یوسف سلیمان زاده_ سقز
این روزها نبرد میان حماس و اسرائیل در محافل و مجالس نقل عام و خاص شده است.
وقتی به سایتهای اینترنتی مراجعه مینمایی و یا در صدد روشن نمودن رادیو و تلویزیون بر میآیی، نگاه کردن به شبکههای ماهوارهای و مراجعه به روزنامهها و مجلات اخبار مربوط به تحولات غزه را در صدر اخبار خویش قرار دادهاند. تحلیلگران خبری و همچنین مقالات بیشماری به تجزیه و بررسی مسائل آن میپردازند که چنین تحلیلهایی حتی به سطح جامعه نیز کشیده شده است و افراد در بخشهای مختلف جامعه، کارمندان در ادارات، مردم در صفوف مختلف، داخل اتوبوس و تاکسی و خلاصه در کوچه و بازار هرکس بر مبنای اندیشه و فکر خویش به این رویداد مهم میپردازد حال هر چند در دنیای به ظاهر متمدن امروزی و در قرن 21، در عصر علم و تکنولوژی و پیشرفت بشری چنین حوادثی تازگی ندارد و ما سالانه به شیوههای متفاوت و در نقاط مختلف جهان شاهد چنین فجایعی هستیم و هر لحظه انتظار چنین فجایعی را به دلیل نوع حاکمیتی که بر جامعهی بشری حکمفرماست، داریم.
در واقع از حاکمان ظالم که امروز بر منابع مادی و تسلیحاتی جهان و شبکههای مختلف رسانهای تسلط دارند، در راستای ارضای حس قدرتطلبی و فروکشی نمود آتش حرص و طمعشان جز این انتظاری نمیتوان داشت ولی متأسفانه آنچه بر دردمندی متفکران و اندیشمندان جامعهی جهانی میافزاید و وقوع این فجایع را دردناکتر میکند، قضاوتهای متعصبانه؛ جاهلانه و تقلیدوار جمع بیشماری از عوام جامعه است که تبدیل به بلندگویی جهت موجه جلوه دادن چنین وقایع ددمنشانهای شدهاند.
در وقایع اخیر نیز به مثابهی بسیاری از اتفاقات گذشته شاهد مجادلات کلامی و بحثهای بینتیجه از افراد در سطح جامعه هستیم و آنچه در این چند روز بیشتر از این فجایع، مرا ناراحت و محزون نمود، اظهارنظرهای عدهای از دوستان و آشنایان بود که به همین دلیل وادار به نوشتن این مطالب شدم. آنها با بیان نظراتی از قبیل: جنگ میدان پخش نقل و شیرینی نبوده و ممکن است چند زن و کودک کشته شوند، مردم فلسطین از قبل زمینهای خویش را فروخته و الآن ادعای چیزی را دارند که نیاکانشان مبالغ هنگفتی را در قبال آن گرفتهاند، مقصر این کشتار حماس بوده چرا که هم، دستنشاندهی حکام همسایه بوده و هم علیه تشکیلات خودگران فلسطینی کودتا کرده و با پرتاب موشک و راکت در مدت آتشبس، آغازگر جنگ بوده است. حتی بعد از شروع جنگ نیز با مستقر نمودن پایگاههای خود در مساجد و مدارس زمینهساز کشتار مردم بیگناه میشود، حماس گروهی تروریست هستند که مانع تشکیل روند صلح در خاورمیانه شدهاند و یا این که این سرزمین از اول متعلق به یهودیان بوده و مردم فلسطین هیچگونه حقی بر آن ندارند، مرا بیشتر متحیر و سرگشته و اندوهگین نمودند. متأسفانه این دوستان بدون توجه به این که این سرزمین از ابتدا متعلق به کنعانیان، آموریان و آرامیان (3000 سال قبل از میلاد و 1800 سال قبل از یورش عبرانیها) بوده است، یهودیان را مالک اصلی و فلسطین