نگاهی به كتاب «تبار خیزش» نوشته آدام هنیه

خاورمیانه پیش از آنكه از سوی اروپایی‌ها یا بهتر است بگویم آلفرد ماهان انگلیسی در سال ١٨٥٠ با این خطاب شود این پهنه جغرافیایی را كسی به این نام نمی‌شناخت. درواقع خاورمیانه در طول تاریخ همواره ماوای اقوام و ادیان مختلف بود و از قضا یكی از نمادهای بارز آن كه اكثر مورخان به آن اذعان دارند زندگی در این پهنه جغرافیایی و تاریخی بسیار همراه با تسامح و تساهل بوده است. خاورمیانه در جهان امروز تبدیل به یك مساله شده است مساله‌ای كه چه ساكنان آن و چه قدرت‌های جهانی نمی‌توانند نسبت به سرنوشت آن بی‌تفاوت و نظاره‌گر صرف باشند. این منطقه برای هركس معنایی در پی دارد برای بسیاری یادآور بوی نفت و ثروت متعاقب آن است، برای عده‌ای یادآور جنگ و آشوب و منازعات قومی و قبیله‌ای باشد برای برخی دیگر نماد سرزمین شاهان و سلاطین شرقی كه بر قالی پرونده به پرواز در آمده و زیبا هستند. اما یك نكته مشترك در همه این تلقی‌ها نهفته است در هیچ كدام از این موارد خاورمیانه واقعی وجود ندارد و تنها ایماژ و تصوری ساخته شده است پر از گسست‌ها و ناپیوستگی‌ها كه در نهایت هدفی ندارند جز اینكه این پهنه را به گونه‌ای ببینند كه دوست دارند. ما برای فهم تحولات خاورمیانه بدون شك به نگاهی انتقادی نیازمندیم. اخیرا كتابی با نام «تبار خیزش» نوشته آدام هنیه و توسط خانم لادن احمدیان هروی ترجمه و با پیشگفتاری از یوسف اباذری منتشر و روانه بازار شده است. این كتاب بهانه این یادداشت است هرچند قرار نیست گزارش و معرفی كامل از كتاب باشد اما در این اثر رویایی را از زیست و بوم و حیات سیاسی در خاورمیانه به میان كشیده كه بسیار قابل تامل و مهم است كه در ادامه بدان می‌پردازیم.

یوسف اباذری و مساله نئولیبرالیسم

یوسف اباذری استاد سرشناس جامعه‌شناسی دانشگاه تهران چند سالی است با اتخاد مواضع تند علیه نئولیبرالیسم در ایران و جهان توانسته بیش از هر كسی نام خود را با این مفهوم عجین كند. او كه بر كتاب تبار خیزش پیشگفتاری نوشته دیدگاه‌های خود را نیز درباره مساله نئولیبرالیسم در خاورمیانه به تصویر كشیده است. پیشگفتار یوسف اباذری و نگاه تاییدی كه او در این متن پیش كشیده خود خبر از این می‌دهد كه قرار نیست كه یك كتاب ساده و تحقیق دانشگاهی برای ساخت رزومه مواجه باشیم. درواقع همچنان یوسف اباذری را با همه نقدهایی كه به او وجود دارد باید یكی از رهروان سنت انتقادی در ایران بدانیم و تایید او بر یك متن هم این توقع ایجاد می‌كند. كمتر كسی مانند اباذری طی این چند سال از واژه نئولیبرالیسم استفاده كرده به گونه‌ای كه حتی می‌توان از او به عنوان مبدعان این مفهوم در ایران نام برد. هر چند این نقد بسیار مهم را می‌توان پروژه اباذری داشت كه تكیه كامل و همیشگی او به مساله نئولیبرالیسم گاهی باعث ایجاد یك تكرار خسته‌كننده می‌شود كه او هر اتفاق و پدیده رخ داده در فضای پیرامون را به مساله نئولیبرالیسم ربط می‌دهد و از این جهت بسیاری از پدیده‌ها مانند پدیده امر سیاسی را نادیده می‌گیرد. درواقع این حد تاكید بر مفهوم نئولیبرالیسم خود به گونه‌ای اخته كردن تاریخ و تحولات پیرامون ماست.

