«وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَانًا نَّصِيرًا» (الإسراء/٨٠)
عزیزان حتما همه ما بارها این دعا را خوانده ایم یا شنیده ایم اما براستی صدق و راستی چیست؟
انسان صادق و صدیق کیست؟ وما تا چه اندازه به این گوهر وجودی خود را آراسته اییم؟
هرکسی برای چیزی دلش تنگ می شود و غصه اش چیزی است، من دلم برای صداقت و انسان های صدیق تنگ است. غصه من، غصه گم شدن حلقه صداقت است. به طور خاص آنچه قلم مرا در برابر این امر به نوشتن واداشت، کندوکاوی در برابر صدق مسلمانی ماست.
براستی که صداقت واژه زیبا و دلنشینی است که بر هر دلی زیبنده و برهر گوشی، خوش نواست وبر مسلمانی ما گواه. اما نمی دانم چرا در ساحت افکار و اندیشه هایمان در ساحت نیت وافعال و کردارمان در ساحت عواطف و احساساتمان در ساحت آمال و آرزوهایمان به نسبت خالق جهان گرفته تا خود و خانواده و جامعه امان هماهنگی در آن نمی بینم. آری عزیزانم، بی مقدمه بگویم ما مسلمانانی صادق و صدیق نیستیم و این بسی جای دلتنگی و غصه است.
هر انسانی که بخواهد صداقتش را در برابر امری یا مسأله ای به اثبات برساند و به نمایش بگذارد، بایستی چه در ساحت نیت، چه در ساحت عقیده و باور، چه در ساحت گفتار، چه در ساحت کردار و عمل و چه در ساحت عواطف و احساسات ملتزم به راستی و درستی باشد و در میان آنها هماهنگی ایجاد کند به طوری که هیچکدام در تضاد و مقابله هم قرار نگیرند و یکی به نفی دیگری نینجامد، اگر در ساحت اندیشه اش به چیزی معتقد باشد اما نیت و گفتار و اعمال و عواطف و احساساتش آن را تصدیق نکند براستی نمی توان گفت که او انسان صادقی است و تا زمانی که جامعه انسانی بر صدق اش مهر تأیید نگذارد، نمی توان اورا فردی صدیق نامید.
با توجه به مقدمه ی مختصری که در باره انسان صادق ذکر شد، آیا براستی ما مسلمانان در پنج ساحت و میدان (نیت و اندیشه و گفتار و کردار و عواطف و احساسات ) انسان هایی صادقی هستیم؟ آیا در تمام مراحل صدق و راستی پیشه کرده ایم ؟
وقتی از صدق و راستی و درستی در امر مسلمانی سخن گفتیم، خواه نا خواه ما در عبور از چهار مرحله مسئول خواهیم شد؛ به بیانی دیگر بایستی عقیده، نیت، گفتار، کردار، عواطف و احساساتمان را در ارتباط با خالقمان و خودمان و خانواده و در معنایی وسیعتر در جامعه به درستی وراستی تنظیم نماییم. لذا با این توضیح رسالت ما در برابر عملی نمودن امر صداقت و صادق شدن دشوار می گردد.
تجلی واژه و معنا و مفهوم صدق و صداقت پیشه کردن در برابر هر چهار مرحله از دو زاویه باید بررسی گردد:
- یکی رسالت شناخت از فلسفه وجودی هر کدام از امور و آگاه شدن از درستی و کمال آنها؛
- ودیگر آنکه، هماهنگ ساختن عقیده و نیت و گفتار و کردار و عواطف و احساسات فرد در قبال آن امر.
پس هر زمان که ما بخواهیم در برابر خود و خدای خود و خانواده خود و جامعه خویش صداقت پیشه سازیم بایستی از هر دو زاویه حق مطلب را ادا کنیم.
اما از آنجا که خودشناسی را مقدمه خداشناسی خوانده اند می توان در ابتدای امر در عبور از چهار مرحله ( ارتباط با خود و خدای خود و خانواده و جامعه) صداقت پیشه کردن در برابر خود را در اولویت بحث قرار دارد. آری، تا زمانی که با خود صادق نباشیم و کمال راستی و درستی وجود خود را نشناسیم، تا زمانی که به فلسفه وجودی و انسانی خویش و از هدفی که در خلقت و آفرینش و حیات و زندگی ما نهفته است، آگاه نشویم، نخواهیم توانست صدق و درستی را در خود تجربه کنیم. اگر حقیقت خود و حیاتمان را به درستی و راستی درک نکنیم و نشناسیم، نخواهیم توانست آرامش، لذت، صدق و صداقت را نیز تجربه کنیم و از زاویه دوم اگر نتوانیم نیت و عقیده و گفتار و کردار وعواطفمان را در خود و در برابر رسالت کمال انسانیمان هماهنگ سازیم، انسان صدیقی نخواهیم بود؛ برای نمونه اگرباورهایمان به خود، باورهای نادرست و کاذب و دروغین باشد دیگر نیت و گفتار و عواطف ما را نیز به تزلزل خواهد کشاند و از نگاهی دیگر اگر در کنترل عواطف و احساساتمان در برابر آنچه که به آن باور داریم و ازآنچه که ازآن سخن گفته اییم و حتی به آن عمل کرده ایم، موفق عمل نکنیم و احساسات و عواطفمان سیری نادرست را طی کنند بر صدق خود ضربه زده اییم. به خود دروغ بسته ایم و کمال و درستی انسانی خویش را به گرداب دروغ کشانده ایم. آنچه که ما به آن در مورد خودمان معتقدیم باید نیت هایمان گفتارهایمان و کردارها یمان و عواطف و احساساتمان نیزآن را تصدیق کنند. پس براستی آیا ما از هر دو زوایه به نسبت خویش صادقیم آیا درستی و راستی و کمال خویش را شناخته ایم وآیا در پنج ساحت ذکر شده هماهنگ عمل کرده اییم؟
اگر به رسالت وجودی خویش و حیات خویش واقف شدی و درستی و راستی را یافتی، آنچه در اولویت راه صدق تو قرار می گیرد و شناخت و ارتباط صادقانه ایست که در برابر خالق خود کسب می کنی. اینجاست که وظیفه خطیرترمی شود، اینجاست مسئولیت وسیع تر و جدی تر می شود و اینجاست که صداقت ابهت می گیرد.
