رضوان السیّد اندیشمند، روشنفکر و نویسنده برجسته لبنانی است که آوازه بسیاری در محافل علمی جهان عرب دارد. وی استاد فلسفه دانشگاه لبنان (الجامعه اللبنانیه) است و به عنوان استاد مهمان در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد و شیکاگو نیز تدریس کرده است.
فلسفه و کلام اسلامی، فلسفه سیاسی اسلام، فقه اسلامی، تاریخ اسلام، جامعهشناسی فرهنگی و سیاسی و فلسفه دین از حوزههای پژوهشی مورد علاقه وی محسوب میشود. رضوان السید در کنفرانسهای علمی متعدّد به سخنرانی و ارائه مقاله پرداخته و تاکنون مقالات و ترجمهها و تألیفات فراوانی از وی منتشر شده است.
از جمله کتب وی میتوان به اسلام معاصر، بحران اندیشه سیاسی عربی، مسأله تمدن و ارتباط تمدّنها، مسائل سیاسی اسلام معاصر و شرقشناسان آلمان اشاره کرد.
مجلّه عصر اندیشه در گفتوگو با این اندیشمند لبنانی با محوریّت سکولاریسم، به برّرسی وضعیت اندیشه در جهان عرب و جهان اسلام پرداخته است.
در ادامه بخشهای مهم این مصاحبه از نظر خوانندگان میگذرد. مشروح کامل مصاحبه را میتوانید در شماره پانزدهم مجله عصر اندیشه بخوانید.
- واکنش علوم انسانی و فلسفه در جهان عرب نسبت به سکولاریسم چه بوده است؟
«واکنش خوبی نیست. یعنی ما مسلمانان دیندار هنوز نتوانستهایم روشی برای حکومت و مدیریت مسائل کلان و یا حتی روشی برای تفکّر درباره حکومت و مسائل کلان ارائه دهیم که بتواند با سکولاریسم برابری کند. هر تفکری که ارائه شده، چهلتکّه و وصلهدار است. منظورم چپگراها و ناسیونالیستهای ایدئولوژیگرا که عملاً ضددین هستند، نیست؛ منظورم این است که ما دینداران که نسبتاً متعهّد هستیم، از هرجا مطلبی برمیداریم و بعضیها مسألهای را در میراث اسلامی یا دین و قرآن تفسیر میکنند و میکوشند بهزعم خود مسائل جهان معاصر را با اصول دین وفق دهند.
به همین دلیل میگویم ما روش معیّنی نداریم، با وجود اینکه مسلمانان و اسلامگراها و دینداران کتب بسیاری در این مورد نوشتهاند. آنها طرحهایی برای رهایی از سکولاریسم دارند اما میبینید که خودشان ناخودآگاه وارد آن میشوند. چون دغدغه آنها این است که خود را با مسائل جهان معاصر وفق دهند؛ این در حالی است که مسائل جهان معاصر یا نظام جهان معاصر مبتنی بر سکولاریسم است.
- آیا ظهور اسلام سیاسی در عصر کنونی و پیروزی انقلاب اسلامی و شکل گرفتن جنبشهای مقاومت در منطقه (لبنان و غیره) تهدیدی برای تفکر سکولار محسوب میشود؟
«خیر؛ زیرا برخی از این جنبشها به پیروزی رسیدند و برخی دیگر به حرکتهای جهادی و تروریستی تبدیل شدند. این جنبشهای مقاومت در حقیقت سیاسی هستند ولی رنگ اعتقادی به خود گرفتهاند.
ما به عنوان مسلمان چه سنّی و چه شیعه، رویکرد واضحی نداریم که در شرایط کنونی چگونه یک حکومت اسلامی را مدیریت کنیم. البته درست است که چنین حکومتی حمایت مردمی خواهد داشت؛ چون مردم دیندار از آن حمایت میکنند اما این حکومت برای مشکلات مطرح شده در حکومتداری نوین راهکارهای نظری و عملی ندارد. ما همچنان از اینجا و آنجا وام میگیریم؛ زیرا نظام مسلّط بر جهان، غربی است و مسلمانان در ساخت آن سهیم نبودهاند.
