نویسنده: صفورا الیاسی

سال در نزد ایرانیان همواره دارای فصل نبوده است. زمانی شامل دو فصل: زمستان ده ماهه و تابستان دو ماهه بوده؛ و زمانی دیگر تابستان هفت ماه (از فروردین تا آبان) و زمستان پنج ماه (از آبان تا فروردین)، و سرانجام از زمانی نسبتاً کهن به چهار فصل سه ماهه تقسیم گردیده است. گذشته از ایران، سال و ماه سغدی‌ها، خوارزمی‌ها، سیستان‌ها در شرق و کاپادوکی‌ها و ارمنی‌ها در مغرب ایران، بدون کم و زیاد همان سال و ماه ایرانی بوده است.
مردم‌شناسان بر این عقیده می‌باشند که محاسبه‌‌ی آغاز سال، در میان قوم‌ها و گروه‌های کهن، از دوران کشاورزی، همراه با مرحله‌ای از کاشت یا برداشت بوده و بدین جهت است که آغاز سال نو در بیشتر کشورها و آیین‌ها در نخستین روزهای پاییز، یا زمستان و یا بهار می‌باشد. آغاز سال ایرانیان، هر چند زمانی دستخوش تغییر گردید؛ ولی «حمزه اصفهانی» در کتاب «سنی ملوک الأرض و الأنبیاء» و «ابوریحان بیرونی» در «آثار الباقیه» گویند که آغاز سال ایرانی، از زمان خلقت انسان (یعنی ابتدای هزاره‌‌ی هفتم از تاریخ عالم)، روز هرمز از ماه فروردین بود. وقتی که آفتاب در نصف النهار، در نقطه‌‌ی اعتدال ربیعی، و طالع سرطان بود.

پیدایش جشن نوروز
در ادبیات فارسی جشن نوروز را، مانند بسیاری دیگر از آیین‌ها، رسم‌ها، فرهنگ‌ها و تمدن‌ها به نخستین پادشاهان نسبت می‌دهند. شاعران و نویسندگان قرن چهارم و پنجم هجری، چون فردوسی بزرگ، منوچهری، عنصری، بیرونی، طبری، مسعودی، مسکویه، گردیزی و بسیاری دیگر که منبع تاریخی و اسطوره‌ای آنان بی‌گمان ادبیات پیش از اسلام بوده، نوروز و برگزاری جشن نوروز را از زمان پادشاهی جمشید می‌دانند، که تنها به چند نمونه و مورد [ از آن‌ها ] اشاره می‌شود:

جهان انجمن شد بر تخت اوی
از آن بر شــده فره بخــت اوی

به جمشـید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نــو خـواندند

سر سال نــو هرمز فرودیــن
بر آسوده از رنج تن، دل ز کین

به نوروز نو شــاه گیتی فـروز
بر آن تخت بنشست فـیروزروز

بزرگان به شـــادی بیاراستند
می‌و رود و رامشگران خواستند

«محمد بن جریر طبری» نوروز را سرآغاز دادگری جمشید دانسته:
«... جمشید علما را فرمود که آن روز که من بنشستم به مظالم، شما نزد من باشید تا هرچه در او داد و عدل باشد بنمایید، تا من آن کنم. و آن روز که به مظالم نشست، روز هرمز بود از ماه فروردین. پس آن روز رسم کردند ...»

«ابوریحان بیرونی» پرواز کردن جمشید را آغاز جشن نوروز می‌داند:

«... چون جمشید برای خود گردونه بساخت، در این روز بر آن سوار شد، و جن و شیاطین او را در هوا حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیدن این امر به شگفت شدند و این روز را عید گرفته و برای یادبود آن روز تاب می‌نشینند و تاب می‌خورند ...»

به نوشته «گردیزی»، جمشید جشن نوروز را به شکرانه‌‌ی این که خداوند «گرما و سرما و بیماری و مرگ را از مردمان گرفت و سیصد سال بر این جمله بود» برگزار کرد و هم در این روز بود که «جمشید بر گوساله‌ای نشست و به سوی جنوب رفت به حرب دیوان و سیاهان و با ایشان حرب کرد و همه را مقهور کرد.»

و سرانجام «خیام» می‌نویسد که جمشید به مناسبت باز آمدن خورشید به برج حمل، نوروز را جشن گرفت:

«... سبب نهادن نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور بود، یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج شبان روز به اول دقیقه‌‌ی حمل باز آمد و به همان روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند از آمدن، چه هر سال از مدت همی کم شود؛ و چون جمشید، آن روز دریافت [ آن را ] نوروز نام نهاد و جشن و آیین آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند.

در خور یادآوری است که جشن نوروز پیش از جمشید نیز برگزار می‌شده و ابوریحان نیز، با آن که جشن را به جمشید منسوب می‌کند، یادآور می‌شود که: «... آن روز را که روز تازه‌ای بود، جمشید عید گرفت؛ اگرچه پیش از آن هم نوروز بزرگ و معظم بود ...»

گذشته از ایران، در آسیای صغیر و یونان، برگزاری جشن‌ها و آیین‌هایی را در آغاز بهار سراغ داریم.

در منطقه‌‌ی لیدی و فری ژی، براساس اسطوره‌های کهن، به افتخار «سی بل»، الهه‌‌ی باروری و معروف به مادر خدایان، و الهه‌‌ی «آتیس» جشنی در هنگام رسیدن خورشید به برج حمل و هنگام اعتدال بهاری، برگزار می‌شد.

مورخان از برگزاری آن در زمان «اگُوست شاه» در تمامی سرزمین فری ژی و یونان و لیدی و آناتولی خبر می‌دهند. به ویژه از جشن و شادی بزرگ در سه روز 25 تا 28 مارس (4 تا 7 فروردین).

«صدرالدین عینی» درباره‌‌ی برگزاری جشن نوروز در تاجیکستان و بخارا (ازبکستان) می‌نویسد:

«... به سبب اول بهار، در وقت به حرکت درآمدن تمام رستنی‌ها، راست آمدن این عید، طبیعت انسان هم به حرکت می‌آید. از این جاست که تاجیکان می‌گویند: « حمل، همه چیز در عمل. در حقیقت این عید به حرکت آمدن کشت‌های غله، دانه و سر شدن (آغاز) کشت و کار و دیگر حاصلات زمینی است که انسان را سیر کرده و سبب بقای حیات او می‌شود ...»

