اشاره: دکتر حسن محدثی گیلوایی استادیار گروه جامعهشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی است؛ این مصاحبه در کتاب «پیدا و پنهان کولبری» انتشارات چراغ اندیشه منتشر شده است که توجّه خوانندگان را به آن جلب میکنیم:
- کولبری از دیرباز در مناطق مرزی وجود داشته است اما بعد از سقوط بهمن در بهمنماه 1395 و جان دادن چند نفر از هموطنان، این مسأله رسانهای شد و توجّهات زیادی را به خود را جلب کرد، به نظر شما عامل مؤثّر در رسانهای شدن این قضیه چه بوده است؟
«شاید یکی از دلایل این باشد که حادثه، ناگوار و دلخراش بود. عدّهای آدم برای کسب روزی در عین بیپناهی جان سپردند. در فرهنگ دینی کسانی که در راه نانآوری جان میسپارند، شهید محسوب میشوند. این حادثه از این جهت که مظلومیت آنها را منعکس میکرد، اهمیت و بُرد اجتماعی پیدا کرد. دلیل دیگر اینکه به نظر من شبکههای اجتماعی موقعیت مساعدی را برای ارتباطات فراهم کرده است و اخبار به صورت ملّی دنبال میشود. تصوّر من این است که شبکهای مدنی توسط روشنفکران در حال ساخته شدن است. این شبکه میتواند رویدادها را به صورت هدفمند و به سرعت منتقل کند. باید روشنفکران صدای بیصدایان جامعه را پژواک دهند و صدای آنها را به صاحبان قدرت برسانند و آنان ناچار شوند به این صدا توجّه کنند و نسبت به آن واکنش نشان دهند. این چند عامل در رسانهای کردن این مسأله تأثیر داشت و تا حدودی نتیجهبخش بود. در پی این مسایل بود که بحث بیمه کردن کولبرها توسط وزارت کار مطرح شد و عملی شود. امیدوارم اقدامات باز هم بهتری برای آنها صورت بگیرد.»
- قبل از رسانهای شدن این موضوع، شبکهی بیبیسی گزارشی از کولبرها در حد بیان مسأله تهیه کرده بود که بعد از این گزارش، جامعهی ایرانی با کولبری آشنا شد. آیا این ادعا که روزنامههای ایرانی به خاطر اینکه از رسانهها و روزنامههای خارجی عقب نمانند و یا اخباری برای نشر داشته باشند، به این موضوع پرداختهاند، میتواند صحّت داشته باشد؟
«به نظر من روزنامههای داخلی مستقل عمل میکنند و بیشتر تحت تأثیر بُرد خبر قرار میگیرند. برای روزنامههای داخلی بازتاب وسیع و جذابیت خبر بسیار مهم است. مورد دیگر این است که در ایران غالب روزنامهها فقط به دنبال پر کردن صفحات خود هستند که این موضوع برای آنها بسیار مهم است و متأسفانه به دلیل اینکه خبرنگار و کادر تخصصی ندارند، حرفهای عمل نمیکنند. از منطق ویژهای تبعیت نمیکنند بلکه از نیاز روزمرّهی خود پیروی میکنند. اگر احیاناً روزنامهای برای مثال صفحهی اجتماعی داشته باشد، کار تولیدی انجام دهد و برای تهیه خبر، کار میدانی انجام دهد، حرفهای عمل میکند و سعی میکند متناسب با اوضاع و مسایل روز، خبر تهیه کند و مطلب بنویسد. متأسفانه در ایران، اغلب روزنامهها کادر حرفهای ندارند.
