نویسنده‌: دکتر محمد عماره
مترجم: موسی تیموری

کنفرانسی که در کلورادوی آمریکا در 1978 م بر پا شد و در آن به چهل راهکار و بحث و مناقشه پیرامون آنها و موضع غرب و جبهه‌ی ترویج مسیحیت اشاره شده است. پس غرب همچون جبهه‌ای رویاروی ما قرار می‌گیرد و این جبهه دارای سنگرهایی است که هر یک از گروه‌های غرب در کنار یکی از آنها مستقر شده و متفکران استراتژیکی هم در کنار هر حفره کمین کرده‌اند و در عین حال سیاستمداران و دانشمندان حوزه‌ی فرهنگ و علوم اسلامی را هم می‌بینیم که هر یک از آنان در حوزه‌های مختلف به فعالیت، مشغول اند.
روند ترویج مسیحیت نیز یکی از جبهه‌های مقاومت در غرب است و در این راستا تاریخ طولانی‌ای هم دارد. در اسناد این کنفرانس آمده است: «زمانی که ترویج مسیحیت فعالیت خود را شروع کرد، هدفش مسیحی کردن مسلمانان بود؛ ولی این روند چندان هم آسان طی نشد و برایشان مشکل بود؛ لذا اکتشاف و اتخاذ جای پایی برای خود در کلیساهای شرق را شروع کردند، به این نحو که مسیحیان شرق را به جانب مذاهب غربی سوق دادند و در این میان می‌بینیم که که کلیساهای ملی شرق بر ضد حرکت‌های ترویج مسیحیت ایستادند و سپس مشخص شد که اولین تحولات پیش روی مذاهب غربی، سیاست بود که در آن نقش داشت؛ لذا زمانی که بین محمد علی و فرانسه رابطه‌ی دوستی برقرار بود، به نظر می‌رسید که محمد علی بعضی قبطیان را به مذهب کاتولیکی دعوت می‌کرد و در نتیجه غالی پاشا، وزیر امور مالی دوره‌ی محمد علی و خانواده اش و بعضی افراد دیگر به این مذهب گرویدند، و بعدها که آمریکاییان و مراکز اعزامی تبلیغ مسیحیت به این عرصه وارد شدند، بعضی قبطیان به مذهب پروتستان روی آوردند و کلیسای پروتستان شکل گرفت و در گام بعد مدارس دخترانه و پسرانه و سپس دانشگاه آمریکایی در بیروت، قاهره و استانبول گشوده شد. و در اسناد کنفرانس، مطالبی آمده مبنی بر این که دانشگاه آمریکایی قاهره برای مسیحی کردن مسلمانان بنا شده است و این که چگونه مدیریت نادرست آن را در اجرای اهدافی که داشت ناکام گذاشت و شرکت کنندگان در کنفرانس شبیه این را در مورد دانشگاه‌های آمریکایی در بیروت و استانبول هم گفته‌اند. بعد از این راجع به احیای کلیساهای شرق بحث می‌کنند و در سخنانشان در خصوص احیای آن کلیساها عبارت «احیای استخوآنهای پوسیده و خشکیده» را به کار می‌برند و به اعتبار این که آن کلیساها، استخوآنهای قدیمی و پوسیده‌ای هستند و می‌خواهند که به آنها زندگی ببخشند، چرا؟! چون در بطن این نقشه محوری قرار دارد که آن را با تکیه‌ی متقابل بر کلیساهای بومی، ترویج مسیحیت می‌نامند.
و اگر غرب از دوره‌ی غرب از دوره‌ی ناپلئون بر روی اقلیت‌ها سرمایه گذاری می‌کند تا دیوار مقاومت شرق را در هم بکوبد، اینک که قضیه را شدّت بخشیده به مسیحی کردن بعضی از مسلمانان اکتفا نمی‌کند و نقشه‌ی کشیده شده در راستای مسیحی کردن تمام مسلمانان و محو اسلام از صحنه‌ی روزگار است و تلاش و فعالیت‌هایشان با مرکزیت کلیساهای بومی، حول ایجاد شبهه راجع به قرآن و فرهنگ اسلام و تمرکز بر کارهای مدنی ای همچون استخدام افراد غیر بومی و فعالیت در زمینه‌ی خدمات شهری و امثال آن است،تا با بر هم زدن موازنه‌ی جمعیتی خلیج از راه اسکان افراد غیر مسلمان و غیر عرب، اسرائیل جدیدی در منطقه بکارند و ارگآنهای بین المللی، حقوق ویژه‌ای به این ساکنان جدید بیگانه اختصاص دهند و بومیان خلیج و ساکنان دیرین آن، به سان پناهندگان فلسطینی و مبارزان انتفاضه، از موطن خود اخراج شوند.
