گاهی که با خود میاندیشم، البته خدایا ناشکری نشه، برکت اندیشه برایم درد و نیش میشود؛ خدایا کی ما نیز مانند ملاحده ملاعین رسم همزیستی بیاموزیم و با یکدیگر در نیاویزیم؟ چرا سهم من از این پنج روزه عمر که ماهیتی کیفرگونه دارد، خاورمیانهای است که کوره فقر و جهل و تعصب است؟! خاورمیانهای که بستر فعال شدن بدیهای نهفته در درون آدمی است و نفتش آتش غضب و شهوت را شعله ورتر میسازد! خدایا مرنج، اما زندگی آلوده به تنفر و تعصب، ارزش زیستن را ندارد و چشم و گوشی که هر روز انبوهی اندوه و انبانی زهر و مرارت به درون حوالت کنند، نداشتنشان هزار بار به داشتن میارزد؛ پروردگارا از تو نمینالم به تو و درگاه تو مینالم، خروشیدن و جوشیدنم نه از تو، بلکه به تو است که سعدی فرمود:
به داور خروش ای خداوند هوش نه از دست داور بر آور خروش!
خدایا اگر از جود خویش وجودم بخشیدی، چرا وجودم بلای جانم شده و چرا در زندگی من جغرافیا با فلسفه، ستیزان و تاریخ از اخلاق گریزان و زیستشناسی از جامعهشناسی نالان است؟! خدایا هستم اما پستم، زندهام اما وا زدهام، ساختهام اما سوختهام، ماندهام اما درماندهام؛ خدایا هویتم آفت حریتم، زبانم بلای جانم و نمازم خزان نازم شده است و روح بیفتوحم خسته و در هم شکسته، بر میلههای تن فیزیکیام سر میکوبد و خاک متافیزیک را با مژگانش میروبد بلکه مفری و مقری بیابد، اما دریغا که مرگ نیز التماس ما را به پشیزی نمیخرد و از قبول ما حظی نمیبرد!!
نظرات
احمد
26 اسفند 1393 - 06:30استاد بزرگوار متن بسیار شیوای از جهات مختلف بود اما من نیز مانده ام در کار روزگارمان که این همه چه علت دارد آن هم در میان ملتی که سرچشمه عظیمی از معرفت اخلاق و علوم مختلف (قران و سنت ) را در اختیار دارد آیا چه چیز نسبت به نسلهای گذشته کمتر داریم که اینچنین به قهقرا میرویم شاید سخن بزرگواری که می فرماید قران را ابتدا در قلبتان حاکم کنید تا در اجتماع شما نیز تاثیرات مثبت خود را بروز دهد