استاد سیدسابق به موکب عالمان مجاهد و آرمیده در آغوش زمین پیوست.
بله آن دعوتگر بزرگ و آن مجاهد نستوه در شب یکشنبه23ذیقعده1420هـ.ق.ـ 27/2/2000م. در سن 85سالگی به جوار حق شتافت.
استاد مرحوم از جمله دانشورانی بود که از دانشکدهی شریعت دانشگاه الأزهر فارغالتحصیل شد، ایشان با امام شهید حسن البنا ارتباط تنگاتنگی برقرارکرد و در راه فعالیت دینی و نشر دعوت اسلام و ایجاد وحدت کلمه و آگاهی دینی در امت بیعت کرد. در دوران تحصیل به عضویت جماعت اخوانالمسلمین در آمد و به صفوف برادران روشنفکر دانشگاه الأزهر که در قافلهی اخوانالمسلمین قرار داشتند مانند استاد محمد غزالی و استاد عبدالمعز عبدالستار و دیگر کسان موجود در دانشکدهی اصول دینی پیوست.
استاد سیدسابق بیش از سایر همقطارانش به فراگیری و تحقیق در فقه پرداخت؛ زیرا گرایش اصلی تحصیلش در رشتهی فقه بود. وی برای نخستین بار رسالهای پیرامون احکام طهارت در هفتهنامه اخوان به رشتهی تحریر درآورد و در نوشتن آن بیشتر تکیه اش بر کتابهایی مانند "سبلالسلام" ، "نیلالاوطار" ، "منتقی الأخبار" و "الدّین الخالص" بود و از کتبی دیگر مانند "المغنی ابنقدامه" و "زادالمعاد ابنالقیم" بهره گرفته بود. بعد از آن نوشتن رسالات را ادامه داد و در بخش فقه عبادات نـُه رساله نوشت.
استاد مرحوم در کار خود روشی به دور از تعصب یا نقد مذاهب درپیش گرفت. بیشترین استنادش به قرآن و سنت و اجماع بود و از نثری ساده و روان و دور از ابهام و تعلیلات خستهکننده استفاده میکرد. هدف ایشان در این امر هموار کردن دستیابی به روح احکام و بهرهجستن از رخصتهایی بود که خداوند برای بندگان خود مشروع فرموده است؛ زیرا خداوند عمل به رخصت را مانند عمل به عزیمت دوست دارد و از معاصی بیزار است، تا مسلمانان با شور و علاقهمندی از احکام دینی استقبال کنند. سعی او بر این بود که در حد توان به بیان حکمت تکالیف بپردازد، همان گونه که روش کتاب خدا مبتنی بر تبیین علل احکام است. تا آنجا که مقدور بود از ذکر اختلافات موجود میان ائمه و نوشتن عبارات پیچیده اجتناب میکرد و تنها به ذکر اقول علما بسنده میکرد و در میان آنها ارجح یا راجح را برمیگزید. گاه نیز تنها مسأله را برای خواننده مینوشت و به علت عدم تشخیص رأی راجح از اظهارنظر در باب آن خودداری می کرد و امانتداری را در این میدید که مسؤولیت انتخاب را به عهدهی خواننده واگذارد، یا اینکه برای تشخیص آن از محضر علمای دیگر استفاده کند. بدیهی است یک عالم دینی جز این دو راه، راه سوّمی ندارد.
