نویسنده :جابر رزق
مترجم: محمد جواد حجتی کرمانی

حادثه‌ی سقوط دولت خلافت در مارس 1924 به دست کمال آتاتورک و اجرای توطئه‌ی جدایی دین از دوبت و الغای کامل دین که دولت ترکیه را به صورت یک دولت بی دین درآورد و نیز حوادثی که به دنبال این فاجعه به وجود آمد و امت اسلامی را در تمام اقطار عالم اسلام به لرزه درآورد، بازتابی سخت در روحیه‌ی حسن البنّای جوان داشت... هجوم فکری صلیبی و علمانی (لائیک) ای که به دنبال این حادثه، حیات فکری و فرهنگی مصر را فراگرفت و نیز بر شدت درد او افزود. این هجوم، با ظهور چند کتاب که از مهمترین آن‌ها کتاب «فی الشعر الجاهلی» «طه حسین» و کتاب «الإسلام و اصول الحکم» شیخ علی عبدالرازق بود به اوج خود رسید.
«طه حسین» در کتاب خود، در قرآن شک کرد و گفته‌های دروغ مستشرقین را بر ضد اسلام و پیامبر اسلام تکرار نمود و «علی عبدالرازق» نیز در کتاب خود درصدد اثبات آن بود که دین از دولت جداست و اسلام را از نظام حکومتی جدا کرد و آن را در همان مفهوم لاهوتی تنگ به همانگونه‌ای که غربی‌ها می‌شناختند، محصور ساخت.

این‌ها همه در تکوین اندیشه «البنّا» و برانگیختن همت او در رد این دروغ بافی‌ها و آشکار ساختن نادرستی آن‌ها و بیان چهره‌ی واقعی آن‌ها اثر گذاشت. از این رو حسن البنّا در نامه‌ها و خطابه‌ها و نوشته‌های خود برای تصریح این نادرست اندیشی‌ها و تبیین درک صحیح از اسلام، به عنوان یک نظام فراگیر زندگی که به حیات امت، «هیمنه و تسلط» دارد و در همه‌ی امور زندگی نظر می‌دهد، قلمرو بزرگی گشود و بر پایه‌ی این درک صحیح بود که «البنّا»، اهمیت بسیار زیادی به بیان منزلت و موقعیّت «دولت» در اسلام داد.

او می‌گوید: «اسلام» ی که «اخوان» بدان ایمان دارند، حکومت را رکنی از ارکان خود می‌داند و همان گونه که بر «ارشاد» تکیه دارد، بر «اجرا» نیز تکیه دارد. خلیفه سوم، قرن‌ها قبل گفته بود: «اجرای احکام الهی از راه قدرت، میسر است و نه تنها از راه تلاوت قرآن» و بالاتر از آن، آنکه پیامبر (ص)، حکومت را «یکی از دستگیره‌های اسلام» می‌شناخت. حکومت در کتب فقهی ما از عقاید و اصول به شمار می‌رود، حکومت هم تشریع و تعلیم است و هم قانون و قضا؛ و هیچ کدام از این‌ها از دیگری انفکاک پذیر نیست و بنابراین اگر اصلاحگرای اسلامی به همین دلخوش داشت که خود «فقیه» و «مرشد» باشد و احکام اسلامی را تقریر کند و تعلیمات اسلامی را پیوسته فرو خواند و فروع و اصول را تشریح کند؛ اما «دست‌اندرکاران» را به حال خود بگذارد که برای امت قوانینی بگذارند که خدا اذن نداده و امت را نیروی اجرایی‌شان وادار سازند با اوامر خدا مخالفت کنند، نتیجه‌ی طبیعی چنین وضعیتی این است که صدای چنین اصلاحگرایی همانند «فریاد کردن در دشت یا دمیدن در خاکستر باشد.»

