امروزه بسیاری از افراد، از لایه‌های مختلف جامعه، احساس عزّت‌، شخصیّت‌ و کرامت نمی‌کنند و خود را سربار جامعه می‌دانند زیرا آن‌طور که شایسته و لایق آنان است نتوانسته یا نگذاشته‌اند زندگی کنند‌. این حسِ خطرناک اگرچه بر زبان آورده نشود اما در درون روزبه‌روز آن‌ها را دچار ناامیدی، سرگشتگی، انزوا و افسردگی یا پرخاشگری و انتقامجوئی و خشونت می‌کند‌. 

وجود چنین حسی، در درون افراد جامعه، نشانه‌ی فقر و بیماری آن جامعه است‌‌؛ که قطعاً عواملی همچون خود افراد جامعه، صاحبان زر و زور و تزویر و افراد تن‌پرور و خوش‌گذران و بی‌مسئولیت هر کدام به تنهایی، یا با هم کم و بیش در ایجاد این حس دخیل‌اند. اگر به آموزه‌های دینی نگاهی داشته باشیم دو نوع فقر به چشم می‌خورد، یکی ممدوح و دیگری مذموم‌. اولی فقر الی الله و دوّمی ‌نیازمندی مردم به مردم‌. در رابطه با فقر الی الله خداوند می‌فرماید‌‌: يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ‌ (فاطر / ١٥) «ای مردم همه شما فقیر و نیازمند به خدائید و تنها خداست ثروتمند و بی‌نیاز و ستودنی‌.» 

احساس این نوع فقر در درون آدمیزاد و اعتراف به آن، نشانه‌ی معرفت و ادب انسان، نسبت به خالق جهانیان و در عین حال اوج عزّت‌ و غنا و سربلندی است‌؛ زیرا چنین فقر و وابستگی‌ای به پروردگار هستی، حکایت از آشتی و صلح با خداست و پیامد این صلح و آشتی رهایی از قید بندگی و بردگی غیر از خداست و به تعبیر دیگر، احساس فقر به‌سوی خدا، یعنی بریدن از مخلوقات و وصل شدن به خالق است که این وصل و گریز، نشانه‌ی توحید و یکتاپرستی و اوج عزّت‌ و سربلندی انسان است‌ و اگر مشهور است که دوستان خدا، فقر را مایه‌ی افتخار و مباهات دانسته‌اند و به آن بالیده‌اند ناظر به این مقوله است و الّا‌‌ رسول گرامی ‌اسلام –صلّی‌الله علیه و سلّم– سرور همه‌ی کائنات، با تمام وجود از شرّ فقر به خداوند یکتا پناه گرفته و آن را قرین کفر دانسته و فرموده‌اند‌‌: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكُفْرِ وَالْفَقْرِ (خداوندا به تو پناه می‌برم از کفر و فقر‌.) 

فقر دیگری که فقر مردم به مردم است و در این مقاله مدنظر‌ ماست، فقر و وابستگی مردم به مردم جهت به بردگی کشانیدن آن‌هاست‌. این بخش از فقر، که مردم روز به روز چوب آن را می‌خورند و آن‌ها را به زانو در آورده هم‌چنانکه در قرآن آمده است از تفکّر‌ عدّه‌ای از یهودیان که حریص‌ترین مردم به حیات و عمر بیشتر، در دنیا هستند سرچشمه می‌گیرد‌؛ زیرا آن عدّه‌ خود را از خدا بی‌نیاز دانسته و چنین معتقدند که خداوند دست و بالش بسته و نه‌تنها کاری از دستش بر نمی‌آید بلکه خود محتاج و نیازمند آنان است‌. لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ. (آل عمران / ١٨١) «به‌تحقیق خدا سخن کسانی که گفتند خداوند فقیر است و ما بی‌نیاز، شنید‌.» 

وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ‌. (مائده / ٦٤) «برخی از یهودیان می‌گویند‌‌: دست خدا به غل و زنجیر بسته است‌. دست‌هایشان بسته باد و به‌سبب آنچه می‌گویند نفرینشان باد بلکه دو دست خدا باز است و هرگونه که بخواهد می‌بخشد‌.» 

کسانی که خود را به هر دین و مذهبی نسبت می‌دهند اما چنین تفکر «یهودی» را در سر می‌پرورانند در حقیقت نیت آنان این است که خود را به جای خدا و حتی بالاتر از او بنشانند و الوهیت و فرمانروائی را از او بربایند و مردم را به بردگی و بندگی بکشانند‌. این طرز تفکّر‌ که در نقطه‌مقابل تفکر خداوندی یعنی محتاج بودن انسان به خدا قرار گرفته زمانی به مقصود می‌رسد که صاحبان آن به غارت و چپاول اموال و ناموس مردم دست بزنند و آن را در سرلوحه‌ی کار خود قرار دهند و به صورت تدریجی و با چشمان سرخ و خون‌آلود که نشان از اوج بی‌رحمی‌ و ابراز قدرت است خون آنان را بمکند و آن‌ها را خوار و ذلیل خود گردانند‌. آن وقت اطاعت و فرمانبرداری از خداوندگاران زر و زور و تزویر «یعنی فرعونیان و قارونیان و هامانیان در اوج خود شکل می‌گیرد و فرمایش خداوند که می‌فرماید‌‌: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ ۚ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ» به منصه‌ی ظهور می‌پیوندد.