استاد مرحوم جلد نخست کتاب"فقهالسنه" را در دهههای 1940م.ـ1365هـ. در حجم کوچکی پیرامون احکام طهارت چاپ و منتشر کرد و مرشد عام اخوانالمسلمین"حسنالبنا" مقدمهای بر آن نوشت و در آن به روش استاد سیدسابق در نگارش کتاب در حوزهی فقه و استقبال مردم از آن اشاره کرد و گفت:«باری، نشر دعوت اسلامی و بسط و گسترش احکام دینی به ویژه احکام و مسایل فقهی از بزرگترین عبادتهاست که انسان را به خدای متعال نزدیک می کند؛ چون این امر مسلمانان را در عبادات و اعمالشان بیداری می بخشد. رسول گرامی اسلام(ص) میفرماید:«من یردالله به خیراً یفقهه فی الدین»"خدا به هر بندهای ارادهی خیر کند او را در دین و احکام آن آگاه میسازد." طبیعی است علم و دانش از راه فراگیری به دست میآید و پیامبران مال و ثروتی از خود به ارث نگذاشتهاند. تنها میراث آنان دانش است و هرکس به آن دست یابد به ثروت بزرگی نایل آمده است. زیباترین، سودمندترین و نزدیکترین روشها به قلب و خرد انسان در فراگیری فقه اسلامی به ویژه احکام و دیگر دروس عمومی، دوری جستن از اصطلاحات فنی و فرضیات و غفلت از کلیات و پرداختن به جزئیات و همزمان ربط دادن احکام به ادلهی کتاب و سنت در قالبی روان و ساده و یادآوری حکمتها و فواید احکام در حد توان است. تا آنجا که طالبان فقه چنان احساس کنند که احکام را مستقیماً از خدا و رسول گرامیاش دریافت می کنند و بهرهی دنیا و آخرت از آن میگیرند و این روش، بهترین مشوق مؤمنان به افزایش شناخت خدای عزوجل و روی آوردن به دانش است. به راستی خداوند برادر فاضل"استادسیدسابق" را به درپیش گرفتن این روش توفیق عنایت فرموده که توانسته است چنین رسالهای آسان و دارای فواید سرشار تألیف کند. ایشان احکام فقهی را با این روش دلنشین توضیح داده است که حقاً شایستهی ثواب خداوند و خوشحالی دینداران غیور گردیده است. خدایش در مقابل این خدمت به دین و دعوت و امت جزای خیر عنایت فرماید و آن را مایهی نفع مسلمانان گرداند و دستان مبارکش هیچگاه در راه چنین خیرات و برکاتی برای خود و مسلمانان از جد و جهد باز نایستند. آمین.»
استادسیدسابق در مقدمهی کتاب می گوید: این کتاب شامل مسایلی از فقه اسلامی و توأم با ادلهی صریح از کتاب و سنت صحیح و اجماع امت است. آن را در سبکی روان و ساده نگاشتهام و در بسیاری از مسایل به بسط آن اهتمام ورزیدهام، بلکه تا حدی بتواند پاسخگوی نیاز مسلمانان باشد. در حد توان از ذکر اختلافات اجتناب و در مواردی نیز به اجبار به آن اشاره کردهام. در واقع کتاب حاضر ترسیمی راستین و تصویری درست از آن فقه اسلامی است که خدای متعال به حضرت امر فرموده است و فتحالبابی است به روی مسلمانان تا از فهم صحیح نسبت به خدا و رسولش برخوردار شوند و آنان را بر حول محور کتاب و سنت گرد آورد و خط بطلان برخلاف و بدعت تعصب در مذاهب و اعتقاد به مسدود بودن باب اجتهاد بکشد.
بعد از انتشار جزء نخست کتاب، استاد مرحوم نگارش در فقه را ادامه داد و هرچند گاهی جزوهای را با حجم کوچک منتشر می کرد. کتاب"فقهالسنه" را مجموعاً در 14 جزوه به پایان رسانید که اکنون کلاً در سه جلد قطور گردآوری شده است. این کار حدوداً بیست سال طول کشید. این کتاب جایگاه بزرگی را در گنجینهی فقه و سنت اسلامی به خود اختصاص داده است. از ویژگیهای این کتاب آن است که به هیچکدام از مذاهب وابسته نیست. به همین سبب مورد استقبال عموم روشنفکران آزاداندیش و غیرمقید به مذاهب فقهی، قرار گرفته و به عنوان مرجعی برای آنان درآمده تا در صورت نیاز در یافتن مسایل فقهی از آن بهره جویند. این کتاب به کرات بدون اجازه مؤلف چاپ و منتشر شده و مورد استفاده مؤمنان قرار گرفته است.