در باب این نقشه و در چارچوب تلاش‌هایی که بذل شده، می‌گویند: «اسلام زمین و جنگل سفت و محکم است که راه‌های نفوذ در آن مسدود است و مواجهه با کتاب و سنت نتیجه‌ای در بر ندارد» لذا نفوذ از داخل شروع شد به این معنا که نفوذ به قرآن نه از راه مقابله با آن بلکه مفاهیم و اصطلاحات مشترک بین اسلام و مسیحیت را به اعتبار این که نگرش‌هایی است که دارای مضمون نصرانی بوده، مورد بحث و بررسی قرار می‌دهند و به اصطلاحات و کلمات ما از قبیل: روح الله، الله و مهدی، معانی نصرانی می‌بخشند.
همچنین در اسناد آمده است که روند ترویج مسیحیت با شکست مواجه شده است، چرا که مروّجان آن، مسیحیت و نصرانیت را به فرهنگ و تمدن غرب پیوند می‌دهند و صراحتاً می‌گویند:
«مسلمانان به نصرانیت از این حیث که دینی بیگانه است، می‌نگرند و بدین علت آن را رد می‌کنند، زیرا دیانت افراد بیگانه و استعمارگر و سفیدپوستان است» از این جا است که مبلغین مسیحی می‌کوشند تا محتوا و مضامین نصرانیت را در قالب فرهنگ اسلامی ارائه بدهند به حدّی که حتی برنامه‌ای نصرانی مخصوص رمضان مهیّا ساخت و به پذیرش مسجدی عیسوی که در آن نصرانی یا مبشّرین با رکوع و سجود به نماز می‌پردازند، فرا می‌خوانند! و بالاتر از این، از کسی که مسیحی می‌شود، می‌خواهند که از سرزمین اسلام خارج نشود و در ظاهر مسلمان و در باطن نصرانی باشد!! و اعتراف می‌کنند که شمار گروندگان که به مسیحیت زیاد می‌باشد و لکن تعدادشان نسبت به شهروندان کارگر جهان اسلام به نسبت یک به صد است و راجع به برنامه‌های آموزشی این کارگران، چه فنی و چه ساده، بحث می‌کنند و در خصوص برگزاری دوره‌های آموزشی در هند، پاکستان، فیلیپین و سریلانکا و در مورد نقش این شهروندان در ترویج مسیحیت به هنگام اعزام آنان به دول عربی و اسلامی، به بحث می‌نشینند؛ چنان که درباره‌ی ترویج مسیحیت از طریق کار گذاشتن و کاشتن نصرانیت بین مهاجرین مسلمان ساکن کشورهای غربی صحبت می‌کنند و می‌گویند: آنان (مهاجرین مسلمان در کشورهای غربی) در جوامعی غیر اسلامی زندگی می‌کنند که از اعتقاداتشان حمایت نمی‌شود و همین که خواستار تفکر مادی گرایی و سکولاریستی شده و بدان گرایش پیدا کنند، خود مقدمه‌ای برای ترویج مسیحیت است، زیرا این بینش و طرز تفکر، عقاید را متزلزل می‌سازد.
