ویرایش جدید کتاب درسی"تاریخ معاصر ایران"سال سوم آموزش متوسطه (1386) که امسال در اختیار دانش آموزان قرارگرفته است را دیدم. با تورق در آن و با توجه به حوزه مطالعاتی من، بخش مربوط به رخدادهای بعد از انقلاب را نگاه میکردم که به موضوع غائله کردستان برخورد کردم. مطالب مندرج در آن را بعد از مطالعه نه تنها به عنوان متن تاریخی نمیتوان و نتوانستم بپذیرم، بلکه با توجه به اینکه متن آموزشی بوده و عمدتاً برای جوانان نگارش یافته است، آنرا غیرعلمی و به تعبیری که در اینجا بکار بردهام، نگاه ایدئولوژیک به تاریخ میدانم. بنابراین برخود دانستم تا با نقد این بخش از کتاب، به نحوه نگارش منابع درسی در کشور نیز اعتراض نمایم.
در متن کتاب و با عنوان"توطئه دشمن در کردستان"در صفحه 175 آمده است که: "غائله کردستان از اواخر 1357 آغاز شد و در تابستان 1358 مریوان، بانه، سنندج و پاوه مورد حمله تجزیهطلبان قرارگرفت. مراکز نظامی به محاصره آنان درآمد و عدهی زیادی از نیروهای ارتشی، سپاهی، جهاد سازندگی و نیروهای مردمی، به وسیله این گروهها به شهادت رسیدند. حتی اکثریت مردم وطنخواه کردستان نیز که زیر بار توطئههای آنان نمیرفتند، بعضاً به طرزی فجیع کشته میشدند. آنان حتی پاسداران مجروح و بستری در بیمارستان را سر میبریدند."
متن این نوشته با توجه به اینکه استنادی ندارد به نظر میرسد که از کتاب«کردستان» دکتر مصطفی چمران نقل یا برداشت شده است. بنابراین در اینجا من بر نقد این نکته از کتاب تاکید میکنم، اما به اعتقاد من با توجه به اینکه کتاب در مجموع به صورت ایدئولوژیک و با قرائت انقلابی توسط افراد غیرمجرب نگارش یافته است؛ در جای جای دیگر نیز قابل نقد و بررسی است.
تاریخ ثبت صادقانه وقایع؛ بدور از تعصبات سیاسی، اجتماعی، فردی و گروهی است که توسط نزدیکترین گواهان و افراد مطلع به موضوع رخداده؛ تدوین میگردد. تاریخ در واقع پژوهش در رخدادها و کارهای آدمی در گذشته است. موّرخین در بحث از گذشته، کوشیدهاند تا پرسشهای تاریخی را با پژوهش در اسناد نوشتاری پاسخ گویند. با اینحال پژوهشهای تاریخی تنها به این منبعها محدود نمیشوند. به طور کلی منبعِهای دانش تاریخی را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: نوشتهها، گفتهها و بقایای مادی.
تاریخنگاران برای کار خود از هر سه استفاده میکنند (http://fa.wikipedia.org/wiki). البته هریک از این منابع باید دارای شرایطی باشند تا به عنوان مستند تاریخی قابل اطمینان باشند. شرایط و ضوابط مورد نظر را روش تحقیق در تاریخ بیان میکند، ویژگیهایی که در مجموع عینیت تاریخی یا تاریخنگاری دور از تعصبات مختلف نامیده میشود. در عین حال باید این واقعیت را نیز پذیرفت که معمولا تاریخنگاری با تعصباتی توأم میگردد(که معمولترین نوع آن تعصب ملی است) حتی فراتر از آن، گاهی تاریخ میتواند از نظرگاهها و دریچههای تنگ ایدئولوژیک مورد مطالعه قرار گیرد.