گاه بعضی از افراطیون مقلد مذاهب که این کتاب را بستری برای لامذهبگرایی دانسته اند، انتقاد میکنند که کتاب فوق پلی است به طرف بیدینی، ولی من معتقدم مؤلف کتاب "فقهالسنه" هرچند ملتزم به تقلید از مذهبی معین نبوده است، با وجود این از داعیان لامذهبیگری نیست؛ چون هیچگاه مذاهب را نکوهش و علیه آن ها اقدامی نکرده است. همچنین بر این باورم که این نوع تألیفات ضرورتی است برای مسلمانان امروزی، یعنی برای کسی که میخواهد داخل دایرهی وسیع این دین گردد و مقلد مذهبی مشخص نباشد، بلکه به مسایلی چنگ آویزد که دارای دلایل صحیح باشد.
از سوی دیگر جماعتی از علما بر استاد خرده می گیرند و میگویند: به صورت شایسته حق فقه تطبیقی و بررسی دلایل نقلی و عقلی و ایجاد توازن میان این دو، و انتخاب ارجح را به صورتی شفاف و آشکار ادا نکرده است. در پاسخ این گروه از علما باید گفت: استاد سیدسابق این کتاب را نه برای علما بلکه برای قشر طلبه و دانشجو به رشته تحریر درآورده است، قشری که در جستوجوی راهی سهل و ساده از لحاظ شکل و مضمون و همراه با شرح و توضیح کافی و وافی است؛ چون هر فردی در حدّ توان و ظرفیت خودش قادر به بهرهگیری است.
از جمله منتقدان استاد، محدث مشهور شیخ محمد ناصرالدین البانی(رح) است. وی در این مورد کتابی تحت عنوان"إتمام المنّه بالتعلیق علی فقه السنه" تألیف و در آن مجموعهای از انتقادات را بر کتاب وارد کرده است. باید گفت: انتقاد ایشان حول دو امر اساسی است:
نخست پیرامون احادیثی است که از نظر شیخ البانی ضعیف بوده، ولی استاد سیدسابق بدانها استدلال کرده است که چه بسا خلل و اشکال در روایت یا شخص راوی و غیر آن وجود دارد، ولی باید از این بابت استاد را معذور دانست؛ چون او این احادیث را از کتب پیشینیان استخراج کرده و در تحقیق و بررسی آن ها کوتاهی نورزیده است و به اصطلاح به این قاعده عمل کرده که میگوید: هر عملی از اهل آن گرفته میشود.
نکته دوم اختلاف در مشرب فقهی میان این دو شیخ است؛ چون شیخالبانی بیشتر متمایل به ظواهر نصوص است، در حالی که شیخ سیدسابق متمایل به اتباع از مقاصد نصوص است. همچنین شیخالبانی اعتنایی به مخالفت با رأی جمهور ائمه ندارد و برای مثال برخلاف فتاوای آنان استعمال طلا برای زنان را حرام میداند، اما استاد سیدسابق غالباً به دیدهی احترام به فتاوای جمهور مینگرد. این موضوع در پانوشت مبسوطی که شیخ البانی بر مبحث زکات کالاهای بازرگانی نوشته، هویدا است؛ زیرا شیخ البانی حدیث روایت شده در باب زکات کالاهای بازرگانی را صحیح نمیداند و فتاوای اصحاب و همچنین تابعان و ائمه را در این باب که قریب به اجماع است قبول ندارد و توجهی به مقاصد شریعت نکرده است؛ زیرا واقعاً محال است زکات بر کشاورزی که غلهاش پنج وسق باشد واجب گردد، که چه بسا حتی زمین را هم اجاره گرفته باشد، ولی بر تاجری که میلیونر است واجب نباشد؛ مگر اینکه یک سال تمام بر آن بگذرد.
البته اینجانب در کتاب خود به نام"المرجعیة العلیا للقرآن و السنة" با دلایل واضح قول شیخالبانی را مردود شمردهام.
