نویسنده: جمعی از نویسندگان
مترجم: داود نارویی
کاخ خانواده برای کامیابی نیازمند پارهای از بنیادهای ضروری است. باید دانست که این بنیادها با مفاهیم طبق اهمیتی که دارند ترتیب نیافتهاند تا زن و شوهر با نخستین آنها کار را آغاز کنند و با واپسین آنها کامیابی را به فرجام برسانند. هر کدام از زن و شوهر ویژگیهایی متمایز و وضعیت ارتباطی متفاوت با دیگران دارند؛ گاه ارتباطشان با عشق یا احساس وابستگی و گاه نیز با دوستی و همکاری آغاز میشود. مهم آن نیست که از کجا آغاز کنیم؛ مهم آن است که پیوند زناشویی همهی این مفاهیم را در بر داشته باشد.
عشق
بانو سمیه کرم از ادلر، روان شناس معروف در بارهی رابطهی عشق در روابط خانوادگی نقل کرده که میگوید: « عشق آمیزهای از قدرت و مهرورزی است، چون هر کدام از زن و مرد میخواهد با توجه به ویژهی خود، دیگری را فرا بگیرد و عطوفت و مهرورزی خویش را بر او بپاشاند. هر کدام میخواهد به دیگری پناه برد و از توجه و مهربانی دریافت کند، چنان چون کودکی خالص. نیاز وی به پرداختن به دیگری چنان است که گوی وی پدری است متعهد.»
عموماً روان شناسان بر این باورند که شوهر نباید منتظر بماند تا از همان آغاز زندگی زناشویی، عشقی پخته و کامل به سراغ او بیاید؛ چون جنبهی حسی در زندگی زناشویی، به ویژه به نسبت زن، نیازمند زمینه سازی دراز مدت و تربیت دقیق است.
احترام
مهم آن است که هر کدام به شخصیت طرف مقابل احترام بگذارد و پیش از محاسن، عیبها و کاستیها یش را بپذیرد. پذیرش نیز به معنای درک این امر است که بخشی از ویژگیهای شریک وی شاید زاییدهی اوضاع و محیط باشد. از این روی، ما نباید بکوشیم از عیبها و کاستیهای او خرده بگیریم و احساس دلتنگی کنیم و درصدد برآییم تا با قدرت، آنها را تغییر دهیم. برخی از این عیبها خود به خود کمرنگ میشوند و از بین میروند، به ویژه زمانی که آن طرف حس کند شریک وی صرفاً به خاطر او آن عیبها را تحمل میکند با آنکه ممکن است آن ویژگیها همچنان باقی میمانند. بنابراین، انتقاد مداوم و کشمکش پیوسته دربارهی آنها سودی دارد؟! این امر جز افزایش دشواریها و خستگیها فرجامی دیگر ندارد.
مقصود دیگر از احترام گذاردن، ارج نهادن به دیدگاههای طرف دیگر است؛ حتی اگر آن ویژگیها چنان بود که با خواستهای وی نمیتوانست همگام باشد. اینجاست که اصل تقارب فکری، خود را مینمایاند. این بدان معناست که باید هر کدام به دیدگاههای دیگری حرمت بگذارد. حرمت گذاردن نیز به معنای محترم داشتن وی در بود و نبود اوست. چون این درست نیست که هنگام غیبت شریک زندگی، در برابر دیگران از وی شکوه سر دهیم. زیرا این امر پیش از آنکه کاخ وجود شریک زندگی را در چشم دیگران ویران کند، در درون خود فرد ویران میکند.