یک دیدگاه کلی در این زمینه معتقد است که"تاریخ معمولا درست و بصورت واقعی ثبت و تحلیل نمیشود و عوامل بسیار گوناگون فردی و اجتماعی، خواه عینی و خواه ذهنی، در نگارش آن تأثیر میگذارد. اگر از کمبود اسناد بگذریم مسئلهی عمدهای که بر ثبت یا تحلیل تاریخی بطور عمده اثر میگذارد وابستگیهای اجتماعی- طبقاتی نویسنده و تحلیلگر و جهانبینی و پرورش فکری اوست. یک مورخ برای تحلیل یک حادثه یا یک پدیدهی تاریخی ناگزیر به مراجعهی به اسناد است و اسناد هم در بسیاری موارد ناقص یا یکجهته عرضه میشوند. در مورد گذشتهی نسبتاً دور معمولاً این صاحبان قدرت بودهاند که منشیان و صاحبقلمان و اندیشمندان را در خدمت خود داشتهاند و اینها نیز بطور طبیعی جز آنچه که در ستایش یا تأیید رفتار و گفتار آنان بوده چیز دیگری را ثبت نمیکردهاند. بعلاوه صاحبان قدرت و اطرافیان آنان معمولاً اسنادی را که خلاف منافعشان بوده، و علیرغم قدرتشان فراهم شده، از میان میبردهاند."(تاریخ و سیاست، باقر مؤمنی) از این نظر اگر مورخان به هر علتی بطور خودآگاه و یا اجبار از سوی صاحبان قــــدرت؛ در حقیقت، آنچه که رخ داده دخل و تصرف نمایند بطوریکه واقعیات تاریخی دچار نوعی تحریف گردد بیشک آیندگان را به درک نادرست و گمراهی کشانیده و منجر به محرومیت از دستیابی مفید تجارب گذشتگان خواهد شد. از سوی دیگر، تحلیل وقایع و بیان صحت و عدم صحت افکار و انگیزهها و اقدامات عاملان تاریخ بعهده مورخ نیســــت؛ بلکه این امر به عهده آیندگان و خوانندگان تاریخ میباشد. بنابراین، بر اساس باورهای سیاسی و اجتماعی و اعتقادی خواننده؛ یک پدیده تاریخی مثبت و یا منفی ارزیابی میگردد. به همین دلیل است که بسیاری از وقایع تاریخی در نظرعدهای مثبت و در نظرعدهای دیگر منفی جلوه مینمـاید.
هرگونه قضاوت پیشینی تحلیلگر یا تاریخنگار در عمل حق قضاوت انتقادی را از خواننده تاریخ یا آیندگان سلب میکند و در تحول اندیشهها اثر و نقش قهقرایی خواهد داشت.
با در نظر داشتن این بحث، اینک میتوان به انتقاد از متن یادشده در ابتدای بحث پرداخت. در نقد یک متن تاریخی، موقعیت و توانمندی و به عبارت دیگر تخصص نویسنده و تحلیلگر یک بعد از کار نقد را در بر میگیرد؛ بعد دیگر استنادهای صورت گرفته است و نهایتاً محتوای متن است که مورد ارزیابی قرار میگیرد. محتوای متن ناظر بر روش تفکر و نگرش تحلیلگر به مسائل تاریخی است. نویسندگان کتاب آموزشی تاریخ معاصر ایران (کتاب مورد انتقاد در اینجا) عبارتند از آقایان دکتر علیاکبر ولایتی، جلیل عرفانمنش، غلامرضا میرزایی و یعقوب توکلی. یکی از ویژگیهای مشترک شخصیتهای نامبرده آن است که هیچکدام از نظر علمی جزو اساتید و صاحبنظران تاریخ سیاسی کشور نیستند. در شناسنامه کتاب نیز اشارهای به اینکه متن کتاب مورد ارزیابی اساتید مسلم تاریخ قرار گرفته یا نه، نشده است. البته لازم نیست که هر کتابی را اساتید فن بنویسند، اما تدوین کتب درسی و آموزشی با حجم وسیعی از مخاطبان جوان، حساسیت را نسبت به متن و محتوای آن (از نظر اعتبار و روائی تاریخی)ایجاب میکند. آقای دکتر ولایتی شاید سیاستمدار (نه سیاستشناس) باسابقهای باشند و تا حال نیز حضور خود را در سیاست کشور علیرغم فراز و نشیبها حفظ کردهاند، اما قدر مسلم تاریخنگار و متخصص در تاریخ نیستند. دیگر نویسندگان متن نیز (ضمن احترام به مقام و آرای آنان)به تبع این آشکار است که چهره علمی صاحب نظر در تاریخ ایران نیستند. اگر به تسامح از این ویژگی صرفنظر شود، منابع مورد استفاده و استنادهای صورت گرفته در مورد متن مورد اشاره نیز، مبنای مناسبی برای نقد آن است. منابع مورد استفاده در این موضوع دو دسته هستند.