- اینکه برای کولبرها شکوه، گریه و گلایه کنیم، موردی که در شبکههای مجازی و روزنامهها بسیار محسوس است، چقدر میتواند در حل این قضیه کمککننده باشد؟ با توجه به اینکه تاکنون در این مورد هیچ مقالهی علمی از نظر آماری و اکتشافی نوشته نشده است؟
«نخست باید عرض کنم که در اینگونه مواقع، یعنی وقتی که سانحهای در کشور رخ می دهد، میبایست بین تأثّر، ترحّم یا دلسوزی، و تعهّد تمایز قایل شویم. تأثّر از سانحه و واقعه، واکنش عاطفی و احساسی آنیای است که الزاماً منجر به عمل نمیشود. ترحّم یا دلسوزی عملِ با بُرد محدود و گذرایی است که در پی تأثّر ناشی از آگاهی از وقوع سانحه، در برخی از افراد، با هدف کمک به مردم آسیبدیده، انجام میگیرد. تعهّد امّا پذیرش مسؤولیت یا مسؤولیتهایی نسبتاً دیرپا برای حل بنیادیتر مسایل انسانی و اجتماعی است. بهعنوان مثال، وقتی مهندس ناظری خبر وقوع زلزله را در یکی از شهرهای کشور میشنود و از تعداد تلفات و وضع حال نامناسب آسیبدیدهگان زلزله باخبر میشود، اگر بهلحاظ عاطفی متأثّر شود، ما به این حالت تأثّر میگوییم. اگر همین آدم از این فراتر برود و پتو یا برنج یا برخی اقلام را به مسجد محله، یا هر جای دیگر، برای ارسال به مناطق آسیبدیده بفرستد، به مرحلهی همدردی و دلسوزی و ترحّم گام نهاده است. امّا اگر او برای جلوگیری از اینگونه حوادث و یا کاستن از تلفات حوادث مشابه، وظیفهی خود بداند که بهعنوان مهندس ناظر ساختمان، استاندارهای ساختمانسازی را با دقّت و جدّیت در کار خویش مدِّ نظر قرار دهد، به این تعهّد میگوییم. روشن است که مشکل اصلی همین نازل بودن میزان تعهّد مردم در ایران است؛ و الّا بهنظر میرسد خوشبختانه سطح تأثّر و ترحّم در میان مردم ما بسیار بالا است؛ چندانکه گاه مشکلساز میشود! البته، سنجش تمامی این امور (سنجش میزان تأثر، ترحّم، و تعهّد در افراد) نیازمند مطالعهی تجربی است.
موضوع دیگری که در پاسخ به پرسش شما میبایست بدان بپردازم این است که برخی از جامعهشناسان به موضوع کولبری بهنحو نسبتاً جدّی پرداختهاند و مطالب ارزشمندی نوشتهاند. آقایان احسان هوشمند، پرویز پیران، و خالد توکلی و نیز برخی دیگر به این موضوع پرداختهاند. با وجود این، این مطالب مطالبی نبودهاند که در سطح وسیع تأثیرگذار باشند و دولت را نیز به واکنش وادار کنند. در قضیّهی جانباختن کولبرها در سردشت، رویدادی دلخراش و تأثیرگذار با پژواک رسانهای همراه شد و این موضوع بُرد اجتماعی بیشتری پیدا کرد. مثلاً فرماندار سردشت آنها را قاچاقچی خطاب کرده بود اما وقتی قضیه رسانهای شد، مورد ملامت قرار گرفت. نمایندهی سردشت به میدان آمد و در مجلس پیگیر مسأله شد. بحثی مطرح شد و دولت نیز واکنش مثبتی نشان داد. به نظر من شبکهای که در جامعهی مدنی، مثلاً متشکّل از نیروهای محلی، دانشجوها و روشنفکران شکل، میتواند در پژواک صدای تمامی گروههای مظلوم، مؤثّر باشد. البته این به معنای عدم توجه دولت نیست بلکه به دلیل حجم درگیریهایی که دولت دارد از آنها غافل میماند و این شبکهی مدنی میتواند نقش یک حسّاسکننده را ایفا کند و روی بخش مرکزی تأثیر بگذارد و نیروهای دولتی محلّی که چه بسا گهگاه بیتوجّهی میکنند را وادار کند مسؤولانهتر رفتار کنند. به نظر من در این موضوع، تأثیر این شبکهی مدنی را مشاهده کردیم. باید روی این شبکه متمرکز باشیم. این شبکه با وجود رسانههای موجود میتواند به صورت جدّیتری شکل بگیرد و روشنفکرانی که صدای بلندتری دارند و عدّهای از مخاطبان به آنها وابسته هستند، صدای آنها را دنبال میکنند و به صدای آنها حسّاسیت نشان میدهند و روی آن تمرکز کنند، چون هم برای جامعه و هم در سطح کلان میتواند برای نظام سیاسی ارزشمند باشد؛ نظام سیاسیای که به هر دلیلی به محرومان توجه ندارد، میتواند از این طریق واکنش مثبت نشان دهد و تأمین اجتماعی حداقلی را در معنای عام کلمه فراهم کند.»