باز می‌گوید: «اسلام حنیف، حکومت را به عنوان پایه‌ای از پایه‌های آن «نظام»ی می‌داند که برای مردم آورده است. زیرا اسلام اجازه‌ی، هرج و مرج نمی‌دهد و هیچگاه جماعت مسلمان را بدون پیشوا و رهبر نمی‌گذارد؛ پیغمبر خدا (ص) به پاره ای از اصحاب خود می‌فرمود:

«وقتی به شهری فرود آمدی که فرمانروا ندارد از آنجا بیرون شود»

و در حدیث دیگری به پاره‌ای از اصحاب خود فرمود:

«وقتی سه نفر شدید، یکی را امیر خود کنید».

البنّا، خودداری مصلحان اسلامی از مطالبه حکومت را جرم می‌داند و می‌گوید که‌ اگر مصلحان مسلمان ببینند مجریان امور گوش به فرمان خدایند و مجری احکام اویند و آیات خدا و احادیث پیامبر (ص) را به مردم رسانند، در این صورت قابل قبول است که به همان مرحله‌ی وعظ و ارشاد قناعت کنند. ولی اکنون که داریم می‌بینیم «تشریع اسلامی» در یک وادی است و قانونگذاری عملی و اجرایی در وادی دیگری است، خودداری مصلحان اسلامی از مطالبه‌ی حکوممت، یک جنایت است که هیچ چیز جز قیام و رهاسازی قوه اجرایی از دست کسانی که به احکام اسلام حنیف گردن نمی‌نهند، کفاره‌ی آن نیست. «البنّا» معتقد است: حکومت، «قلب» همه اصلاحات اجتماعی است زیرا اگر حکومت، تباه و فساد باشد تمام کارها تباه می‌شود و به فساد می‌گراید و اگر صالح باشد تمام کارها به درستی می‌گراید. «البنّا» برپا سازی دولت اسلامی را در مصر، یکی از دو هدف اساسی جماعت می‌شمارد «... همیشه به یاد داشته باشید که شما دو هدف اساسی دارید:

1- وطن اسلامی از هر گونه سلطه بیگانه رها شود: این حق طبیعی هر انسانی است و کسی جز ستمکاران جائر و مستبدان زورگو منکر آن نیست.

2- در این «وطن آزاد»، «دولت اسلامی آزاد» برپا شود که به احکام اسلام عمل کند و نظام اجتماعی اسلام را پیاده کند و مبادی ارزشمند اسلام را برای مردم علنی سازد و دعوت حکمت آمیز اسلام را به مردم تبلیغ کند و تا چنین دولتی برپا نشده است همه مسلمانان گنهکارند و در برابر خدای علی کبیر، به خاطر تقصیری که در اقامه‌ی چنین دولتی و خودداری از ایجاد چنین حکومتی روا می‌دارند، مسئولند و در چنین شرایط حیرت آوری، ظلم به انسانیت است که دولت‌هایی برپا شوند که به مبانی ستمکارانه‌ی خود ندا دردهند و برای دعوت‌های پوشالی خود فریاد برآوردند ولی در میان مردم کسی نباشد که به منظور برپایی دولت حق و عدل و صلح کار کند.»

و بدین سان دولت، در اندیشه «البنّاء» دارای یک وظیفه اساسی است که همان نگاهبانی از دعوت اسلام و توحید کلمه‌ی مسلمین و نشر «کلمة الله» و تبلیغ رسالت الهی است «تا فتنه نابود شود و دین همه از آن خدا باشد»١ او می‌گوید:

«اگر ما حکومت اسلامی‌ای داشته باشیم که دارای دیدگاه اسلامی صحیح و فکری مستقل باشد و آنگونه که در خور است، عظمت گنجی را که در اختیار دارد و جلال نظام اسلامی‌ای را که به ارث برده است بشناسد و ایمان داشته باشد که درمان ملت و هدایت همه‌ی مردم در آن است، در آن هنگام است که ما حق داریم مردم را بدان فراخوانیم و دنیا را به نام اسلام دعوت کنیم.»

