همانگونه سایر موارد. فراتر از آمار و ارقام، هر کدام از ما روزانه به بازار مراجعه کرده و خرید میکنیم و به خوبی میتوانیم تشخیص دهیم که دیگر خبری از التهابات بازار و نوسان شدید قیمتها و افزایش روزمرّهی آنان نیست و صحبت روزانهی ما راجع به قیمت گوشت و برنج و مایع ظرفشویی نیست.
٣. در حوزهی رشد اقتصادی، کشور توانسته است از رکود خارج شده و به رشد مثبت دست یابد. این رشد اگر چه از کیفیت مطلوب برخوردار نبوده و قاعدتاً اثر خیلی زیادی در کوتاهمدّت در سفرهی مردم نداشته است، اما نفس جهش از رشد منفی به رشد مثبت به این معنی است که اقتصاد احیا شده و آماده جهش در تمامی ابعاد میباشد.
٤. خالص اشتغالزایی در دولتهای نهم و دهم تقریباً صفر (١٤٠٠٠ شغل در ٨ سال) بوده است. از این رو کل جمعیت جوانی که در آن دوره به جمعیت فعّال کشور اضافه شده است اکنون بیکار هستند. همزمان نیز میزان ورود سالانهی جمعیّت جویای کار به بازار در حال افزایش است. از این رو علیرغم ایجاد ٢ میلیون شغل در دولت یازدهم، کماکان نرخ بیکاری در حال افزایش است. چراکه سالانه بیش از ١ میلیون نفر وارد بازار کار خواهند شد. ورود قسمت زیادی از این جمعیت به بازار کار به دلیل افزایش بیضابطهی ظرفیت دانشگاهها در دولت احمدینژاد به تعویق افتاده بود. این افزایش نرخ بیکاری ناشی از ناتوانی دولت نبوده است؛ این مسئله ناشی از انفجار جمعیت کشور در دهه ٦٠ و انباشت بیکاری از دولتهای نهم و دهم بوده است؛ چراکه اگر آن زمان با وجود درآمدهای سرشار نفتی سالانه ٥٠٠ هزار شغل نیز ایجاد شده بود، اکنون وضعیت بیکاری به این گونه بغرنج نبود.
اما فراتر از این مسائل، بزرگترین دستآورد روحانی، که به اعتقاد من برای یک کارنامهی ٨ ساله نیز کافی است، رفع تحریمهای جهانی بر علیه ایران بود. مسئله فقط آن جایی نیست که ما به دنبال تأثیرش بر سبد معیشت خود در کوتاهمدت باشیم، یا آن را بخواهیم در نوسانات قیمت طلا و ارز جستجو کنیم. رفع تحریمها، ایران را از یک کشور در آستانهی برنامه نفت در برابر غذا، به کشوری با شرایط مناسب برای جهش اقتصادی تبدیل کرد. در دنیای با تغییرات سریع و آنی و حجم اطلاعات بالا، پیشرفت در انزوا امری محال و نشدنی است و تنها منجر به هدر رفت منابع خواهد شد. نمونههای جهانی آن زیاد است.
و امّا نکتهی پایانی. ما بعد از انقلاب اسلامی توانستهایم دو دوره پرتنش را پشت سر بگذاریم. دوران جنگ تحمیلی و سالهای بحرانی دولتهای نهم و دهم. اوّلی را به مدد سرمایهی اجتماعی بالا و حضور مردم و دیگری را به لطف افزایش قیمت نفت و درآمدهای سرشار آن. ما اکنون هیچکدام را به شکل قبلی نداریم. دیگر منابعی برایمان نمانده است تا هزینه فشارهای خارجی و اشتباهات سیاستمدران را از جیب آن پرداخت کنیم. نه مردم توان و شور قبل را دارند و نه نفت دست و دلبازی سابق را. پس هشیار باشیم چه انتخابی میکنیم.
نظرات