- با توجه به اینکه سیاست مرکزگرایی وجود دارد و همهی مردم حتی حاشیهنشینان هم، ایران را فقط مرکز آن میدانند، این شبکهها به خاطر ساختار موجود و یا به خاطر اینکه خودشان نخواستهاند، توانایی نداشتند و یا فرصت شکل گرفتن آن را نداشتهاند تاکنون شکل نگرفتهاند یا حداقل در مناطق مرزی چنین شبکهای نداشتهایم؟
«به نظر من باید در مورد وظیفهی روشنفکران تمرکز بیشتری داشته باشیم. اگر روشنفکران ما مسایل را ملی ببینند و سعی کنند تمام مسایل را منعکس کنند، آرام آرام به این امر شناخته میشوند و نیروهای سطوح پایینتر اجتماعی هم سعی میکنند با آنها ارتباط برقرار کنند و ببینند که بلندگویی وجود دارد که صدای آنها را پژواک میدهد. باید به روشنفکران وظیفهشان را یادآوری کنیم و از مردم بخواهیم که با توجه به اینکه عصر ارتباطات الکترونیک است و بستر مناسبی وجود دارد به این شبکهها وصل شوند، پیوند برقرار کنند و مسایل را منتقل کنند. در این صورت میتوانند یک شبکهی ارتباطی مدنی را شکل دهند و از این طریق به یک قدرت اجتماعی ارزشمند تبدیل شوند. باید روندی شکل بگیرد که در مرزها به مردمی که مشغول کولبری و کسب و کار هستند تیراندازی نشود و به چشم برادرانه به آنها نگاه شود و یا بازارچههای رسمی شکل بگیرند تا مردم از طریق آنها تجارت و رفتوآمد داشته باشند. باید روشنفکران، صدای جامعه بشوند. این روند ضد دولت نیست بلکه مکمل دولت است. غفلتها و وظایف را به دولت یادآوری میکند و باعث میشود نارضایتیها از دولت در دراز مدت کمتر شوند و دولت، مجاری بیشتری برای باخبرشدن از جامعه داشته باشد.»
- البته قبل از اینکه کولبری یا تجارت با عراق و ترکیه به خاطر تفاوت قیمتها وجود داشته باشد، ما مردمی داشتیم که همراه با خانواده به کورههای آجرپزی میرفتند. اما الان مردها به کولبری میروند و سودآوری هم بیشتر است. این مسأله را چگونه ارزیابی میکنید؟
«باید این مسأله را یک مسألهی ملی ببینیم. مسایل محلی که در مناطق مرزی وجود دارد باید ببینیم در وضعیت کلان ملی چگونه هستند. بخشی از مسایل محلی ریشه در مسایل ملی دارد و حتی به روابط سیاسی و عملکرد نظام سیاسی در سطح جهانی وابستهاند. مسایلی مانند بیکاری، وضعیت نامناسب اقتصاد کشور، حجم زیاد جوانان بیکار و... منجر به بیکاری و شغلهای کاذب مثل کولبری و دیگر مسایل اجتماعی میشود. لذا قوانینی که در حالت عادی به کار میروند، در این شرایط ناکارآمد هستند. برای مثال، نمیتوان به افرادی که از مرز رد میشوند تیراندازی کرد زیرا این افراد از لحاظ اقتصادی تأمین نشدهاند. پس این قوانین در این شرایط قابلیت اجرایی ندارند و بیفایده هستند. بنابراین، باید در این قوانین تجدیدنظر