را سرزمین نیاکان آنها میپندارند و غافل از این که عبرانیها در سال 1200 قبل از میلاد به سرزمین کنعان حمله و ضمن تخریب، مردم آنجا را از بین بردند و قبایل آنها در سراسر سرزمین کنعان پراکنده شدند. در سال 1000 قبل از میلاد اولین حکومت بنیاسرائیل توسط حضرت داود بنا شد و در سال 721 ق. م حکومت آنها در بخش شمالی توسط پادشاه آشور و در سال 587 ق. م جنوب آن توسط بابلیها از بین رفت. حال اگر یهودیان بخواهند از طریق انتساب خویش به پیامبران الهی آن سرزمین را از آنِ خویش بدانند، بایستی اذعان نمود که اولاً آنها با تحریف تورات از مسیر اصلی دعوت پیامبران منحرف شدهاندو همچنین از طریق همین پیامبران و خاتم آنها یعنی حضرت این سرزمین متعلق به اسلام به عنوان ناسخ ادیان دیگر میباشد. ضمن این که قرآن به صراحت میفرمایند که ابراهیم که فرزندش اسحاق جد بنیاسرائیل است نه یهودی بوده و نه مسیحی، بلکه حنیفی مسلم است. اما در بحث فروش زمینها که این روزها خاص و عام با تأسی از شبکههای مختلف رسانهای در جهت توجیه جنایات اسرائیل به آن دامن میزنند، عدهای از افراد بیخبر از وقایع تاریخی منفعلانه آنچه را که خواست شبکههای قدرت است در جامعه پخش و نشر مینمایند. کاش این برادران قبل از اظهارنظر، سری به مراجع تاریخی زده و از تأسیس اسرائیل به عنوان وطن ملی یهودیان متأثر از ناسیونالیسم افراطی قرن 19 اروپا و تلاش صهیونیسم جهانی در راستای وسیله قرار دادن دین یهودیت جهت تشکیل این وطن ملی باخبر میشدند. [1]کاش آنها از همکاری صهیونیسم جهانی با هیتلر در جریان جنگ جهانی دوم حتی در کشتن یهودیان جهت مظلومنمایی در راستای رسیدن به اهداف خویش که همان تشکیل دولت ملی برای یهودیان بود، آگاهی پیدا میکردند. [2] این دوستان وقتی از چنین رویدادهایی باخبر شوند به طور حتم تلاش یهودیان را در راستای تشکیل دولت ملی نادیده نگرفته، آن وقت متوجه میشوند که کشورهای استعماری فرانسه، انگلستان و. . . چه کمکهای شایانی به جنبش صهیونیسم در این راستا نمودند. آن وقت از تلاش ناپلئون به عنوان اولین چهره سیاسی اروپایی که به صراحت از تشکیل کشور یهودی در سرزمین فلسطین صحبت میکند با خبر شده و خواهند فهمید که وقتی یهودیان بعد از شکست ناپلئون از او ناامید میشوند سراغ انگلستان رفته و از او در راستای تشکیل دولت ملی کمک میخواهند. انگلستان هم در قرن 18 به دلیل اهمیتی که فلسطین به عنوان پل ارتباطی و سرزمین مقدس داشت، دست به کار شده و ضمن استفاده از ضعف دولت عثمانی و تحریک حکامی چون شریف حسین، جمال پاشا، عبدالعزیز آل سعود درصدد تسلط برآن سرزمین آمده وحتی ضمن گفتگوی مخفیانه با فرانسویها در مورد تقسیم منطقه تصمیم گیری نمودندکه نیتجهی این گفتگوی مخفیانه توافقنامه سایکس پیکو در سال 1916 میباشد. انگلیس که این توافق نامه رامانع تسلط برکانال سوئز میدانست از انقلاب بلشویکها که در شوروی درحال وقوع بود نهایت استفاده را برده و فلسطین را در