یک دسته از کتابها توسط تحلیلگران و صاحبنظران خارجی مسائل ایران نوشته شدهاند مانند کتاب «ریشههای انقلاب اسلامی» نوشته خانم نیکی کدی متخصص مسائل ایران یا «درون انقلاب ایران» نوشته استمپل و دسته دیگر توسط نویسندگان انقلابی در داخل کشور نوشته شدهاند مانند «هاشمی و انقلاب» نوشته مسعود رضوی، «انقلاب اسلامی راه آینده ملتها» نوشته مسیح مهاجری و «کردستان» دکتر مصطفی چمران.
در مورد نویسندگان خارجی باید گفت که عمدتاً در موضوع تحلیل انقلاب اسلامی، آنها مستقل و با روش تاریخی – انتقادی به تحلیل مسائل پرداختهاند و بر رویدادها و تحلیل آنها بیشتر تأکید کردهاند. در عین حال بری از انتقاد یا بدون خطا هم نیستند. اما نویسندگان داخلی مورد مراجعه عمدتاً از منظر تندروهای انقلاب به تعبیری که خانم"برینتون"در کتاب «کالبد شکافی چهار انقلاب» بکار برده است به بحث از انقلاب پرداخته و خود نیز از آن طیف بودهاند. اینان با نگرش انقلابی خود، نیروهای سیاسی دیگر را با عنوان کلی ضد انقلاب خطاب کرده و در صدد نفی آنها برآمدند به همین دلیل است که نمیتوان آنها را به عنوان کتابهای مرجع تاریخی مورد استناد قرار داد. نحوه تنظیم مطالب نیز جالب است. زیرا از منابع نوشته شده توسط دیگران به صورت گزینشی و تنها برای بیان برخی از اخبار یا واقعیتها بدون تکیه بر تحلیل نویسنده کتاب؛ استفاده شده است. در حالیکه در تحلیل حوادث تکیه بر منابع خاص داخلی است که به طور کلی با نگرش انقلابی به قضایا نگاه میکند و از این نظر چشم بر برخی دیگر از واقعیتها میپوشد. گزینشی عمل کردن در نقل و تحلیل رویدادها، نشانه نگرش ایدئولوژیک است. امری که به ناچار تحلیلگر را به بیراهه برده و او را وادار به دستیازی به انواع روشهای مشروع و نامشروع میکند. به عنوان مثال اگر با توجه به استفاده و استناد به کتاب ریشههای انقلاب اسلامی ایران خانم نیکی کدی، مؤلفان کتاب آنرا معتبر برای استناد یافتهاند، به قاعده میتوانستند از مطالب موجود در این کتاب نیز در قضیه کردستان استفاده نمایند. ولی برخلاف این تصور، باید گفت که نویسندگان کتاب از مطالب دیگران فقط در راستای تأیید پندارهای خود استفاده کردهاند نه بیشتر. در صفحه 174 کتاب در ستون بیشتر بدانید به نقل از کتاب «درون انقلاب» نوشته استمپل این خبر ذکر شده است که "سرکردهی حزب دمکرات کردستان، یک ماه پس از پیروزی انقلاب اظهار داشت خلق کرد فقط خودمختاری میخواهد و هرکس در کردستان زندگی میکند، میتواند به عضویت این حزب در آید.....هدف ما ایجاد جامعهی سوسیالیستی است" در حالیکه بلافاصله بعد از این نقل قول، به استناد از مسعود رضوی در کتاب "هاشمی و انقلاب" آمده است که"به موازات سازمانها و گروههای موجود یا خلقالساعه که در کردستان اعلام موجودیت کردند، طیف قابل توجهی از مارکسیستها، جاسوسهای بیگانه و فرصتطلبان داخلی نیز از موقعیت بدست آمده استفاده کردند و به بهرهبرداری از شرایط موجود در کردستان پرداختند". اگر نقل قول اول دارای بار خبری صرف است، اما نقل قول دوم کاملا تحلیلی و یکسونگرانه است و خواننده نامطلع را به بیراهه میبرد. چرا که در آن دوران این شرایط در سایر نقاط کشور نیز وجود داشت و مختص کردستان نبود. حتی در تهران وضعیت حادتر از دیگر مناطق کشور بود. زدوخورد نیروهای سیاسی در دانشگاه تهران و برخوردهای فیزیکی انقلابیون با دیگران در این حوادث کاملاً آشکار بود .حتی به اعتقاد من سرریز بسیاری از گروههای سیاسی چپ یا هواداران رژیم سابق به کردستان به علت درگیریهای شدید و حذفی جریانات سیاسی برآمده از انقلاب در تهران و شهرهای مرکزی بود که برای فعالیت در تهران یا دیگر شهرها جایی برای آنها نبود یا تحت تعقیب قرار گرفتند؛ اینان مسئله کردستان را پیچیدهتر نیز کردند.