شود و تصمیمات دیگری گرفته شود. باید پدیدهی کولبری را در همهی سطوح آن ببینیم و برای برخورد با آن برنامهریزی کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت انجام شود. ابتدا باید پتانسیل آن را در جامعه از بین برد و بعد از آن اگر کسی به خاطر سودآوری به آن روی آورد و تمام قوانین را نادیده گرفت در حالی که فرصتهای دیگری در اختیار دارد، حق برخورد وجود دارد. اما الان عدهای از افراد محروم که هیچ فرصت شغلیای ندارند و میخواهند زندگی حداقلی خود را تأمین کنند، به این شغل روی آوردهاند. شغل کولبری بسیار خطرناک است و بعید است در حالت عادی کسی به این شغل روی بیاورد و خود را در معرض خطر قرار دهد. به همین خاطر در وضعیت کنونی نمیتوانیم برخورد غیرمسؤولانه داشته باشیم و بگوییم طبق قانون این افراد قاچاقچی هستند. مثل این است که در اوج بیکاری در کشور، به دستفروشها در شهرهای ایران حمله کنیم! کاری که در بعضی از شهرها شهرداریها انجام میدهند. این چنین کاری تنها یک نتیجه دارد: نارضایتی از نظام سیاسی را در سطح کشور افزایش میدهد. حکومتی که ناتوان از ایجاد فرصت شغلی بوده است، باید تا حدی وجود مشاغل کاذب را تحمل کند و مسؤولیت آن را بپذیرد. لذا این وضعیت باید ابتدا در سطح کلان حلّوفصل شود.
قبل از هر چیز و در کوتاه مدّت باید کولبری را به رسمیت بشناسیم. پدیدهای است که وجود دارد ولو آنکه قاچاق باشد. تا زمانی که شغلی برای جایگزینی وجود نداشته باشد، باید به رسمیت شناخته شود و بعد از آن به دنبال کم و یا از بین بردن آسیبهای کنونی باشیم؛ از نظر بیمه کردن، ایجاد بازارچههای رسمی و... باید تحقیق کرد که استان آذربایجان غربی و یا استانهای کردستان و کرمانشاه چه پتانسیلهایی دارند تا از طریق توجه به آنها فرصتهای شغلی ایجاد شود.
در سطح کلان نیز باید آسیبهای این قضیه بررسی شود؛ اینکه تا چه اندازه به اقتصاد کشور آسیب میزند و چه کاری میتوان انجام داد تا پتانسیلهای آن به حداقل برسد و یا حتی دولت ماشینهایی در اختیار کولبران قرار دهد تا آسیبهای جسمی این کار به حداقل برسد. دولت باید برنامهریزی کند تا این نیروی کار در جای مناسبی مشغول به کار شوند. دولت میتواند در اهداف بلندمدتی که دارد و میخواهد از قاچاق جلوگیری کند و یا اقتصاد کشور را ساماندهی کند، در یک پروسهی ده تا دوازده ساله برنامهریزی انجام دهد. کردستان یک منطقهی محروم است. باید در آنجا کارخانه تأسیس شود و به وضعیت کشاورزی منطقه رسیدگی شود. وضعیت نامناسب کشاورزی و عدم سودآوری آن مسألهی مهمی است که باید برای آن برنامهای اندیشیده شود تا کشاوزران به کشاورزی مشغول شوند و زمینهای خود را رها نکنند.»
