گفت و شنودی با استاد دکتر حسین بشیریه
* اصحاب مکتب فرانکفورت معتقدند که طبقات مسلط در جامعه سرمایهداری تولیدکننده اصلی نمادهای فرهنگی هستند و همچنان تودههای مردم مصرف کنندهاند.
** اخیراً کتابی با عنوان «نظریههای فرهنگ در قرن بیستم» از شما منتشر شده است. اگر ممکن است قدری درباره نحوه شکل گیری این کتاب توضیح دهید.
* هدف از نگارش این کتاب، معرفی حوزههای نظری لازم برای تحقیق و تفحص در زمینه فرهنگ ونگرشهای فرهنگی در ایران بوده است. این کتاب در اصل یک طرح تحقیقاتی برای شورای عمومی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود. چون احساس میشد که مباحث تئوریک در حوزه مطالعات فرهنگی در ایران ضعیف بوده است، بنابراین پیشنهاد شد نظریههای عمده در باب فرهنگ در قرن بیستم بررسی شود تا از خلال این تئوریها بتوانیم حوزههای نظری لازم برای تحقیق در زمینه فرهنگ درایران رامشخص کنیم. به همین دلیل قسمت پایانی کتاب معرفی حوزههای نظری تحقیق در فرهنگ عمومی ایران معاصر است.
** نوع گزینش نظریهها در این کتاب چگونه بوده است؟
* در این کتاب مهمترین نظریهها در باب فرهنگ و تولید و توزیع فرآوردههای فرهنگی و بخصوص «فرهنگ تودهای» مطرح و بررسی شدهاند. هدف کتاب این نبوده که وارد بحث فرهنگ بطور کلی شود و نظریه پردازی در باب فرهنگ را از آغاز پیدایش آن پیگیری کند، بلکه تنها محدود به قرن بیستم است و در قرن بیستم هم صرفاً به فرهنگ تودهای به معنای فرآوردههای فرهنگی، در صنعت فرهنگ پرداخته است. در این زمینه مهمترین مباحث نظری یعنی، مباحث مارکسیستی، مکتب فرانکفورت، مباحث فمنیستی، ساختگرایی و نشانه شناسی و پساساختگرایی و پست مدرنیسم مطرح شده است و اهم نظریههای فرهنگی در قرن بیستم، همین نظریات هستند.
** در این کتاب چه تعریف و تلقی از فرهنگ ارایه شده است؟
* یکی از نویسندگان اولیه به نام تایلر، تعریف فرهنگ را در عام ترین وجهش به این صورت بیان میکند که فرهنگ مجموعه پیچیدهای است شامل همه معارف، دانشها، اعتقادات، هنرها، اخلاقیات، قوانین، رسوم و عاداتی که در جوامع بشری وجود دارد و یا اگر بخواهیم تعبیر دیگری کنیم، زندگی اجتماعی بشر رامعمولاً به دو بعد تقسیم میکنند؛ یکی بعد عینی و دیگری بعد ذهنی. برخی از نویسندگان تعریفشان از فرهنگ، همان بعد معنوی و ذهنی زندگی اجتماعی است که انسان خودش را در آنجا بازیافته و میشناسد و به زندگی خود معنا میبخشد و زندگی را برای خود قابل تحمل ساخته و احساس میکند که هدفی در حیات وجود دارد و جهان مأمنی است که در آن به سر میبرد.
میتوانیم از حیث غایت شناسی هم برای فرهنگ جایگاهی در نظر بگیریم که در این صورت شامل دین هم میشود، ولی در تعریف محدودتری، از دین جداست. البته این تعاریف قراردادی است.
** اگر قرار باشد تعریفی از فرهنگ ارایه کنید که هم بیان کننده شرایط فعلی جهان باشد و هم ناظر به شرایط گذشته آن، چه تعریفی را برمیگزینید؟
* در مقدمه کتاب، تعریفی از فرهنگ توسط ریمون ویلیامز عرضه شده است که به نظر من تعریف جامعی است. وی فرهنگ را در سه وجه مورد بررسی قرار میدهد.