وی در جای دیگر می‌گوید: «... در بخارا نوروز را که عید ملی عموم فارسی زبانان است، بسیار حرمت می‌کردند. حتی ملای دینی به این عید که پیش از اسلامیت، عادت ملی بوده، بعد از مسلمان شدن هم مردم این عید را ترک نکرده بودند، رنگ دینی اسلامی داده و از وی فایده می‌بردند. از آیت‌های قرآن هفت سلام نوشته به «غولونگ آب» که خوردن وی در نوروز از عادت‌های ملی بیش تره بوده، تر کرده می‌خوردند ...»

ولی برگزاری شکوهمند و باورمند و همگانی این جشن در دستگاه‌های حکومتی و سازمان‌های دولتی و غیر دولتی و در بین همه‌‌ی قشرها و گروه‌های اجتماعی، بی گمان، از ویژگی‌های ایران زمین است، که با وجود جنگ و ستیزها، شکست‌ها و دگرگونی‌های سیاسی، اجتماعی، اعتقادی، علمی و فنی، از روزگاران کهن پابرجا مانده، و افزون بر آن به جامعه‌ها و فرهنگ‌های دیگر نیز راه‌‌یافته است؛ و در مقام مقایسه، امروز جامعه و کشوری را با جشن و آیین چندین روزه‌ای، که چنین همگانی و مورد احترام و باور خاص و عام، فقیر و غنی، کوچک و بزرگ و بالاخره شهری و روستایی و عشایری باشد، سراغ نداریم.

روزها یا ماه جشن نوروز

مدت برگزاری جشن‌هایی چون «مهرگان»، «یلدا»، «سده» و بسیاری دیگر، معمولا یک روز (یا یک شب) بیشتر نیست. ولی «جشن نوروز»، که درباره اش اصطلاح «جشن‌ها و آیین‌های نوروزی» گویاتر است، دست کم یک یا دو هفته ادامه دارد.

ابوریحان بیرونی مدت برگزاری جشن نوروز را، پس از جمشید یک ماه می‌نویسد:

«... چون جم درگذشت، پادشاهان همه روزهای این ماه را عید گرفتند. عیدها را شش بخش نمودند:

5 روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند،

5 روز دوم را به اشراف،

5 روز سوم را به خادمان و کارکنان پادشاهی،

5 روز چهارم را به ندیمان و درباریان،

5 روز پنجم را به توده‌‌ی مردم

و پنجه‌‌ی ششم را به برزیگران.»

«کمپفر» در سفرنامه‌‌ی خود آورده که، در زمان شاه سلیمان صفوی، مهمانی‌ها، تفریح و جشن‌های نوروز در میدان‌های عمومی تا سه هفته طول می‌کشید.

«درو ویل» نیز مدت تعطیلی جشن نوروز را در زمان فتحعلیشاه دو هفته می‌نویسد.

ولی برگزاری مراسم نوروزی امروز، دست کم از پنجه و «چهارشنبه‌‌ی آخر سال» آغاز و در «سیزده بدر» پایان می‌پذیرد.

افسانه‌ها درباره‌‌ی پیدایش نوروز فراوان است از آن جمله: پرواز جمشید در هوا، به مظالم نشستن او در نوروز، آغاز گشتن آسمان، تجدید دین، ساختن تخت و تابیدن نور بر آن، گشتن فلک و برج‌ها، گردونه‌‌ی بلور جمشید تخت جمشید در برابر آفتاب، بر گوساله نشستن جمشید و از این گونه مطالب که اگر هم مبتنی بر وقایعی بوده‌اند همه فراموش و مسخ شده، صورت خرافه و افسانه بر خود گرفته اند.

ابوریحان بیرونی در کتاب «التفهیم لاوایل صناعة التنجیم» در سبب نهادن نوروز می‌نویسد: «نوروز چیست؟ نخستین روز است از فروردین ماه، زین جهت روز نو نام کردند زیرا که پیشانی سال نو است.»

باز می‌نویسد: «اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین، آنست که اول روزی است از زمانه و بدو فلک آغازید به گشتن.»

اما درکتاب «نوروزنامه» که در اواخر سده‌‌ی پنجم هجری تالیف شده درباره‌‌ی منشاء نوروز و تحولات آن اشاره‌های دقیق و سودمند و مهمی آمده است. نویسنده‌‌ی نوروزنامه مانند ایرانیان عهد باستان معتقد است که در آفرینش حرکت خورشید در بامداد نخستین روز فروردین از اولین درجه‌‌ی برج حمل شروع شد و می‌گوید: «چون ایزد تبارک و تعالی بدان هنگام که فرمان فرستاده که ثبات برگیرد (یعنی خورشید به حرکت در بیاید) تا تابش ومنفعت او به همه چیزها برسد، آفتاب از سر حمل برفت وآسمان او را بگردانید و تاریکی و روشنایی جداگشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد بر تاریخ این جهان. پس از هزار و چهارصد و شصت و یک سال به همان دقیقه و همان روز باز رسید ... چون آن وقت را دریافتند ملکان عجم از بهر بزرگداشت آفتاب و از بهر آن که هر کس این روز را در نتوانستندی یافت، نشان کردند و این روز را جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا هنگام آن را بدانند و آن تاریخ را نگاه دارند.»

در جای دیگر می‌نویسد: «چون کیومرث، اول از ملوک عجم به پادشاهی نشست و خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن را بدانند بنگریست که آن روز بامداد آفتاب به اول دقیقه‌‌ی حمل آمد، موبدان را گرد کرد و بفرمود که تاریخ از این جا آغاز کنند و موبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند.»

در همین کتاب در سبب ایجاد نوروز می‌نویسد: «اما سبب نهادن نوروز آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود، یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروز، به اول دقیقه‌‌ی حمل باز آید. (لیک در سال بعد به همسان وقت و روز که رفته بود، بدین دقیقه نتواند آمدن، چه هر سال از مدت، همی کم شود) و چون جمشید آن روز را دریافت نوروز نام نهاد و جشن و آیین آورد، پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند.»