برای نخستین بار از طریق مطالعه برخی از مقالات شیخ سیدسابق که در مجله هفتگی مینوشت نام او را شنیدم. بعد از اتمام مطالعه جزء نخست کتاب وی در احکام طهارت، باخبر شدم که سید را در مورد قتل نقراشی پاشا به دادگاه احضار و به اتهام فتوا به قتل نقراشی پاشا به دست جوانی به نام عبدالمجید حسن که به انتقام انحلال اخوان اقدام به آن کرده بود محاکمه شده است. اما الحمدلله ایشان از این اتهام تبرئه شدند و به سبب همبن اتهام در آن زمان لقب"مفتی الدماء" را به شیخ داده بودند. در سال 1949م. همراه جماعتی از اخوانیها دستگیر و روانه زندان طور شد. در بند2 زندان برای نخستین بار به حضور ایشان رسیدم. شیخ محمد غزالی(رحمهالله) امامت آن بند از زندان را عهدهدار بود. سید نیز بعد از جماعت صبح و خواندن ادعیه و مأثورات، حلقهی تدریس فقه داشت، چنانچه امام غزالی(رح) حلقات تدریس دعوت را به عهده داشت.
بعد از آزادی از زندان باز هم در میادین دعوت دینی با ایشان آشنایی بیشتر پیدا کردم. بسیار اتفاق میافتاد در منزلش که در یک کوچهی تنگ در خیابان سلاح واقع شده بود، ایشان را زیارت میکردم. بعد از مدتی خداوند بر وی منت نهاد و در یک سرویس آپارتمانی واقع در خیابان جاردنسقی سکونت گزید. به گمانم ملک یکی از یهودیهایی بود که کشور مصر را ترک و به سوی سرزمینهای اشغالی سرازیر شده بود. مدتی نیز که مدیر بخش فرهنگی وزارت اوقاف بود با او همکاری میکردم. آن زمان استاد غزالی مدیریت مساجد را برعهده داشت و استاد بهیخولی ناظر امور دینی بود این هم در دروان انقلاب مصر و زمانی بود که شیخ احمدحسنباقوری نظارت اوقاف آن کشور را در دست داشت و استاد سیدسابق در وزارت مزبور از مقام و منزلت خوبی برخوردار بود. اما چندی نگذشت که یک نفر دیگر به نام دکتر محمدبهی جایگزین وزیر سابق شد و ارتباط میان او و استادان غزالی و سیدسابق به تیرگی گرایید و نهایتاً از هم گسست و اوضاع دگرگون شد. البته تنها خدای متعال است که لایتغیر باقی میماند و تنها اوست که حالات را دگرگون میکند. بعد از آن هر دو شیخ را به دانشگاه الازهر منتقل و از محل کارشان تبعید کردند، تا بلکه به زعم خود بتوانند مشعل علمی این دو شیخ مجاهد را خاموش کنند. آنان در این وضعیت ماندند تا روزی که وزیر اوقاف تغییر موضع داد. البته دوام بر یک حالت از محالات است.
استاد سیدسابق دارای چهرهی نورانی، خندان و بانشاط بود و در مجالس، فردی نکتهدان و حاضرجواب بود. مجلس وی همواره شاداب و باطراوت بود. از جمله نکتههایی که از وی نقل میشود: روزی که در جریان قتل نقراشی او را دستگیر کردند مأموران زندان از وی پرسیدند: محمد مالک که روزنامهها این همه جار و جنجال دربارهی وی به راه انداخته و او را به عنوان بزرگترین تروریست قلمداد نموده بودند، کجاست؟ و گفتند: چیزی دربارهی او میدانی؟ در پاسخ گفت: چطور نمیشناسم! او یکی از ائمه مسلمانان و امام دارالهجرت است(رض)؛ با عصبانیت گفتند: کثیف، ما از امام مالک نمی پرسیم، منظور ما مالک تروریست است؛ گفت: من یک فقیهم و فقط فقها را میشناسم، با تروریستها آشنایی ندارم.
زمانی که ما و استاد غزالی در زندان بودیم، اگر سؤال فقهی مطرح میشد، پاسخ را به استاد سیدسابق محول میکردیم. چون در مسایل فقهی تنها او محل اعتماد اخوان بود. با وجود این، استاد سید سابق دربارهی عقاید نیز کتابی تحت عنوان"العقایدالاسلامیة" و در روش دعوت نیز کتابی به نام"اسلامنا"و... به رشتهی تحریر در آورد.