اختیار خویش گرفت. البته نیروهای انگلیسی اشغال اراضی فلسطینی را تدریجی و با تصرف شهر غزه در هفتم نوامبر 1917 آغاز و پس از آن در شانزدهم نوامبر همان سال یافارا اشغال و در نهم دسامبر 1917 وارد قدس شدند. بعد از پیروزی متفقین در جنگ جهانی اول و فروپاشی دولت عثمانی در آوریل 1920 متفقین و جامعه ملل فلسطین را رسماً به انگلستان داد و او هم تلاش خویش را برای عمل به توافق نامه بالفور[3] جهت تشکیل دولت ملی یهود منسجمتر نمود. مهاجرت و انتقال یهودیان به فلسطین آغاز شد. درضمن یهودیان قبل از صدور قطعنامه فلسطین توانستند به شیوههای زیر 6/6 درصد از خاک فلسطین را تصاحب نمایند : 1ـ به کمک مستقیم دولت انگلستان از طریق بخشیدن و اجاره دادن به قیمت ناچیزی. 2ـ خرید از فئودالهای لبنانی و سوری(پس از شکست دولت عثمانی و اشغال شام توسط متفقین این سرزمین به 4 کشور تقسیم شد. سوریه و لبنان در اشغال فرانسه، شرق اردن و فلسطین به اشغال انگلستان و این چنین پس از تقسیم شام مالکان سوری و لبنانی خود در کشوری زندگی میکردند و املاکشان در کشور دیگری قرار داشت و زمینهای خویش را به قیمتهای هنگفتی به یهودیان فروختند. ) 3ـ فروش زمین توسط خود فلسطینیان که بسیار ناچیز بود. (البته بلافاصله از سوی مفتیان فلسطین حکم ارتداد کسانی که زمینها را میفروختند داده شده و جلوی آن گرفته شد. ) خلاصه از همان آغاز مهاجرت یهودیان به فلسطین شورشها و مخالفتهایی از سوی احزاب و شخصیتهای مختلف علیه یهودیان و دولت انگلیس آغاز شد. ( اعتصاب عمومی در سال 1920، قیام پیامبر موسی در همان سال، یا فادریک مه 1921، قیام براق 15 آگوست 1929، در اواخر دههی 1920 تا 1936 قیام مسلحانه شیخ عزالدین قسام، در سال 1937 حسینی رهبری مبارزات را عهدهدار شد و در سال 1944 حسن سلامه که همهی آنها شهدید شدند. در سالهای 47ـ1939 جنگ جهانی دوم روی داد و یهودیان از این جنگ نهایت بهرهبرداری را برده و با مظلومنمایی و بزرگنمایی رخدادهایی که در آلمان و اروپای شرقی باآن مواجه بودند و تأکید بر این نکته که تنها راه نجات آنها ایجاد کشوری در فلسطین است و پس از آن که بعد از کنفرانس بالتیمور در سال 1942 توجه یهودیان معطوف به آمریکا شد و بعد از جلب توجه رئیس جمهور وقت آمریکا ترومن یهودیان بیشتری را روانه فلسطینشدند. در 14 مه 1948 انگلستان به قیمومیت خویش در فلسطین خاتمه داده و نیروهایش را از فلسطین خارج و تجهیزات خویش را به یهودیان واگذار نمود. در همان روز شورای ملی یهود تشکیل جلسه داده و در ساعت 4 بعد از ظهر روز جمعه 14/5/1948 موجودیت دولت اسرائیل توسط دیوید بن گورین با اجتماعی در موزه تلآویو اعلام گردید که بلافاصله ترومن آن را به رسمیت شناخت. بلافاصله پس از تشکیل اسرائیل، یهودیان شروع به تصرف شهرها و روستاها و بیرون راندن فلسطینان از خانه و کاشانهشان نمودند و هنگامی که با مقاومت فلسطینیان روبرو شدند جنایاتی چون کشتار دیریاسین و کفر قاسم را در