اما از این نقد و بسیاری از نقد‌های دیگر یوسف اباذری در این پیشگفتار به گونه‌ای متفاوت درخشان ظاهر شده چرا كه برای اولین‌بار می‌بینیم برای پیشبرد مساله خود جدایی از تاكید خود بر مساله نئولیبرالیسم در منطقه پایی تاریخ را پیش می‌كشد. از قدمت و تاریخچه منطقه خاورمیانه صحبت به میان می‌آورد و تاكید می‌كند كه خاورمیانه امروز چیزی نیست كه در تاریخ بود. او از كسانی مانند مولوی، خاقانی، ابن رشد، حلاج و... بی‌شمار از این دست افراد فاضل در منطقه اسم می‌برد كه در همین منطقه زیست كرده و رشد و نمو یافته‌اند. برخلاف بسیاری نه جهانی نازا و سترون شده بلكه جهانی پر از پویایی‌های خاص خودش كه با رجوع به قلب تاریخ می‌توان این موضوع را دید. به هر حال آنچه مشهود است نگاه و روایت تازه اباذری به مساله ظهور نئولیبرالیسم در منطقه و همچنین دعوت به اندیشیدن و بازخوانی تجربه حیات در خاورمیانه، مطالعه این متن را جالب توجه می‌كند.

بین‌المللی شدن سرمایه و طبقات

آن‌گونه كه خود ماركس و بسیاری از ماركسیست‌ها اذعان دارند سرمایه میل به جهانی شدن دارد و برای ارضای این میل سعی می‌كند تمام موانع پیش روی خود را بردارد. پدیده‌ای كه سمیر امین از آن به عنوان ویروس سرمایه‌داری یاد می‌كند توانایی رخنه در كوچك‌ترین منفذهای حیاتی یك كشور و اجتماع را دارد. اما آنچه این پدیده را در خاورمیانه به عنوان امری نوین حایز اهمیت قرار داده شیوه ساز و كار نوین آن است. آن‌گونه كه آدام هنیه تاكید می‌كند این اتفاق با پدیده گسترش نئولیبرالیسم در منطقه جریان تازه‌ای پیدا می‌كند. او تاكید می‌كند كه نئولیبرالیسم بازسازی بنیادی روابط طبقاتی است، به گونه‌ای كه سلطه قدرت‌های خارجی بر منطقه را تقویت و تسهیل كند. بدین منظور نئولیبرالیسم مجموعه‌ای از نیروهای اجتماعی را پدید می‌آورد كه درونی خود منطقه است و در حمایت از وضع موجود منفعتی عینی دارد. به همین جهت ما می‌توانیم این پدیده نوین را این‌گونه تشریح كنیم كه نئولیبرالیسم برای پیشبرد اهداف خود در منطقه دیگر نیازمند تحول در دولت-ملت‌ها یا دیگر اقدامات نیست، بلكه كافی است با ایجاد طبقات طرفدار حامی منافع خود به راحتی این امر مهم را پیش ببرد. در این چارچوب صحبت از بورژوازی ملی یا كارفرمایی كارگستر و... شاید توهمی بیش نباشد.

امپریالیسم و خاورمیانه

برای بسیاری از مردم در دنیا به‌خصوص در خاورمیانه این آگاهی شكل گرفته كه امپریالیسم امری همسان با استعمار است و از آن جهت كه عصر استعمار پایان یافته اما همان‌گونه كه هنیه در كتاب تبار خیزش به خوبی توضیح می‌دهد نه تنها عصر امپریالیسم به اتمام نرسیده بلكه پدیده استعمار با قوت و قدرت پیشین حتی بیشتر از آن در خاورمیانه به‌خصوص تداوم دارد و این موضوع در نهایت منجر به چپاول و غارت مایملك انسان‌هایی می‌شود كه ابزاری برای دفاع از خود و دارایی‌های‌شان ندارند. به نظر هنیه دولت‌های غربی سلطه خود را بر خاورمیانه با طیفی از ابزارهای نوین و گوناگون تثبیت كرده‌اند كه درونمایه اصلی آن همواره ثابت بوده است: بسط مركب و ناموزون در منطقه، تشدید سلسله مراتب میان دولت‌ها و وابستگی متقابل‌شان و همچنین استفاده از اختلاف میان این قدرت‌ها برای تحكیم كنترل خود بر آنها. اگرچه شكل و الگوی این تمهیدات در پنج دهه گذشته تغییر كرده، نتیجه آنها همواره یكسان بوده است.