آنچه مسلّم‌ است امروزه «فقر» به آن معنای مذموش، که پیامد آن احساس سربار بودن و عدم عزّت‌ و شخصیت است در جوامع مختلف بیداد می‌کند و هر روز آمار قربانیان آن در سطح جهان افزایش می‌یابد‌. متأسّفانه‌ کشور و ملّت‌ ما نیز از این فقر خانمان‌سوز و خفّت‌بار و آن تفکر کفرآمیز یهودیّت‌ در امان نیست که اگر دلسوزان و خیرخواهان از مردم و نظام ما، جلوی چنین تفکر ویرانگر را نگیرند و به جهاد و مبارزه‌ی بی‌امان با آن نپردازند و سدّ محکم راه آنان نگردند، سیل ویرانگر و بی‌پروای آن، همه‌ را در خود فرو می‌برد که آن‌وقت پشیمانی و اظهار تأسّف‌ و زانوی غم به بغل گرفتن سودی ندارد‌. 

قطعاً پدیده «فقر» در هیچ جامعه‌ای، یک‌شبه به منصه‌ی ظهور نمی‌رسد و عوامل متعدّدی‌ همان‌طور که اشاره بدان‌ها رفت در آن دخیلند‌. اما در حال کنونی مهمتر از پدیده‌ی فقر مبارزه با آن است که باید دید راه مبارزه با آن در چیست؟ 

خداوند یکی از راه‌های مهم مبارزه با فقر را کسب تقوی و طی کردن کمالات انسانی دانسته و در سوره بقره آیه 3، قرآن را مایه‌ی هدایت کسانی قرار داده که متّقین‌ و پرهیزکارند‌. کسانی که یکی از ویژگی‌های برجسته آنان، «انفاق و بخشش» در راه خدا از آنچه که روزیشان کرده است می‌باشد‌. الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ﴿بقره/٣﴾ اگر در این آیه‌ی مبارکه تدبّر‌ کنیم به‌خوبی روشن می‌شود که آیه حاوی نکاتی است که می‌تواند مسیر زندگی انسان‌ها را تغییر دهد‌. خداوند در این آیه بیان می‌دارد متّقین‌ و پرهیزکاران کسانی هستند که تنها بخاطر رضای خدا و در راه خدا به نفع مردم فقیر و درمانده هزینه می‌کنند‌. لازم به ذکر است که کلمه «رزق» در آیه به معنی سهم و نصیب خدادادی به انسان است و این سهم فراتر از جنبه مالی و مادی می‌باشد و می‌تواند شامل پول و ثروت، قدرت سیاسی، نفوذ اجتماعی در میان اقشار مختلف جامعه و همچنین علم و دانش و خدمات‌دهی گردد‌. به تعبیر دیگر انسان متّقی‌ می‌تواند از راه‌های مذکور برای مردم و به نفع آن‌ها از خود مایه نهد و برای سربلندی و عزّت‌ آنان هزینه کند؛ لذا کسانی می‌توانند چنین هزینه‌ای کنند که اولاً در یکی از زمینه‌های مذکور یا بعضی‌ها یا همه، دارا و در ثانی به مبانی اعتقادی‌ای همچون خدا و روز قیامت یقین داشته باشد‌. به یقین می‌تواند گفت داشتن و دارا بودن، نشانه‌ی ‌تلاش و زحمات پی در پی و مجاهدت شبانه‌روز است‌. یعنی فرد متّقی‌، فرد تلاشگر، مجاهد، نستوه و مسئولیّت‌پذیر است‌. نکته‌ی دوم این است که خداوند در وصف متّقین‌ از صفت «بخشیدن» (يُنفِقُونَ) نه «اخذ و دریافت» سخن به میان آورده است که این به خوبی نشان می‌دهد دستی که می‌بخشد از دستی که می‌گیرد نزد خدا بهتر و بالاتر است‌ (الْیَدُ الْعُلْیَا خَیْرٌ مِنْ الْیَدِ السُّفْلَى.) برای توضیح این مسئله و فهم این مطلب لازم است قدری درباره‌ی آن ویژگی یعنی «عطا و بخشش» نه «اخذ و دریافت» بیندیشیم‌. راستی اگر خداوند در وصف متّقین‌ تعبیری همچون «یأخذون من الناس مما‌ رزقناهم»‌. متقین کسانی‌اند که از آنچه به مردم روزیشان کرده‌ایم اخذ و دریافت می‌کنند، به کار می‌گرفت چه می‌شد؟! 