آوریل 1948 به راهانداختند و در جنگ همان سال علیه کشورهای عربی 78 درصد خاک فلسطین را به تصرف خویش درآوردند و نخستین مرحله آوارگی بیش از یک میلیون فلسطینی به اردن، لبنان، سوریه و مصر و عراق آغاز شد. اسرائیل در مه 1949 به عضویت سازمان ملل در آمد. حال با نگاهی اجمالی و مختصر به روند شکلگیری دولت اسرائیل و دخالت دولتهای استعماری در کمک به نقشهی ازپیش طراحی شدهی صهیونیستهادر راستای تشکیل دولت ملی یهود و تضییع حقوق جمع کثیری از فلسطینیان افراد منصف در قضاوت خویش نسبت به این قضیه وفروش زمینهاتجدیدنظرنموده وبه همان دلیلی که حاکمیت رژیم بعث رادرکرد زدایی ازکرکوک و جایگزینی عربهای بعثی به جای آنها دراین شهر را محکوم و ضدانسانی میدانند و صدام به عنوان غاصب سرزمین اکراد چنین ننگی را با خود به گور برد کشورهای استعماری و صهیونیسم جهانی را مسبب و غاصب سرزمینهای فلسطینیان ذانسته و در داوری خویش به دور از تعصبات جاهلانه و تفکرات پان ناسیونالیستی منصفانه ترعمل مینمایند. متأسفانه جمع کثیری از افراد جامعه همنواباقدرتهای استعماری و رسانههای وابسته شان حماس را تروریست و طرفدارانش را حامیان ترور میپندارند.
گویی حق تشخیص و معیار سنجش به دست آنهاست تا هر گروه و حزبی را که موقعیت هژمونیشان را به خطر اندازد با زدن برچسب تروریست بر پیشانیاش در جامعه بینالمللی منزوی نمایند. در واقع در نظر آنها زمانی و در دوران جنگ سرد مجاهدان افغانی، مدافعان راه آزادی و دولت کمونیستی شوروی نمادترور تلقی میشد ولی بلافاصله پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی همین مجاهدان و آزادیخواهان، تروریست و زمینهساز لشکرکشی به خاورمیانه میشوند. از نظر عدهی بیشماری از مقلدان آنها هم در جوامع، بدون فهم مفهوم ترور هم آهنگ با قدرتهای بزرگ جهانی دفاع مشروع از سرزمین و ملت تبدیل به ترور و لشکرکشی و اقدام جهت دستیابی بر منابع طبیعی و ثروتهای سرزمینی دیگر به بهانهی نابودی تروریستها و جهت صدور دموکراسی دروغین مشروع و قانونی و مهر تائید بین المللی میخورد و در این بین جان میلیونها انسان بی گناه ازکودکان ونوجوانان، زنان وپیران که قربانی فهم و تعریف غلط از ترور میشوند، در راستای حفظ منافع مادی کشورهای قدرتمند فاقد ارزش خواهد بود. به همین دلیل حمله به عراق، افغانستان، لبنان و کشتار ملتها در چچن، بوسنی، فلسطین و تخریب و نابودی نسل و حرث، انفال کردهاوبمباران شیمیایی سردشت وحلبچه و بکارگیری پیشرفتهترین سلاحهای کشتار جمعی در راستای نابودی انسانها قانونی میشود. به زعم همین افراد گروه تروریستی حماس آلت دست بعضی از قدرتهای منطقه در راستای جلوگیری از روند شکلگیری صلح در خاورمیانه خواهد شد. ولی کمکهای میلیارد دلاری به مصر و اسرائیل از سوی آمریکا در راستای دوام و ماندگاری حکومتهای استبدادی و بدون پشتوانه مردمی موجه وقانونی جلوهگر میشود. حمایت خارجی از حکومت بعث، حسنی مبارک و بسیاری دیگر از حکام