نویسنده: حسین شقاقی

رابطه عقل و ایمان و سؤال تقدم و تأخر هر یک نسبت به دیگری، همواره برای اندیشمندان متدین و مؤمن به هر یک از ادیان ابراهیمی مطرح بوده است. این مسأله هم در عالم اسلام و هم در اندیشه مسیحی و هم در بین فیلسوفان دین جزو مسائل اصلی بوده است. اهمیت این مسأله در اندیشه اسلامی و فلسفه اسلامی به قدری است که برخی استادان و پژوهشگران حوزه فلسفه اسلامی، منشأ پیدایش فلسفه اسلامی را در طرح همین مسأله می‌دانند و اظهار می‌کنند که دغدغه و دلشوره بنیادین فارابی، به عنوان موسس فلسفه اسلامی، چگونگی نسبت بین عقل و ایمان بوده است و بیشتر فلاسفه نامی اسلامی پس از فارابی شاید در پاسخ به این پرسش تفاوت‌‌هایی با فارابی داشتند، ولی تردیدی نمی‌توان داشت که این دغدغه همواره ذهن فیلسوفان را مشغول داشته است. در مسیحیت قرون وسطی نیز این مسأله مطرح بود، چرا که متفکران قرون وسطی از یک سو وامدار اندیشه عقل گرای یونانی بودند و از سوی دیگر متعهد به ایمان مسیحی؛ اما این دو (اندیشه یونانی و ایمان مسیحی) همواره با یکدیگر سازگاری نداشتند. 
تعارض عقل و ایمان به شکل ریشه‌ای‌تر نسبت به اسلام در مسیحیت مطرح شد، چرا که بسیاری از عقاید ایمان مسیحی با سنجش عقلانی در تعارض آشکار بود، از جمله این عقاید (و مهم‌ترین آنها) اعتقاد به تثلیث (یعنی اعتقاد توامان به توحید و سه گانه بودن خدا) بود. 
اندیشمندان قرون وسطی به طرق متفاوت دست به حل این مشکل زدند. برخی عقل را کنار گذاشتند و برخی به توجیهات عجیب و پیچیده عقلانی اعتقادات دینی پرداختند.
همچنین مسأله عقل و ایمان از جمله مسائل اصلی در فلسفه دین است. تفاوت طرح این مسأله در فلسفه دین نسبت به طرح آن نزد فیلسوفان مسیحی و مسلمان در این است که در فلسفه دین، فیلسوف دین لزوما دغدغه دینی ندارد و حتی ممکن است ملحد باشد، ولی دینداران را به عنوان پدیده‌‌های موجود مورد ارزیابی قرار می‌دهد و دعاوی آنها را به محک عقل می‌آزماید و در نهایت حکم به عقلانی بودن یا غیر عقلانی بودن یا سازگاری آن با عقل می‌دهد. 
در اینجا ذیل عنوان عقل و ایمان، عمده مواضع مختلف در مقابل مسأله عقل و ایمان را سلسله وار تبیین خواهیم کرد. نخست به بررسی دیدگاه‌‌های اصلی فلاسفه جدید و معاصر غرب خواهیم پرداخت. در این بررسی رویکردهای عقلگرایی حداکثری، ایمان‌‌‌گرایی، عقلگرایی انتقادی و ایمان عقلی نسبت به مسأله «عقل و ایمان» تبیین می‌شود. از آنجا که فلاسفه جدیدی که موضع ایمان‌‌‌گرایی را اختیار کردند متأثر از برخی حکمای مسیحی قرون وسطی بودند، به دیدگاه این دسته از حکما نیز اشاره خواهد شد. سپس به ارائه دیدگاه‌‌های عمده متألهین قدیم، بخصوص حکما و متکلمان مسلمان خواهیم پرداخت که طی آن دیدگاه فیلسوفان اسلامی و اشاعره و معتزله تبیین خواهد شد. اتحاد عقل و ایمان بخش اول این فصل است. دیدگاه فیلسوفان بزرگ اسلامی را در ذیل این بخش ذکر می‌کنیم. 
بنابراین بحث خود را با بررسی عمده دیدگاه‌‌های فلاسفه غرب در باب مسأله عقل و ایمان آغاز می‌کنیم. عمده پاسخ‌‌های مهم فلاسفه غرب در مقابل این مسأله عبارتند از: عقل‌‌‌گرایی حداکثری، ایمان‌‌‌گرایی، عقل‌‌‌گرایی انتقادی و ایمان عقلی کانت. در اینجا نظریه عقل‌‌‌گرایی حداکثری را بررسی می‌کنیم.