باز در جای دیگر نوشته است از این تاریخ (یعنی از زمان نهادن تاریخ به دست کیومرث) هزار و چهارصد سال گذشته بود و آفتاب اول روز به فروردین و به برج نهم آمد (در پادشاهی هوشنگ و تهمورث) چون کبیسه نمی‌کردند، آغاز سال و نوروز تقریبا در این مدت نه ماه عقب افتاده بود. چون از ملک جمشید چهار صد و بیست و یک سال بگذشت (1461=421+1040) این دور (یعنی دور اول از زمان تاریخ گذاری کیومرث ودور دوم از آغاز آفرینش) تمام شده بود و آفتاب به فروردین خویش به اول حمل باز آمد ... پس در این روز که یاد کردیم، جشن ساخت و نوروزش نام نهاد و مردمان را فرمود که هر سال چون فرودین نو شود، آن روز جشن کنند و آن روز نو دانند تا آن گاه که دور بزرگ باشد که نوروز حقیقت بود (یعنی نوروز حقیقی)

به هر حال نظر بیرونی و نویسنده‌‌ی نوروزنامه درباره‌‌ی منشاء نوروز چنین است که ایرانیان عقیده داشته اند که پس از آفرینش زمین و آسمان و هر چه در آن‌هاست چندین هزار سال به حال سکون و بی حرکت ایستاده بوده‌اند؛ چون به فرمان اهورامزدا آغاز به حرکت کردند، حرکت خورشید در آن هنگام از بامداد نخستین روز ماه فروردین یا روز هرمزد و از نخستین نقطه یا دقیقه یا درجه‌‌ی برج حمل بود ولی در سال بعد که در آن روز و ساعت حرکت کرده نتوانست به آن دقیقه برسد و ناچار آغاز سال از جای خود تغییر یافت و عقب افتاد و هر سال در درجات برج‌ها به طور قهقرایی تغییر یافت تا در یک دور طولانی دوباره به همان روز و ساعت که در آغاز حرکت کرده بود باز آمد و این مدت 1460 سال طول کشید و نخستین کسی که این روز (یعنی نوروز حقیقی) را دریافت کیومرث بود و آن را آغاز تاریخ تعیین کرد و دوباره دور دوم از بامداد روز هرمزد، از نخستین درجه‌‌ی برج حمل و روز اول بهار شروع شد.

علت گردیدن آغاز سال در درجه‌های مختلف برج‌ها و واقع شدن نوروزهای همه ساله در روزهای گوناگون به طور قهقرایی این بود که چون ایرانیان طول سال خورشیدی را 365 روز و 6 ساعت و 12 دقیقه حساب می‌کردند. به علت کبیسه نکردن- چون با آن آشنایی نداشتند- آغاز سال با نقطه‌‌ی اعتدال ربیعی هر چهار سال تقریبا یک روز فاصله پیدا می‌کرد. ناچار لحظه‌‌ی تحویل سال و نوروز یا روز هرمزد در برج‌ها و فصل‌ها جابجا می‌شد؛ چنانکه در دوران پادشاهی هوشنگ و تهمورث که 1040 سال از تاریخ گذاری کیومرث گذشته بود، آغاز فروردین ماه یا نوروز در برج نهم بود و این محاسبه تا اندازه‌ای درست است، زیرا در 1040 سال اگر ربع شبانه روز یا 6 ساعت تحویل خورشید از نقطه‌‌ی اعتدال ربیعی دور افتاده باشد، در طول این مدت می‌شود 6240= 6 * 1040 ساعت که با تقسیم آن به 30 روز (تعداد روزهای ماه) می‌شود هشتاد ماه و بیست روز و اگر دقیقه‌ها محاسبه شود، به هر حال آغاز سال پس از آن مدت در داخل برج نهم قرار می‌گیرد.

می‌گویند: چون جمشید در 1040 به پادشاهی رسید، پس از 421 سال از سلطنت او یعنی هنگامی که 1461 سال از آغاز تاریخ کیومرثی گذشته بود، خورشید سه باره در همان روز و همان ساعت که به نقطه‌‌ی اعتدال ربیعی یا جایی که در روز نخست از آن جا آغاز به گشتن کرده بود بازگشت یعنی در نخستین دقایق و ساعت بامداد هرمزد از ماه فروردین قرار گرفت و دور سوم آغاز شد و جمشید نیز همچون کیومرث آن نوروز حقیقی را دریافت و جشن گرفت.

با علم به اینکه عقاید مربوط به آفرینش و سکون و حرکت ستارگان و ماه و خورشید و زمین و آسمان به آن صورت که بیان شده‌اند، جز افسانه‌هایی بیش نیستند ولی در پرتو آن‌ها چند موضوع برای ما روشن و آشکار می‌شود که چگونه توجه به مسایل نجومی و اختر شماری و ستاره‌شناسی و محاسبه‌‌ی حرکات خورشید و رصد ستارگان و دقت و ممارست در قضایای مربوط به هیات و نجوم و گاهشماری از کهن ترین زمان‌ها در میان ایرانیان معمول بوده و با دسترسی نداشتن به وسایل دانشی دقیق با رصدهای ساده و ابتدایی به مسایل مهمی در گاهشماری پی برده بودند که با اندازه گیری‌های زمان ما از لحاظ محاسبه‌‌ی طول سال خورشیدی حقیقی و تعیین محل و موقع دقیق آن در برج‌ها چندان تفاوت فاحشی پیدا نمی‌کند.

اما درباره‌‌ی داستان‌ها و افسانه‌هایی که در منشاء ایجاد و نسبت دادن آن به جمشید، پادشاه دوره‌های اساطیری، باید در نظر گرفت که بدون شک در ذهن و خاطره‌‌ی مردم ایران زمین برخی پیشامدهای تاریخی مهم وجود داشته است که بر اثر گذشت زمان رنگ باخته و به صورت افسانه در آمده بوده است و باید در علل به وجود آمدن آن‌ها دقت و امعان نظر کرد و از لابه لای آن‌ها، حقایق تاریخی را بیرون کشید و در پیرامون آن‌ها اندیشه به کار بست تا بشود به نتایج سودمندی رسید.

در اینجا لازم است یادآوری کنیم که هر افسانه‌ای از چهار پایه به وجود می‌آید و شکل می‌گیرد:

نخست، پیشامد و رخداد تاریخی بزرگ و مهمی که نظر به اهمیتش، خاطره اش در ذهن مردم باقی می‌ماند و سپس با گذشت زمان شکل افسانه به خود می‌گیرد و شاخ و برگ‌های گوناگون می‌یابد.

