نویسنده: رها سردشتی

به دوردست‌ها که می‌نگرم گذشته‌ای مه‌آلود می‌بینم. دقیق‌تر می‌شوم با چیزهای بسیاری مواجه می‌شوم با اشخاص، حوادث، پیروزیها و شکست‌ها .... با آدم؛ ابوالبشر و همسرش حوا که در بهشت خدایی به وسوسه‌ی شیطان رانده شدند، به امید دستیابی به حیاتی جاودان و پادشاهی در زمین. قابیل را می‌نگرم که از سر حسادت برادرش ‌هابیل را به قتل رساند. برادران یوسف را می‌بینم که از حسادت محبت بیشتر پدرشان به یوسف او را در چاه انداختند.
ابراهیم را ... ابراهیم را می‌نگرم که خداوند او را مورد امتحان قرار داد و دستور به ذبح فرزندش را صادر نمود؛ اما چون امتحان‌های سختی را صادر نمود و در آن‌ها پیروز گشت خداوند امامت را به او بخشید و گوساله‌ای از بهشت در قبال صبر بر مصائب به عنوان هدیه‌ای جهت ذبح برایش فرستاد. همان ابراهیم بت‌شکن که به خاطر عقیده‌ی توحیدی‌اش و مبارزه با فساد او را در آتش دنیا انداختند. اما چون او با خدا بود، آتش گرم و سوزان به گلستان سرد و سالم مبدل گشت. نوح را می‌نگرم که 950 سال به ارشاد قومش پرداخت اما جز توهین، تحقیر و تهمت چیزی نصیبش نشد و فقط عده‌ی محدودی به او ایمان آوردند اما او ناامید نشد و به نتیجه‌ی کار اهمیت نداد، چون مهم هدفش بود و بس، هدفی که با نیتی خالصانه آنرا دنبال می‌کرد به همین خاطر خداوند او را مورد لطف و رحمت خود قرار داد و از پیامبران اولوالعزمش گردانید و بهشت جاودان را مأوای او ساخت.
دقیق‌تر که در آن ‌هاله‌ی مه‌آلود نگریستم موسی را دیدم که از همان اوائل زندگی‌اش که بچه‌ای شیرخوار بود مورد امتحان خدای متعال قرار گرفت. بزرگتر که شد مسؤلیت سنگین پیامبری بر دوشش نهاده شد تا چراغی باشد در شب ظلمانی زمانش، هرچند که قومش را به سوی خدا و ایمان و اصلاح دعوت می‌کرد فایده نداشت مردم بهانه می‌آوردند. با فرعون زمانش مواجه گشت و جز هجرت چاره‌ای نداشت با دریای نیل مواجه شد. همراهانش بر خود لرزیدند و گفتند شکست خورده‌ایم اکنون فرعون همه‌ی ما را قتل عام می‌کند. اما موسی در این شرایط سخت و حساس که قلبش با نور خدایی روشن بود و به عروة الوثقی چنگ زده بود فرمود: «کلا إن معی ربی سیهدین» آری او خالصانه خدایش را خواند با او صادق بود خداوند رود نیل را در برش شکافت و نجات یافتند. کم‌کم داشتم قانع می‌شدم به یاد لطف و فضل الهی نسبت به عیسی افتادم کسی که مقامش را در دنیا و آخرت جاودانه کرد او کسی نبود جز عیسی که در گهواره به فضل خدا با مردمانی این چنین لجوج هم صحبت شد. به یقینم اگر پاکی مریم و استمرار در نیایش‌های شبانه‌روزیش نبود لطف خدایی شامل حالش نمی‌شد. به همین خاطر خدایمان مریم را برای این امر خطیر برانگیخت گرچه سخت و طاقت فرسا بود اما خداوند ظرفیت این رسالت بزرگ را به مریم داد تا عیسی در دامان چنین زنی رشد یابد برای فردایی که امروز شاهد آن هستیم. آری عزیزان در آن‌ هاله‌ی مه‌آلود ساعت‌ها درنگ نمودم هر لحظه با یکی آشنا می‌شدم در گذارم بدان قضایا با مقامی ‌بنام محمد (ص) آشنا شدم اسمش برایم آشنا بود وقتی با او به سخن گفتن پرداختم، فهمیدم او همان محمدی است که چون شمع سوخت تا جامعه ظلمانی زمانش را روشن کند. همان کسی که سرگین بر سرش می‌ریختند اما او می‌گفت: خدایا قومم را ببخش چون آن‌ها نمی‌دانند. همان کسی که سختی‌ها را تحمل نمود تا جامعه‌ای قرآنی بسازد تا پیام خداوند را به گوش مردمان برساند. برایم عجیب بود انسانی اینقدر صبر و تحمل داشته باشد جلوتر که آمدم خلفای راشدین را دیدم که هر یک در زمان خود با انواع سختی‌ها، تهمت‌ها و تحقیرها مواجه شدند تا توانستند جامعه‌ای ایمانی و حکومتی اسلامی‌تشکیل دهند. کم‌کم آن‌ هاله‌ی مه‌آلود داشت روشن می‌شد کسانی چون حسن البناء و زینب غزالی را دیدم از زمان من خیلی دور نبودند. نشستم با آنان به گفتگو پرداختتم. امام بنا گفت: فرزندم این راهی که تو انتخاب کرده‌ای راهی گل فرش و بستانی با غنچه و گل‌های خوشبو نیست. بدان راهی است فرش‌شده با خوارها، سختی‌ها و تهمت‌ها. راهی است که نوح در آن به دعوت لیل و نهار پیدا و نهان، پرداخت. ابراهیم در آتش انداخته شد. محمد را دیوانه نامیدند و بسیاری از پیامبران را تکذیب کردند بدان که اگر تو هم راه آن‌ها را انتخاب نموده‌ای با آن مشکلات روبرو خواهی شد پس سعی کن مانند آن‌ها هم استقامت به خرج دهی و بار مصائب زندگی کمرت را خم نکند همچون کاجی استوار باش که سردی روزگار نتواند در سرسبزی‌اش نفوذ کند. گفت: به تحقیق که من را می‌شناسی من نیز یکی بودم از آن‌هایی که این راه را انتخاب کرده‌اند و حتماً می‌دانی با چه مصائبی دست به گریبان شدم خواهرت زینب را بنگر که اگر سختی‌های این راه نبود سال‌ها جوان می‌ماند. اما خودت می‌دانی جفای روزگار او را چگونه پیر نموده است. بعد از شنیدن سخنان آنان احساس نمودم شخصی هستم در قافله‌ای عظیم که به سوی خدایشان می‌شتابند و به تحقیق اگر بخواهم در این سیر حرکت کنم خداوند من را با انواع مصایب و مشکلات امتحان خواهد کرد؛ همچنانکه خود فرموده است: «أحسب الناس أن یترکو أن یقولوا آمنا و هم لا یفتنون» و اما اگر من خالصانه راه او را در پیش گیرم محققاً به وعده‌ی خود وفا خواهد نمود بعد از شنیدن این نسیم‌های امید بخش خدایم را شکر نمودم و گفتم .... حسبنا الله و نعم الوکیل ... نعم الولی و نعم النصیر.