آنگاه درباره‌ی نقش برجسته‌ی زنان به عنوان یکی از مهره‌های ترویج مسیحیت صحبت می‌کنند و می‌گویند: به درستی که مواجهه و رویارویی با کتاب و سنّت در کل کاری عبث و بیهوده است؛ چرا که نه انجیل و نه گفته‌های نصرانیت هیچکدام توانایی ایستادگی در برابر اسلام را ندارند، از این رو می‌گویند: ما خواهان اسلام مردمی، اسلام عوام و اسلام جنیّات و شیاطین هستیم!! و دین نصرانیت و مسیح به اعتبار این که عاری از جنیات و شیاطین است، به آنان ارائه می‌گردد و در مورد زن شرقی مسلمان از این حیث که اعتقاد و ایمان بیشتری نسبت به مسأله‌ی شیاطین و جنیات دارد، سخن می‌گویند اما راجع به خطرات این شکاف و این نقشه (نشانه گرفتن زن) بعضی از شواهد این اسناد را برای شما خواهم خواند تا بفهمیم که چگونه این چنین کنفرانس¬ها و تهاجماتی که به جهان اسلام وارد می‌شود، سیمایی از برخورد با بیداری اسلامی است تا دیگر راه‌های نفوذ به قرآن و سنت را به کلّی سد نکند و بتوانند از قرآن و سنت به نفع خود بهره گیرند. چنانکه طرح محمّد علی مبنی بر تلاش برای قدرت دولت عثمانی را قبل از تحقق، در ریشه خشکاندند و با انقلاب عربی (عربیسم) قبل از این که جلوی استبداد و دخالت خارجی را بگیرد، برخورد کردند. بنابراین به همان اندازه که بیداری اسلامی روزنه‌هایی در برابر دخالت غرب مسدود کند، تهاجم و حملات غرب شدت بیشتری خواهد گرفت.
کنفرانس کلورادو در سال 1978 بر پا شد و در مقدمه‌ای، علل برگزاری آن ذکر شده است و مسیحیان به دلیل تشکیل این کنفرانس فریاد برآوردند که: «مسلمانان بیدار می‌شوند. نمونه‌ای از بیداری عبارت است از: تظاهرات دانشجویان مصری در دهه‌ی هفتاد که خواسته شان حاکمیت شریعت اسلامی بود و یا عملیات قانونگزاری شریعت اسلامی در مصر در دهه‌ی هفتاد، تظاهرات دانشجویان ایرانی قبل از انقلاب، اجرای قوانین اسلامی به عنوان منبع نخست قانونگزاری در پاکستان» و همچنین می‌گویند: «برگزارکنندگان کنفرانس‌ها در بیشتر تجمعاتشان با یکدیگر به تبادل آراء می‌پردازند و تصمیماتی را اتخاذ، و سپس آنها را به طور کامل بررسی می‌کنند و به صورت مدّون روی کاغذ پیاده می‌کنند، ولی بعضی کنفرانس‌ها سیر حرکت تاریخ را متحوّل می‌کنند و این برای نخستین بار بود که دو نسل را پشت سر گذاشت. نسل اول نسل زویمر در اوایل این قرن بود؛ مدتی که در خلال آن کنفرانسی برگزار شد و این تعداد از رهبران مسیحی را جمع کرد تا در خصوص فرایند مسیحی کردن مسلمانان به بحث بنشینند.