وابستگی
احساس وابستگی به یک اصل خانوادگی، از مفاهیم بنیادی در روابط زناشویی است. ازدواج یک پیوند رسمی صرف نیست که به موجب عقد ازدواج انجام پذیرفته است. یک پیوند جسمی صرف هم نیست که ازدواج، آن را ضروری ساخته است. ازدواج بسیار فراتر و متعالیتر از اینهاست. ازدواج یعنی آنکه دو فرد پذیرفتهاند که مسیر زندگی خویش را با هم کامل کنند؛ هر کدام دردهای دیگری را دردهای خود بداند و با خوشیهای شریک زندگی، قلب او نیز از شادی به وجد آید و پایکوبی کند. هر کامیابی یا دستیابی به هدفی، به نفع خانواده ثبت خواهد شد، نه به نفع فردی خاص. دختر، خانوادهی بزرگ خویش را رها میکند و میرود تا خانوادهی کوچک خویش را تشکیل دهد از آن پس وابستگی اساسی وی به خانوادهی کوچک وی خواهد بود.
همکاری
همکاری از مشخصههای بارزی است که بایستی زن و شوهر بدان آراسته باشند. هر کدام بایستی تکیه گاه دیگری باشد. شاید مفید باشد به برخی اشکال منفی، که گاه در پارهای خانوادهها دیده میشود، اشاره شود. بسا یکی از طرفین راه کامیابی را بر دیگری میبندد و در گذاردن موانع در پیش روی او، دست به هر کاری میزند. گوی کامیابی او از ارج و قرب وی فرو خواهد کاست. گاه نیز اشکالی زیبا از همکاری زن و شوهر دیده میشود. هر کدام به دیگری کمک میکند تا گامی به پیش بگذارد. هیچ مانعی نیست که یکی از دو طرف از پارهای اهداف خویش دست بکشد، به ویژه اگر راه را بر تحقق اهداف دیگری میبست، چون هر پیشرفتی که هر کدام نایل میشود در فرجام به سود آن خانواده خواهد بود. اینکه گفته میشود: «در پس هر مردی بزرگ، زنی است» سخنی است درست.
دوستی
دوستی شاید تنها واژهای باشد که تمام مشخصههای پیشین در باب مفاهیم اساسی روابط زناشویی را در بر داشته باشد؛ دوستی یعنی عشق حقیقی، احترام متقابل و متکی بر تفاهم و وابستگی – به معنای تعهّد ادبی و معنوی در قبال طرف دیگر – زیباترین سخنی که از زن یا شوهر میشنوی آن است که آنان در کنار روابط زناشویی، دوست همدیگرند. گاه شوهر نمیتواند تمام خواستها و سخنان نهفته در دلش را برای زنش فاش کند، ولی چون احساس کند زن، دوست اوست، میتواند انگیزههای رفتاری او را درک کند و ارج بگذارد و سخنان وی را بد برداشت نکند، آنها را برای وی باز میگوید. «رک: کرم، سمیه، مدخل المستقبلیة للعلاقات الاسریة، انشگاه قطر،1996 م، صص 17-14. »
ویژگیهایی که گروههای اولیهی اجتماعی دارا هستند، ازدواج یا خانواده نیز گروهی به شمار میرود که تا حدود زیادی از آنها برخوردار است. به رغم این امر، پارهای ویژگیها چنین گروههایی را برجسته میکند. این ویژگی میزان بیشتری از اعتماد دو سویه را فراهم میآورد. اعتماد بیشتر نیز منجر به هم کنشی افزونتر از آنچه در بسیاری گروههایی دیگر رخ میدهد، میشود.
در هم تنیدگی نقشهایی که گروه خانواده در خود دارد، منجر بدان میشود که بسیاری از کارها و فعالیتهای انجام شده به دست اعضا، تأثیری ژرف در دیگری اعضا بگذارد. روابط دوستانه و موازی بین بسیاری از اعضای خانواده برقرار میشود؛ مثل روابط پدر و مادر با همکدیگر و روابط پدر و مادر با فرزندان. چنین عواملی به هم کنشی با دیگر عوامل میپردازند و بر حجم و انباشتگی آنها میافزایند. زمانی که باورها و خواستهای ویژهی پیوندهای خانوادگی برای یک مقطع زمانی در خور و در مواضع گوناگون از خصلت آرامش و استقرار نسبی برخوردارند، خانواده میتواند به وظایف خویش بپردازد؛ اعضای گروه خانواده از تنشها تا حدودی رهایی یابند و اعضایی که در فرآیند هم کنشی مشارکت دارند یک واحد مسئول و متکامل را تشکیل دهند.
