فراوان توصیه شده است که از قضاوت و داوری کردن بپرهیزیم. چرا داوری کردن نکوهیده است و کدامیک از اقسام داوری و قضاوت، پرهیختنی است؟

ابهام در مرزشناسی میان انواع داوری و قضاوت، موجب می‌شود گاهی به عذر اینکه در حال تحلیل هستیم، تن به داوری دهیم و یا گاهی از تحلیل‌های موشکافانه به بهانه‌ی اجتناب از داوری، کناره بگیریم.

 به نظر می‌رسد وقتی معلمان اخلاق و فرزانگان دیده‌ور، داوری و قضاوت کردن را محکوم می‌کنند، مُرادشان اوّلاً داوری اخلاقی(و نه داوری‌های حقوقی و علمی و قضایی و...) و ثانیاً داوری اخلاقی در خصوص ارزش اخلاقی فرد انسانی یا همان فاعل اخلاقی است؛ و نه داوری اخلاقی در خصوص فعل ارتکابی.

روشن است که وجود نهاد قضا و محاکم داوری برای فیصله‌بخشی به منازعات انسانی ضروری است و قلع ماده‌ی نزاع در گرو قضاوت، حُکم دادن و داوری کردن است.

وقتی عملی، پیامدهای اجتماعی منفی دارد و نظم عمومی را نشانه می‌رود و یا به حقوق دیگران تعدی و تعرض می‌کند، ناگزیر از داوری و قضاوت حقوقی و احیاناً کیفری خواهیم بود.

از طرفی، این توقع که آدمیان در خصوص نیک و بد رفتار یکدیگر ارزیابی نکرده و موضعی اتخاذ نکنند هم سنجیده و معقول نیست. هر کسی مبتنی بر نظام اخلاقی پذیرفته‌شده‌اش حق دارد، فعل دیگران را ارزیابی کند و موضع خود را در صورت لزوم ابراز کند.

همه‌ی ما جنایات جنگی را محکوم می‌کنیم و استبداد و حق‌کُشی و ستم را داوری کرده و نکوهش می‌کنیم.

به نظر می‌رسد قضاوت اخلاقی و ارزشی در خصوص افعال آدمیان، نه تنها منفی و منفور نیست، که در غالب موارد نشانه‌ی وجدان بیدار و طلب حقیقت نیز هست.

اما آنچه توصیه شده‌ که از آن بپرهیزیم داوری اخلاقی و قضاوت ارزشی در خصوص جان آدم‌ها و وضعیت اخلاقی آنهاست.

وقتی کسی به اموال شما دستبُرد می‌زند، می‌توانید خواهان پیگیری حقوقی و یا قضایی شوید و از محاکم صالح، مُطالبه‌ی حُکم و داوری کنید. خودتان نیز، سرقت ارتکابی را نکوهش می‌کنید و بد می‌دانید. اما آیا مُجازیم شخصیت و وضعیت اخلاقی فرد سارق را محل داوری و قضاوت قرار دهیم؟

به نظر می‌رسد پاسخ منفی است.

گاندی و بسیاری دیگر از معلمان اخلاق و فضیلت، به ما گفته‌اند تنها باید از خطا و گناه متنفر باشیم و نه از خطاکاران و گنه‌کاران. تنفر از فرد خاطی و گنه‌کار، محصول داوری اخلاقی و ارزشی در رابطه با فاعل اخلاقی است و نه داوری در خصوص فعل ارتکابی.

 

اما چرا مُجاز به داوری اخلاقی انسان‌ها نیستیم؟

از دلایلی که در این خصوص گفته شده است می‌شود به موارد زیر اشاره کرد:

 

(1)

درست است که –فرضاً- فعل ارتکابی، مذموم و نکوهیده است، اما معلوم نیست ارتکاب این فعل، به رذالت درونی و کم‌بهاشدن روح فرد بینجامد. چه بسیار گنه‌کارانی که گناه‌شان موجب عذرآوری، شکسته‌دلی و فروتنی‌شان شده است و به تنبّه و هوشیاری و بیداری‌شان انجامیده است.

کسان به چشم تو بی‌قیمتند و کوچک قدر

که پیش اهل بصیرت بزرگ مقدارند

(سعدی)

ابن عطاء سکندری گفته است:

«رُبَّما فتَحَ لکَ بابُ الطاعة و ما فَتَحَ لک بابَ القبول، و ربَّما قضی علیک الذنبُ فکانَ سبباً فی الوصول / چه‌بسا دروازه‌‌ی طاعت را بر تو بگشاید اما دروازه‌‌ی پذیرش و قبول را باز نکند. چه‌بسا گناهی از تو واقع شود و سبب و زمینه‌ی وصل و رسیدن شود.»

«معصیةٌ أورثت ذُلّاً وإفتقاراً، خیرٌ مِن طاعةٍ أورثت عزّاً واستکباراً / معصیتی که افتادگی و نیازمندی در پی داشته باشد بهتر از طاعتی است که نخوت و تکبر به همراه دارد.»(1)

عارفان به ما می‌گویند معصیتی که به عذرآوری منتهی شود، سبب بهبود حال فرد:

«هر آن معصیت که اول آن ترس بود و آخرِ آن عُذر،  بنده را به حق رساند و هر آن طاعت که اولِ آن امن بود و آخر آن عُجب، بنده را از حق دور گرداند.»(2)

«مطیع با عُجب، عاصی است و عاصی با عُذر، مُطیع.»(3)

خواجه عبدالله انصاری گفته است:

«نیکا معصیتا که تو را به عذر آرد، شوما طاعتا که تو را به عجب آرد.»(4)

سعدی گفته است:

به عین عجب و تکبر نگه به خلق مکن

که دوستان خدا ممکن‌اند در او باش

 

(2)

رفتارهای ما محصول شبکه‌ی پیچیده‌ای از علل و عوامل است. اگر توجه کنیم که عوامل متعددی دخالت داشته‌اند تا فردی به رفتاری خطا اقدام کند و انتخاب عامدانه و گزینش بدخواهانه، تنها یکی از عوامل دخیل است، آن وقت، به رغم نکوهش فعل خطا و داوری در خصوص آن، از محکوم کردن اخلاقی فرد گناه‌کار، پرهیز می‌کنیم.