دوم، کسانی که در پدید آوردن و پیدایش آن پیشامدها دست اندر کار بوده‌اند.

سوم، مکانی که این پیشامدها در آن به وقوع پیوسته است.

چهارم، زمانی که داستان در آن رخ داده است.

سه پایه‌‌ی آخر همواره در معرض دگرگونی و جابه جا شدن و شکل عوض کردن است و چه بسا داستانی از کسانی به کسان دیگر نسبت داده می‌شود یا از مکانی دیگر نقل می‌شود یا از نظر زمان پس و پیش برده می‌شود ولی آن چه همواره ثابت می‌ماند، هسته‌‌ی اصلی و مبنای پدید آمدن پیشامد است که البته با شاخ و برگهایی آرایش می‌یابد و اگر آن‌ها را از پیرامون آن‌ها بپیراییم و افزوده‌ها را از دور هسته‌‌ی اصلی دور گردانیم، بی گمان به حقیقتی خواهیم رسید.

اکنون اگر با این نظر در داستان‌های مربوط به جمشید و نوروز بنگریم و آن‌ها را تجزیه و تحلیل نماییم، نتیجه‌های زیر به دست خواهد آمد که:

بیگمان خاطره‌ای از علت بنای کاخ‌ها وایوان‌ها و تالارهای تخت جمشید در آن صفه در دامنه‌‌ی کوه رحمت در ذهن مردم ایران باز مانده بوده. می‌دانسته اند که میان بنیاد این معبد عظیم یا شهرآیین با برگزاری آیین نوروز و مهرگان که هر دو جنبه‌‌ی کاملا ملی و دینی و نجومی داشته ونیز گرد آمدن درباریان و بزرگان ایران زمین و کشورهای گوناگون در این محل مقدس ارتباطی وجود داشته و نیز خاطره‌هایی از مراسم تحویل خورشید به برج حمل و رصد و تابیدن نخستین پرتو خورشید در بامداد نخستین روز تابستان بزرگ و فرارسیدن سال نو اجرا می‌گردیده است، به یادها باز مانده بوده است.

بدینسان با برقراری ارتباط میان ساختن و پدید آوردن تخت جمشید برای اجرای برخی مراسم و انجام دادن برخی محاسبات نجومی و رصد و اندازگیری‌های مربوط به وضع خورشید در نوروز و مهرگان و برگزاری جشن‌ها و آیین‌های مخصوص به این مناسبت‌ها و مربوط ساختن آن با واژه‌‌ی تخت و تابیدن خورشید بر آن و نوروز گرفتن آن روز، همه روشن می‌سازد که این داستان‌ها چگونه به وجود آمده‌اند و از کجا ریشه گرفته اند.

چون امروز ما می‌دانیم که مبنای تخت جمشید یا صد ستون یا (پارسه که) کی و به دستور چه کسی ساخته شده است. بنابر این بر ما روشن می‌گردد که چگونه داستان‌های جمشید وسلیمان و داریوش در هم آمیخته و یک چنین افسانه‌هایی را پدید آورده است.

اکنون با توجه به ریشه‌‌ی این داستان‌ها، لازم می‌نماید که جستجو کنیم آن نوروز تاریخی که داریوش در بالای صفه تخت جمشید با آیین ویژه‌ای برگزار کرده و به علت اهمیت و ارج خاصی که داشت، خاطره اش در ذهن مردم ایران باقی ماند، کدام نوروز و کی بوده است.

اما باید پیشاپیش بدانیم که نوروز یک عید و جشن کهنسال و بسیار باستانی است که از نیاکان آریایی ایرانیان بدان‌ها رسیده ومسلما پیش از زردشت نیز این جشن برگزار می‌شده است و شاید بتوان گفت که آیین نوروز از سده‌های سیزدهم و چهاردهم پیش از میلاد و حتی اوایل هزاره دوم پیش از میلاد مرسوم بوده است. پس با این پیشینه روشن می‌گردد که نوروز آن چنان که پنداشته می‌شود که جشن دینی زردشتی نیست بلکه مربوط به زمان «پوریو تکیشان» (پیش دینان) بوده است. از این رو در اوستا نامی از نوروز برده نشده است. ولی پس از اشاعه‌‌ی دین زردشتی در ایران و برقراری سال شماری و گاهشماری اوستایی در ایران زمین و تطبیق دادن ماههای هخامنشی و اوستایی با یکدیگر، جشن فروردگان که عید مردگان بود در پایان سال و دهه‌‌ی آخر ماه اسفندارمذ اوستایی برگزار می‌شد، با جشن نوروز که در آغاز ماه (آدوکنیش) هخامنشی توام شده، کم کم رنگ و بوی زردشتی به خود گرفت و به همین علت است که تنها در برخی از کتاب‌های دینی دوران ساسانی از این جشن و برخی آداب مذهبی مربوط به آن یاد می‌شده و در دین زردشتی به چنین جشن بزرگ و دیر سال کمتر پرداخته شده است.

نوروزی با این خصوصیات یعنی سالی که حلول خورشید به نقطه‌‌ی اعتدال ربیعی و نخستین دقیقه‌‌ی برج حمل در سر ساعت 6 بامداد نخستین روز ماه فروردین یا برابر هخامنشی آن (ادوکنیش) انجام گرفت، تنها در سال 487 پیش از میلاد به افق تخت جمشید می‌توانست اتفاق بیفتد و بس، زیرا با محاسبات دقیق قهقرایی و جدول‌هایی که دانشمندان هیات و نجومی فراهم آورده‌اند، معلوم می‌شود که در سال 487 پیش از میلاد تحویل سال در روز 28 مارس به افق گرینویچ ساعت 2 و 39 دقیقه از نیمه شب گذشته و به افق تخت جمشید که حدود 3 ساعت و 21 دقیقه با آن فرق دارد، در سر ساعت 6 بامداد نخستین روز ماه (ادوکنیش) هخامنشی یا روز هرمزد فروردین ماه اوستایی اتفاق افتاده است. پس معلوم می‌شود که نوروز سال 487 پیش از میلاد یکی از آن نوروزهای حقیقی بوده که کیومرث و جمشید و گشتاسب آن را درک کرده بودند و داریوش بزرگ نیز با محاسباتی که دانشمندان و مغان آن زمان محاسبه کرده بودند، در این سال در تخت جمشید که از سی سال پیش، دو سال مانده به پایان پادشاهی او، برای تدارک چنین جشنی ساخته شده بود، انجام گرفته است و بدین سان پس از سال‌ها و سده‌ها، نوروز را در محل و موقع خود ثابت نگاه داشتند و از آن پس با معمول کردن کبیسه‌های یکصد و بیست ساله به انجام رسانیدند.