وقتی شما در ساخت این نظامها مشارکت میکنید، میتوانید آن را تغییر دهید و برای جهان شرط بگذارید؛ چون در برپایی آن سهیم بودهاید. میتوانید کاری کنید که واقعاً هم با آرمانها و برنامههای شما مطابق باشد و هم با مقتضیات زمانه؛ اما اکنون حتی تلاشهای نظری هم در حد نظریه باقی مانده است. در زمینه مدیریت امور حکومتی، کسی نمیداند حکومت اسلامی چیست و چگونه یک حکومت میتواند اسلامی باشد. آن چارچوبی که در انقلاب ایران یا در میان اخوانالمسلمین شناخته شده، قانونی کردن احکام شرع است. یعنی احکام فقه اسلامی پس از قانونی شدن به الزامی برای حکومت تبدیل شده و پایهای برای قانون اساسی میشود. در حالی که همه اینها در راستای جهتدهی است، یعنی جهتی را مشخّص میکند؛ اما نمیتواند الگویی ایجاد کند که بر جهان مسلّط شود یا اینکه جهان آن را گزینهای بدیل به حساب آورد.
مثلاً کمونیسم توانست این کار را انجام دهد؛ زیرا پایههایش سکولار بوده و با یکدیگر هماهنگ است. اما کمونیسم روش و رهیافتی خاص دارد که با وجود نظام غربی نتوانست موفق شود. با اینکه اساس کمونیسم با اساسِ نظام ساخته شده توسط غرب که سرمایهداری و دموکراسی نامیده میشود هماهنگ است. کاری که کمونیسم کرد این بود که یک تشکّل بینالمللی در مقابل تشکّلی دیگر ایجاد کرد و آن تشکل توانست اینها را شکست دهد. یعنی اکنون روسها و تا حد زیادی چینیها وارد نظام سرمایهداری و نظام سکولار شدهاند؛ اما مهم این نیست که سکولار باشند یا نه؛ این نظام لیبرالی و دموکراسی که وارد آن شدهاند، یک نظام غربی است؛ لیبرالی است به خاطر فلسفه سکولاریای که دارد و دموکراتیک است به خاطر پیادهسازی یک نظام حکومتی خاص در مدیریت امور کلان.
ما مسلمانان همگی از یک مسأله رنج میبریم. وائل حَلاق در سال ۲۰۱۳ کتابی را منتشر کرد به نام دولت غیرممکن که به زبان عربی هم ترجمه شد؛ توصیه میکنم این کتاب را بخوانید؛ کتاب او از مسائل ناگواری بحث کرده است؛ نویسنده که از اساتید بزرگ تاریخ فقه اسلامی سنّی و شیعه و استاد دانشگاه کلمبیا است، میگوید اسلام دین اخلاق والاست و تلاشهای فقهی و حقوقی بزرگی انجام داده است، اما حکومت مدرن حکومتی غیراخلاقی است. مسلمانان با اخلاقیات و نظامی که به آن عادت کرده و آن را پایه ایمان، رفتار و اخلاق خود قرار دادهاند، نمیتوانند وارد حکومت مدرن شوند. اگر وارد شوند، حکومت تغییر میکند و غیراسلامی میشود و مسلمانان نمیتوانند مؤیّد چنین حکومتی باشند.
در عین حال، این نظام اسلامی نمیتواند در عصر حاضر که عصر تسلّط نظام غرب بر جهان است، زنده بماند. به همین خاطر مسلمانان در رنج بزرگی به سر میبرند زیرا هرچه تلاش کردند که خود را وفق دهند، موفق نشدند. واقعیت این است که مسلمانان تسلیم این نظام جهانی شدهاند و به همین خاطر همیشه میان ما و جهان جدایی و فاصله وجود دارد. مشکل اساسی ما این است که در ۱۰۰ سال اخیر چه از طریق سازمان ملل و چه از طریق نظامهای موفّق نتوانستیم توسعه اقتصادی بزرگی را محقّق کنیم که موجب جهشی عظیم در وضعیت ما شود؛ به طوری که بتوانیم به یک الگو تبدیل شویم یا این الگو را به دنیا بقبولانیم؛ همانطور که چین تا حدودی خود را به عنوان یک الگو به جهان قبولانده است.