نخست، فرهنگ به عنوان فرآیند عمومی تکامل و توسعه فکری و معنوی و زیبایی شناختی انسان در طی تاریخ که این معنای کلان و حداکثری از فرهنگ است. دوم، فرهنگ به عنوان شیوه خاص زندگی مردمان و اقوام در دورههای خاص تاریخی که این را میتوان به عنوان تعریف حد وسطی از فرهنگ در نظر گرفت و سوم هم فرهنگ به عنوان فرآوردهها و فعالیت فکری بشر در دوره خاص و مکان خاص که این تعریف، معنای حداقلی فرهنگ را تشکیل میدهد.
** شما نظریههای موجود و شاخص از فرهنگ در قرن بیستم راناظر به «فرهنگ تودهای» بیان نمودهاید، منظورتان از فرهنگ تودهای چیست؟
* بسیاری از این نظریات، فرض را بر این قرار دادهاند که درگذشته با توجه به محدودیت فرآیند آموزش و تحصیل وانحصار آموزشگاهها در دست طبقات بالا، فرهنگ کلاسیک، فرهنگ محدود، اشرافی و اخلاقی خاصی بوده است. این همان چیزی است که به عنوان فرهنگ سنتی مطرح میشود و البته فرهنگ سنتی در بین طبقات پایین از طریق مکانیسمهای ایدئولوژیک انتشار پیدامی کرد.
به هر حال بحث رایج این است که منشأ این فرهنگ کلاسیک طبقات بالا، روحانیت، اشرافیت و بطور کلی طبقات مسلط بوده و عموم مردم که وارد فرآیند عمومی آموزش نمیشدند، منشأ تولید و فرهنگ نبودند.
از سوی دیگر، برخی از نظریه پردازان معاصر، قایل به این هستند که چون تودهها در صحنههای تاریخی و اجتماعی ظهور و حضور پیدا کردهاند، خودشان منشأ تکوین و تولید برخی کدهای اخلاقی و فرهنگی شدهاند، در مقابل کسانی مثل اصحاب مکتب فرانکفورت معتقدند که طبقات مسلط در جامعه سرمایهداری تولیدکننده اصلی نمادهای فرهنگی هستند و همچنان تودههای مردم مصرف کنندهاند. به هر حال صرف احتمال اینکه تودههای مردم میتوانند تولیدکننده کالاهای فرهنگی باشند و یا اینکه ذوق خاص فرهنگی پیدا کنند، باعث شکل گیری نظریههای فرهنگ تودهای شده است.
دیدگاههای مختلفی درباره امکان استقلال فرهنگی تودهها از طبقات مسلط وجود دارد. بطور کلی میتوان گفت که طیفی از نظریات وجود دارد که در یک سر طیف برای تودهها هیچ نقشی جز کارپذیری و مصرف فرهنگی قایل نیستند و آنها را منفعل و تأثیرپذیر تلقی میکنند. در مقابل نظریههای دیگری هستند که نوع مصرف فرهنگ را زمینه استقلال تودههای مردم و نشانه مقاومت در مقابل فرهنگ طبقاتی تلقی میکنند.
** در حوزه تمدنی غرب، تفاوتهای عمده فرهنگی قرن بیستم نسبت به قرون گذشته را در چه چیزی میبینید؟
* برخی از نویسندگان معتقدند مهمترین تفاوت در گسترش امکانات تکنولوژیک، برای بازتولید فرآوردههای فرهنگی و تودهای کردن آن نهفته است. امکانات تولید و توزیع فرهنگی با توجه به تواناییهای تکنولوژیکی گسترش یافته است، همین ویژگی خود موجب تجاری شدن فرآوردههای فرهنگی شده است.