عقل‌‌‌گرایی حداکثری

عقل‌‌‌گرایی حداکثری (1) بر آن است که باید باورهای دینی را با محک عقلی سنجید: «مطابق این دیدگاه برای آن که نظام اعتقادات دینی واقعا و عقلا مقبول باشد، باید بتوان صدق آن را اثبات کرد.» (عقل و اعتقاد دینی، 72) در واقع طبق این تلقی معیار صحت اعتقادات دینی باید کاملاعرفی و همه فهم باشد و اعتقادات دینی از نظر معیار صحت استثنایی در میان دیگر عقاید ما نیستند. همان گونه که یک پزشک برای اثبات تشخیص درباره بیمارش، باید ادله عقلانی، عرفی و قابل فهم (حداقل برای کسانی که تخصص لازم را کسب کرده‌اند) اقامه کند؛ همان گونه که یک وکیل برای اثبات بی گناهی موکلش باید ادله همه فهم و عقلانی اقامه کند و همان گونه که یک حزب سیاسی برای قانع کردن رای دهندگان به رای دادن به کاندیدای معرفی شده توسط آن حزب باید ادله‌ای که عقلاقابل بررسی و صدق و کذب باشد ارائه کند، یک دیندار نیز باید برای باورهای دینی خود بتواند ادله عقلانی اقامه کند و الاباور دینی او بی وجه، بی معنا یا باطل است.
بنابراین توقف در برخی اعتقادات در دین و اظهار این که شک در این اعتقادات دیگر جایز نیست، مورد پذیرش نیست و هر اعتقادی را می‌توان مورد شک و بررسی قرار داد؛ بنابراین اعتقادات دینی همچون باورهای ما در مورد علم و طبیعت هستند و باید مورد ارزیابی و آزمایش قرار گیرند. همین تلقی از باورهای دینی پوزیتیویست‌‌های منطقی را به این نظر سوق داد که اظهار دارند گزاره‌‌هایی که بیانگر اعتقادات دینی هستند،گزاره‌‌های بی معنایی هستند، بنابراین اصلا گزاره نیستند. به نظر پوزیتیوست‌‌های منطقی، انسان‌‌ها شناخت و معرفت خود را از طریق گزاره‌‌ها بیان می‌کنند و معیار معناداری گزاره‌‌ها (یعنی معیار این که گزاره‌ای از یک شناخت و معرفت معتبر حکایت می‌کند) این است که آن گزاره قابلیت داشته باشد که به وسیله آزمایش تجربی به اثبات برسد. در واقع پوزیتیویست‌‌های منطقی، عقل‌‌‌گرایی حداکثری (2) در مورد عقاید دینی را به این شکل مطرح کردند که اگر عقاید دینی عقایدی معتبر است، باید هر کسی بتواند صحت آنها را در آزمایش تجربی مشاهده کند و چون چنین چیزی ممکن نیست، پس گزاره‌‌های بیانگر باورهای دینی بی معنایند. 
به عقل‌‌‌گرایی حداکثری اشکالات و انتقاداتی وارد شده از جمله این که معیار عقل گرایان در باب دین، معیاری برون دینی است در حالی که اگر به داخل ادیان نظر افکنیم، ممکن است برخی از ادیان با این ملاک موافق نباشند و اصلالازمه ورود به آن دین را انتخاب اعمال و باورهایی بدانند که در درجه اول قابل اثبات عقلانی نباشد. این مسأله درخصوص گرایش‌‌های عرفانی در برخی ادیان آشکارتر است. مثلابرخی عرفا برای فهم نظراتشان در باب برخی معارف دینی مدعی اند کسی که می‌خواهد حرف آنها را بفهمد، باید پیش از مطالعه آن ریاضت بکشد تا نفس او آماده پذیرش این معارف شود. (3) 
همچنین از دیگر انتقاداتی که می‌توان در مورد عقل‌‌‌گرایی ذکر کرد (که نسبت به انتقاد اول قوی‌تر به نظر می‌رسد) این است که برای عموم مردمی که دارای اعتقادات دینی هستند، امکان و فرصت و زمان این که در مورد عقاید خود به پژوهش کامل بپردازند وجود ندارد. برخی از خود عقلگرایان بدین معضل پی برده‌اند. مثلافیلسوف دینی به نام مکتوم کلیفورد معتقد است این ملاک درباره اعتقادات دینی سختگیرانه است و درخصوص هیچ کدام از اعتقادات دینی (حتی با فرض گذراندن زمان بسیار) نمی‌توان به اثبات ادعاهای آن نایل شد: «بنابراین شخص عاقل (و ملتزم به اخلاق) نباید اعتقاد دینی داشته باشد.» (عقل و اعتقاد دینی، 74) 
به عبارت بهتر می‌توان گفت این فیلسوف دین عقل گرا به اعتراف خود ملاکی سختگیرانه، یا به تعبیر راقم این سطور، نامتناسب با عقاید دینی را برای صحت آنها مطرح می‌کند و خود می‌گوید چون هیچ عقیده دینی از عهده این محک و معیار بر نمی‌آید، پس باید خیال خود را راحت کرده و خود را از قید اعتقاد دینی خلاص کنیم.
همچنین از دیگر انتقادات به عقل‌‌‌گرایی حداکثری این است که عقل انسان‌‌ها را به شکل مساوی و نامتفاوت می‌انگارد و نگرشی غیر تاریخی و غیر اقلیمی به عقل آدمی دارد. بنابراین این فیلسوفان عقل انسان‌‌ها را نسبت به ادیان و جهان بینی‌‌های متفاوت خنثی می‌بینند. اما انسان‌‌های متفاوت تحت تاثیر تاریخ، فرهنگ و منطقه جغرافیایی که در آن زندگی می‌کنند، هستند و بر همین اساس ملاک عقلانی بودن نزد آنها متفاوت است. 