نوروز جشن بازگشت به زندگی، جشن آفرینش، و جشن تجلی عناصر فرهنگ مدنی

دکتر بدرالزمان قریب این پژوهش نوروز را در سه تصویر مورد بررسی قرار می‌دهد:

1- نوروز، جشن تجدید حیات طبیعت و بازگشت به زندگی در طبیعت

2- نوروز، جشن آفرینش

3- نوروز، تجلی عناصر و بنیادهای فرهنگی مدنی

هریک از این سه تصویر را می‌توان از سه دریچه‌‌ی اسطوره، تاریخ و آیین‌ها بررسی کرد که نگارنده چکیده وار آن‌ها را نقل می‌کند و تکیه بر تصویر سوم نوروز که تبلور بنیادهای فرهنگ مدنی است دارد.

1- نوروز جشن بازگشت به زندگی، دو اسطوره به پشتوانه دارد: اسطوره‌‌ی جمشید و اسطوره‌‌ی سیاوش

1-1- اسطوره‌‌ی جمشید

پیوند تنگاتنگ جمشید و خورشید و جمشید و نوروز در بنیانگذاری نوروز

1-1-1- روایات اسلامی

فردوسی بزرگ:



سر سال نو هرمز فرودین
بر آسوده از رنج تن، دل زکین

به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند

چنین روز فرخ از آن روزگار
بمانده از آن خسروان یادگار


بیرونی (1): جمشید بر سریر زرتشت و چون پرتو آفتاب بر تخت او تابید، چهره‌‌ی جمشید چون خورشید می‌درخشید. مردم در آن روز دو خورشید دیدند و آن را روز نو خواندند و جشن گرفتند.

بیرونی (2): می‌گویند فرخنده ترین ساعات نوروز، ساعت ای متعلق به خورشید است و بامداد این روز، سپیده دم تا حدود امکان به افق نزدیک است و با نگاه کردن به سپیده دم مردم بدان تبرک می‌جویند زیرا که نام آن روز اورمزد است و آن نام خدا، آفریدگار، سازنده و پرورنده‌‌ی جهان و مردم است. او که همت و احساسش قابل توصیف نیست.

نوروز نامه: سبب نام نهادن نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور است و یکی آن که سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانه روز به اول دقیقه‌‌ی حمل باز آید لیک در سال بعد بدین دقیقه نیامد و چون جمشید آن روز را درک کرد و به احتساب آورد نوروز نام نهادند و جشن گرفتند.

1-1-2- پشتوانه‌‌ی زبانشناسی:

جمشید و خورشید هر دو با پسوند «شید» به معنای «درخشان» از اوستایی «خشئته»(xsaeta) ترکیب شده‌اند.

نام اصلی جمشید: «ییم»(yima) یا «جم» در اوستا و «یم»(yama) در ریگ وداست.

همین نام اصلی خورشید «خور»(xwar) یا «هور» در اوستا و «سور»(sur/swar) در وداست. در منابع کهن تاریخی و بسیاری ازمنابع جدید جمشید را به نام «جم» می‌خوانند و لقبش را «شید» ذکر کرده‌اند. سبب آن که هرکجا می‌رفت چون خورشید می‌درخشید و نور از او ساطع می‌شد. جمشید اسمش جم بود و به سبب زیباییش بدو لقب جمشید دادند چون شید به معنی فروغ و درخشان است (طبری)

جم پسر «ویونگهان»(ویونگهنه/ویوهونت در اوستایی) است که معادل «ویوسونت» (vivasvant) متون ودایی برابر با خدای خورشید است و در ادبیات پس از ودا نیز نام عام خورشید است. رابطه‌‌ی جمشید و میترا که هر دو با روشنی در ارتباط اند و دارای رمه‌‌ی خوب و چراگاه‌های فراخند نیز شناخته شده است.

1-1-3- پشتوانه‌‌ی تاریخی:

نظریه‌‌ی جلوس داریوش بزرگ در تخت جمشید در بامداد نوروز در سالی که هنگام جلوس او حلول خورشید به برج حمل به ساعت 6 بامداد روی داده است.

و در آن ساعت شاه بر تخت می‌نشست و بارعام می‌داد و نور خورشید ازمنفذی بر تخت او می‌تابید.

نظریه‌‌ی نسبت دادن بنای شهر استخر به جمشید همراه با نقوش و دیوار نگاره‌هایی که شاه هخامنشی را بر تخت در حال حمل او توسط اقوام تابع گوناگون نشان دهد.

فارسنامه‌‌ی ابن بلخی: جمشید بفرمود تا جمله ملوک و اصحاب جهان به استخر حاضر شوند و جشن گرفت و آن ساعت خورشید به اعتدال ربیعی رسیده بود.

نظریه‌‌ی نجومی: تخت جمشید با محاسبات ریاضی، فیزیکی و ستاره‌شناسی بسیار دقیقی بنیانگذاری شده است. احتمال می‌رود که نقش شیر و گاو و پلکان آپادانا، نمادی از برج اسد و برج ثور باشند و این هر دو ماه (اردیبهشت و امرداد) در بنا و وضع جغرافیایی آن نقشی داشته باشند.

1-2- پیوند جمشید با نوروز در بازگشت به زندگی و گسترش زمین

بیرونی از قول زادویه: اهرمن برکت را از آب و گیاه گرفته بود و باد را از وزیدن باز داشته بود و درختان خشک شدند و دنیا نزدیک به نابودی بود. پس جم به امر خداوند به قصد منزل اهرمن و پیروان او رفت و دیر گاهی آنجا بماند و چون برگشت جهان به حالت فراوانی و باروری و مردم به اعتدال رسیدند. در آن روز که جم برگشت، مانند آفتاب طالع شد و نور از او می‌تابید و مردم از طلوع دو آفتاب در یک روز در شگفت شدند و آن روز را نوروز خواندند و جشن گرفتند و چون چوب‌های خشک سبز شدند مردم به یُمن این نعمت در هر ظرفی و طشتی جو کاشتند و سپس این رسم میان ایرانیان پایدار ماند.