در قرآن کریم آمده است که فرعون از موسی(ع) می‌خواهد درباره‌‌‌ی گذشتگان داوری اخلاقی کند:

«قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى / [فرعون] گفت: حال نسلهاى گذشته چون است؟»[طه:51]

پاسخ موسی(ع) درس‌آموز و هوشمندانه است. او به طور کلّی از داوری در خصوص درگذشتگان کناره می‌گیرد و داوری نهایی را مختص خداوند و منحصر به او می‌داند:

«قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کِتَابٍ  لَّا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنسَى / [موسی] گفت: علم آن، در کتابى نزد پروردگار من است. پروردگارم نه خطا مى‌کند و نه فراموش مى‌نماید.»[طه:52]

«هیچ موجودی را تحقیر نکن. هر موجود زنده‌ای برای خودش داستانی دارد و هنگامی که این داستان را بشناسی، خواه این موجود یک انسان باشد، خواه یک دد و خواه یک پرنده نمی‌توانی از دوست داشتن او خودداری کنی.»(5)

داوری اخلاقی در خصوص شخصیت خطاکاران، وقتی رخ می‌دهد که از سرگذشت پُرفراز و نشیب فرد مرتکب، غفلت کنیم و سهم عوامل خارج از اختیار فرد را نادیده بگیریم. ما نمی‌دانیم فعل خطا یا مجرمانه‌ی سرزده از فرد، تا چه اندازه برآمده از اختیار آزاد او بوده است. هر چه انسان‌ها را بیشتر فهم کنیم، داوری کردن برایمان دشوارتر می‌شود.

آندره مالرو، نویسنده و منتقد هنری فرانسوی گفته است:

«داوری کردن آشکارا یعنی درک نکردن، زیرا اگر انسان درک کند دیگر نمی‌تواند داوری کند.»(6)

ویتگنشتاین می‌گفت:

«انسانها را بفهم! هر وقت می‌خواهی ازآنها متنفر باشی، سعی کن به جایش آنها را بفهمی.»(7)

  • نظرات

    • بدون‌نام

      08 اردیبهشت 1396 - 03:07

      آقای قطبی، سلام نوشته تون خیلی خوب وسودمند بود.... از امراضی که ما اکثرا بهش مبتلا هستیم همین قضاوتهای بی پایه و سسته. امیدوارم این نگاه فراگیر بشه

    • ناظر

      22 فروردین 1396 - 03:03

      آقای قطبی ارجمند با سلام و ادب موضوع مهمی را مطرح نموده اید و لازم است هر مومنی آن را مد نظر داشته باشد. اصل مطلب ، سخن درستی است هر چند شیوه استدلال شما برای نشان دادن اهمیت آن با ارجاع به سخن شخصی عارفان و افزودن آیاتی از قرآن لابلای این سخنان صحیح نمی باشد. چرا که با این شیوه استدلال ممکن است گاهی به نتایج غلط هم رسید و در نهایت سلیقه فرد نویسنده محور تعیین خوبی و بدی است. بنابراین باید طریقه استدلال تصحیح گردد. ضمن ما انتظار داریم دوستانی چون شما در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی نیز حین بحث همین اصل را رعایت نموده و مخالفین فکری خود را با الفاظی چون تنگ نظر ، د ا ع ش ی و................داوری نمایند. دستور صریح قرآن است که لم تقولون ما لا تفعلون با تشکر

    • بدون‌نام

      07 بهمن 1396 - 05:39

      اینکه ما داوری می کنیم ریشه در تربیت خانوادگی، آموزش و پرورش، فرهنگ سیاسی و روابط اجتماعی ما دارد. در جائی که بهائی به انتقاد و اعتراض مسالمت آمیز داده نمی شود و انسانها باید در پستوی خانه ها و در اجتماعات خصوصی خود به این امور بپردازندو کسی قادر به پیگیری مشکلات خود نمی باشد به ایجا ختم می شود که انسانهاهمواره معترض بوده و نسبت به اعمال دیگران نظر بدهند. اما در جائیکه تمام امور از کانالهای خودشان پیگیری و حل و فصل می شوند کسی نیازی به بیان اعتراضات و انتقادات در فضاهای غیر مربوط نخواهد کرد و می داند که کسانی پیگیر این مشکلات هستند و قطعا به نتیجه خواهند رسید. داوریهای ما اگر از نظر روانشناسی و جامعه شناسی بررسی شوند قطعا ناشی از عقده های فروخورده ای هستند که اگر روزی درمان می شدند ما بجای اینهمه قضاوت و داوری در مورد دیگران اندکی به خودمان می پرداختیم و اینگونه که هستیم نمی شدیم. پس بدانیم که داوری کردن و قضاوت در مورد دیگران خود یک بیماری نیست بلکه علائم بیماریهای دیگری است که کسی در پی درمان آنها نبوده است و امروزه هم فراموش نموده ایم. موفق باشید مرادی