- این افراد که شرایط حداقلی را ندارند و مجبورند به کارهایی مانند کولبری مشغول شوند، اگر این روند را ادامه دهند در دراز مدت چه تأثیری بر خود و نسلهای بعد از خود میگذارند یا اگر مهاجرت کنند به شهرهای مرکزی و به کارهای درجه پایین روی بیاورند، چه تأثیرهایی خواهد گذاشت؟ علاوه بر این در بین کولبرها افراد تحصیلکرده هم وجود دارد آیا آنها باید به این وضعیت راضی باشند یا اینکه مهاجرت کنند؟
«مسألهی مهاجرت در ایران در شصت سال اخیر وجود داشته است. از عصر پهلوی آغاز شده و تا کنون ادامه داشته است. برخلاف انتظار بعد از انقلاب بیشتر شد. یکی از مسایلی که در بحثها و شعارها وجود داشت این بود که زندگی آدمها در تمام جهات تأمین شود. اما متأسفانه مرکزگرایی حتی بیشتر ادامه پیدا کرد زیرا عملکرد دولتها از پهلوی تا امروز از این جهت عملکرد مناسبی نبوده است و موجب به وجود آمدن مسایل زیادی شده است. مسایل اجتماعی فراوانی به وجود آورده است. مثلاً روستاها خالی شدهاند؛ نیروی کار مضاعفی وارد شهرها شده است که چون کار مناسبی برای آنها وجود ندارد در حاشیهی شهرها به کارهای کاذبی روی آوردهاند و و در طی یک روند اجتماعی، انواع بزهکاریها در شهرها شکل گرفته است؛ انفجار جمعیت در شهرهای بزرگ روی داده است؛ هوای آلوده و تراکم بیش از حد پدید آمده است؛ امکانات و محیط زیست مناسبی برای زیست شهری وجود ندارد؛ انبوهی از این جمعیت الگوی زندگی مصرفی دارند و مولّد نیستند. این معضلات جدی است که دولتها به آنها توجه مستمر و همهجانبه ندارند.
در دورهی آقای خاتمی بحثی مطرح شد مبنی بر اینکه کشور به چند منطقه شود و بخشی از قدرت به آنها تفویض شود و مرکزگرایی کمتر شود. اما متأسفانه عملی نشد. به نظر من ما نیاز داریم توسعهای مشارکتی را از طریق مرکززدایی طی کنیم. مثلاً مجالس استانی داشته باشیم که در حدود مسایل مربوط به استان مداخله کنند و بتوانند یک بازوی مشورتی باشند و حتی به صورت قانونی اختیاراتی داشته باشند. در حال حاضر استاندار به عنوان نماینده دولت در استانها حضور دارد و نمیتواند به صورت مستقل تصمیم بگیرد و یا امام جمعه که به عنوان نمایندهی ولیفقیه در استانها حضور دارد. در حال حاضر این دو نهاد در استانها تعیینکننده هستند. مسایل محلی عملاً دیده نمیشوند زیرا نخبگان محلی حضور ندارند. باید منابع در اختیار آنها قرار داده شود؛ یعنی باید خزانهی محلی وجود داشته باشد و مستقل باشند. فقط بخشی از منابع که ملی هستند در اختیار دولت مرکزی قرار بگیرد؛ چون به نظر میآید وضعیت کنونی روند مرکزگرایی را تداوم میدهد. برای مثال، طرحی برای وزرات ارشاد استان کردستان داده میشود که هزینهی آن سیمیلیون تومان (رقمی فرضی) است. وزرات ارشاد نمیتواند این بودجه را تأمین کند و باید برای تأمین هزینه طرح به مرکز فرستاده شود که فرآیندی بسیار طولانی است. اگرنگوییم در تمام امور کشور، دستکم در بسیاری از امور این فرآیند طی میشود که فاجعهای در مدیریت کشور است. باید قدرت تصمیمگیری به مراکز استانی داده شود و رقابت سازنده بین استانها به وجود آید و هر استانی تلاش کند نخبگان خود را داشته باشد. تقسیم نابرابر امکانات و فرصتها موجب جذب افراد به مرکز کشور میشود که لطمهی جدّی به پتانسیلهای موجود در استانها وارد میکند و از طرف دیگر نمای شهرهای بزرگ را که به آنها مهاجرت میشود، بدقواره میکند و جمعیت زیادی با کیفیت پایین زندگی در این شهرها زیست میکنند. انتظار میرفت بعد از انقلاب روند مهاجرت و مرکزگرایی وارونه شود و فرصتی برای استانها فراهم شود. اما متأسفانه اینگونه نشد. برای توسعهی پایدار باید امکانات در تمام نقاط کشور علیالخصوص نقاط مرزی تقسیم شود و کاری کنیم مردم با اشتیاق در نقاط مرزی بمانند. مردم این مناطق موقعیت ویژهای دارند و مرزنشینان در واقع نگهبان کشور هستند. نگاه دولت باید عوض شود و غیر، از مرکز در نقاط دیگر هم سرمایهگذاری کند.