** مرادتان از تجاری شدن فرهنگ چیست؟
* تجاری شدن فرهنگ در ذیل مفهوم کلی تر صنعت فرهنگ مطرح شده است که از نقطه نظرات مکتب فرانکفورت است. فرانکفورتیها معتقد بودند در قرن بیستم در کنار زیربناهای اقتصادی و تکنولوژیکی جامعه سرمایهداری، که از دیدگاه مارکسیستی عامل تداوم فرماسیون سرمایهداری هستند، شاهد ظهور صنعت فرهنگ نیز هستیم. به نظر آنها صنعت فرهنگ موجب تجاری و عمومی و تودهای شدن فرهنگ سرمایهداری گردیده و همین تجاری و تودهای شدن فرهنگ سرمایهداری موجب ادامه سلطه اقتصادی سرمایهداری هم شده است. بنابراین تجاری شدن فرهنگ یکی از ویژگیهای فرهنگ تودهای مدرن تلقی میشود.
فرجام فرهنگهای سنتی در عصر تکنولوژی
** آیا تجاری شدن فرهنگ تأثیری منفی از حیث زیبایی شناختی بر فرهنگ داشته است؟
* بله، از دیدگاه کسانی مثل آدورنو و اصحاب مکتب فرانکفورت، تجاری شدن فرهنگ موجب شده که ما درون مایههای فرهنگی منحطی را از طریق مکانیسمهای تولید تجاری، در اشکال متنوع تر ظاهری، به خورد جامعه بدهیم. در حقیقت یکی از دیدگاههای اصلی این قبیل نویسندگان این است که تجاری شدن فرهنگ موجب اشاعه و گسترش خواستهای کاذبی میشود که جامعه سرمایهداری تولید میکند و در نتیجه خواستهای راستین و حقیقی انسان در جهت آزادی و عدالت وآگاهی به واسطه صنعت فرهنگی مغفول میماند و همین هم عامل اصلی استمرار سلطه کالاسالاری و سرمایهداری است.
** پس تجاری شدن فرهنگ باعث تقویت بعد زیبایی شناختی کاذب فرهنگ میشود؟
* بله، یا به عبارتی دیگر زیبایی شناسی و هنر جای خود را به انواعی از ابتذال میدهد.
** از میان تئوریهایی که شما در کتاب برشمردید کدام یک با فرآیند جهانی شدن سازگاری بیشتری دارد؟
* برخی از این تئوریها نسبت به خود فرهنگ تودهای و بویژه تجاری شدن و گسترش فرهنگ، انتقادی برخورد میکنند. مثلاً دیدگاههای نئومارکسیستی و همچنین دیدگاههای جامعه تودهای و نظریههای محافظه کارانه چنین نگرشی دارند.
در تقابل با دیدگاه فوق، دیدگاهی که به تجدیدنظرطلبی معروف است یک نوع اصالت برای فرهنگ تودهای قایل است و بیان میدارد که همین فرهنگ جهانی که در حال گسترش است نیازهای انسان مدرن را برآورده میکند. بدین ترتیب بحثی که در گفتار سوم کتاب تحت عنوان تجدیدنظرطلبی آمده، بیشتر با نظریههای جهانی شدن فرهنگ هماهنگی دارد و برای ذوق تودهها اصالت قایل است.
** فرهنگهای مورد بحث شما در کتاب چه جایگاهی در پیشرفت کشورهای مختلف جهان علی الخصوص ایران میتواند داشته باشد؟
* اگر از دیدگاه مقوله پیشرفت نگاه کنیم، فکر میکنم با توجه به اینکه بطور اجتناب ناپذیری عرصه فرهنگ در کشورهایی مثل ایران در حال تغییر است و زمینههای تغییر، هم از داخل و هم از عرصه جهانی فراهم گشته، دست کم کاری که این تئوریها میتوانند بکنند این است که زمینه مطالعات فرهنگی را در ایران گسترش بیشتری بدهند.