وی در سالهای اخیر زندگانی خود به دانشگاه امالقری در مکهی مکرمه رفت و در جوار بیت الله الحرام با جمعی از نخبگان الازهر که همگی از منزلت بالایی در تحکیم و پایهریزی دانشگاه امالقری و ترفیع آن و تعلیم فرزندان آن دانشگاه برخوردار بودند، سکونت گزید و تا دو سال قبل در آنجا باقی ماند ودر سال 1413هـ. به گرفتن جایزهی ملک فیصل در فقه اسلامی نایل گردید که من هم سعادت مشارکت در آن را داشتم.
اینک امروز آن استاد والامقام از همهی دوستان خود وداع می کند و از این سرای فانی به سوی جهان باقی رخت برمیبندد. ولی از خود علمی گرانبها و شاگردانی مبارک و مجاهد به یادگار می گذارد که برای او تقاضای رحمت و مغفرت به درگاه حضرت میکنند. نامی نیک از خود به جای میگذارد که بعد از عمر کوتاه انسان این یک عمر دیگر است. خداوند احمد شوقی را رحمت کند که گوید:
«ان الحیاة دقایق و ثوان فالذکر للانسان عمر ثان»
"عمر انسان عبارت از دقیقهها و ثانیهها است و عمر دیگر هر انسانی ذکر خیر اوست."
ضربان قلب به انسان میگوید: بعد از مرگت برای خود نامی نیکو برافراز.
رحمت خدا بر استاد فقیه سیدسابق باد. خدا او را در زمرهی بندگان صالح خود قرار دهد و در مقابل خدماتی که به علم و دین و اسلام و امت کرده است، پاداش علمای عامل و دعوتگران مخلص و صادق بدهد. آمین وانا لله و انا الیه راجعون.
درسهای مدیریتی که از زندگی استاد میتوان استنباط کرد و آموخت...
مدیریت بر روابط فردی و اجتماعی خود:
استاد بعد از فراغت از تحصیل با تیزبینی و هوشیاری خاصی با افراد و جماعتی ارتباط برقرار میکند که در راستای اهداف فردی وی ولی به شکلی منسجم و گروهی فعالیت میکنند، از وجههی اجتماعی برخوردارند و ارتباطات نزدیکی با مردم دارند. صادقاند و خلوص در کارشان مشاهده میشود. براساس سنت و شریعت که مورد قبول و تعهد وی نیز هست، حرکت میکنند و... همچنین بشاش بودن و خندهرویی او در مجالس و نکتهدانی و حاضرجوابی وی از رموز ارتباطات موفق وی بهشمار میروند.
مدیریت برخواستنها و آرزوهای انسانی خود:
استاد خواهشهای انسانی خود را در راستای علمآموزی کانالیزه کرده بودند و در رسیدن به این نیاز، نهایت سعی و کوشش را از خود نشان داد و مدارج عالی را کسب کرد.
مدیریت بر روشهای عملی و رفتاری:
ایشان در زمینهی هر کاری رویه و روشی را در پیش گرفته بود که منطبق با روش و اصول شریعت بود و در کردار و رفتار و اظهار نظرهای خود بیشترین استنادش بر قرآن و سنت و اجماع بود و همواره بر رأی ارجح و شیوهی مقبول تأکید میکرد.
مدیریت بر زمان:
ایشان در طول عمر پربرکت خود لحظهای از تحصیل و علم اندوزی غافل نمانده و همواره در نشر آموختههایش این اصل را رعایت کرده است. نمونهاش نیز تعلیم مأثورات در زندان و تشکیل حلقات تدریس فقه است. نیز برجای نهادن نام نیک بعد از مرگ خود، نشان از مدیریت عالی وی بر زمان دارد.
مدیریت بر تواناییها و استعدادهای ذاتی خود:
استاد همواره در بهرهگیری از تواناییهای خویش کوشا بود و در اثنای عمر بابرکت خویش، لحظهای از کشف استعداد خویش غافل نماند و هیچ گاه در راستای بهکارگیری آنها سستی و اهمال نمیکرد.
ستاره سوخت،
ستاره شعله زد،
ستاره اشک شد، چکید.
ستاره آه شد،
ستاره باد شد، وزید.
ستاره صدخط سپید به آسمان شب کشید.
ستاره تا سحر هزار دانه شد؛
هزار دانهی شکوفهی سپید؛
ستاره رقص کرد و خنده کرد و جان سپرد...
نظرات