منابع:

1- پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ابراهیم سلطانی و احمد نراقی، طرح نو.
2- ایان باربور، علم و دین، خرمشاهی
3- خرمشاهی، بهاءالدین، پوزیتیویسم منطقی، طرح نو.

پانوشت‌‌ها:

1. Strong Rationalism
2. توجه به این نکته بسیار مهم است که عقلگرایی اصطلاحی است که در مباحث فلسفی به معانی متفاوت به کار می‌رود. دو معنایی که در اینجا اشاره بدانها لازم است، عقلگرایی در مقابل تجربه‌‌‌گرایی و عقلگرایی در مقابل ایمان‌‌‌گرایی است. عقلگرایی به معنای اول در مباحث معرفت شناسی به کار می‌رود و عقلگرایان در معرفت شناسی برآنند که ما همه شناخت خود را از طریق تجربه حسی کسب نمی‌کنیم، بلکه برخی از معارف به شکل فطری در وجود انسان قرار دارد و انسان واجد آنهاست بدون این که آنها را از طریق هیچ یک از تجارب حسی فراگیرد. این فیلسوفان قائل به وجود اصول عقلانی اند که هر انسانی واجد آنهاست. افلاطون و دکارت از جمله این فیلسوفان هستند. فیلسوفان تجربه گرا در مقابل این عده قرار دارند و معتقدند همه معارف انسان از طریق تجربه حسی حاصل می‌شود. هیوم، پوزیتیویست‌‌های منطقی و کواین از جمله این فیلسوفان هستند. اما عقلگرایی به معنای دوم در مقابل ایمان‌‌‌گرایی قرار دارد و شکل حداکثری آن همان است که در متن بالاتوضیح داده شد. بنابراین مقصود از این که پوزیتیویست‌‌ها در متن از جمله عقلگرایان حداکثری تلقی شدند، روشن است و عقلگرایی در اینجا به معنای معرفت شناختی آن نیست چرا که در مباحث معرفت شناختی پوزیتیویست‌‌ها از جمله تجربه گرایان و لذا در مقابل عقلگرایان قرار می‌گیرند.
3. این انتقاد چندان وارد نیست، زیرا عقلگرایان می‌توانند در پاسخ بگویند چنین دینی و چنین باوری، معیار مورد قبول ما (عقلانی بودن) را برای ادعای خود ندارد و در نتیجه برای ما بی اعتبار است.