به نظر بنده با توجه به جایگاه «تقوی» و «متقین» در نظر دین و اهل ایمان، مردم تشویق می‌شدند که به دنبال کسب و روزی حلال خداوند نروند و از توان و استعداد های وهبی و خدادادی خود بهره نبرند و به امید دیگران خانه‌نشین شوند و در نهایت متقین به یک مشت آدم‌های بی‌سر و پا و بی‌مسئولیت و انگل و سربار جامعه تبدیل می‌شدند‌. آن‌وقت اقتصاد و فرهنگ و سیاست و علم و دانش و حس انسان‌دوستی و تعاون و همکاری‌های اجتماعی نسبت به همدیگر به شدت آسیب‌پذیر می‌شد و سپس خدا می‌دانست چه پیامدهای ناگوار دیگری برای جامعه‌ی بشریت به‌طور عام و برای جامعه اسلامی‌ به‌طور خاصّ‌ رقم می‌خورد‌. اما باید هزاران بار شکر خدا را بجا آورد که خداوند «ویژگی متقین» را عکس ویژگی فرضی مطرح کرده است و فرموده «متقین» کسانیند که از آنچه روزیشان کرده‌ایم به دیگران می‌بخشند‌. 

البته نکته‌ای که متقین را از غیرمتقین جدا می‌کند تنها «کسب روزی‌ها» و تلاش برای آن‌ها نیست بلکه «بخشش» روزی‌ها به‌خاطر خدا و آن هم با توجه به نیاز نیازمندان است‌. زیرا اگر بخشش در هر کدام از موارد مذکور که قبلاً اشاره بدان‌ها رفت از طرف توانمندان نسبت به تهیدستان صورت نگیرد، رابطه‌ی آن‌ها خشک و توخالی می‌گردد و مسیر انزوائی یا انتقامی ‌به خود می‌گیرد‌. یعنی توانمندان با نبخشیدن داشته‌های خود و بخل‌ورزی در این زمینه «حسادت» و «کینه توزی» را از طرف تهیدستان نسبت به خود می‌رویانند‌. زیرا تهیدستان چنین تصوّر‌ می‌کنند که این توانمندان بی‌مروت‌ هستند که مانع رسیدن آن‌ها به روزی‌های خدادادی خود می‌شوند‌. از همین رو است که «بخشش» به تهیدستان دو صفت مذموم، یعنی بخل از جانب توانمندان و حسادت از جانب فقرا را در جامعه از بین می‌برد و تخم کینه‌توزی و انتقام را از نطفه خفه می‌کند و همین ویژگی است که انسان متقی را از دیگران جدا می‌کند و الاّ‌ صرف داشتن نمی‌تواند انسان را مسئولیّت‌پذیر بار آورد‌ و اگر امروزه در جامعه شاهد این همه فقر و فلاکت و بدبختی هستیم بیانگر آن است که آدم‌های متّقی‌ و مسئولیّت‌پذیر در سطح جامعه بسیار بسیار کم است‌. حال ممکن است این سئوال به ذهن آید که اگر «فقرا» در همه‌ی زمینه‌ها، در جامعه وجود نداشته باشد این ویژگی متقین یعنی «انفاق و بخشش» از موضوعیت می‌افتد‌. به تعبیر دیگر آیا افراد متّقی‌ و بخشنده در جامعه‌، خود مانع رشد آدم‌ها در راستای تلاش برای رسیدن به «غنا» نیست و آیا همین صفت «بخشندگی» در جامعه، خود زمینه‌ساز گداپروری و سربار بودن در جامعه نیست؟