 حكومت‌های استبدادی و نئولیبرالیسم

برای طرفداران بازاری آزاد در دنیا به خصوص در منطقه خاورمیانه یك استدلال همیشگی و كلیشه‌ای وجود دارد كه همواره دستاویز آنها برای غالب كردن سیاست‌های خود در میان مردم و دولت‌هاست. استدلال این است كه مهم‌ترین عامل شكل‌گیری استبداد در كشورهای جهان سوم به خصوص خاورمیانه وجود دولت‌های مداخله‌گر در بازار است و مادامی كه این دولت‌ها وجود دارند و دست نامرئی بازار توانایی پیشبرد نظم خود انگیخته را نداشته باشد این استبداد تداوم می‌یابد. به عبارتی زمانی جامعه مدنی رشد و نمو پیدا می‌كند كه دست این دولت‌ها در كسب و كارها كوتاه شده و اجازه داده شود با اتخاذ سیاست خصوصی‌های گسترده دست دولت مداخله‌گر كوتاه شود. اما همان‌طور كه آدام هنیه در كتاب تبار خیزش به جزییات بحث می‌كند دولت‌های غربی نه تنها هیچ مشكلی با این دولت‌ها ندارند بلكه بیشترین همكاری و بیشترین خدمتگزاری با این دولت‌ها و حاكمان مستبد منطقه دارند. تاریخ دولت‌ها در خاورمیانه به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم نشان داده شكل‌گیری هیچ دولت ملی و مردمی در منطقه مورد رضایت و تایید این دولت‌ها نیست و با اتخاذ كودتاها و دخالت‌های بی‌حد و حصر و جانبدارانه زمینه را برای شكل‌گیری استبدادهای نوین فراهم می‌كنند. آنچه در این بازی جایی ندارد سرنوشت مردمی است كه قصد دارند تا با كنترل سرنوشت سیاسی خود زندگی خود را بهبود ببخشند اما با برنامه‌های كه این دولت‌ها پیش می‌كشند عملا انسان‌ها را تبدیل به موجوداتی بدهكار و سلب مالكیت شده می‌كنند كه توانایی انجام هیچ كار سیاسی را ندارند. مشكل اینجاست كه این سیاست‌ها به قدری بدیهی قلمداد می‌شوند كه حتی بسیاری از مردمان ساكن در حركت‌های سیاسی این اصول را پذیرفته و به نحوی بعد از هر خیزش سیاسی اقدام به تكرار آن می‌كنند. در نهایت تمركزیابی استبداد و شكل جدیدی از نهادینه كردن قدرت دولتی از مهم‌ترین اهداف این برنامه است. این موضوع را در یك جمله می‌توان خلاصه كرد دموكراسی منهای اقتصاد یك پروژه شكست خورده است.

مساله  فلسطین 

واقعیت امر این است برای بسیاری از ساكنان خاورمیانه مساله فلسطین به ورطه فراموشی سپرده شده است علت این امر شاید در تبلیغات دولتی و سوءاستفاده دولت‌های عرب در منطقه و همچنین اولویت سرنوشت فردی در جوامع عربی باشد. اما واقعیت تاریخی چیز دیگری به ما می‌گوید: مساله فلسطین، مساله همه ما مردمان و ساكنان خاورمیانه است. آدام هنیه این امر را به خوبی و دقت بالایی مورد بررسی قرار می‌دهد اما نكته بسیار مهم در تحلیل او پیش كشیدن امر اقتصاد-سیاسی مساله فلسطین است. موضوعی كه شاید تاكنون كمتر كسی بدان توجه كرده باشد. هنیه به خوبی نشان داده كه چه میزان پروژه ساخت اسراییل با پیشبرد برنامه‌های سرمایه‌دارمحور و به عبارت دقیق‌تر نئولیبرالیسم در منطقه گره خورده است. آواره شدن مردم فلسطین و سلب مالكیت از آنها به هیچ عنوان یك موضوع صرفا تراژیك و انسان‌دوستانه محدود به جوامع عربی نیست بلكه فهم پیشبرد برنامه‌هایی است كه رژیم اسراییل از محورهای اصلی محسوب می‌شود. تعاملات اقتصادی اسراییل با حاكمان عرب منطقه، امتیازهای اقتصادی با هدف حامی پروری و بسیاری از اقدامات اقتصادی دیگر را نمی‌توان در قالب تاسیس یك رژیم ساده تحلیل كرد. درواقع مجموعه این روابط اقتصادی بافت و سپهر سیاسی اقتصادی منطقه را هدف قرار داده. درواقع سرمایه‌داری خلیجی كه هنیه از آن صحبت می‌كند از محوری‌ترین حامیان اقتصادی و فرهنگی آن رژیم اسراییل است. سلب مالكیت مردم منطقه زمینه‌ای بسیار مناسب برای ایجاد نیروی كار ارزان در منطقه و ایجاد شكاف‌های قومی بوده و هست. آن‌گونه كه آدام هنیه به خوبی تاكید می‌كند مساله فلسطین را فارغ از تبلیغات سیاسی باید بار دیگر به گونه‌ای متفاوت نگریست.