از این روی، هنگامی که تمام این شرایط فراهم میآید خانواده سامانی خاص مییابد؛ بدین معنا که در فرآیند ساختن رویکردهای سامان یافته و مورد توافق اعضا، همکاری انجام پذیرد. این مجموعه از خواستها یا رویکردهای دو سویه و همسان، ساماندهی یا ساخت خانواده و یا شبکهی روابط موقعیتها، نقشها، ارزشها و اهداف مشترک را، که هماهنگی روابط خانوادگی روی آن استوار میشود، شکل میدهند. هنگامی که اعضای خانواده در همان خواستها و اهداف شریک میشوند و به همراه آنها به فعالیت میپردازند، خواهند توانست نیازهای روزانهی خود را بر آورده کنند.
به رغم این مقولهها، دشواریهایی رخ مینماید که از تفاهم یا پرداختن به نقشها در درون و بیرون گروه خانواده باز میدارد. در چنین موقعیتهایی گاه میان خواستهای اعضای گوناگون خانواده، تنشهایی گذرا پدید میآید. چنانچه این تنشها خصلت تداوم به خود بگیرند، در یک دستی و انسجام تمام خانواده تأثیر خواهند گذارد. آن دسته از تغییرات اجتماعی که بر جامعه عارض میشود، میتواند به دگردیسی ساختمان خانواده منتهی شود؛ مثلاً گاه فراهم نبودن فرصتهای شغلی به بیکاری پدر خانواده میانجامد. این امر موجب میشود تا نه تنها نقش اقتصادی پدر در خانواده تغییر کند، بلکه در رویکردها و خواستهای اعضای خانواده، در روابط دو سویهی آنان با همدیگر و نیز در شبکهی روابط خانوادگی و روابط خانواده با جامعهی پیرامون تأثیر میگذارد.
در زندگی زناشویی گاه شماری از عوامل دخیل خواهند بود که به نوبهی خود منجر به آرامش زندگی خانوادگی و موفقی در ازدواج خواهند شد. گاه نیز عوامل پیش گفته تأثیر معکوس خواهند گذارد شکست و آشفتگی زندگی زناشویی را به بار خواهند آورد همسانی یا ناهمسانی پشتوانه فرهنگی زن یا شوهر، که به زندگی زناشویی انتقال مییابد، به سازگاری یا ناسازگاری منجر خواهد شد. همچنین رشد خواستها و ارزشها میتوان از خلال کوششهای مشترک و اشباع خواستها، به تقویت روابط و یک دستی منتهی شود، یا روی به سوی تنش و نا سازگاری گذارد زن و شوهر میتوانند در انواع فعالیتهای خانوادگی، کارهای تداخل خانه، تربیت فرزندان، سرگرمیهای خانوادگی، بیماری، دوستان و... با هم مشارکت داشته باشند، یا یکی از آنان به سوی فعالیتهای بیرون از دایرهی خانواده بگریزد.
طی پژوهشی اهمیت پذیرش اجتماعی دیگران مثل خویشاوندان و دوستان در کمک کردن به زن و شوهربرای سازگاری، به ویژه در آغاز انطباق پذیری با موضع جدید، روشن شده است. با وجود این، دینامیسم زندگی زناشویی فرآیندی بیش از رشد روابط دوستانه تلقی میشود؛ ازدواج یعنی مشارکت در تصمیمگیری و کمال یافتن دیدگاهها. در چنین فرآیندی ازدواج به معنای تصمیم گبریهای مستقل و جدا گانه افراد نخواهد بود. زن و شوهر باید با هم بیندیشند و با هم تصمیم بگیرند. هرگاه تصمیماتی مشترک پیرامون مسایلی نظیر بودجه، مخارج، یا تربیت فرزندان اتخاذ شود، منتهی به تکامل زندگی زناشویی خواهد شد. ولی هرگاه تصمیم به صورتی اتوکراتیک یا فردی اتخاذ شود، بنیان ازدواج سست و لرزان خواهد شد.