«البنّاء» این را محکوم و رد می‌کند که «کمونیسم»برای خود، دولتی دست و پا کند و به نام آن شعار دهد و مردم را بدان بخواند و تبلیغات راه اندازد و در آن هزینه کند و مردم را به فرمانبرداری وادارد و «فاشیسم» و «نازیسم» نیز، ملت‌هایی درست کنند و آن را مقدس شمارند و در راهش به مجاهده پردازند و به پیروی اش افتخار کنند و کلیه‌ی نظام‌های زندگی شان، در برابر آموزش‌هایش خاضع شود. مسلک‌های اجتماعی و سیاسی گوناگون دیگر، نیز یارانی نیرومند پیدا کنند، جان‌ها و خردها و اندیشه‌ها و قلمروها و دارایی‌ها و کتاب‌ها و همه کوشش‌هایشان را وقف آن کنند و به خاطر آن زندگی کنند و به خاطر آن بمیرند ولی ما مسلمان‌ها یک حکومت اسلامی به دست نیاوریم که دعوت واجب اسلامی را که واجد همه خوبی‌های این نظام‌ها و فاقد همه بدی‌های آن‌هاست، برپا سازد و به عنوان یک نظام جهانی که همه مشکلات بشریت را به صورتی صحیح و واضح و آسان حل کند، به دیگر ملت‌ها عرضه دارد در حالی که پیش از پیدایی نظامات گوناگون دیگر و پیش از آنکه این نظامات، دعوت و تبلیغ را «آئین» خود کنند، اسلام «دعوت» را فریضه قطعی دانسته و آن را بر ملت‌ها و جماعات مسلمان واجب کرده است.»

«البنّاء» در رساله‌ی «الاخوان المسلمون تحت رایة القرآن» نیز از مأموریت جماعت خود سخن می‌گوید: «مأموریت اصلی ما چیست؟

به اجمال، آنکه ما در برابر این موج طغیانگر شهرنشینی مادّه گرایانه و تمدن مادّی آمیخته با کامجویی‌ها و شهواتی که ریشه امت اسلام را برافکنده و آنان را از زعامت پیامبر (ص) و هدایت قرآن دور ساخته و عالم را نیز از انوار هدایت آن‌ها محروم کرده و صدها سال پیشرفت آن‌ها را به تأخیر انداخته است، ایستادگی کنیم؛ تا این موج طغیانگر از سرزمین ما رخت بندد و «قوم» ما از بلای آن آزاد شود، البته ما بدین حد متوقف نمی‌شویم بلکه ما، این «تمدن» را در زادگاه خودش نیز دنبال می‌کنیم و در اعماق سرزمینش با آن می‌جنگیم تا همه‌ی جهان به نام پیامبر (ص) ندا در دهند و همه‌ی دنیا به تعالیم قرآن یقین آورند و پرتو بلند اسلام به کره زمین سایه افکند... در این هنگام است که آنچه مسلمانان در سر داشته اند، تحقق خواهد یافت و دیگر «فتنه ای نخواهد بود و همه‌ی دین از آن خدا خواهد بود».

و به تفصیل آن که نخست مصر که پیشاپیش دول و ملل اسلامی قرار دارد و آنگاه در دیگر کشورهای اسلامی، چنان حکومتی برپا کنیم که در نظامات مختلف خود، این آیات را تحقق بخشد: در نظام داخلی، این آیه را که می‌فرماید:

«‏ ‏ و (به تو ای پیغمبر فرمان می‌دهیم به این که ) در میان آنان طبق چیزی حکم کن که خدا بر تو نازل کرده است، و از امیال و آرزوهای ایشان پیروی مکن، و از آنان برحذر باش که (با کذب و حق‌پوشی و خیانت و غرض‌ورزی ) تو را از برخی چیزهائی که خدا بر تو نازل کرده است به دور و منحرف نکنند (و احکامی را پایمال هوی و هوس باطل خود نسازند )...»٢ و در نظام روابط بین المللی این آیه را که می‌فرماید:

« و بی‌گمان شما را ملّت میانه‌روی کرده‌ایم (نه در دین افراط و غلوی می‌ورزید، و نه در آن تفریط و تعطیلی می‌شناسید. حق روح و حق جسم را مراعات می‌دارید و آمیزه‌ای از حیوان و فرشته‌اید ) تا گواهانی بر مردم باشید (و بر تفریط مادیگرایانِ لذائذ جسمانی طلب و روحانیّت باخته، و بر افراط تارکانِ دنیا و ترکِ لذائذ جسمانی کرده، ناظر بوده و خروج هر دو دسته را از جاده اعتدال مشاهده نمائید ) و پیغمبر (نیز ) بر شما گواه باشد (تا چنانچه دسته‌ای از شما راه او گیرد، و یا گروهی از شما از جاده سیرت و شریعت او بیرون رود، با آئین و کردار خویش بر ایشان حجّت و گواه باشد ).»٣

و در نظام قضایی از این آیه مدد می‌گیرد که می‌فرماید:

«‏ امّا، نه ! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمی‌آیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم (قضاوت تو ) باشند. ‏»٤

و در نظام دفاعی و ارتش از این آیه که هدف بسیج عمومی را تحقق می‌بخشد:

«‏ (ای مؤمنان ! هرگاه منادی جهاد، شما را به جهاد ندا درداد فوراً ) به سوی جهاد حرکت کنید، سبک‌بار یا سنگین‌بار، (جوان یا پیر، مجرّد یا متأهّل، کم‌عائله یا پرعائله، غنی یا فقیر، فارغ‌البال یا گرفتار، مسلّح به اسلحه سبک یا سنگین، پیاده یا سواره و... در هر صورت و در هر حال، ) و با مال و جان در راه خدا جهاد و پیکار کنید. اگر دانا باشید می‌دانید که این به نفع خود شما است. ‏»٥

و در نظام اقتصادی مستقل در مورد ثروت و مال و دولت و افراد، این آیه را اساس قرار می‌دهد که می‌فرماید:

« اموال کم‌خردان را که در اصل اموال شما است به خود آنان تحویل ندهید. چرا که خداوند اموال را برایتان قوام زندگی گردانده است.»٦

و نظام فرهنگی و آموزشی که به جهالت و تاریکی پایان می‌دهد و با جلال و شکوه وحی با نخستین آیه‌ی کتاب خدا هماهنگ است که می‌فرماید:

«‏ (ای محمّد ! بخوان چیزی را که به تو وحی می‌شود. آن را بیاغاز و ) بخوان به نام پروردگارت. آن که (همه جهان را ) آفریده است. ‏»٧

و در نظام خانه و خانواده که دختر و پسر و زن و مرد مسلمان می‌پرورد، این آیه را تحقق می‌بخشد که می‌فرماید:

«‏ ای مؤمنان ! خود و خانواده خویش را از آتش دوزخی بر کنار دارید که افروزینه آن انسانها و سنگها است.»٨ ‏

و در نظام فردی و رفتار شخصی، رستگاری ای را که در آیه، خواسته شده است، پیاده می‌کند:

«‏ (قسم به همه اینها ! ) کسی رستگار و کامیاب می‌گردد که نفس خویشتن را (با انجام طاعات و عبادات، و ترک معاصی و منهیّات ) پاکیزه دارد و بپیراید (و آن را با هویدا ساختن هویّت انسانی رشد دهد و بالا برد ). ‏»٩

همه این‌ها همراه با روح عامی که بر تمام افراد امت از حاکم و محکوم، سایه افکنده و بر این آیه استوار است که می‌فرماید:

«‏ به وسیله آنچه خدا به تو داده است، سرای آخرت را بجوی (و بهشت جاویدان را فرا چنگ آور ) و بهره خود را از دنیا فراموش مکن (و بدان که تو هم حق حیات داری و باید از امتعه و لذائذ حلال استفاده بکنی و به خویشتن برسی )، و همان گونه که خدا به تو (بخشیده است و در حق تو ) نیکی کرده است، تو نیز (به دیگران ببخش و بدیشان ) نیکی کن، و در زمین تباهی مجوی که خدا تباهکاران را دوست نمی‌دارد.»١٠