متون پهلوی: جمشید به دوزخ رفت و مدتی آنجا بماند و پیمان را که اهرمن ربوده بود از او بگرفت و به زمین بازگرداند.

بیرونی: چون در عهد جم هیچ جانوری نمرد، زیرا خداوند به پاداش خدماتی که جمشید کرد مردم او را از پیری، بیماری، درد و غم رهایی بخشیده بود. در نتیجه جانوران و مردمان چنان رو به فزونی نهادند که فراخنای زمین با همه‌‌ی پهنای آن تنگ شد. آن وقت جمشید به امر خداوند زمین را در سه بار سه برابر کرد. پس جمشید به مردمان دستور داد در این روز غسل کنند تا از گناهان پاک شوند.

روایت بیرونی بازتاب روایت وندیداد است که جم به کمک دو ابزار زرین که خداوند بدو داده بود زمین را گسترش می‌دهد. در فروردین یشت نیز در برابر خشکی چراگاه‌ها از فروهر جم استمداد می‌شود.

1-3- بازگشت به زندگی: پیوند نوروز با سیاوش و کیخسرو

1-3-1- اسطوره‌‌ی سیاوش:

سیاوش قهرمان صلح دوستی، پاکدامنی، دلاوری ایرانیان و نماد اعتدال (و مخالف افراط) به دست دشمنان ایران و ناجوانمردانه کشته می‌شود از خون اوگیاهی می‌روید که همیشه زنده است و پسرش کیخسرو به ایران باز می‌گردد. کیخسرو پادشاه آرمانی ایران، اسطوره‌‌ی صلح، نظم و داد را برقرار می‌کند و به آشفتگی دوران کاووس پایان می‌دهد. ضمنا کیخسرو از جاودان‌هاست. می‌توان بازگشت او را به ایران، مثل بازگشت سیاوش به زندگی تلقی کرد.

1-3-2- روایات اسلامی، بیرونی:

خدای گیاهان در این روز زنده می‌شود. گویند در بامداد نوروز بر کوه بوشیخ شخصی خاموش که دسته‌ای از گیاهان خوشبو در دست دارد ساعتی آشکار می‌‌شود و بعد تا سال دیگر همان زمان ناپدید می گردد.

ترشخی (تاریخ بخارا): بنای ارک را به سیاوش نسبت می دهند و محل گور او را در دروازه‌‌ی غوران بخارا که مکانی عزیز و محترم است می‌دانند و هر سال در نخستین روز نوروز پیش از آفتاب یک خروس می کشند و به روایت دیگر، مغان بر مرگ او سرود سوگواری می خوانند.

1-3-3- مقایسه شود با اسطوره بین النهرینی «اکیتو»(akitu) با کشته شدن خدای «دموزی»(/ تموز) و بازگشت او به زمین در بهار و ازدواج او با الهه‌‌ی باروری و تجدید حیات طبیعت.

همان گونه جشن بابلی «زگموک»(zagmuk) و بازگشت «مردوک» پس از اسارت در زیر زمین و جشن بهاری و آیین تجدید میثاق پادشاه با مردوک و کاهنان آن.

جشن بهاری بابلی‌ها دوازده روز دوام داشت و در آن مدت پیکر بت‌ها از معبدهای هر شهر به خارج برده می‌شد و بعد از این همراه با پیکر مردوک به پرستشگاه بابل آورده می‌شد. در آنجا شاه شرکت می‌کرد و حلقه‌‌ی شاهی و شمشیر خود را به کاهن می‌داد و در مقابل پیکر مردوک توبه می‌کرد و سوگند می خورد و با این تشریفات مردوک که در جهان زیرین اسیر بود آزاد می‌شد.

1-3-4- احتمال می رود که آریایی‌ها که جشن سال نوشان به سبک هند و اروپایی‌ها در آغاز پاییز بود، متاثر از جشن‌های بهاری مردم بین النهرین و مردم بومی فلات ایران باشد. شک نیست که مردم بومی فلات ایران پیش از آمدن آریایی‌ها جشن بهاری را همانند مردم بین النهرین برگزار می‌کردند و در میان ایرانیان پیش از گرویدن به دین زردشت تلفیقی از عقاید بومیان فلات و آیین پرستش نیاکان یا فروشی‌ها ایجاد شده بود.

نوروز ظاهرا جشن غیر زردشتی است و زردشتیان باستان بیشتر به جشن‌های دینی خود پایبند بودند. اما محبوبیت نوروز در میان ایرانیان باعث شد که زردشت نوروز را بپذیرد و آن را به عنوان جشن آفرینش برگزار کند. بازگشت فروشی‌ها را نیز می توان نوعی بازگشت به زندگی یا بازگشت به سوی زندگان تعبیر کرد. فروشی‌ها ارواح پاک نیاکان اند که پیش از سال نو، به دیدن وطن، خانه، فرزندان و نوادگان خود می آیند. نام ماه فروردین نیز از نام «فروشی»(= فرورتی) گرفته شده است.

آیین رفتن بر مزار گذشتگان پیش از نوروز و افروختن چراغ یا شمع برای آن است که فروهرها راه خانه وکاشانه خود را در روشنایی به آسانی بیابند و تمیز کردن خانه نیز در اصل برای خوش آمدگویی به این بازدیدکنندگان آن جهانی است.

2- نوروز و آفرینش و جشن توزیع بخت:

2-1- طبق نظریه‌ای، آفرینش جهان در نوروز صورت گرفته است (نظریه‌‌ی دیگر نیز آن را در مهرگان می‌داند).

بیرونی: آفرینش جهان در ششمین روز نوروز به کمال رسید و در این روز خداوند از آفرینش بیاسود. روز اول نوروز به نام خداوند (هرمزد) و روز ششم به نام خرداد (امشاسپند) است. در بیشتر روایات آسمان، زمین، خورشید و ستارگان قبلا آفریده شده بودند. آفرینش زمان در نوروز بود. خداوند به خورشید در آن زمان که در برج حمل بود حرکت بخشید و از آنجا زمان آغاز شد و مردم نوروز را جشن گرفتند. در بعضی روایات آفرینش انسان نیز در نوروز بود پس نوروز جشن تولد انسان نیز می تواند باشد.

