یکی از مقاصد بعثت پیامبر صلی الله علیه وسلم آزادسازی انسانها از غل و زنجیرها بوده است. ایشان آمدند تا بندهایی را که بر دست و پای وجود انسانها بسته شده بود باز کنند؛ آمدند تا انسانها را از همهی زنجیرهای درونی و برونی رها سازند؛ آمدند تا بت نیاکان را از میان بردارند؛ آمدند تا ارزشهای دروغینی را که بر جوامع انسانی حاکم بود نابود سازند و به جای آنها ارزشهای نوین را حاکم سازند؛ آمدند تا تکالیف غیر منطقی و بیهودهای که افراد انسانی به آنها پایبند بودند نابود سازند و به جای آنها تکالیفی منطقی و مفید ارائه دهند. قرآن کریم در مورد رسالت ایشان به گشودن این غل و زنجیرها چنین اشاره میکند و میفرماید:
«ٱلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِیَّ ٱلۡأُمِّیَّ ٱلَّذِی یَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِیلِ یَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیِّبَـٰتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَـٰۤىِٕثَ وَیَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَـٰلَ ٱلَّتِی كَانَتۡ عَلَیۡهِمۡۚ فَٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُوا۟ ٱلنُّورَ ٱلَّذِیۤ أُنزِلَ مَعَهُۥۤ أُو۟لَـٰۤىِٕكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ»(اﻷعراف: ۱۵۷)
(به ویژه رحمت خود را اختصاص میدهم به) کسانی که پیروی میکنند از فرستادهی (خدا محمّد مصطفی) پیغمبر امّی که (خواندن و نوشتن نمیداند و وصف او را) در تورات و انجیل نگاشته مییابند. او آنان را به کار نیک دستور میدهد و از کار زشت بازمیدارد، و پاکیزهها را برایشان حلال مینماید و ناپاکها را بر آنان حرام میسازد و فرو میاندازد و بند و زنجیر (احکام طاقتفرسای همچون قطع مکان نجاست به منظور طهارت، و خودکشی به عنوان توبه) را از (دست و پا و گردن) ایشان به در میآورد (و از غُل استعمار و استثمارشان میرهاند). پس کسانی که به او ایمان بیاورند و از او حمایت کنند و وی را یاری دهند، و از نوری پیروی کنند که (قرآن نام است و همسان نور مایهی هدایت مردمان است و) به همراه او نازل شده است، بیگمان آنان رستگارند.
پیامبر صلی الله علیه و سلم به صورت کلی با دو گونه غل و زنجیر روبرو بودند: یکی غل و زنجیرهای درونی و دیگری غل و زنجیرهای برونی.
زنجیرهای درونی عبارتند از هوا و هوسها و تمایلات سرکش و افکار منفی انسانها که بزرگترین سد راه تکامل آنها به شمار میروند.
زنجیرهای برونی نیز عبارتند از ارزشها و قوانین ضد الهی حاکم بر جوامع انسانها که ساخته و پرداخته آنها بود پیامبر صلی الله علیه و سلم با این غل و زنجیرها نیز به مبارزه برخاسته بودند تا عقل و اندیشه انسانها را که در زیر غبار اوهام و خرافات مدفون شده بود حیات دوباره دهند.
از مهمترین ارزشهایی که پیامبر صلی الله علیه و سلم، انسانها را به آن فرا میخواند، این است که آنان خرد خود را از انواع اسارتها و بندهای بندگی برهانند و آزادانه بیندیشند و حیاتشان را در مسیر یادگیری و پژوهش پیوسته سپریکنند، رسالت ایشان بر این اصل متمرکز بود که خِرَد بشری را از اسارت انواع اندیشهها و باورهای پوچ و بیاساس رهایی بخشید که در زیر، برخی از آنها را میآوریم:
• رهایی از خرافات: اسلام انسانها را دعوت کرده است تا خرد خود را از دام اسارت خرافات و افسانههایی که به صورت باور درآمدهاند، برهانند. همان اندیشههای باطل و بدون دلیلی که حتی در شکل افراطی آن دامنهاش به خرافهبافی دربارهی جنیان کشیده میشود. اسلام پیروانش را وادار میکند تا هر سخنی را تصدیق نکنند، بلکه تنها سخنی را تصدیق کنند که دلیل روشنی بر آن ارائه شود.
• رهایی از تقلید: قرآن کریم به شدت اندیشهی تقلید کورکورانه از نیاکان را محکوم کرده است و سخت به آن تاخته است تا خرد انسانها را از یوغ چنین تقلیدی رهایی بخشد؛ زیرا تقلید کورکورانه سبب میشود تا انسان متعصب و کوتهبین باشد و حاضر نشود در باورهایش بازنگری کند و اندیشهها و باورهای نوظهور را -هرچند درست یا مفید هم باشند- بپذیرد، خداوند متعال فرموده است: «بَلۡ قَالُوٓاْ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَ إِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّهۡتَدُونَ»؛ یعنی«(نه) بلکه گفتند: ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و ما (هم با) پیگیری از آنان، راه یافتگانیم»(الزخرف:22).