وقتی انقلاب اسلامی در ایران رخ داد، گفتند این انقلاب صفحه جدیدی در جهان است؛ بله این انقلاب بر اعراب و مسلمانان تأثیرات بزرگی داشته است و یک سری تشکیلات انقلابی وجود دارد که از روش ایران تبعیت میکند؛ اما این انقلاب نتوانست به الگویی تبدیل شود که مثلاً روسها یا تایلندیها از آن پیروی کنند؛ یا اینکه حتی همه عربها پیرو آن باشند. باید قبل یا همزمان با ارائه یک ایدئولوژی اسلامی، یک یا چند حکومت بزرگ اسلامی مانند ایران، ترکیه، اندونزی یا عربستان جهش بزرگی در جهت توسعه، آموزش و حضور در نظام بینالملل انجام دهند تا اثبات کنند میتوان با تکیه بر ایدئولوژی اسلامی، نظام توسعهای و اقتصادی بزرگ و نظام سیاسی موفّقی تشکیل داد که دیگران به پیروی از آن تمایل داشته باشند؛ راه حلش این است.
در نتیجه معتقدم این مسأله یک مشکل واقعی و تراژدیک است؛ زیرا ما یک میلیارد و پانصد میلیون نفر هستیم اما تاکنون نتوانستیم الگویی به جهان ارائه کنیم. الگویی که حداقل ما مسلمانانِ باورمند به نظام اسلامی با وجود تنوّع درونیمان پیرو آن باشیم. لذا اگر با این نظام (اسلامی) بر ما حکومت شود، از آن جایی که یک پنجم مردم جهانیم میتوانیم این نظام را به جهان بقبولانیم. ما و مارکسیستها توانستیم سختترین انتقادهای قانع کننده را به نظام غرب وارد سازیم. بسیاری از چپگرایان از نظرات اسلامگرایان در نقد نظام غرب استفاده کردند و بالعکس؛ اما اشکال اینجا بود که ما در ارائه جایگزین موفق نبودیم. اگر از آلمان خوشتان نمیآید، خب چه جایگزینی دارید؟ میگویید جایگزین ولایت فقیه است؟ یا الگوی تطبیق شریعت در مصر توسط اخوان المسلمین؟ جایگزین چیست؟ هیچکدام از اینها نمیتوانند یک الگو ارائه کنند.
ما تاکنون در ایران و ترکیه و عربستان نتوانستیم اقتصادی بینالمللی ایجاد کنیم؛ مثلاً نتوانستیم یک بازار اسلامی یا عربی را تأسیس نماییم که ارز یکپارچه و نظامهای اقتصادی همسانی داشته باشد و جمعیّتی انبوه و جایگاه پولی عظیمی در جهان داشته باشیم. تغییر از اینجا شروع میشود. من به این امید نبستهام که اروپاییها بگویند ما به شیوه اجرای احکام دین در ایران باور داریم. آنها به من ربطی ندارند. اما ما باید نظام اقتصادی جدیدی را به جهان ارائه کنیم و به آنها بقبولانیم تا یکسوم دنیا ناچار شود سازوکارهای مسلمانان را رعایت کند. هنوز نتوانستهایم اینکار را انجام دهیم. ما همچنان پیرو قوانین و نظام پولی بینالمللی هستیم و تحریمهای بینالمللی بالای سرمان است. امروز نمیتوانید در یک بانک حساب باز کنید. به همین خاطر میگویم که بله، اعتراضات ما بسیار گسترده است اما تلاشهای مؤثّر ما برای ساختن جایگزین کم است.»
نظرات