رشتهی جامعهشناسی هم در حال حاضر اغلب نمونههای تحقیقاش را از تهران برمیگزیند و تحقیقاتی که انجام میدهد در مورد تهران است و به همین دلیل جامعهشناسی که برای سخنرانی به شهرستان میرود حرفی برای گفتن ندارد؛ زیرا تولید داده در باب شهرستانها صورت نگرفته است. جامعهشناسی الان مرکز زده شده است. جامعهشناس باید تمام ایران را ببینید و دربارهی تمام ایران دانش، شناخت و آگاهی تولید کند. این روند را باید در تمام سیاستها و برنامهریزیها دنبال کرد و به مرکززدهگی حمله کرد و آن را مورد انتقاد جدی قرار داد.»
- اشاره کردید که باید برای متخصّص و یا سرمایهگذار انگیزه ایجاد شود تا در مناطق مرزی حضور بیشتری داشته باشند اما نگاه امنیتی به این مناطق وجود دارد و حتی سرمایهگذار بومی هم در این مناطق سرمایهگذاری نمیکند که همین باعث بیکاری بیشتر در این مناطق میشود. این نگاه امنیتی چطور باید کمرنگ شود تا سرمایهگذار خصوصی هم در این مناطق سرمایهگذاری کند؟
«این مسأله، مسألهی افکار عمومی است. افکار عمومی در کوتاهمدت ممکن است مقاومت کند اما میتوان در بلندمدت آن را تغییر داد. باید سیاستها تغییر کند. ایدهی این تغییر هم به عنوان یک ارزش وجود دارد و حتی به عنوان یک امر تبلیغی هم از آن استفاده میشود. اما باید این ایده اجرایی و محقق شود. باید ایران ایالتی شود و این ایالتها مجالس محلی داشته باشند و نخبگان محلی در مدیریت محلی سهم داشته باشند. اگر این اتفاق بیفتد آرام آرام فضا عوض خواهد شد. اگر برای مناطق مرزی پتانسیلی فراهم شود که آیندهای مطلوب را نوید دهد، کمکم نگاه عوض خواهد شد، افکار تغییر میکند و روند سرمایهگذاری شکل میگیرد. محرومیت نگاه امنیتی را تقویت میکند اما اگر سرمایهگذاری صورت بگیرد و اقتصاد رونق بگیرد، امنیت نیز بالا میرود. اگر برای آینده برنامهریزی داشته باشیم این اتفاق خواهد افتاد.
به نظر من در نظام سیاسی ما پیشفرضهایی وجود دارند که موجب تبعیض میشود. باید این نگاه را عوض کرد و آن را اجرایی کرد. تا زمانی که نگاه قومیتی به مردم ایران داشته باشیم، مسایل حل نمیشود. باید این نگاه را داشته باشیم که تمام این سرزمین، ایران است، تمام این مردم هم ایرانی هستند و دولت در قبال آنها به یک اندازه مسؤول است و دولت باید هر جایی که فرصتی برای فقر و محرومیّتزدایی وجود دارد، وارد عمل شود و بستر مناسبی برای اقتصاد فراهم کند و در آنجا سرمایهگذاری کند. مسألهی بیگانگی سیاسی هم مسألهای جدی است؛ به این معنا که اگر مردم در مناطق مرزی احساس کنند به این کشور تعلق دارند، سعی میکنند به کشور و مسایل آن توجه کنند. دولت باید در این مسیر که بیگانگی سیاسی به حداقل برسد، گام بردارد و در عوض تعلق سیاسی را بالا ببرد.»