با توجه به این واقعیت، اینک براحتی میتوان فضای اندیشهای نویسندگان کتاب را ترسیم کرد. به اعتقاد من اندیشهی محوری در مورد مسئله کردستان در ایران و وقوع انقلاب اسلامی، اندیشه و نگرش خاص دکتر چمران بوده و به نظر میرسد که انقلابیون دیگر، تحت تأثیر اندیشههای انقلابی و نوع نگرش خاص وی قرار داشتهاند. ایشان در کتاب خاطرات لبنان خود (قبل از مراجعت به ایران) به یک مشکل کلی حرکت انقلابی در لبنان از منظر خودشان اشاره میکنند که در واقع دربردارنده نظریه انقلابی ایشان نیز هست، یعنی مشکل حضور جریان چپ در لبنان.
ایشان معتقدند که علت نفوذ زیاد سازمانهای چپ در لبنان، وجود نوعی احساس حقارت در میان جوانان شیعه جنوب لبنان در آن دوران بوده است که به زعم ایشان سیستم سیاسی خاص لبنان با توجه به تقسیم طائفی موجود آنرا بوجود آورده است و اشاره میکنند که:"حزب کمونیست لبنان از پنجاه و چند سال پیش فعالیتی وسیع را شروع کرده است. بیشترین فعالیت این حزب در میان شیعیان محروم و بدبخت است؛ شیعیانی که از همه امتیازات اجتماعی محروم هستند. کسانی که از مکتب خود و دین خود ناامید و بری شدهاند و راه فرار میجویند. پیوستن به حزب کمونیست بهترین راهی است که در جلوی آنها گذاشته شده است. بنابراین گروه گروه از جوانان شیعه به این احزاب چپ گرویدهاند. احزاپ چپ به علت وجود فقر و فساد رجال دین و ظلم فئودالها قدرت و شهرتی داشتند، جوانان تحصیلکرده را دور خود جمع میکردند و با شعارهای به ظاهر انقلابی و اشتراکی، دنیایی خیالی و زیبا تجسم میکردند و اغلب یا همه آنها، وابسته به دولتهای خارجی یا عامل اجرای سیاستهای بیگانه بودند و لبنان را صحنه تضادهای عربی و بینالمللی میکردند. مردم نیز با این بازیهای سیاسی آشنا بودند و به کسی یا حزبی ایمان نداشتند، تنها برای کسب پول یا قدرت دنبال یکی از احزاب میآمدند. کادرهای مؤمن در این احزاب بسیار نادر بودند. متأسفانه اکثریت اعضای این احزاب را شیعیان جنوب تشکیل میدادند." و در ادامه باز میگوید که:"در لبنان بیش از 72 حزب چپ وجود دارد. هر کشوری، از روسیه شوروی و چین و امریکا، تا مصر و کشورهای عربی در لبنان حزبها و سازمانهایی دارند. اینان جوانان شیعه را به سوی خود جذب میکنند. جوان بدبخت، گرسنه و عقدهای که هیچکس او را نمیپذیرد، اما حزب کمونیست میگوید نزد من بیا، به تو پول ماهانه میدهم، به تو اسلحه میدهم، در مقابل تو در خدمت حزب مبارزه کن. این جوان بر اساس طرز تفکر خود احساس میکند که معادله مناسبی است، زیرا بنای فکری خود را پیاده میکند و در ضمن نان و آبی و اسلحهای بدست میآورد."