بسیج‌زدایی در خاورمیانه

مسلما هر نوع حركت رهایی‌بخش در منطقه خاورمیانه لزوما با جریان‌ها و حركت‌های مردمی در آن منطقه رقم بخورد و هرنوع دخالت خارجی می‌تواند مسیر تحولات به چیزی غیر از اهداف اولیه آن سوق دهد. آدام هنیه علاوه بر مساله دخالت مستقیم خارجی از یك موضوع بسیار مهم در منطقه نام می‌برد كه به شكلی با مساله سرمایه‌داری و نئولیبرالیسم در منطقه پیوند دارد. مولف كتاب تبار خیزش عنوان می‌كند هرگاه در خاورمیانه یك حركت بومی و مردمی قرار است شكل بگیرد مجموع سازوكارهایی از سوی ساختار اقصادی سیاسی منطقه فعال می‌شوند كه از آن با نام «بسیج‌زدایی» یاد می‌كند. بسیج‌زدایی از نیروهای سیاسی و اجتماعی باعث می‌شود تا نیروها نتوانند هسته‌ها و پتانسیل‌های مبارزاتی خود را درك كنند. از آنجایی كه مبارزه ضداستبداد سیاسی به ناگزیر با پویایی مبارزات طبقاتی در هم تنیده است حذف مساله طبقه در تحلیل‌ها و مقابله با هر نوع اجتماعی غیر از نظارت دولت از مهم‌ترین تلاش دولت‌های حامی سرمایه‌داری در منطقه است. زمانی كه جمع كثیری از مردم در یك پهنه جغرافیایی سیاسی و فراتر از دولت ملت‌ها با مساله بیكاری، طرد و به حاشیه رانده شدن به‌طور كل مواجه هستند سازوكارهایی سیاسی-اقتصادی بسیج‌زدایی امكان هر نوع تجمع را از آنها سلب می‌كند. این امر نه لزوما از طریق سركوب مستقیم بلكه ساختاری كه فرد را در انفرادی‌ترین موقعیت خود قرار می‌دهد و هر نوع آگاهی طبقاتی را از او گرفته است شكل می‌گیرد.

سخن پایانی

كتاب تبار خیزش كتابی دقیق و علمی نگاشته شده كه برای هر ادعا و فرضیه‌ای كه پیش می‌كشد به اندازه كافی آمار و ارقام و مستندات ارایه می‌كند. هیچ‌كدام از ادعاهای گفته شده در كتاب بدون پشتوانه سندی و شواهد تاریخی نیست به همین جهت می‌توان گفت خواندن این كتاب دقت و صبوری خاص خود را می‌طلبد. آدام هنیه برای اثبات ادعای خود مبنی بر گسترش نئولیبرالیسم در خاورمیانه دارای پیام‌های زیادی است اما در این میان یك موضوع بسیار مهم هست كه هسته اصلی این كتاب قرار دارد و آن‌هم توجه به مردم و سرنوشت ساكنان خاورمیانه است. مساله احیایی مردم به معنای واقعی كلمه بدون توجه به تبلیغات سیاسی و عوام‌فریبانه مهم‌ترین پیامی است كه آدام هنیه سعی دارد در این كتاب پیش بكشد. در فضایی كه همه‌چیز مبهم و مه آلود است همه پدیده‌ها در قالب تناقضات عمیق تجلی می‌یابند توجه به جزییات گفته شده بسیار اهمیت دارد. مردم برای اینكه سرنوشت خود را در این منطقه به دست گیرند مجبورند به این جزییات كه رابطه مستقیم با زندگی آنها دارد توجه كنند. اگر دموكراسی به معنای واقعی كلمه احیایی مردم است بدون درنظر گرفتن اقتصاد سیاسی هر پروژه‌ای محتوم به فناست. دموكراسی منهای اقتصاد یك سفسطه پوچ است كه با مطالعه این كتاب به عمیق این پوچی بیشتر پی می‌بریم.

________________________________________

واقعیت امر این است برای بسیاری از ساكنان خاورمیانه مساله فلسطین به ورطه فراموشی سپرده شده است علت این امر شاید در تبلیغات دولتی و سوءاستفاده دولت‌های عرب در منطقه و همچنین اولویت سرنوشت فردی در جوامع عربی باشد. اما واقعیت تاریخی چیز دیگری به ما می‌گوید: مساله فلسطین، مساله همه ما مردمان و ساكنان خاورمیانه است.