پس آنان اسلوب‌های قدیمی ترویج مسیحیّت را مورد انتقاد قرار داده و ضمن اعتراف به خطاهایشان گفتند: «از امروز به بعد تکیه بر اسلوب‌های قدیمی تبلیغ مسیحیت برای مواجهه با اسلامی که به شکل بنیادین در حال تغییر و تحول است، کارساز و ممکن نیست. استراتژی اروپایی و آمریکایی ترویج مسیحیت ارتباط تنگاتنگ و محکمی با اندیشه استعماری دارد و غرض از تشکیل این کنفرانس پذیرش عدم کارآیی و غیر مفید بودن روش تقلیدی مسیحی کردن مسلمانان بود»
اینان در ادامه درباره‌ی طرد اسلام به بحث نشستند و گفتند: «اسلام تنها دینی است که منابع و مصادر اصلیش با شالوده و پایه‌های نصرانیّت تناقض دارد. نظام اسلام به لحاظ اجتماعی و سیاسی، منظم ترین نظام دینی است و آن حرکتی دینی است که دستورالعمل و نقشه‌های مخالف نصرانیت را دارا است که فوق قدرت بشری است؛ و ما نیازمند صدها مراکز هستیم که در اکناف جهان توسط مسیحیان تأسیس شوند که حول محور اسلام بچرخند، نه فقط جهت ایجاد فهم و شناخت بهتر اسلام و ایجاد رابطه‌ی بهتر مسیحیت با آن، بلکه برای رساندن این فهم و شناخت به مبشرین و کسانی که به دین مسیح گرویده‌اند، در جهت طرد اسلام در زمینه‌ی حقانیت و خوشفکری اش » سپس افزودند: «هدفمان کاشتن روح مسیح و تعالیمش در بطن تفکر اسلامی و حیات اسلامی است که از این طریق، فرایند ترویج مسیحیت همچون خمیر مایه‌ای می‌شود که به کار همه‌ی سیستم‌ها خواهد آمد و به روح مسیحیت و تعالیمش این امکان را می‌دهد تا بتواند تغییری طبیعی ایجاد کند، به علاوه با این ارزش خواهیم توانست مسلمان مسیحی، لاهوتی اسلامی، مسجدی مسیحی(عیسوی)، گروه صوفیه‌ی نصرانی و روشی تکراری برگرفته از روش‌های سازمان یافته‌ی اسلام را در حصار نصرانیت وارد کنیم».
متأسفانه این اسناد و مدارک در عین تشریح دستور کار کنفرانس کلورادو که در آن نمایندگان تمام کلیساهای آسیا و آفریقا شرکت داشتند، هدف از تشکیل این کنفرانس را سر به مهر می‌گذارد و می‌گویند: «به درستی که عزم بر عمل از طریق اعتماد متقابل مابین تمام کلیساها و مسیحیان در جهان اسلام را تقویت کردیم.
مسیحیان پروتستان در خاورمیانه به شکل عملی و عمیق و مؤثری بر فرایند مسیحی کردن مسلمانان، اصرار می‌ورزند و باید که کلیساهای داخل، گوشه گیری و عزلت نشینی را کنار بگذارند و با عزم و اراده‌ی جدید، فرهنگ‌ها و جوامع و مسلمانانی را که جهت مسیحی کردن آنان تلاش می‌شود، در نوردند و هموطنان مسیحی ساکن کشورهای اسلامی و مراکز اعزامی غیر بومی ترویج مسیحیت نیز لازم است که با تمام توان در راه اعتماد متقابل و همکاری مشترک جهت مسیحی کردن مسلمانان با هم کار کنند.»
درباره‌ی مبلغین مسیحی ای که در اطراف و اکناف جهان به ترویج مسیحیت می‌پردازند، می‌گویند: «به رغم این که شمار مبشرین پروتستانی که از آمریکای شمالی به خارج اعزام می‌شوند، بیشتر از هر زمانی است، تعداد آمریکاییان متخصص ساکن در آن سوی دریاها بیشتر از تعداد مبشرین دیگر و به نسبت صد به یک است. این امکان برای کسانی که متخصص و کار کشته و ماهر می‌گردند وجود دارد که به خاطر مسیح، کار کنند و این امر، بسیار مهم است؛ به خصوص در کشورهایی که حکومت‌هایشان مانع ترویج علنی مسیحیت می‌شوند. آنان (متخصصان) می‌توانند و باید که تبلیغ را به پایان برسانند و تحقق این مهم، مستلزم همکاری نزدیک جهت مسیحی کردن جهان اسلام است.
سپس از اقلیت‌های مسلمانان ساکن غرب، صحبت به میان آورده و گفتند: «پیوسته بر تعداد مسلمانانی که به غرب مهاجرت می‌کنند افزوده می‌شود و چون آنان فاقد سوبسید و کمک همیشگی ای که جوامع اسلامی مرتب بر مقدار آنها می‌افزاید، هستند و روش زندگی متفاوتی در سایه‌ی فرهنگ مادی گرا و سکولار دارند، لذا عقیده‌ی شمار کثیری از آنان تحت تأثیر قرار می‌گیرد و آن گاه که خاک مسلمانان در سرزمین و کشورشان باشد، نسبت به روند ترویج مسیحیت، زمینی سفت و سخت می‌شود و ترویج مسیحیت در میان مسلمانان ساکن کشورهای اسلامی به غایت دشوار است؛ آیا این امکان وجود ندارد که مزارع حاصلخیز، بین مسلمانان پراکنده و متفرق در خارج از سرزمین‌های اسلامی احداث شود، به طوری که کشت، آبیاری و آماده سازی برای کارآیی بهتر صورت گیرد و زمانی محصولشان دوباره در قالب مبشرین به خاک سرزمین‌های اسلامی برگردانده شود؟!»