در وضعیت سازگاری زن و شوهر، احترام گذاردن به دیدگاههای گوناگون و تحقق مشارکت دو سویه، ازدواج تا حدود زیادی تقویت خواهد شد و ساز گاری و انطباق پذیری به مثابه فرآیند و دینامیسمی مستدام، استمرار خواهد یافت و انطباق پذیری ازدواج به هر کدام از زن و شوهر کمک خواهد کرد تا با مواضع خانوادگی و تغییراتی که بر مواضع اجتماعی رخ میدهد و برای نقش هر کدام – به مثابهی زن و شو هر – عاملی باز دارنده است، رویارویی متناسبی داشته باشند. در کنار این جنبه، جنبههای دیگر نیز هست که به خواستن برای کامیابی ازدواج و باور داشتن به ارزش آن، مهمترین آنهاست. (رک: حسن، محمد، الاسرة و مشکلاتها، دارالنهضة العریبة، 1981 م. صص 192-189.)
بانو سناء خولی در نوشتار خود (1983 م ) به این نکته اشاره میکند که در طول زندگی زناشویی، زندگی خانواده و ازدواج به ندرت کامل (perfect ) خواهد بود؛ چون بسیاری از رخدادهایی که راه را بر خانواده میبندد منجر به شکل گیری بحران خواهد شد. بدیهی است خانواده با مشکلات مواجه میشود که اغلب امکانات لازم را برای رویاروی با آنها در اختیار ندارد. دکتر محمد جوهری در نوشتار خود (1979 م) بحرانهای خانوادگی را به موارد زیر تقیسم بندی میکند:
1-خانوادهای که در وضعیت ساختمان تهی یا طلاق پنهان قرار گرفته است. در چنین وضعیتی زن و شوهر با هم میزیند؛ اما جز ر محدودهای تنگ به هم نمیرسند و برای هر کدام دشوار است که دیگری را از لحاظ عاطفی تقویت کند. (چنین وضعیتی طلاق پنهان نامیده میشود زن و شوهر ممکن است سالها زیر یک سقف یا حداقل ارتباط کلامی، بهترین روزهای زندگانی خود را تلف کنند. این وضعیت از هر نظر ویژگیهای طلاق را دارد، ولی به این دلیل وجود موانع فرهنگی، ارزشی، شغلی، قانونی و... آشکار نمیشود. در طلاق پنهان شانس حل مشکل به صفر نمیرسد. متقابلآ طلاق متعارف به شکل حاد اتفاق میافتد و تکلیف اعضای خانواده را روشن میکند؛ در حالی که طلاق پنهان به شکل مزمن باقی میماند و زن وشوهر بی آنکه از هم جدا شوند، در سر درگمی تاریکی به سر میبرند. این ادعا نیز درست نیست که فرزندان در طلاق پنهان آسیب کمتری از طلاق متعارف میبینند رک: خانواده و آسیب شناسی آن، ص 62. مترجم.)
2- بحرانهای خانوادگی که جدایی خود خواستهی یکی از زن و شوهر را در پی دارند. این جدایی گاه شکل از هم گسستن، طلاق، دوری یا مشکلاتی را به خود میگیرد؛
3- بحرانهای خانوادگی بر آمده از رخدادهای بیرونی، این وضعیت در صورت غیاب پیوسته و ناخواستهی یکی از زن و شوهر و در اثر بی همسری، یا زندان یا حوادث طبیعی مثل سیل و جنگ، پدید میآید؛
4 – بحرانهای درونی منتهی به نا کامی ناخواسته در پرداختن به نقشها، بیماریهای روانی و فیزیولوژیک و عقب ماندگی ذهنی کودک یا بیماری لا علاج زن یا شوهر شامل این وضعیت میشود.
