پس از ده سال از بهار عربی نقشه‌ی سیاسی جوامعی که شاهد رخداداهای رادیکال اجتماعی و فعالیت سیاسی بوده‌اند تغییر کرده است. اما مخرج مشترک آنها صعود چشم‌گیر جریان اخوان به ویژه پدیده‌ی موسوم به اسلام سیاسی بود. پیشینه‌ی اسلام سیاسی به قبل از این مرحله‌ی سرنوشت‌ساز در تاریخ معاصر می‌رسد؛ اما شرایط بین‌المللی و منطقه‌ای به پخته‌تر شدن و راه یافتن آن به مراکز تصمیم‌گیری کمک کرد. اگر چه تجربه‌ی اسلامگرایان در مصر یک سال بیشتر دوام نیاورد و دلیلش ناتوانی در سازگاری با نظام اجتماعی و سیاسی مصر و نیز روش مدیریت امور سیاسی توسط اسلامگرایانی بود که تفکر غلبه‌ی دیدگاه جماعت بر وطن را در سر می‌پروراندند و به حکومت به عنوان یک نظام سیاسی مدنی و تشکیلاتی باور نداشتند. نظامی که بایست بر قواعد عملی و فنی بنا شود و از ایدئولوژی دور باشد. با این حال اسلام سیاسی در تونس و مراکش بیشتر دوام آورد اما تجربه‌اش به این آسانی نبود و این چیزی است که واقعیت امروز آن را تأیید می‌کند ولی در بحران واقعی به سر می‌برد. 

تحلیل ما از وضعیتی که اسلام سیاسی امروز در آن به سر می‌برد باید به دو پرسش اساسی پاسخ دهد: نخست: بحران اسلام سیاسی در کجا آشکار می‌شود؟ دوم: چرا اسلام سیاسی در بحران به سر می‌برد و در این شرایط سرانجام حتمی آن چیست؟

در آغاز اسلام سیاسی و به طور مشخص حرکات وابسته به آن، از بحران هویت رنج می‌برد؛ این پدیده تلاش می‌کند برای تفکراتی که از خاستگاه و میهنش فاصله دارند نظریه‌پردازی کند. افکاری که آنان را احاطه کرده است ویژگی‌های کشورها و سرزمین‌های اولیه‌ی آن را مراعات نمی‌کند. این جریان به ایده‌ی میهن باور ندارد و بیش از آن به قدسیت مفهوم جماعت و مرشد یعنی فقیه و مرید معتقد است. تا جایی که گاهی مفهوم مؤسسات و قانون و عملگرایی برای کنترل مدیریت اقتصادی و سیاسی و روابط بین‌الملل را محو می‌کند و در عین حال مدیریت امور سیاسی را بر عهده گرفته است و قادر نیست توسعه‌ی واقعی جامعه را که به آن اعتقاد دارد اجرا کند؛ زیرا بیش از آن که به توسعه‌ی اجتماعی فکر کند به فراواقع‌گرایی مبتنی بر ایدئولوژی خاصی فکر می‌کند که با واقعیت همخوانی ندارد.

می‌توانیم بگوییم که حرکات اسلام سیاسی مانند ماهی‌هایی هستند که بیرون از آب زندگی می‌کنند و با خشکی و هوا سازگاری ندارند؛ آب این ماهی‌ها گفتمان دینی مبتنی بر خوانش معینی از نصوص دینی و گفتمان پوپولیستی است تا خود را به عنوان نجات‌دهنده نشان دهد. اما وقتی از حباب آب بیرون می‌آیند نمی‌توانند برنامه‌ی واقعی برای پاسخ دادن به نیازهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی مردم ارائه دهند. 

مسأله‌ی معادله‌ی اسلام سیاسی و گفتمان دوگانه:
دوگانگی معیار و گفتمان از مهم‌ترین مظاهر بحران اسلام سیاسی معاصر است؛ همه‌ی جنبش‌های اسلام سیاسی که به قدرت رسیده‌اند تلاش کرده‌اند گفتمان قدیم خود را که از طریق شبکه‌های ماهواره‌ای و رسانه‌ها ادامه دهند؛ در عین حال گفتمانی را در پیش گرفته‌اند که با موجودیت سیاسی و سِمت‌های مدیریتی که داشتند هم‌خوانی دارد. اما این دوگانگی باعث شده است در ناتوانی فکری به سر برند و بار دیگر بدون هدف و برنامه باشند. آنان قادر نیستند به یک برنامه پایبند باشند و علتش آن است که اسلام سیاسی نگاه علمی و سیاسی به مسائل ندارد و همچنان به عقاید و خوانش‌های ایدئولوژیک مشخصی پایبند است.   

تحولات اجتماعی و سیاسی جهان امروز، حاکی از آن است که اسلام سیاسی نمی‌تواند همگام با این تغییرات حرکت کند؛ بنابراین وضعیت فعلی به نخبگانی نیاز دارد که بتوانند با مسائل گوناگون با منطق ریاضی و عقلانی تعامل کنند. به جریان‌های ملی‌ای نیازمند است که به تفکر واحد یعنی اتحاد حکومت و میهن و حاکمیت قانون باور دارند. مؤسسات نه با منطق جماعتی که به منطق سیاسی محض حرکت می‌کنند و تمرکز اول و آخر آنها بر میهن است. یقیناً اسلام سیاسی با مفهوم کنونی این آمادگی را ندارد و نمی‌تواند وارد این میدان شود. 

جنبش‌هایی که همگام با تحولات تاریخ نیستند، در خارج از صفحات آن قرار می‌گیرند؛ اگر جنبش‌های اسلام سیاسی ضرورت تجدید گفتمان خود را درک نکنند و برای ایجاد پروژه‌ای واقعی و قابل دفاع و سازگار با مفاهیم وضعی و فلسفی دولت، قانون و نهادها تلاش نکنند نمی‌توانند زنده بمانند. 

مسلّم است که تجربه‌ی اسلام‌گرایان در همه‌ی ابعاد مدیریتی مظاهر بحران ساختاری اسلام سیاسی را نشان می‌دهد و در شرایطی که از اتخاذ یک پروژه‌ی واقعی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و توسعه‌محور، ناتوان است تلاش می‌کند از گفتمان دینی کهنه‌ و مبتنی بر پوپولیسم استفاده کند تا احساسات را تحریک و دل‌ها را به دست آورد. اما سال‌های پس از بهار عربی ساختار ملت‌ها را تغییر داد؛ ملت‌هایی که به سمت کنار گذاشتن گفتمان دینی فرسوده حرکت می‌کنند و در درجه‌ی اول گفتمان ملی و میهنی و عملگرا را در پیش می‌گیرند. برنامه‌های واقعی در سر دارند تا به نیازهایشان پاسخ دهد نه شعارهای رنگارنگی که هیچ تأثیری در زندگی و موجودیت واقعی آنان ندارد.