مستبد در راستای نابودی ملتهای مظلوم و ارعاب و شکنجهی مصلحین و متفکرین بواسطهی حمایت خارجی بلااشکال، ولی حمایت از حماس (حال به هر عنوان حتی در راستای تأمین منافع کشور حمایت کننده) ناموجه وغیر قانونی میشود. حمایت از شکلگیری حکومت فدرالی عراق و رسیدن اقلیتهای قومی (که حق آنهاست) به حقوق خویش بلااشکال ولی فقط حمایت تبلیغی از گروهی برخاسته از بطن مردم فلسطین مشکلساز است. در ضمن تعجبم از این است که چرا این دوستان نمیخواهند بفهمند که مقاومت فلسطینی از همان آغاز مهاجرت یهودیان واطلاع از نقشه شوم صهیونیستی استعماری و قبل از اعلام موجودیت کشورهای حامی، شکل گرفته و دفاع آنها از سرزمین، دین و ناموس خویش ارتباطی به حمایت کشورهای دیگر ندارد. کاش آنها سری به قطع نامه و توافقنامههای بینالمللی میزدند آنوقت در مییافتند که وتوی بیش از 40 قطعنامه از نزدیک به 80 توافقنامه صورت گرفته در سازمان ملل در حمایت از اسرائیل و موجودیتش بر چه مبنا و اساسی بوده است. [4]
ادامه دارد. . . . . .
ارجاعات:
[1]صهیونیسم : یک جنبش سیاسی که در سال 1896 توسط تئودور هرتزل تأسیس شد.
[2]مراجعه به کتاب" محاکمهی صهیونیسم اسرائیل" تألیف روژه گارودی
[3]عزیزم لورد روچیلد: بسیار مایه خوشحالی است که به نیابت از حکومت اعلی حضرت مطلب زیر را که تامین کننده آرزوهای یهودیان و صهیونیستهاست و به وزارت امور خارجه پیشنهاد و با آن موافقت شده است، به اطلاع جنابعالی برسانم: «حکومت اعلی حضرت به موضوع تأسیس وطنی ملی برای ملت یهود در فلسطین به دیده موافق مینگرد و نهایت سعی خود را برای تحقق این هدف به کار میگیرد، مشروط بر این که هیچ گونه اقدامی که ناقض حقوق مدنی و دینی پیروان دیگر ادیان غیر یهودی در فلسطین و حقوق و وضعیت سیاسی یهودیان در کشورهای دیگر باشد، صورت نگیرد. بسیار خرسندم اگر اتحادیه هیأتهای صهیونیستی را در جریان این مطلب قرار دهید. ارادتمند شما آرتور بالفور متنی بالا نامه ایست که به "اعلامیه ی بالفور " مشهور میباشد. این نامه را جیمز بالفور وزیر خارجه ی وقت انگلستان در سال 1917 خطاب به لرد روچیلد که سرپرستی فدراسیون صهیونیستهارا برعهده داشت، نوشت. (لازم به ذکر است روچیلد در زمان خود ثروتمند ترین مرد دنیا بود. ) این نامه برای جامعه ی یهود دارای اهمیتی بسیار زیاد است زیرا طی این نامه بریتانیا به یهودیان اجازه میدهد تا در سرزمین فلسطین دست به تاسیس دولت یهودی بزنند. پس از آنکه سران یهود در کنگره ی صهیونیستی بال سوئیس - که تئودور هرتزل ریاست آن را برعهده داشت– در سال 1897 تشکیل شد، تصمیمیاتی مبنی بر این گرفته شد که دولت یهودی در فلسطین شکل بگیرد. در آن کنگره تئودور هرتزل گفت "شاید در حال حاضر برخی بر این گفته ی من بخندند اما دولت یهودی 50 سال دیگر تشکیل میشود " و همانطور هم که دیده شده در سال 1947 یعنی دقیقا 50 سال بعد این دولت تشکیل شد و در سال 1948 سازمان ملل این کشور را به رسمیت شناخت.