راستی ما را در برابر شناخت خداوند و شناخت رسالتی که بردوشمان نهاده است، ادای دین نموده ایم وبه آن واقف شده ایم؟! آیا درعقیده و باور و نیت و گفتار و کردار و عواطفمان در باب خدایمان صادق بوده ایم وهستیم و خواهیم بود؟! آیا به میزان باورهایمان عمل کرده ایم؟! آیا در نیت هایمان به نسبت فرمان و اوامرش صادق و بی ریا عمل کرده ایم و نیتمان خشنودی و رضایتش بوده است؟! آیا احساسات و عواطفمان را به میزان شناخت و باورمان و ادعاهایمان به نسبت خداوند تنظیم کرده ایم ؟!
اما بخشی دیگر از وظیفه صداقت ما در ارتباط با تعاملی است که در برابر خانواده و جامعه امان داریم، براستی به چه میزان در برابر وظیفه و رسالت وجودی انسانی خویش و اوامر وقوانینی که خداوند در برابر خانواده و جامعه امان برایمان مقرر کرده است، ملتزم هستیم و آن را رعایت می کنیم؟ یادمان باشد اگر ما در گذر از کانون خانواده و جامعه امان نتوانیم ثمرات نیک صداقت و درستی خویش را به بار آوریم، صادق به تمام معنایی نبوده ایم و مقام صدیقی را کسب نخواهیم کرد، صداقت در این دو مرحله به شناخت مسئولیت هایمان در برابر خانواده و جامعه و میزان احساس مسئولیتمان در برابر آنها تجلی می یابد.
و اما عزیزان من پیشنهادم برای درک صدق و راستی، میزان وسعت و حقیقت صدق و صداقت در مسلمانی این است که به دنیای حیات صدیقان عصر پیامبر(ص) و صحابه بزرگوارش سفری داشته باشیم و در محضرشان صدق و راستی را بیاموزیم. من در این مجال اندک نوشتن به سراغ ابوبکر صدیق(رض) خواهم رفت که نامش تاییدی نیک با موضوع نوشته ام است و محمد محبوبمان(ص)، خود بر صداقت و صدیق بودنش مهرتأیید می زند و صداقتش حتی قبل از مسلمانی شهره عام و خاص جامعه اش شده است. من قبل از هر چیز بر وجود نازنینش با تمام صداقت ایمانیم سلام و دورود می فرستم.
آری ابوبکر صدیق(رض)، آنچنان درعقیده و باور و نیتش صدق پیشه کرده است که رسول الله (ص) ایمانش را به اندازه ایمان تمام امتش می سنجد. آنچنان به راستی و درستی عقیده اش پایبند است که در واقعه معراج و اسراء کسی است که بر صداقت پیامبر(ص)، راسخ و محکم در برابر کفار قریش مهرتآیید می زند. آری، به این می گویند باور و اطمینان و صداقت. از دیگر سو، ببین که حتی مرگ محبوبش محمد(ص) وی را از ادامه راه باز نمی دارد( وما محمد الا رسول الله قد خلت من قبله الرسل افأین مات أو قتل انقلبتم علی اعقابکم: ومحمد جز فرستاده ای که پیش از او هم پیامبرانی آمده و گذشتند، نیست آیا اگر او بمیرد یا کشته شود از عقیده خود باز می گردید؟) و می بینی که چگونه عواطف و احساساتش را با مرگ عزیزش تنظیم می کند و عواطف و احساسات صحابه را که دچار بحران روحی شده بودند، آرام می کند. دیدی که چنان عاطفه و محبتش صادقانه تجلی می یابد که یارغار حبیب می شود وخطر به جان می خرد و بذل جان و مال می کند. تجلی صداقتش را درمیان خانواده و جامعه اش می بینی که چگونه فردی آرام و صبورجلوه می نماید و وقتی رسول خدا از دختر دردانه اش عایشه در جریان قضیه افک دلخور است بین ابوبکر چگونه احساسات و عواطف پدریش را در برابر حق و حقانیت خدا و رسولش به نمایش می گذارد و سخنی بر زبان نمی آورد که ایمان وتعهدش را زیر سوال ببرد و سکوت پیشه می کند و قضاوت کار را به خدا و رسولش واگذار می کند.