هیل (Hill ) در نوشتار خود بحرانهای خانوادگی را به سه دسته تقسیم بندی میکند:
1- گسستن یا از دست دادن یکی از اعضای خانواده (DISMEMBERMEN ). مقصود هیل از هم گسستن، از دست دادن یکی از اعضای خانواده به سبب مرگ در جنگ ا بستری شدن یکی از زن و شوهر در بیمارستان و یا مرگ یکی از پدر و مادر است؛
2 – افزایش( (Accessioمقصود از افزایش، انضمام عضوی جدید به خانواده بدون آمادگی پیشین است؛مثل به فرزندی قبول کردن یک کودک، پیوستن شوهر مادر به خانواده، حضور پدر بزرگ یا مادر بزرگ برای اقامت در خانواده، پرستار؛ چنانکه اکنون در کشورهای عربی حوزهی خلیج رایج است؛
3 – افت اخلاقی (Demoralizdton) این پدیده به از دست رفتن همبستگی خانواده یا افت اخلاقی آن اشاره دارد. مقصود هیل از افت اخلاقی از دست دادن سر پرست خانواده، خیانت به همسر و اعتیاد به مواد مخدر یا مشروبات الکلی است. این پدیده میتواند به پیامدهای بی شمار فروپاشی خانواده بینجامد؛ مثل طلاق، خود کشی و جدایی.
پارهای از عوامل کشمکشهای خانوادگی
1- درک نکردن طبیعت و وضعیت روان شناختی همدیگر؛ بسیار مشاهده میشود که یکی از زن یا شوهر – بدون در نظر گرفتن دیدگاه دیگری– سخت بر دیدگاه خود پای میفشارد. از این روی، مرد بایستی در باب مسایل خانواده با اعضای خانواده، کنکاش و تبادل نظر کند و در تصمیمهای خود در نیز راه میانه را در پیش گیرد و در حق هیچ کس ستم روا ندارد؛ چون در تصمیم گیریها، اصولاً تحت تأثیر احساسات قرار میگیرد تا خرد؛
2- در برخی از خانوادهها به سبب کار زن، چگونگی تدارک بو دجهی خانواده و اینکه آیا تأمین هزینه خانواده مسئولیت مرد است، یا اینکه زن نیز باید با وی مشارکت ورزد، بحرانهایی پدید میآید. گاه این عامل تأثیر منفی بر روابط خانواده میگذرد. توانایی فرد در انجام کاری خاص، به آسایش روانی وی در خانواده مرتبط است، همچنین توانایی اش در انجام یک کار و میزان انطباق او با آن کار، در وضعیت روانی وی در درون خانواده تأثیر خواهد گذارد؛
3- میزان پرداختن خانواده به فرزندان از اساسیترین خاستگاههای بحران در خانوادهی جدید است؛ مثلاً در کشورهای حوزهی خلیج بسیاری از پدران و مادران را میبینیم که کودک را نزد خدمتکاران رها کردهاند. کودک برای پدر و مادر همانند عروسکی است که خدمتکاران، وی را نزد آنان میآورند تا مدتی کوتاه با او بازی کنند؛ سپس خدمتکاران او را با خود میبرند تا روز بعد مجدداً او را ببینند؛
4- ازدواج حاصلآمده از حرص و آز و درآمد مادی یا معنوی، از دیگر خاستگاههای بحران در خانواده است؛ چون هنگامی که یکی از دو طرف نمیتواند این خواستها را بر آورده کند، معضلات روی میدهد؛
5- گاه عامل بحرانهای خانواده به تراوشهای تمدن جدید بر خانواده مسلمان باز میگردد؛ مثل بی مهاری زن و آزادی بی حد و مرز وی؛ چنین زنی که به هر جا که خواست میرود و هر وقت که خواست میرود، در مورد خانواده چیز بسیاری نمیداند این امر موجب میشود شوهر شرقی مقداری از این آزادی بکاهد. در نتیجه تنشهای خانوادگی رخ خواهد نمود؛