(به نقل از متن اینترنتی کتاب لبنان ) در اینجا بیشترین هم دکتر چمران توجیه این است که چرا جوانان شیعه در جنوب لبنان جذب سازمان انقلابی "امل "نمیشوند که خود در آن فعال بود. اما به این اکتفا نمیکند و از همان ابتدا و با توجه به اینکه تجربه لبنان را در پیش داشته است به مشابهسازی آن با جریانات کردستان میپردازد و نتیجه میگیرد که همین تجربه ممکن است در ایران به گونهای دیگر تکرار شود. به همین دلیل اظهار میدارد که:"همین شیوه رذیلانه را ضدانقلاب در کردستان ما پیاده میکرد. از آنجا که خود من در لبنان تجربه داشتم به سرعت و سهولت میتوانستم درک کنم که حزب دمکرات و حزب کومله و دیگران، چگونه در کردستان افرادی را به دور خود جمع میکنند، ناامنی بوجود میآوردند و شایعه به پا میکنند، که ارتش میخواهد قریه شما را بمباران کند. جوان کرد بدبخت از ده خود میگریزد، زن و بچه خود را برمیدارد و به کوه میزند. مردی بدبخت، بدون پول، بدون اسلحه در میان کوهها چه کند؟ از حیات خود، از ناموس خانواده خود چگونه پاسداری کند. آنگاه حزب میآید و میگوید من حاضرم که به تو اسلحه بدهم تا از ناموس خود دفاع کنی. همچنین ماهانه به تو پول و نان و برنج و روغن میدهم تا زنده بمانی. مسلم است که این جوان بدبخت خود را به حزب میفروشد و حزب قادر است که این جوانان کرد را از جنوب به شمال و از شمال به جنوب بکشد و علیه ارتش و علیه دولت و پاسداران آنان را به جنگ وادارد. اینها تاکتیکهایی است که احزاب چپ در همه دنیا پیاده کردهاند و در کردستان ما تازگی ندارد." (کتاب لبنان، بخش سیستم مشابه در کردستـان)
تحلیل فوق که در واقع درکی ساده، غیرعلمی و سادهاندیشانه از یک مسئله اجتماعی و سیاسی ریشهدار است، نشاندهنده آن است که در مقابل مسئله کردستان به غیر از دیدگاهی که دکتر چمران بر اساس درک مشابهی که از تجربه لبنان داشته است، هیچ دیدگاه دیگری در میان انقلابیون اولیه وجود نداشته و در این زمینه غلبه با برداشت ایشان بوده است. به همین دلیل هم شاید راهحل ایشان بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. در کتاب «تحلیلی بر اوضاع کردستان» نوشته مرتضی رضوی نیز که از این سری کتابهاست باز این روش تحلیل به چشم میخورد. در مقدمه این رساله کوتاه آمده است که :"مسئله کرد و کردستان از دیرباز یک امر دردناک بوده است و ریشه موضوع در این نیست که کرد و کردستان چه میخواستهاند یا چه میخواهند، موضوع همیشه این بوده که قدرتهای بیگانه چه میخواستهاند و چه میخواهند" (رضوی،1363،ص1). ویژگی مهم نگرش ایدئولوژیک که ساده کردن و ساده دیدن مسائل است را در این تحلیل بخوبی میتوان مشاهده کرد. به اعتقاد من متون درسی موجود در حوزه انسانی و در سطوح راهنمایی و دبیرستان که در واقع خمیرمایه درک بعدی دانش آموز از جامعه و حکومت را تشکیل میدهد، متونی غیرعلمی و تا اندازه زیادی زیر تسلط نگرشی انقلابی و محافظهکارانه!! بوده و در نتیجه توان چندانی در جامعهپذیر کردن دانش آموزان نخواهد داشت و چه بسا نتیجه معکوس نیز داشته باشد.