انگیزههای حقیقی صدوربیانیهی. به هر رو، انگلستان با انگیزههای ذیل به صدور بیانیه بالفور اقدام ورزید: 1 ـ تحقق آموزههای دین مسیحی: در دوره مذکور گرایشها به سمت صهیونیسم مسیحی تشدید یافت، صهیونیسمی که بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین را شرط اصلی بازگشت مسیح، گرویدن یهودیان به دین عیسی و پایان دنیا میداند. به دیگر سخن، اقدام انگلیسیها در بسترسازی برای ورود اشغالگران یهودی به سرزمین فلسطین در واقع یک فعالیت دینی مسیحی از سوی صهیونیستهای غربی بود یعنی در واقع این اقدام بریتانیا، نه به خاطر دلسوزی برای یهودیان بلکه به منظور اجرای آموزههای دینی افراطی گرایانه مسیحی بود. 2 ـ جلب حمایت یهودیان جهان در جنگهایش: بارزترین نمونه این امر را میتوان در فشار یهودیان آمریکایی بر واشنگتن برای ورود رسمی به جنگ در سال 1917 یافت. 3 ـ رقابت با امپریالیسم بر سر حاکمیت و منافع استراتژیک: در دوره ای که فرانسه به حکم رابطه با مسیحیان کاتولیک و روسیه به خاطر مناسباتش با جماعت ارتدوکس جای پایی را برای خود در فلسطین باز کرده بودند، انگلستان تنها کشوری بود که در میان ساکنان اصلی این کشور هیچ همپیمانی نداشت و از همین رو، به فکر آن افتاد تا این ائتلاف و همپیمانی را با صهیونیستها ایجاد کند. از سوی دیگر، موقعیت استراتژیک فلسطین به عنوان نقطه تلاقی سه قاره و نیز تلاش آلمان، روسیه و فرانسه برای تثبیت پایگاه شان در این سرزمین ـ خواه به صورت ایجاد خط آهن از برلین تا بغداد، خواه به صورت کنترل تنگه بسفور و خواه با تلاش برای کنترل کامل شام ـ انگلستان را بر آن داشت تا به شکل جدی در پی گسترش نفوذ خود در فلسطین باشد تا از این طریق، راه را بر روی حاکمیت رقبایش بر این منطقه (در دوره بعد از جنگ) ببندد و منافع استراتژیک خود را برای مدتی طولانی تضمین نماید. (8) 4 ـ واداشتن یهودیان روسی و یهودیان کشورهای بیطرف به حمایت از نیروهای متفقین و جلوگیری از پیوستن یهودیان به سنگر حزب کمونیست که مخالف ادامه جنگ از سوی روسیه بود. 5 ـ برخورداری یهودیان جهان از یک موقعیت عالی مالی و نقش مسائل اقتصادی در رقم خوردن جنگ به نفع نیروهای متفقین 6 ـ اجرای وعده ای که انگلستان به وایزمن (اولین رئیس رژیم صهیونیستی و یکی از بنیانگذاران این رژیم) در خصوص ایجاد میهن ملی یهود داده بود. به دنبال موفقیت حیم وایزمن یهودی، استاد شیمی دانشگاه منچستر انگلیس در کشف ماده ای موسوم به "استون" که از قدرت انفجاری بالا نیز برخوردار بود، دولت وقت این کشور پیشنهاد خرید اختراع مذکور را به وی داد و تاکید کرد که بهای آن هر چه باشد، میپردازد. وایزمن اعلام کرد که تنها در مقابل موافقت دولت انگلستان با ایجاد یک میهن ملی برای یهودیان در فلسطین حاضر است تا ماده ابتکاری خود را در اختیار ارتش بریتانیا بگذارد که این پیشنهاد با موافقت لوید جرج، نخست وزیر وقت این