- نقش دولتها در تغییر نگاه امنیتی و جذب سرمایهگذاران به این مناطق، چیست؟
«مهمترین کاری که دولت میتواند انجام دهد این است که بینشهای خود را تغییر دهد و بستر را برای رشد فراهم کند. دولت وظایف زیادی دارد و ما نمیتوانیم برای هر مسألهی جزیی از دولت انتظار داشته باشیم اما مسألهای که مهم است و دولت میتواند نقش جدی در آن داشته باشد این است که تمام کشور را یکسان ببیند و برای تمام مردم فرصتهای یکسانی وجود داشته باشد. برای مثال، انتظار میرود که دولت در مناطق محروم سرمایهگذاریهای بیشتری انجام دهد و فرصتهای بیشتری فراهم کند و یا اجازه دهد نیروهای محلی در مدیریت این مناطق نقش بیشتری داشته باشند و مردم ببینند که حکومت دلسوزانه برای آنها برنامهریزی میکند. اگر این پتانسیلها فراهم شود، موقعیت بهتر میشود و موانع اولیه برداشته میشود. باید دولت در این مناطق سرمایهگذاری کند اما این سرمایهگذاری الزاماً برای سودآوری نباشد بلکه ایجاد شغل و تأمین امنیت باشد و توجه داشته باشد که پتانسیلهای ارزشمندی تولید میشود که با پول و سرمایه قابل سنجش نیست.»
- شما با سرمایهگذاری مستقیم دولت در این مناطق موافق هستید؟
«به پتانسیلهای موجود دولت بستگی دارد. اگر این پتانسیل را داشته باشد قطعاً مفید خواهد بود. به نظر من خصوصیسازی باید در قلمرو خاصی دنبال شود. دولت باید وظایفی که در قانون اساسی بر عهدهاش نهاده شده را انجام دهد. استان کردستان استعداد جذب توریسم را دارد. دولت باید زیرساختهای جذب توریسم را فراهم کند و شرایطی فراهم کند تا از این طریق اقتصاد استان کردستان رونق پیدا کند. با توجه به عملکرد سیاسی نظام، محدودیتهای زیادی وجود دارد. برای مثال، بودجهاش برای سرمایهگذاری ناچیز است و مسایل محلی به امور ملی پیوند دارند و بعضی مواقع سیاستهای کلان نیز دولت را تحت فشار قرار میدهد و نمیتواند در تمام امور ورود پیدا کند. اگر شبکهی مدنی شکل بگیرد میتواند دولت را آگاهتر و مسؤولتر کند. به نظر من میتوان بر مسؤولیت مردم و روشنفکران تمرکز بیشتری کرد. حداقل به سهم خودمان توجه کنیم. ما از دولت انتظار زیادی داریم در حالی که امکاناتی که دولت در اختیار دارد محدود است. از سوی دیگر هم انتظار داریم دولت زیاد بزرگ نباشد؛ چون دستگاه دولتی عریض و طویل، فسادزا است و سرمایهی هنگفتی را به باد میدهد. بنابراین، میتوانیم روی مسؤولیت روشنفکران، نخبگان محلی و خود مردم تمرکز کنیم که آرام آرام بتوانند یک شبکهی مدنی تشکیل دهند و مسایل محلی را پررنگ کنند و در سطح ملی پژواک دهند و از رهگذر بُرد رسانهای، قدرت اخلاقی-اجتماعی به دست بیاورند و حتّی بتوانند از نیروهای سرمایهگذار و قدرتمند غیردولتی استفاده کنند و بهنحو قابل توجّهی تأثیرگذار باشند. بهعلاوه، باید سازمانهای محلی وجود داشته باشند تا از مردم حمایت کنند. لازم نیست این سازمانها در تقابل با دولت قرار گیرند بلکه میتوانند مکمل دولت و نیروهای دولتی محلّی باشند.»
نظرات