واقعیت امر، این موضوع همان‌گونه که در بعضی جاها به وجود آمده در جای خود می‌تواند زمینه‌ساز سوءاستفاده بعضی از فرصت‌طلبان و سودجویان گردد و با تقویت این تفکر، احساس کنند که این حق آنان است که از توانمندان در زمینه‌های مختلف طلب کنند‌. اما حقیقت امر «بخشش و انفاق» زمانی موضوعیت پیدا می‌کند که فرد تهیدست یا ضعیف در زمینه‌ای از زمینه‌ها از جمله علم و دانش، پول و ثروت، قدرت سیاسی و نفوذ اجتماعی خود را خانه‌نشین نکند و منتظر دست توانمندان نگردد بلکه با تمام تلاش و همّت‌، سعی کند خود را در راستای رسیدن به غنا در زمینه‌های مختلف بی‌نیاز کند به‌گونه‌ای که خود بار مانده‌ی جامعه را به‌اندازه‌ی وسع و توان خویش بدوش کشد و مسئولیّت‌پذیر گردد نه سربار جامعه‌. در این هنگام اگر چنین فرد تهیدست و ضعیفی، برای رسیدن به غنا تمام تلاش خود را بکار گرفت و از استعدادهای خدادادی خود بهره گرفت و به قول قرآن در صف «یعلمون فی البحر» دل به دریا زد اما بر اثر پیشامدهای زمان همچون اقتصاد بیمار همانند امروز یا بدهکاری یا مریضی یا حوادث طبیعی همانند زلزله، سیل، آتش‌سوزی، تصادفات و غیره یا مشکل سیاسی، دچار فقر و تهیدستی گردد و نتوانسته بار خود را به تنهائی بدوش کشد و گلیم خود را از آب بیرون بکشد و نزدیک بود وی را زمین‌گیر کند، در آن‌وقت وظیفه‌ی متقین است که با قلمی، قدمی، درمی‌ و هر آنچه که در توان دارند آستین مردانگی را بالا زنند و شتابان به کمک وی روند و در زمینه‌ی لازم خواه مادّی‌ باشد یا معنوی، بدون کمترین منّت‌ یا توقّعی‌ به رفع مشکلات آن‌ها بپردازند‌. که اگر چنین احساس مسئولیتی نسبت به تهیدستان و فقرای جامعه در ذهنشان حاکم نباشد و به‌عنوان یک وظیفه‌ی دینی و شرعی به آن ننگرند، قطعاً در این راستا «متقی» به حساب نمی‌آیند و یکی از ویژگی‌های مهم و برجسته‌ی متقیان را از دست داده‌اند و اگر از جهت زبانی و گفتاری مروّج‌ پدیده‌ی سربار بودن در جامعه نباشند، قطعاً در عمل و رفتار مروج آنند و این می‌طلبد که صف خود را در میان جامعه از بقیه جدا کنند و شترمرغی عمل نکنند؛ زیرا شخصیت مرموز آن‌ها روزی از روزها پیش خدا و خلق خدا آشکار می‌گردد‌. البته پیش‌شرط این دلسوزی‌ها و کمک به مستندان و انجام وظیفه در زمینه‌های مختلف همان‌گونه که از آیه بر می‌آید «شناخت دقیق» مستحقین‌ است و این شناسائی اگر چه بسیار حسّاس‌ و سنگین و مسئولیّت‌آور است و کمک و یاری همگان را می‌طلبد، اما از ممکنات است‌. در غیر این صورت «انفاق و بخشش» به کسانی که مستحق نیستند نه‌تنها زمینه‌ساز گداپروری در جامعه و سرکوب استعدادها است، بلکه از نظر شرعی گناه بسیار بزرگ است‌. 

به‌طور خلاصه می‌توان گفت‌‌: که «احساس» شرمندگی و حقارت و سربار بودن در جامعه ریشه در فقر دارد و این فقر تنها جنبه‌ی مادی ندارد بلکه فقر فرهنگی، معنوی، مادی، سیاسی و غیره همه در ایجاد این حس نقش اساسی دارند و مهمترین راه مبارزه با آن کسب «تقوای» الهی و مسلّح‌ شدن با آن است‌؛ زیرا داشتن تقوی به انسان تهیدست و نیازمند انگیزه می‌دهد که با عزّت‌ زندگی کند و خود را از سربار بودن برهاند و با پدیده‌ی فقر در هر زمینه‌ای که باشد مبارزه کند و از طرف دیگر، توانمندانِ جامعه را موظف می‌کند نسبت به فقرا و تهیدستان جامعه در زمینه‌های مختلف احساس وظیفه کنند و خود را در قبال آن‌ها مسئول بدانند و همچنین با مفسدان در زمین که دست به چپاول و دزدی و اختلاس می‌زنند، مبارزه و علیه آنان به هر وجه ممکن، با سند و مدرک قاطع افشاگری کنند و خود نیز از طمع به اموال و ناموس مردم دوری نمایند که اگر چنین حسی از دو طرف در جامعه حاکم گردد، قطعاً‌ راهی برای سوءاستفاده سودجویان و فرصت‌طلبان و غارتگران مال و ناموس مردم نمی‌ماند و کسی راضی به تن‌پروری و اسراف و اتراف و یا سربار بودن و برده شدن نمی‌شود و در آن هنگام حس افسردگی و منزوی شدن یا پرخاشگری و انتقام‌جوئی از جامعه رخت بر می‌بندد و جای خود را به حس مسئولیّت‌پذیری و نشاط و امیدواری می‌دهد‌. 

در پایان از خداوند متعال خواهانم همه‌ی ما را از زمره‌ی متّقین‌ به حساب آورد و از بلای سربار بودن در جامعه مصون بدارد‌. آمین یا رب العالمین‌.