ما مانع نیستیم که مسلمانان به دینش دعوت کند و مسیحی هم به دینش؛ ولی اگر دین، همان قله‌ی سرشت‌ها باشد، به ناچار باید وسایل و ابزارها با اهداف در ارتباط باشند؛ لذا ممکن نیست که این قله دین را با وسایلی که هیچ ارتباطی با سرشت هیچ دینی حتی ادیان ساختگی ندارد، میان قضیه به سرعت روشن می‌شود و هیچ علاقه‌ای به ورود به بهشتی که بدان معتقد نیستیم، نداریم و همانا مسئله بلعیدن جهان اسلام و سیطره‌ی بر آن و ترس از بیداری اسلامی‌ای است که می‌رود استقلال فرهنگی را به جهان اسلام برگرداند و از این جاست که در یکی از محورهای اساسی این کنفرانس، در خصوص سوء استفاده از بحرآنهای مادی، صحبت می‌شود و حتی این بحرآنها را خود ایجاد می‌کنند تا در این راستا تکآنهایی پدیدار شود که تعادل انسان را بر هم زند و او را مایل به تغییر دینش سازد.
به عنوان نمونه کشور سومالی قابل ذکر است، آنگاه که آنان در آنجا فاجعه و مصیبت به بار آوردند و مانع هر گونه برخورد با آن هم شدند و تحرکات اتحادیه‌ی عرب را متوقف کردند و جلوی هر گونه واکنش آن را گرفتند تا در قبال سومالیایی‌ها هیچ تحرکی از خود نشان ندهد. به رغم این که این اتحادیه از یک سال پیش جهت تشکیل کمیته‌ای برای سومالی، تصمیمی اتخاذ کرد و به جز اعضای اصلی این کمیسیون، دیگران هم در آن شرکت داشتند و هدف از این کار، منع و تضعیف مؤسسات بود؛ چه مؤسسات نظامی داخلی و چه مؤسسات منطقه‌ای تا بر دامنه‌ی مشکلات و گرفتاری‌ها افزوده شود و بستر برای تبلیغ مسیحیت فراهم گردد. و چون سودان مؤسسات ترویج مسیحیت را که موسوم به هیأت‌های کمک رسانی بودند، در تنگنا قرار داد به ناچار می‌بایست مکانی دیگر برای استقبال از این مبشرین در شاخ آفریقا – طبق نظر آنان – تدارک دیده می‌شد؛ لذا بحرآنهای مادی، تعادل انسان را به هم می‌زنند و آنان می‌گفتند: گرایش و تغییر به سوی مسیحیت مستلزم بروز لرزش و تکانی در تعادل انسان است و با دقت در این سخن قضیه واضح تر می‌شود: «برای ایجاد گرایش به مسیحیت در این میان، به ناچار باید یک سری بحرآنها در قالب عواملی طبیعی همچون فقر، بیماری، سوانح و جنگ‌ها و یا به صورت عوامل معنوی ای چون تبعیض نژادی یا وضعیت پست اجتماعی ظهور کنند، باید چنین شود در غیر این صورت و در غیاب چنین اوضاع و بستری، هرگز شاهد گرایش چشمگیری به سوی مسیحیت نخواهیم بود و کمک به نیازمندان در فرایند ترویج مسیحیت، امر مهمی به حساب می‌آید».