کشور رو به رو شد و این مقام انگلیسی وزیر خارجه اش یعنی بالفور را مسئول اعلام آن وعده مشهور کرد. 7 ـ در سال 1952، وزارت خارجه انگلستان اسنادی سری مربوط به سالهای میان 1919 تا 1939 را منتشر کرد که برخی آنها مربوط به اسکان یهودیان در فلسطین بود. در چهارمین جلد از مجموعه نخست این اسناد، یادداشتی از آرتور بالفور وجود دارد که تاریخ آن به سال 1917 باز میگردد و در صفحه هفت این مجلد جای گرفته است. متن این یادداشت به شرح ذیل است: "احساس ساکنان اصلی فلسطین هرگز برای ما مهم نیست ؛ البته این امر برای هیات آمریکایی مهم است. چهار قدرت بزرگ جهان خود را ملزم به حمایت از صهیونیسم میدانند. به هر حال، صهیونیسم بر حق باشد یا باطل و خوب باشد یا بد، هیچ تفاوتی ندارد ؛ زیرا وجودش با سنتهای گذشته ما، نیازهای حال حاضر ما و امیدهای آتی ما گره خورده است. صهیونیسم از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است و نظر و تمایلات هفتصد هزار عرب ساکن فلسطین در مقایسه با آن هیچ است. " در بخشی دیگر از یادداشت فوق الذکر در خصوص اسکان یهودیان در فلسطین چنین سفارش شده است: "اگر صهیونیسم در صدد حل مشکلات یهودیان در جهان است، باید این اجازه را بدان داد تا تعداد هر چه بیشتری از یهودیان را به فلسطین انتقال دهد ؛ ضمن آنکه صهیونیسم باید بر منابع و ثروتهای آبی نیز کنترل یابد خواه این مهم از طریق گسترش مرزهایش به سمت شمال (لبنان) محقق شود یا از طریق عقد معاهده با سوریه (تحت اشغال فرانسه) برای استفاده آبهایی که از "الهامون" سرچشمه میگیرد و به سمت مرزهای جنوبی این کشور سرازیر میشود. ضمنا کنترل منابع آبی ایجاب میکند که مرزهای فلسطین اراضی واقع در کرانه خاوری رود اردن را نیز شامل شود. " بالفور در کتاب خود با نام "عقیده و انسانیت" (Theism and Humanity) مینویسد: «خداوند به یهودیان وعده بازگشت مجدد به سرزمین موعود را داده است. این بازگشت شرط ظهور مسیح است و این ظهور باعث رهایی انسانیت از بدیها و محنتها میشود و به دنبال آن صلح و آسایشی هزار ساله بر عالم حکمفرما میشود که پایان آن، آغاز قیامت است. »
[4]- دسامبر 1980 محکومیت سابقه اسرائیل در نقض حقوق بشر در سرزمین اشغالی ـ 23 نوامبر 1979 و 3 نوامبر 1980 بازگشت آوارگان فلسطینی که اسرائیل آنها را اخراج کرده است. 12 دسامبر 1979 درخواست از اسرائیل جهت پایاندادن به نقض برخی از موارد حقوق بشر، 14دسامبر 1979 کمک به مردم فلسطین، 28 اکتبر 1981 درخواست از اسرائیل جهت پایان دادن به حفاری در مناطق خاص در شرق بیتالمقدس، 9 دسامبر 1981 درخواست از اسرائیل برای انصراف از در اختیار گرفتن تسلیحات هستهای، 16 دسامبر 1981 وضعیت آوارگان فلسطینی نوار غزه، 16 دسامبر 1981 محکومیت و بسته شدن دانشگاهها در سرزمین اشغالی بوسیلهی اسرائیل و بسیاری دیگر از قطعنامهها. (دولت خودسر، نویسنده: ویلیام بلوم)
نظرات