در این کتاب در مورد ایران اشاره کردهام که مطالعات فرهنگی در کشور ما به صورت تئوریک خیلی محدود بوده و بیشتر، بحث نقد فرهنگ مدرن مطرح گشته و مفهوم تهاجم فرهنگی هم بیشتر در مقام نقد مطرح شده است. اما تحلیلهای نظری در خصوص فرهنگ تودهای مدرن، کمتر صورت گرفته است.
در کتاب موضوعاتی برای تحقیق و تفحص در مورد فرهنگ ایران مطرح کردهام. در حال حاضر لازم است از مرحله نقدی که به وسیله برخی از روشنفکران طی دوران پهلوی و دوران جمهوری اسلامی مطرح شده به یک مرحله تأمل و بازاندیشی نظری نسبت به فرهنگ برسیم.
مقولاتی که در کتاب مطرح کردهام مثل انواع فرهنگ در ایران، فرهنگ سنتی، فرهنگ مدرن تودهای، فرهنگ قومی و فرهنگ مردمی، باید جداگانه مورد تفحص قرار گیرند. همچنین لازم است بررسیهایی پیرامون تداخلها و ترکیبات فرهنگی و چگونگی ترکیب اجزایی از فرهنگ سنتی با فرهنگ مدرن صورت گیرد.
** پرسش من این بود که کدامیک از فرهنگها زمینه رشد مادی ـ پیشرفت تکنولوژیکی ـ را بهتر فراهم میکند؟
* فکر میکنم درون مایه فرهنگ تودهای مدرن نوعی دنیاگرایی، اصالت دادن به کالاهای مادی و فراغت و سرگرمی و وقت گذرانی باشد و این پدیده هم در اثر فرآیند جهانی شدن هر چه بیشتر در حال تقویت شدن است. به نظر می رسد اگر بخواهیم جزیی از دنیای مدرن باشیم این وجه از فرهنگ به صورت اجتناب ناپذیری در حال گسترش است و ارزشهای سنتی و فرهنگ والایی که در گذشته داشته ایم، در مقابل این سیل خروشان فرهنگ تودهای جهانی، حداقل، در حال تغییر شکل یا استحاله است. بدون ارزش گذاری باید گفت که واقعیت این است که فرهنگ تودهای مدرن، روی کالاگرایی، اصالت کالا و ارزشهای مادی و دنیوی تأکید بیشتری میکند.
** از نظر شما فرقی نمیکند که ما به سمت کدامیک از نظریههای تودهای برویم. پس اینگونه نمایان میشود که ما به سمت هر کدام از نظریههای فرهنگ تودهای برویم، پیشرفت ما را سریع تر فراهم میکند.
* البته اینگونه نیست که ما به سوی این نظریهها برویم. این نظریهها چارچوبهای تحلیلی هستند که بعضاً انتقادیاند و بندرت در مقام تجویز برمیآیند.
با این برآیند، برخی از این نظریات نسبتاً تجویزی نشان میدهد که یک نوع فرهنگ تودهای مدرن در حال شکل گیری است و اهرمهای قدرت تکنولوژیک و ایدئولوژیک بزرگی هم در اشاعه آن نقش دارند و در برابر آن هم زیاد نمیتوانیم مقاومت به خرج دهیم. به هر حال چنانکه اشاره شد، نظریههای فرهنگ درباره انواع خاصی از فرهنگ نیستند، بلکه مجموعه نظریهها درباره نوع مشخص فرهنگ تودهای جدیدی هستند که در حالت اشاعه است.
بنابراین هدف بحث این نیست که ما به سوی چه نظریهای حرکت کنیم، بلکه این نظریهها توضیح میدهند که ما به چه سمتی پیش میرویم و چگونه فرهنگهای سنتی در مقابل تحولات تکنولوژیکی و اقتصادی و اجتماعی اضمحلال پیدا کرده و در برابر آن تاب مقاومت ندارند.
** از اینکه فرصتی در اختیار ما قرار دادید، سپاسگزارم.
* من هم از شما سپاسگزارم.
منبع: روزنامهی ایران
نظرات