اگر به دقت در بحرآنهای اقتصادی ای که جوامع و حکومت‌های ما با آن مواجه شدند بنگریم، می‌بینیم که جزئی از این نقشه‌ها است؛ زیرا راه ورود کمک‌های خارجی را گشوده و دروازه را برای مؤسسات ترویجی مسیحیت باز می‌کند به جز عبارت قبلی که مؤید این نظر است عبارت دیگری که شاهد بر این قضیه است این که «یکی از معجزه‌های عصر ما این است که نیازهای بیشتر جوامع اسلامی، موضع حکومت‌های ایشان را، که با روند ترویج مسیحیت مقابله می‌کند تغییر داده است و در میان آنها میزان پذیرش مسیحیت، سیر صعودی به خود گرفته است»
معتقدم که اگر انسان شعری در وصف این توطئه‌ها و نقشه‌ها بسراید، هرگز نخواهد توانست درونمایه‌ی این فقرات – که عناوین محورهای اساسی است- و ضمایم آن شامل چهل بحث و مناقشه‌های طرح شده در کنفرانس کلورادو را در آن شعر بگنجاند و پشت سر هم ردیف کند.
راجع به اقدامات و چگونگی فعالیت‌های مؤسسات مسیحی، از نشریات و مجله‌های ترویج مسیحیت برایتان بعضی ارقام و آمارها را برمی‌شمارم که کمیت نیروی مادی و امکاناتی را که به این نقشه‌ها اختصاص یافته روشن می‌سازد. در پایان کنفرانس ساخت دانشکده «زویمر» که از مشهورترین مبشرین عصر حاضر است را تصویر کردند. (معروف است که نقش آمریکا در این امر درست همان نقشی بود که در جامعه بین الملل داشت و اجرا می‌کرد و راجع به چرایی این قضیه و این که چرا کلیساها همگی آمریکایی و مروجان مسیحی و مبشرین، همه آمریکایی بودند – همان طور که کنفرانس اقتضا می‌کرد – لازم است که ما نیز حاکمیت جهان اسلام را به دست گیریم. چنانچه آمریکا موقعیت خود را در رهبری جهان یا در جامعه‌ی بین الملل کسب کرد) و این دانشسرا را به عنوان مرکز و نقطه‌ی اصلی حرکت‌های ترویج مسیحیت و مراکز اعزامی‌شان به حساب آوردند.
اما در مورد آمارهایشان گفته می‌شود: 088/12 مؤسسه فنی برای مسیحی کردن مسلمانان، 200/99 دانشکده برای ساماندهی مبلغان مسیحی، 250/208/4 مبشّر مسیحی حرفه‌ای، 82 میلیون دستگاه کامپیوتر در مؤسسات تبلیغ مسیحیت، 44 هزار مجله تخصصی ترویج مسیحیت با روش‌های مستقیم و غیر مستقیم وجود دارد. (آنان دریافتند که اسلوب مستقیم، کارایی خود را از دست داده است و روش‌های غیر مستقیم همچون دیدنی‌ها، شنیدنی‌ها، خواندنی‌ها، فیلم‌ها و برنامه‌های رادیویی بهتر است.) آنجا که می‌گویند: «ما در رادیوهای خود دامی برای جذب مسلمانان می‌گسترانیم». مثالی را برایتان ذکر می‌کنیم: رادیوی جنوب لبنان در منطقه‌ای واقع شده که اسرائیل نواری برایش ترسیم کرده است. می‌بینیم که این برنامه‌ی رادیویی با این سروده و گفته‌ی انجیل، شروع می‌شود (این سخن عیناً بر گرفته از نوشته‌های کنفرانس است) و به شنونده فرصت می‌دهیم که پاسخ این سؤال را بفرستد که در کدام جزء قرآن چنین سخنی آمده است؟! و علت طرح این سؤال، این است که سروده و گفته به روشنی پخش می‌شود که گویی قرآن را سروده است! آنگاه برنامه‌ی رادیویی پاسخ می‌دهد: «به درستی که این سخن برگرفته از انجیل شریف است، آیا نسخه‌ای از آن را می‌خواهید؟ سپس نسخه‌ای برای او می‌فرستد!!»
برنامه‌ای در مورد شعر عربی اجرا می‌کنند – در حالی که می‌دانند نیازمند و تشنه‌ی شعر هستند – و نمونه‌هایی از شعر عربی ارائه می‌دهند و در آخر برنامه می‌گویند: «بزرگترین شاعر دنیا داود است»!