6- گاه ریشه بسیاری از بحرانهای خانوادگی به نا پختگی و عدم بلوغ فکری زن یا شوهر برای رویارویی با مسایل زندگی باز میگردد گاه میتوان این فرآیند را به ازدواج زود هنگام وابسته دانست؛
7- گاه آفتها و بیماریهای جسمی بر روابط زناشویی تأثیر میگذارند و موجب میشوند فرد نیازی فزاینده برای تکیه کردن به خانواده در انجام مسایل خود احساس کند. این پدیده قطعآ احساس دلتنگی کردن و هیجان پذیری و بر افروختگی سریع را به بار خواهد آورد. گاه نیز ناتوانی خانواده از برآوردن نیازهای فرد بیمار به پدید آمدن برخی بحرانهای خانوادگی منتهی خواهد شد. «کندری، احمد محمد مبارک، علم النفس الأسری، چاپ دوم کویت 1992 م صص 206-205.» دوران بیماری اغلب یک زمان استرس زای ویژه برای خانواده است. به سبب بیماری پیوندهای میان بیمار و دیر اعضای خانواده سست و در نتیجه خانواده دچار نوعی بحران میشود.
خانوادههای که اعضای آنها از همدیگر حمایت کنند، آشکارا از سطح ارتباطی مناسبتری برخوردارند. مشکلات مزمن به ندرت این خانواده را دچار تعارض میکند؛ چرا که به راحتی در چنین مواقعی از عضو مبتلا، حمایت میکنند. به هم خوردن ارتباطهای دوستانهی اعضای خانواده در مواقع بحرانی، خانواده را در مقابل مشکلات آسیب پذیرتر میکند.
به طور کلی بیماریها از دو رهگذر کاملاً متفاوت آثار خود را بر خانواده وارد میکنند. رهگذر نخست بر ویژگی خود بیماریها متمرکز است و رهگذر دوم به ویژگیهای خانواده تأکید میورزد. «رک: خانواده و آسیب شناسی آن؛ صص 143-135. مترجم.»
معانی همسان وجود دارد؛ نظیر فرو پاشی خانواده، انحلال خانواده، معضلات خانواده، از آنجا که این مفاهیم در تبیین وضعیت خانواده به ناتوان بودن یا بر نیاوردن وظایف مورد نظر خود با هم تاقی حاصل میکنند، به جدالی فلسفی که پیرامون اختلاف نظر در باب این مفاهیم وجود دارد، وارد نخواهیم شد. دکتر احمد زکی بدوی در کتاب معجم «مصطلحات العلوم الإجتماعیة» فروپاش خانواده را چنین تعریف میکند «فروپاشی عبارت است از رویکرد هم کنشی بین واحدهایی که خانواده در آنها تشکیل میشود، علیه سطوح پذیرفته شدهی اجتماعی. این پدیده به گونهای خواهد بود که خانواده را از پرداختن به آن دسته از وظایف خویش که انجام آنها برای فراهم آوردن آرامش و تکامل میان اعضای آن ناگریز است، باز میدارد.»
اما عاطف غیث در کتاب «المشاکل الاجتماعیة و السلوک الإنحرافی» این مقوله را چنین تعریف میکند: «فروپاشی عبارت است از سست شدن، ناسازگاری، انطباق نا پذیری یا وارفتگی، که روابط پیونددهندهی گروه خانواده با همدیگر به آن دچار میشود سست شدن روابط به مخدوش کردن روابط زن و شوهر خلاصه نخواهد شد، بلکه در روابط پدر و مادر با فرزندان نیز تأثیر خواهد گذارد.»