بیرونی: نخستین روز از فروردین ماه را از این جهت نوروز نام نهادند زیرا پیشانی سال نوست و به اعتقاد پارسیان نخستین روزی است از گشتن زمان. در این روز خوشبختی را برای ساکنان زمین توزیع می کنند و از این رو ایرانیان آن را روز امید می خوانند.

نوروزنامه: در آغاز آفرینش، حرکت خورشید در بامداد نخستین روز فروردین از نخستین درجه‌‌ی برج حمل آغاز شد. پس آفتاب از سه حمل برفت و آسمان او را گردانید و شب و روز پدیدار گشت و از آن آغازی شد بر تاریخ جهان.

2-2- نوروز بزرگ

بیرونی: دانشمندان ایران گویند که در نوروز ساعتی است که در آن سپهر پیروز، روان‌ها را برای ایجاد آفرینش به جنبش درآورد. این روز که روز خرداد است نوروز بزرگ نام دارد و در میان ایرانیان جشنی با اهمیت است. گویند که خدا در این روز آفرینش همه‌‌ی آفریدگان را به پایان رسانید. در این روز او ستاره‌‌ی مشتری را آفرید و فرخنده ترین ساعات متعلق به مشتری است. اما آخرین عمل آفرینش اورمزد به اعتقاد زردشتیان، آفرینش انسان است و اگر آفرینش ستاره‌‌ی مشتری بعدا بدان اضافه شده بدین دلیل است که ستاره‌‌ی مشتری همنام اورمزد است. در نوروز بزرگ (یا روز خرداد از ماه فروردین) است که طبق متون پهلوی بیشتر رویدادهای مهم جهان در گذشته و آینده در این روز اتفاق افتد، از جمله: تولد زردشت، گسترش دین، پیام اورمزد به زردشت، پذیرش گشتاسپ دین زردشت را، تولد و عروج کیخسرو، روزی که سام نریمان، اژی دهاک را بکشد و چندی به عنوان پادشاه هفت کشور بر تخت نشیند و چون کیخسرو ظهور کند آن را بدو واگذار کند، و در آن مدت سوشیانس موبد موبدان او گردد. پس تن گشتاسپ شاه زنده گردد و کیخسرو و فرمانروایی را بدو واگذر کند و سوشیانش مقام خود را به پدرش زردشت دهد. در این روز است که اورمزد خدا رستاخیز تن پسین کند و جهان از مرگ و رنج و بدی برهد و اهرمن سرکوب گردد.

2-3- از نظر آفرینش باید نقش امشاسپندان را در کمک به اورمزد یادآور شد چه غیر از اورمزد که نگهبان انسان است هر کدام از امشاسپندان نگهبان یکی از آفریدگان اند: «بهمن»(وهومن)، نگهبان حیوان، «اردیبشهت» نگهبان آتش، «اسپندارمز»(اسفند) نگهبان زمین، «خرداد» نگهبان آب، «امرداد» نگهبان گیاه و «شهریور» نگهبان فلزات. در رابطه با نوروز باید به ویژه نقش سه امشاسپند مونث «اسپندارمذ»، «خرداد» و «امرداد» را ذکر کرد چه این هر سه زایا هستند و در بارش باران، زایش زمین و رویش گیاه نقش برجسته‌ای دارند که این هر سه زایش در سایه‌‌ی مهر و عطوفت آنها صورت می گیرد.

2-4- نوروز ساسانیان: نوروز خسروانی

درباره‌‌ی نوروز خسروانی اطلاعات بیشتری از روایات اسلامی داریم.

بارعام شاه در شش روز نخست نوروز که هر روز به طبقه‌ای اختصاص داشت. یک روز برای دهقانان (خرده مالکین) یک روز برای اشراف (تیول داران) سپاهیان، روحانیان و مردم عادی در روزهای بعدی می آمدند و روز ششم ویژه‌‌ی شاه و خاصان او بود. در روزهای نخستین، شاه هدیه می‌داد و در روز ششم هدیه‌ها را می پذیرفت. بیست روز به نوروز مانده، دوازده (و به روایتی هفت) ستون از خشت خام در حیاط نصب می‌کردند و در آن دانه‌های هفت نوع غله: گندم ، جو، برنج، ارزن ، لوبیا، نخود، عدس را می کاشتند محصول را در روز ششم با سرود خوانی و موسیقی جمع می‌کردند و کف بر تالار می پاشیدند و ستون‌ها را تا روز مهر (شانزدهم) نگه می‌داشتند و برای وضع کشت و کار سال در پیش تفال می زدند. در ماخذ رسم آوردن هفت سین یا سینی‌های حامل نقل و شکر یا هفت دانه‌‌ی غله نیز یاد شده است. اما شاید جالب ترین آیین «تبریک گویی نوروزی» بود که به روایتی در روز نخست و به روایتی در روز ششم انجام می گرفت. شخص تبریک گو خوشقدم و نامش خجسته بود.

او در تبریکش از سوی دو نفر «فرخنده‌‌ی نیک بخت» می آمد و به سوی دو «پر برکت» می رفت، با خود سال نو می آورد و برای شاه تندرستی و خوشبختی آرزو می‌کرد. به احتمال بسیار این آیین نمادین بود و دو نفر فرخنده پی یا فرخنده‌‌ی نیک بخت جلوه‌های دو امشاسپند خرداد و امردادند. خرداد نماد تندرستی و امرداد نماد نامیرایی و جاودانگی است. دو پر برکت آب و گیاه اند که نماد باروری و فراوانی این دو امشاسپندند. پس تبریک گو برای طرف در سال نو تندرستی و جاودانگی و برای سرزمینش برکت و باروری طلب می کند و همه‌‌ی اینها را همراه با پیروزی هدیه می آورد (طرف می تواند شاه یا بزرگِ خاندان باشد). این پیام پنهانی نوروز، هنوز بازتابَش در آیین‌های مردمی برپاست. هنوز بسیاری از ایرانیان می خواهند نخستین کسی که به خانه و کاشانه‌‌یشان گام می گذارد به نام تندرستی و خوشبختی بیابد. همان گونه نیز پیام آفرینش نوروز در سبز کردن دانه‌های غلات جلوه می کند. انسان با سبز کردن هر دانه و رویش آن به ویژه دانه‌ای که نقش تعذیه دارد، در کار آفرینش سهم کوچکی ایفا می کند و همان گونه نیز در نو کردن خود، جامه و خانه و اطرافیانش در نو شدن و تجدید حیات نوروزی شرکت دارد. بدین سان آیین‌های نوروزی آینه‌‌ی تمام نمای جشن نوروز در تجدید حیات بازگشت به زندگی، آفرینش و توزیع بخت اند و همان گونه که خداوند در تجدید حیات طبیعت به آفریدگان و بندگان خود برکت و بخت می بخشد، مردمان نیز در رسم عیدی دادن و مرحمت و لطف به دیگران در این امر خدایی شرکت می کنند.