سپس از شنوندگان می‌پرسند: «هر کس نسخه‌ای از شعر داود می‌خواهد نامه‌ای به ما بفرستد». آنگاه برای نویسنده‌ی نامه نسخه‌ای از انجیل و نسخه‌ای از سروده‌های روحانی داود نبی فرستاده می‌شود!!.
سپس به اتفاق همدیگر در رادیو B.B.C برنامه‌ی رادیویی جهت آموزش زبان انگلیسی برگزار کرده و مجریان آن اعلام می‌کنند: «ما می‌دانیم که مسلمانان برای مهاجرت یا افزودن دخل و درآمدشان خواستار یادگیری زبان انگلیسی هستند» و از طریق گرامافون‌های B.B.C مسافرت‌ها، برنامه‌ها و تصویرهایی ارائه می‌دهند که حاوی مضامین مسیحی است.
بار دیگر برمی‌گردیم به ارقام و آمارها و می‌بینیم که 610/88 عنوان کتاب در خصوص ترویج مسیحیت چاپ شده است. 240/2 ایستگاه تلویزیونی در این زمینه مشغول فعالیت اند. تا سال 1991 م، 53 میلیون نسخه از انجیل در جهان اسلام توزیع شده است، 673/10 مدرسه در جهان اسلام پخش و مستقر هستند که فرزندانمان را به آن مدارس می‌فرستیم. 9 میلیون دانش آموز در مدارسی که توسط مراکز ترویج مسیحیت در جهان اسلام بنا شده‌اند، مشغول به تحصیل اند. 680 خانه برای سالمندان و یتیمان که توسط بانیان مسیحیت اداره می‌شوند، 050/10 باب بیمارستان، 163 میلیارد بودجه‌ی مراکز اعزامی ترویج مسیحیت، 9 میلیون دلار هزینه سالانه‌ی کلیساهایی که در این عرصه در حال فعالیت هستند، 8 میلیارد دلار هزینه مراکز اعزامی تریوج مسیحیت، از جمله ارقام و آمارهایی است که در نشریاتشان درج شده است و برآوردهایی نیست که مسلمانان انجام داده باشند.
من به راکد کردن اتحادیه عرب اشاره کردم، اگر چه تصور نمی‌کنم که به کلی راکد باشد زیرا افراد ممتاز و هم سطحی در آن جای دارند و در رأس آن یکی از بهترین و قدرتمندترین هیأت‌های دیپلماسی مصر(الأزهر) قرار دارد. لکن قضیه این است که در یک مرحله‌ای مطلوب قرار داریم که از چارچوب قانونمندی برخوردار است و در آن می‌توان اسرائیل را احاطه کرد و اگر این اتحادیه جایگاهش را حفظ کند، اسرائیل هرگز نمی‌تواند به آن وارد شود، زیرا پذیرش درخواست کشور سومالی به عنوان عضوی از اتحادیه‌ی اروپا، مشروط به رسمیت زبان عربی و به کارگیرش در آن کشورند؛ زیرا در یک حد نزدیک با محدوده‌ای که مربوط به هویت است باید از درجه بالایی برخوردار می‌شد و چون اسرائیل نمی‌تواند به زبان عربی صحبت کن، لذا نمی‌تواند وارد اتحادیه شود و به عضویت آن درآید. پس صحبت از کشورهای حوزه‌ی دریای مدیترانه یا «قلمرو خاورمیانه‌ای» به میان آمد؛ جایی که مستلزم ایجاد محیطی بود که این اختیار را به اسرائیل بدهد، تا جزئی از این منطقه شود و همه‌ی این‌ها از نتیج مذاکرات ملیت‌های مختلف است و به این دلیل است که اسرائیل در مسأله‌ی نفت، آب‌ها(دریاها) و زمین دخالت می‌کند.
تمامی موارد فوق جزئی از یک درگیری اساسی است که عبارت است از:نبرد هویّت‌ها، پس شایسته است که سازمان¬ها و روابطمان دارای معیار و ارزش‌هایی باشند که دوستی، دشمنی و برائت و تفرقه را تحمیل نکنند و امورثی باشند که بشارت به نوعی پیوستگی دهند؛ و در نتیجه کسانی که مژده‌ی کشورهای حوزه‌ی مدیترانه را سر می‌دهند، آگاهانه یا ناآگاهانه به نوعی از پیوستن به نظم نوین جهانی صحبت می‌کنند و این تقویت و تحکیمی است برای پیروزی غرب در نبرد هویّت‌ها.