«آری ما فرد مسلمان، خانواده مسلمان، ملت مسلمان، نظم مسلمان و دولت مسلمانی می‌خواهیم که دولت‌های اسلامی را رهبری کند و پراکندگی‌های مسلمان‌ها را فراهم آورد و مجدشان را بدانان بازگرداند و سرزمین‌ها گم شده و وطن‌های غصب شده و کشورهای شکست خورده شان را به آنان بازپس دهد و آنگاه پرچم جهاد و «لواء» دعوت به سوی خدا را برافرازد تا جهان را با تعالیم اسلام سعادتمند سازد...»

این است آن جایگاهی که استاد «البنّاء» برای «دولت» قائل بود و این است آن وظیفه ای که او بدان آغازید. به عقیده او، داشتن دولت در طبیعت اسلام است زیرا «اسلام» بدون «دولت» برپا نخواهد گشت چون هر امری که در قرآن و سنت است، اگر بخواهد اجرا شود اقتضای آن دارد که «نظام اسلامی» و «دولت اسلامی» برپا شود،زیرا اجزای این احکام جز در پناه «نظام خالص اسلامی» و «دولت اسلامی» ای که امر خدا را برپا دارد، تضمین شده نیست. برپایی اسلام، در آن حدودی که خدا ترسیم کرده و پیغمبر (ص) تبیین نموده، مقتضی آن است که دولتی اسلامی برپا شود که اسلام را در همان حدود معین شده برپا دارد و این، منطقی است که جز گردنکشان کسی منکر آن نیست، چه ممکن نیست در سایه‌ی یک دولت غیر اسلامی که همت آن برپا شدن اسلام نیست، اسلام برپا شود زیرا چنین دولتی، اگر چیزی از اسلام کم شود، به او زیانی نمی‌رسد و هیچ چیزی مانع چنین دولتی نیست که اسلام را تعطیل کند یا آن را منحرف ساخته به کژراهه برد! اسلام به صورت صحیح، تنها در سایه‌ی دولتی برپا می‌شود که خود بر مبنای اسلام و اجرای حدود اسلام، برپا شده باشد زیرا بیشتر احکامی که اسلام آورده، اجرای آن برعهده‌ی «افراد» نیست و بلکه برعهده «حکومت‌ها»ست؛ و همین به تنهایی دلیل قطعی است بر آنکه «حکومت» جزو طبیعت اسلام و از مقتضیات آن است و اسلام، هم دین است و هم دولت».

آری، حسن البنّا برپاداری دولت اسلامی که نظام اسلامی را در همه‌ی قلمروهای زندگی برپا دارد، بزرگترین هدف «اخوان المسلمین» قرار داد و برنامه‌ها و خط مشی‌های پیاده کردن این هدف را با الهام از قرآن کریم و با هدایت یابی از سیره روسل اعظم (ص) و با رهنمود خواهی از تاریخ سلف صالح این امت و با درک کامل «متغیر»‌های زمان و شرایط زندگی، برنهاد...

و پس از او، جانشین او رهبر کارآزموده «حسن الهضیبی» نیز از او پیروی کرد، آنجا که در گفتاری که پیوسته در گوش «اخوان» طنین انداز است گفت:

«شما باید دولت قرآن را در جان خودتان برپا کنید تا در سرزمین شما برپا شود...» و پایان سخن آنکه کاروان «اخوان» در هر کجا که «برادران مسلمان»ی باشند، به همین راه خواهد رفت...








ارجاعات:
----------------------------------------

١ - بقره: 193

٢ - المائده: 49

٣ - البقرة: 143

٤ - النساء: 65

٥ - التوبه: 41

٦ - النساء: 5

٧ - العلق: 1

٨ - التحریم: 6

٩ - الشمس: 9

١٠ - القصص: 77