ابوبکر صدیق (رض) آنچنان در میان جامعه اش صادقانه زندگی کرد که مردمان جاهلیت به خاطر صداقت و صدق داوریش در پرونده های دیات و خسارت که به عهده ایشان بود، به او لقب صدیق را دادند، هر پرونده ای که ابوبکر عهده دار داوری آن می شد قریش آن را می پسندید و بخاطر رحم و شفقتش مردم او را «اواه» یعنی کسی که به سوی خدا باز می گردد، نامیده بودند. زمانی که می خواهد همراه مسلمانان به حبشه هجرت کند «ابن دغنه » تاجر قریشی مانع رفتنش می شود و می گوید: «ای ابوبکر! شخصی همچون شما نه بیرون می رود و نه بیرون رانده می شود زیرا شما بینوایان را پناه می دادی، صله رحم بجا می آوردی، مهمان نواز بودی، یاریگرمردم در بلاهای سخت و گران بودی، برگرد ای ابوبکر من تورا امان خواهم داد و در شهر خودت خدایت را پرستش کن.»
آری صداقت و درستی و راستی پیشه کردن در برابر جامعه این چنین اثرات نیک وجاودانه خویش را بر جای می گذارد، همچنان که امانت داری محمد امین قبل از بعثتش ثمرات نیک خویش را به جای آورد.
باز هم تجلی گوشه ای از صداقت و درستی ابوبکر را در میان امتش به یادآور آن زمان که بعد از خلافت بر منبر می ایستد و چه نیکو سخن می راند و می فرماید: «ای مردم! همانا من اکنون به عنوان امیر شما انتخاب شدم، در حالی که بهترین شما نیستم پس هرگاه به نحو احسن کاری انجام دام مرا یاری کنید و هرگاه دچار خطا شدم مرا به راه راست هدایت کنید. آری راستی امانت است و باید رعایت شود و دروغ خنایت است و باید ازآن پرهیز شود...)
الله اکبر! می بینی صدق و راستی ابوبکر صدیق چه سان زیبا و به تمام معنا جلوه می نماید. به این خطابه اش بیندیش و خودت صداقت را در آن تفسیر کن. «مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّـهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا » ترجمه: در میان مؤمنان مردانی هستند که با خدا راست بودهاند در پیمانی که با او بستهاند. برخی پیمان خود را بسر بردهاند (و شربت شهادت سرکشیدهاند) و برخی نیز در انتظارند (تا کی توفیق رفیق میگردد و جان را به جان آفرین تسلیم خواهند کرد). آنان هیچ گونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادهاند (و کمترین انحراف و تزلزلی در کار خود پیدا نکردهاند) احزاب/23
مجمل صداقت شاید این شود: صداقت یعنی درستی، راستی، پاکی یعنی پرهیز از کذب و دروغ یعنی صلابت اندیشه وعقیده یعنی خلوص نیت در برابر حقیقت امر یعنی جرات و شهامت در گفتار و رفتار یعنی احساس مسئولیت در برابر خود و خدای خود و خانواده و جامعه یعنی خشوع و خضوع و تواضع در برابر راستی و حق یعنی تنفر از زشتی و دروغ و مکر و حیله یعنی تنظیم احساسات و عواطف به میزان حق و راستی و دوری جستن از خواهش های نفسانی که ما را به کذب و گرداب فساد می خواند. آری! صداقت یعنی اینکه عقیده و نیت و گفتار و کردار و عواطف و احساساتت باهم هماهنگ عمل کنند و بر درستی وامر صدق نمایند. سخن آخر اینکه صداقت یعنی ابوبکر صدیق.(رضی الله عنه)
ما امروز چه در میدان اعتقاد چه در میدان نیت و چه در میدان گفتار و چه در میدان کردار و چه در میدان احساسات وعواطف انسان های صادق و مسلمانان صادقی نیستیم، چراکه ساحت افکار و عقیده و نیت وگفتار و کردار و احساسات و عواطفمان با هم در برابر خدا هماهنگ نیست.
بیایید با تمام صداقتمان این بار از این زاویه بر خود محاسبه ای داشته اشیم و ببینیم اشکال کارمان کجاست؟ و سعی کنیم دوباره صداقت را همچون ابوبکر صدیق و دیگر صدیقان راه بندگی به تکرار درآوریم تا دیگر این قصه و غصه دلتنگی به پایان رسد وروز وصل فراررسد.
نظرات
جنت نصری
23 مهر 1391 - 09:01با سلام دعای آغاز این مطلب از طرف نگارنده مطلب فوق بدین گونه تصحیح و تکمیل می گردد:قل رب ادخلني مدخل صدق و اخرجني مخرج صدق و اجعل لي من لدنك سلطانا نصيرا(80)