تمامی آن چه ذکر شد، اعم از مسأله‌ی اقلیت‌ها یا جنبش ترویج مسیحیت با سازمانهای منطقه‌ای و انحلال مؤسسات دارای هویتی که از پراکندگی اتباع خود و نفوذ دیگران ممانعت به عمل می‌آورند، در راستای این است که میدان برای انواع و اقسام روابطی که دیگران بدان گردن نهاده‌اند، باز شود و هویت را که همچون گردنه‌ای بر سر راه این پذیرش است، از بین ببرد. این‌ها چهره‌ها و نمونه‌هایی است که در حال حاضر در این نقشه‌ی قدیمی ولی به رنگ جدید، تبلور یافته است. معتقدم این چنین نقشه‌ای که قدرتش را در رویارویی غرب با اسلام افزایش می‌دهد، در ورای فجایع و مصیبت‌هایی است که همگی ما مشاهده می‌کنیم.
لذا در قلب موطن مسلمانان هند که شمارشان بیش از صد میلیون نفر است، «پرو» مستقر شده که پیوسته منتظر این هستند که مسجد الاقصی ویران شود و به جای آن معبد ساخته شود.
ارتش هند که باید از مسجد حمایت کند، وارد معبد می‌شود و خدایان آنها «راما» را سجده می‌کند و به راستی این مسأله‌ای شگفت انگیز و حیرت آور است! در هند حدود سه هزار مسجد در معرض نابودی قرار گرفته و عملیات پاکسازی قومی و نژادی در این کشور شروع شده است و این عملیات، در بوسنی و هرزگوئین، عرصه‌های اطلاع رسانی جهانی را اشغال کرده است. و در عین حال در اینجا بر حوادث و رخدادهای هند، سرپوش گذاشته می‌شود. فاجعه است که روزنامه نگاران به هنگام پخش اخبار نبردها و درگیری‌های هند «درگیری نژادی» تعبیر می‌کنند و نامی از مسلمانان نمی‌برند و آمار کشته‌های آنان در این درگیری‌ها را ذکر نمی‌کنند و فقط از تعداد کشته شدگان بدون مشخص کردن هویّتشان سخن می‌گویند! و بدون این که بیان کنند که مسلمانان محل کسب و کار و منازل خود را ترک کرده و از بیداد و ستم هندوها سراسیمه در حال ترک خانه و کاشانه‌ی خود هستند. یعنی این که آن چه اکنون در نقاط مختلف جهان اسلام رخ می‌دهد – چنانچه که استاد ما امام محمد غزالی می‌گویند – خون مسلمانان را پست ترین خون‌های روی زمین به حساب آورده است و من می‌گویم: غرب کاملاً فهمیده – همانطور که در نوشته‌هایش آمده است – که همه‌ی مسلمانان بیدار می‌شوند و به همین خاطر و برای جلوگیری از این بیداری، بر شدّت این ضربات افزوده است و مادام که نقشه‌های جدید غرب حول این محور طرح می‌شود بر ما نیز واجب است که برنامه‌ی اسلامی جدیدی ارائه دهیم و در تقویت و تحکیم بیداری اسلامی و در استحکام قبضه‌ی مسلمانان در گنج‌هایی که به ارث برده‌اند و بر نعمتی که خداوند به وسیله‌ی آن به ما عطا کرده است، بیندیشیم تا بتوانیم در عمل و در حال حاضر، بهترین جانشین برای نیکوترین گذشتگان و به قولی نیکوترین جانشینان برای سلف صالح باشیم و معتقدم که ما نسبت به این امر مستحق تر هستیم، البته آنگاه که از امکاناتی که در اختیار داریم، به درستی بهره بگیریم!
این سخنم را می‌گویم و از خداوند برای خود و شما طلب استغفار می‌کنم.
و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.