مشکل فقط به اینجا ختم نمیشود، بلکه متن مورد اشاره و متون مشابه آن آثار منفی دیگری را نیز به دنبال میآورند. اینکه اشاره شده است که " آنان حتی پاسداران مجروح و بستری در بیمارستان را سر میبریدند." واقعا چه هدف آموزشی و مهمتر از آن چه هدف رفتاری را دنبال میکند؟ آیا این به روحیه نابردبار و خشن دامن نمیزند؟ بر این اساس اگر خشونت "دشمن" به زعم نویسندگان کتاب زشت است، اما گزینه برابر آن یعنی خشونت انقلابی برای سرکوب مثلاً ضدانقلاب درست و مشروع است. این تنها به معنی نهادینه کردن خشونت و دشمنی در وجود کودکان و نوجوانان کشور است. اینک میتوان پرسید که رقم واقعی این نوع کشتار در کردستان چقدر بوده است که نویسندگان را وادار کرده است در متون آموزشی آنرا مورد بحث قرار دهند؟ آیا در این زمینه سهمی هم برای نیروهای انقلابی میتوان در نظر داشت که نویسندگان کتاب آنرا نادیده گرفتهاند؟ مانند حوادثی چون قارنا و ... که در کتاب "کردستان" دکتر چمران به آن اشاره داشته است. آیا بعد از گذشت سه دهه از آن حوادث و ضرورت به فراموشی سپردن بسیاری از رفتارهای کودکانه آن دوران، اگر مانند سیاستمداران واقعبین، حداقل صادقانه خطاها را نمیپذیریم(که متوجه همه است)؛ توجیهی برای یادآوری مجدد آن وجود دارد؟ در حالیکه رفتار واقعی مردم کرد (به دلیل اینکه موضوع بحث مذکور هستند) آدمکشی یا نوع خاصی از آدمکشی نبوده و نیست. اما همین القائات منفی و استمرار آنها تاکنون موجب درک غلطی از مردم کرد شده و به عنوان مانع بزرگی برای برقراری ارتباط فرهنگی و اجتماعی متقابل میان کردها و دیگر بخشهای جامعه ایرانی ظاهر شده است.
به اعتقاد من میتوان با بازنگری انتقادی نسبت به نوع تاریخنگاری آموزشی در کشور و حذف مواردی از آنچه در این مقاله مورد نقد قرار گرفت؛ قدری به استقرار و استمرار روحیه مدارا و سازگاری اجتماعی- سیاسی در کشور کمک کرد. در حالیکه کتاب با قرائت ایدئولوژیک از انقلاب و مسائل آن به وفور موجود است و هر روز هم بر تعداد آنها افزوده میشود، چه اصراری وجود دارد که این نگرش به کتابهای درسی کشانده شود؟
منابع:
1) کتاب تاریخ سوم متوسطه برای کلیه رشتههای آموزشی (به غیر از علوم انسانی)، 1386.
2) رضوی- مرتضی (1363)تحلیلی بر اوضاع کردستان، انتشارات ساحل، تبریز.
3) چمران- مصطفی، خاطرات لبنان، فایل اینترنتی .
4) چمران – مصطفی، کردستان، فایل اینترنتی.
5) دایره المعارف اینترنتی ویکی پدیا.
* فوق لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه تربیت مدرس 1373
نظرات
برادر عزیز آقای مولودی از صراحت لهجه و شجاعت بی نذیرتان سپاسگذارم. کردستان به افرادی چون شما ان هم در این برهه از تاریخ ایران نیاز دارد.جفای که در کتابهای آموزشی بر ما می رود.فقط یکی دو مورد نیست. من به عنوان معلم تاریخ باید از اول سال با این مسائل دست و پنجه نرم کنم که چگونه ناراستیها را به راستی تبدیل کنم. با سپاس
با سپاس از نقد به جا و جالبتان , کاش همان کتاب کردستان جناب چمران را هم نقد می کردید که در آن مغرضانه و کینه توزانه کردستان را به اسراییل تشبیه می کند تا بدین سان به کشتار کردها توجیه بخشد ! و عقده نا کامی های خویش را در لبنان , در کردستان تلافی کند.<br /> متاسفانه افسانه سر بریدن بدست کردها ، در این سه دهه توسط بسیاری از ایرانیان ناآگاه از مسائل کردستان باور شده است . بر ماست که این پندار نادرست را با استناد به منابع و شواهد برای همه روشن سازیم و آنچه را که بر کردها در ایران رفته است و همچنان می رود، بازگو کنیم.
ای کاش متن کتاب شهید چمران رابادقت بیشتری میخواندید.
