عنوان فوق، نام مقالهای است که نام استاد عبدالرحمن فرامرزی را با قضیهی فلسطین در ایران جاودانه کرده است. شاید برخی پرسش تاریخی و شجاعانهی استاد فرامرزی از شاه ایران در مصاحبه مطبوعاتی شاه در سال ١٣٢٩ را نقطه عطف فعالیتهای غیرتمندانه ایشان در باب قضیه فلسطین قلمداد کنند؛ اما نباید چنین پنداشت، چراکه با بازخوانی سیر تاریخی مجاهدتهای قلمی فرامرزی، بهروشنی میتوان دریافت که پس از ختم قیلوقالهای راجع به غایله آذربایجان و پایان یافتن مأموریت قلمی و میهنپرستانه استاد فرامرزی در آن باره، از سال ١٣٢٥ تا زمانی که بدرود حیات گفتند به مناسبتهای مختلف که در دفاع از کیان و مقدسات اسلام؛ یعنی مسجدالاقصی و در حمایت از مردم مظلوم و آوارهی امت اسلام، در روزنامه خود؛ یعنی کیهان، جانانه بر سر گردانندگان تفکر خیالی صهیونیزم میتاختند. اوج آن به لحاظ شعاع حواشی آن در ایران، انتشار مقاله فوق بود. گاهی اوقات که استاد حتی در روزنامه خودش وی را ممنوعالقلم میکردند، سنگر را خالی نمیکرد و به مجله یغما پناه میبرد و آن مجله سنگر دوم استاد فرامرزی میشد. مقاله «من از تکرار تاریخ میترسم» یادداشتی است در باب قضیه فلسطین که پاسخ کوبنده استاد به احساسات صهیونیستی یک یهودی ایرانی است. بعد از آنکه کیهان از چاپ آن سر باز زد، مجله یغما مسؤولیت چاپ این مقاله آتشین را بر عهده گرفت. او در آن مقاله یکتنه مسؤولیت ملی ایرانیان در قبال همکیشان مسلمانشان را به جان خرید و آنچنان استادانه دژخیمان و ظلم غاصبان و آوارگی و مظلومیت مردم فلسطین را به رخ کشید و آن سان به حافظه تاریخی یهودیان و صلیبیان تلنگری زد که نوشته استاد با استقبالی بینظیر، مواجه شد و بهمثابه دری ثمین بهصورت خودجوش توسط بازاریان مسلمان در نسخههای میلیونی به چاپ رسید.
فرامرزی عطش وصفناشدنی در دفاع از انسانیت داشت. او بهیقین قاب تپندهی ملت مظلوم فلسطین در ایران بود و این احساسات نوعدوستانهی ستودنیاش را مرهون تجربهی زیستهی وی در بخش عربی ایران، یعنی بحرین و ارتباط مستمر با رسانههای عربی الاهرام مصر دانست.
استاد فرامرزی در مقاله موصوف، آوارگی و سرگردانی تاریخی یهود را به آنان و حامیان قلدرشان گوشزد میکند که بنیاسرائیل چون از فرمان پیغمبر موسی، سرپیچی کردند ٤٠ سال در بیابانها سرگردان شدند و به کنعان نرسیدند و بعدها که اولادشان با مردمانی از نسل ابراهیم خلیل در کنعان درافتادند خدا ستمگرانی قویتر از آنان بر سرشان خراب کرد. تاریخ به ما مینمایاند که مسیحیان رومی چنان دمار از روزگار یهودیان در فلسطین درآوردند که قلم، شرمسار از بیان آن است. پس از این روزگار در زمان خلیفه دوم، مسلمین فلسطین بدون خونریزی از دست، رومیان خارج شد تا اینکه صلیبیها سرزمین قدس را از فاطمیان گرفتند؛ اما صلاحالدین ایوبی کردزاده مسلمانان، آن را به دامان اسلام برگرداند. بر هیچ تاریخدانی پوشیده نیست که زندگی یهود در همه ادوار بهجز در دورههایی که یهود در ذمهی مسلمانان قرار داشتند، با آوارگی و پراکندگی آنان، قرین بوده است.
فرامرزی میترسید تاریخ تکرار شود. او بیم آن را داشت که یهودیان اقطار عالم که بهزور توپ و تانک و طیارهی دول غربی در قلب خاورمیانه بر سر ساکنین فلسطین آوار شدهاند، دوباره گرفتار بیابان و سرگردان اینوآن سرزمین شوند. وی حساب یهود فلسطین را از حساب یهودیان مهاجر که از اتریش، آلمان، یونان و... که به فلسطین سرازیر شدهاند، جدا میداند و اضافه میکند دهسال و پنجاهسال و صدسال در دوام و قوام یک ملت، عمر کوتاهی است کما اینکه صلاحالدین سردار رشید اسلام در سال ٥٨٣ه.ق به یک قرن مسلمان ستیزی و یهود کشی صلیبیها در قدس پایان داد.
آیا واقعاً پس از گذشت نیمقرن از نگارش این مقاله و نیز اینکه امروز اعراب با برادران عبری خود به آشتی گرائیدهاند، باز باید از تکرار تاریخ ترسید؟ به گمانم بلی؛ باید ترسید و چرایی آن، همانی است که استاد فرامرزی از محمد عبده نقل میکند -بلای مشرق امرای آنان هستند- و تاریخ به ما یادآور میشود که آشتی و معامله قرن سران عرب در امروز همان خیانت اسلافشان است در یکصد سال پیش، زمانی که پدران همین رجال و سران عرب با تحریک انگلیس و متفقین به خاطر حب جاه و آرزوی سلطنتها و حکومتهای کوچک و ذرهای کیان امت اسلام را به خطر انداختند و به امپراتوری اسلامی عثمانی خیانت کردند.
به قول استاد فرامرزی و به تأسی از آن نادرهی دوران، باز هم از تکرار تاریخ باید ترسید چراکه هیچچیز تغییر نکرده است و حساب سران عرب با امت اسلام دو چیز است.
تاریخ چیزی نیست جز وقایع مکرر.
نظرات