مراسم آب پاشان، آوردن آب از چشمه سارها و آسیاب‌ها برای سفره‌‌ی نوروزی و سبز کردن غلات همه به نوعی با اسطوره پیوند می خورند. وقتی ما از بطن دانه‌‌ی کوچکی، گیاهی می رویانیم به آفرینش کمک می کنیم و یا در واقع چیزی می آفرینیم.

3- نوروز تجلی فرهنگ مدنی:

وقتی ما به روایات دانشمندان سده‌های اولیه‌‌ی اسلامی نظر می کنیم، می بینیم بیشتر بنیادهای جامه و فرهنگ شهر نشینی در نوروز بنا نهاده شده و قهرمان و پدید آورنده‌‌ی این فرهنگ مدنی، جمشید بوده است (یا در بیشتر موارد جمشید بوده است)

دامداری: جمشید رام کننده‌‌ی حیوانات و به ویژه اسب بود (بیرونی)

کشاورزی و آبیاری: جمشید چاه و قنات حفر کرد و به آبادانی زمین پرداخت (ثعالبی) و کاشف نیشکر بود و در نوروز دستور داد شکر بسازند و سپس مرسوم شد که مردم در نوروز به هم شکر هدیه بدهند (بیرونی) (و امروزه شیرینی و نقل و غیره)

معماری: جمشید دستور داد کوه‌ها و صخره‌ها را ببُرند و از مرمر و سنگ و گچ، کاخ بسازند (طبری، بیرونی) همچنین فلزات و زر و سیم و گوهر استخراج کرد.

بهداشت: جمشید گرمابه ساخت و به مردم گفت در نوروز خود را با آب بشویند تا آلودگی‌ها و گناهان از آن‌ها پاک شود (بیرونی و ماخذ دیگر)

داد و ستد: جمشید اوزان و اندازه‌ها را وضع کرد و مردم از آن سود جستند.

نساجی و خیاطی: جمشید نخ، ابریشم و پشم و بافتن پارچه و دوختن پوشاک را به مردم آموخت (بیرونی، طبری)

پزشکی و درمان: جمشید دارو ساخت وبیماری‌ها را درمان کرد.

گروه بندی مردم نسبت به حرفه: جمشید مردم را به چهار طبقه «جنگاوران»، «دیناوران»، «کشاورزان» و «پیشه وران» بخش کرد.

صنایع و معادن: جمشید آتش را کشف کرد (مسعودی). فلزات را استخراج کرد و آهن آلات ساخت (بیرونی) زر و سیم ذوب نمود. تختی از زر و سیم ساخت و بر آن گوهر نشاند (فردوسی). گردونه‌ای از بلور یا شیشه (به روایتی از عاج) ساخت و با آن پرواز کرد (بیرونی، طبری). و یک روزه از دماوند به بابل رسید (این شاید اوج صنعتگری و فن آوری در ذهن بشر اسطوره‌ای بود). سلاح زره و زین افزار ساخت (طبری). روزی که سوار بر گردونه‌‌ی بلور (با تخت زر) پرواز کرد و از دماوند به بابل رفت روز هرمز از ماه فروردین بود. همچنین جمشید جامی ساخت که در آن می توانست همه‌‌ی عالم را ببینند و به جام جم در ادبیات فارسی معروف شد.

شهر سازی: جمشید چندین شهر ساخت و شهر تیسفون که بزرگ ترین شهر از هفت شهر مداین است، او بنا نهاد (حمزه اصفهانی). استخر را به روایتی جمشید و به روایتی تهمورث ساخت (ابن بلخی). جمشید پلی بر دجله ساخت که تا روزگار اسکندر برجای بود و اسکندر آن را ویران کرد.

کشتیرانی: کشتی ساخت و بر آب انداخت و از کشور به کشوری رفت (فردوسی). نجوم و ستاره‌شناسی و شناخت زمین و آسمان (ابن ندیم نقل از ابوسهل نوبختی).

عدالت و دادگستری: جمشید به داد نشست و این سنت تا زمان شاهان ساسانی تداوم پیدا کرد و طبق گفته‌‌ی «نظام الملک»، نویسنده‌‌ی «سیاست نامه»، شاهان ساسانی در نوروز به عدالت می پرداختند. و نخست از شاکیان خود شروع می‌کردند و قاضی القضات موبد موبدان بود. بدون شک جامعه‌‌ی مدنی بدون دادگستری خوب، پایگاهی ندارد.

خط و نویسندگی: جمشید لوحه‌ها و کتیبه‌ها نوشت و به اطراف فرستاد. بیشتر مآخذ، این مطلب را تایید کرده‌اند که کشف خط به وسیله‌‌ی جمشید و در نوروز بود. در واقع این کشف بنیاد تاریخ و فرهنگ تاریخی بشر است (بیرونی، فردوسی، ابن ندیم و غیره) و روزی که جمشید خط نوشت و به مردم مژده داد که روش او خدای را خوش آمده و به پاداش کارهایش، گرما، سرما، پیری و رشک را از مردمان دور می کند، روز ششم فروردین ماه بود.

ثعالبی: جم فرمانروای هفت اقلیم، زمین را آبادان کرد، آفریدگان را ایمنی بخشید و داد بگسترد (اقتصاد، امنیت، و داد سه رکن جامعه‌‌ی مدنی).

ابن مسکویه: چهار خاتم ساخت. چهار حرفه ب