من نمیدانم اینها تا کی ول مسئله کردستان و یا به قول خودشان "غائله کردستان" نیستند . به دنبال چه هستند ؟ چرا باید همه مردم ایران فکر کنند کردستان ناامن و پر است از آدمهایی که سر انسانها رو همچون سر مورچه میکنند !!؟ این واقعاً بی انصافی است که در حق مردم مظلوم کردستان میکنند . جنگی نابرابر که این مردم 30 سال است تاوان آنرا میدهند . تا کی ادامه میدهید ؟
کاک عزیز،درود<br /> نوشته شما بسیار ارزشمند و بجاست.<br /> به عنوان انسانی کرد در ایران،به عنوان یک فعال آگاه و مسول و شجاع در کشورمان ایران،جامعه کردی در ایران به تلاش شما نیاز دارد.<br /> گنجاندن چنین متنی در کتابهای آموزشی آنهم برای نوجوانان ایرانی ،خطای بزرگی است که میتواند دامن بزند به تنشهای قومی و پیشداوریها. که این تنشها و پیشداوریها با روح و جوهره واقعی بشریت در ستیز هست.<br /> امیدوارم که کردان در این باره به فعالیتهای اعتراضی-مدنی پیگیر از طرفی و از طرف دیگر به تلاشهای خود در روشن کردن این اقدام مشکوک نگارندگان متن یاد شده،بپردازند.<br /> در ضمن مردمی که به ویژه روشنفکران آن،در چنین موارد حساسی سکوت میکنند یا بی تفاوت میشوند، تاریخ آنها را بازخواست خواهد کرد.
با سلام<br /> نمی دانم چقدر منصفانه خواستهاید به غائله کردستان بپردازید. اما آن چه از متون تاریخی به جا مانده از اقدامات کومله و دمکرات در کردستان به دست می آید جناب آقای عبدالعزیز مولودی خلاف آن چیزی است که مدافعان این گروهکها به خورد افکار عمومی می دهند واقعا معتقد هستند در سالهای 57 تا 63و 64 منطقه امن بوده است اگه اینگونه فکر می کنید احساس می کنم دنبال واقعیت نیستید کافی است سری به کوچه پس کوچه های کردستان قهرمان بزنید آن موقع خواهی دیدی که حتی کوچه ها نیز خلاف ادعاهای شما را اثبات می کند. اما اگر بر این اعتقاد باشید که به همان حرفهاییی که در جریان جمهوری مهاباد به آن پافشاری می کنید این نیز از همان سنخ باشد دیگر نمی شود با شما حرف منطقی زد. دوست من بعد از گذشت سالها بیاید کمی واقع نگر باشیم بیایید خود را مدافع حق بدانیم این کس و آن کس چرا که آنها رفتنی هستند <br /> بیاتید تاریخ را با واقعیت بسازیم نه اینکه خودمان به امیال و خواسته های چه حق یا ناحق بسازیم البته شاید به این حرفها بخندید ای کاش مجال بحث تحقیقی پیش می آمد.<br /> یا حق
برادر عزیز <br /> آقای مولودی<br /> شجاعت شما در نوشتن این مقاله قابل ستودن است شاید قضاوت تاریخ تنها مرهمی باشد بر زخم مردمی که این چنین مورد ستم واقع شده اند به دست کسانی که هموطن می خواندش...<br /> با تشکر <br />
من قسمت آخر مطالب شما را خواندم در مورد رفتاری که از طرف کومله در ان ایام بر علیه نیروهای نظامی صورت گرفت واعمال بی رحمانه ای که انه انجام می داند واین حرکت از سوی هرکس که باشد وآن کس هر چقدر هم شقی باشد مزموم است وجدای از اسالام از انسانیت دور است تازه این که تبعیضات علیه کردستان مربو ط به دوره قبل بود دوره ای که همین افراد نیز در بابر آن قیام کردند .
1)درمتن کتاب شهیدچمران -همان قسمت هایی که درمتن اورده اید-ذکر شده ضدانقلاب با کردها چنین وچنانکردندنه خود"کرد"ها<br /> 2)منظورازاوردن کلمه "پاسدار"درمتن کتاب درسی_ که حساسیت شمارا برانگیخته است_دفاع ازیک حزب یاگروه خاص نبوده بلکه برای نشان دادن عمق فاجعه است .چراکه این رفتارباکسانی که برای دفاع ازمردم مظلوم کرد حضور پیداکرده وقصد تهاجم نداشته اند<br /> ازشقی ترین ادمهاممکن است.<br /> 3)جدادانستن ایدئولوژی ازتاریخ (به عنوان یک علم) =سکولاریسم.<br /> 4)چطورمابایدبه نظریاتی که برمبنای ایدئولوژی ناقص وحتی منسوخ بعضی هاباتوجیه علمی بودن متعهدباشیمامانمیتوانیم گفته های شهیدچمران را(حداقل به عنوان یک انسان راستگو)سندقراردهیم؟
شما چه می فهمید کردستان چه خبر بود.شما چه می فهمید چند پاسدار را به طرز فجیعی کشتند.