• رهایی از استبداد: اسلام انسانها را دعوت کرده است تا خرد خود را از بند تبعیت از سران و بزرگان مستبد قوم خود برهانند؛ زیرا سروری و بزرگی معیار حق نیست. قوم عرب به مانند دیگر اقوام از سران و بزرگان قوم خود پیروی میکردند و آنان را معیار حق میدانستند. قرآنکریم نمونههایی از گفتگوها و مناظرههای میان گروههایی از سران صاحب قدرت و مستضعفان را نقل کرده است: «إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِينَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ وَ رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ وَ تَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ وَ قَالَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ لَوۡ أَنَّ لَنَا كَرَّةٗ فَنَتَبَرَّأَ مِنۡهُمۡ كَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّاۗ كَذَٰلِكَ يُرِيهِمُ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡ حَسَرَٰتٍ عَلَيۡهِمۡۖ وَ مَا هُم بِخَٰرِجِينَ مِنَ ٱلنَّارِ»؛ یعنی: «آنگاه که پیشوایان از پیروان بیزاری جویند و عذاب را مشاهده کنند و میانشان پیوندها بریدهگردد و پیروان میگویند: کاش برای ما بازگشتی بود تا همان گونه که(آنان) از ما بیزاری جستند (ما نیز) از آنان بیزاری میجستیم. این گونه خداوند، کارهایشان را که بر آنان مایهی حسرتهاست به ایشان مینمایاند، و از آتش، بیرون آمدنی نیستند»(البقرة:166-165).
• رهایی از تبعیت دائمی: قرآن، خرد انسانها را از سلطهی اساتید و بزرگانی که شاگردان و پیروان خود را به بندگی و ذلت میکشاندند، رهایی بخشید. منظور همان اساتید و بزرگانی است که شاگردان و پیروان خود را چنان تابع خود کرده بودند که در اندیشه، سکوت، گفتار، ایمان و کفر کاملاً از آنان پیروی میکردند، آموزههای چنین پیرویِ کورکورانهای در تلمود آمده است: «پیروان آیین یهود باید سخنان خاخامها را به عنوان فرمان و شریعت الهی تلقی کنند؛ زیرا سخن آنان کلام و سخن خداوند است. اگر خاخام بگوید: که دست راست تو، دست چپ است و به عکس آن، سخنش را تصدیق کن و با وی مجادله مکن»،
• رهایی از افکار عمومی: تلاش اسلام بر این است تا خرد آدمی را از دنبالهروی عامهی مردم برهاند؛ زیرا گروهی از مردم تابع اکثریت هستند و خود هیچ دیدگاه و موضعگیری خاصی ندارند و این همان چیزی است که رسول خدا دربارهی آن هشدار داده است؛ از حذیفه روایت شده است که رسول خدا فرموده: « مصلحتبین نباشید که بگویید: اگر مردم نیکی کردند، ما هم نیکی میکنیم و اگر ستم کردند، ما هم ستم میکنیم، بلکه خود را آماده کنید تا اگر مردم نیکی کردند، شما هم نیکی کنید و اگر بدی کردند، ستم و(بدی) نکنید»،
• رهایی از تعصب: « تعصب جاهلانه نسبت به افکار، اشخاص، حزب، مذهب، خویشان و نیز پیروی از افسانهها و خرافات و تبعیت از هوای نفس سبب ناکارآمدی خرد و نادیده گرفتن تمامی افکار و دستاوردهایی میشود که با مبادی فکری، باورها و اندیشههای پیشفرض سازگار نباشد. در حالی که یکی از روشهای موفقیتآمیز در جذب دیگران و نجات آنان از گمراهی، گفتوگو است.
مولوی در وصف پیامبر صلی الله علیه وسلم میگوید:
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها.
ای آتشی افروخته در بیشه اندیشهها.
امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی.
بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا
(دیوان غزلیات شمس تبریزی)
ابوالحسن ندوی در یک گفتوگوی شاعرانه که در کنار غار حرا با خود داشته است در این باب میگوید:
زندگی سراسر قفلهای بسته و درهای ناگشوده بود، عقل و خرد انسان بسته و بیکاره بود، وجدان بسته و بیکاره بود، قلوب بسته و بیکاره بودند، مدرسهها و دادگاهها قفل شده بودند، خانوادهها قفل و بسته شده بودند. گنجهای ثروتمندان و فرمانروایان بسته و قفل شده بود.در این وضعیت و شرایط جدا از جهان متمدن، در دامنه کوهها کاری صورت گرفت که در پایتختهای بزرگ جهان و مدرسهها و کتابخانههای بزرگ آنها صورت نگرفت. در اینجا خدا با رسالت محمد صلی الله علیه وسلم بر جهان منت نهاد و در پرتو آن حضرت این کلید گمشده بار دیگر در اختیار انسانیت قرار گرفت. این کلید عبارت بود از ایمان به خدا و رسول و آخرت. با این کلید همه آن قفلهای بسته یکی پس از دیگری گشوده شدند، و درهای بسته یکی پس از دیگری باز شدند.
دلهایی که همه بسته و قفل زده بودند، نه عبرتی، نه تاثیری، نه نرمشی داشتند، اینک آنچنان خاشع و آگاه شده بودند. از پدیدهها عبرت میگرفتند و از آیات الهی بهرهمند میشدند، و به حال ستمدیدگان رقت میکردند، و به ضعیفان محبت میورزیدند.
مراجع:
- خاموشی، فرزان، کتاب تربیت و نقش همنشینی در آن.
- قرضاوی، یوسف، نقش ایمان در زندگی.
نظرات
Mohammad
29 شهریور 1402 - 13:15ابتدا خرافات قدیمی اون زمان رو از بین برد و با خرافات جدید برای دربند کردن مردم از راه رسید سپس این خرافات جدید را به وسیله ی تعصب بر مردم تحمیل کرد که این گندکاری تا به امروز پابرجاست