کامل نحاس و دیگران مقولهی فوق را چنین تعریف میکنند:
«فروپاشی عبارت است از وضعیت اختلال درونی و بیرونی که احساس نیاز نه چندان شدید عضو خانواده یا مجموعهی اعضا، گونهای رفتار خاص یا مجموعهی گونههای رفتاری حاصل میآید که عضو یا مجموعهی اعضای همراه با او وضعیتی را باز میتابانند که با اهداف اجتماعی تضاد دارد.»
Beck اشاره میکند که اغلب فرو پاشی خانواده چند مرحله را پشت سر میگذارد. مراحل مزبور را میتوان بدین گونه خلا صه کرد:
1- مرحله کمون
این مرحله بسیار کوتاه و چنان گذرا است که اساساً به دید نمیآید. اختلافات کوچک و بزرگ این مرحله به طور واقعی مورد بررسی قرار نمیگیرند.
2- مرحله تحریک
در این مرحله زن و شوهر احساس نوعی آشفتگی میکنند و کاملاً اشباع نمیشود.
3-مرحله برخورد
در این مرحله در اثر انفعالهای رسوب یافته، برخورد یا انفجار رخ میدهد و انفعالهایی که برای مدتی دراز سرکوب شدهاند، چهره نشان میدهند.
4 - مرحله گسترش کشمکش
هنگامیکه کشاکش و اشتیاق به انتقام گیری فزونی گیرد به حدت امور افزوده خواهد شد؛ دشمنی، کینه و خرده گیری از همدیگر رو به افزایش خواهد نهاد؛ بی آنکه بکوشند به راه حلی دست یابند هر کدام خواهند کوشید بر دیگری چیره شود و هر کدام به خویشتن با این دید خواهد نگریست که تنها و انسان کامل است و بدین صورت رفتار منفی فزونی خواهد گرفت و در آغاز اگر کشمکش صرفاً به یک جنبه مربوط میشد؛ به زودی دیگر جنبههای گوناگون را زیر پوشش خواهد گرفت.
5 – مرحله یافتن طرفدار
هنگامیکه زن و شوهر نتوانند به تنهایی مشکل خویش را حل کنند، به سراغ خانواده، دوستان و خویشاندان خواهند رفت تا به آنان کمک کنند. اگر کشمکش مدتی دراز ادامه یابد، ارزشها و معیارهایی که ساختمان خانواده را استوار میسازد، مورد تهدید قرار خواهد گرفت. اینجاست که هر کدام خواهد کوشید خود را به دیگر منابع جایگزین سرگرم کند؛ مثل پرداختن به کودکان، شرکت در فعالیتهای اجتماعی و پرداختن به موفقیت در کار. این امور به قیمت پرداختن به درون خانواده تمام خواهد شد.
6- مرحله پایان ازدواج
هنگامیکه در زن و شوهر اشتیاق به پذیرش مسئولیت جدایی وجود داشته باشد، اقدامات جدایی آغاز خواهد شد. این فرآیند بدان معنا خواهد بود که آنان هیچ گاه در مورد بازگشت به زندگی زناشویی نخواهند اندیشید اینجاست که دو طرف وکیل خواهند گرفت و کار به دادگاه خواهد کشید. «رک: عفیفی، عبد الخالق محمد، الأسرة والطفولة، کتابخانه عین شمس، قاهره، 1994 م، صص 129-124»
عنوان فروپاشی خانواده بدان معناست که چون عضوی از عضوی از خانواده دز پرداختن به تعهدات خود به شکلی خوشایند شکست بخورد، انسجام خانواده و ساختمان نقشهای اجتماعی مرتبط با آن در هم خواهد ریخت.
نظرات