جلیل بهرامی‌نیا*

اجتماعی زیستن ، گو اینکه شرط لازم برای شکوفایی و پویایی کثیری از فضایل اخلاقی همچون عدالت ، حق طلبی ، مدارا ، احسان ، ایثار ، ظلم ستیزی و ... است ، اما کارکرد معکوس نیز دارد و امکان آلودگی به پاره ای رذایل انسان سوز و ویرانگر را هم فراهم می سازد؛ خطر خیزی این جنبه تا بدان جاست که به بیان قرآن ، اصالت در آن با زیان‌دیدگی است و دشواری های دین زُدای آن،بخش بزرگی از آدمیان را بازنده و زیانکار می سازد :« و ان کثیرا من الخلطاء لیبغی بعضهم علی بعض »؛
از این رو ، خیرخواهان بشر در پرتو درک واقعیت تعامل فرهنگ و ساختار اجتماع ، وجود بستر اجتماعی مناسب و سلامت فضای جامعه را یکی از اصلی ترین شروط ثمردهی فعالیت های اخلاقی و تربیتی ، شناخته و شناسانده اند ؛ در فضایی که بی توجه به ضرورت ترکیب نظام سیاسی از ترکیب اجتماع و بر خلاف عرف سیاسی و قانون اساسی ، هویت ملی و شرط بهره‌مندی از فرصت ها و امکانات کشور ، عملا در انحصار دارندگان یک مولفه از مولفه های متنوع فرهنگ مملکت درآید و اقوام و مذاهب فاقد مذهب رسمی ، عملا برخورداری خویش را در تعلق یا تظاهر به هویت رسمی ببینند ، پیش از هر چیز قانون اساسی از جامعیت تهی می شود و واژه ملت از کلیت فراگیر خود خارج شده و به آن بخش خاص جامعه تقلیل می یابد و سپس ، دارندگان هویت های متفاوت ، در چشم حاکمان ، بیگانه و خطرناک و مستحق مهار و طرد جلوه می کنند و اعتراض طبیعی آنان برای بهره مندی از امکانات مشاع و حقوق اجتماعی ، نقض امنیت ملی و تهدیدی بر ضد یکپارچگی ، تحلیل و تبلیغ می شود و از قضا، منشا محدودیت ها و محرومیت های جمعیت چندین میلیونی ایرانیانِ اهل سنت را در همین نگرش نامناسب نسبت به حضور آنان در ساختار سیاسی باید جستجو کرد ؛ نگرشی که تاریخ را نه برای عبرت‌، بلکه برای انتقام ، مطالعه و تفسیر می کند , جامعه شناسی را به تأدیب تاریخ وا می دارد و حضور در سطوح مختلف قدرت را عملا به وانهادن نظری یا عملی هویت های غیر رسمی مشروط می سازد و با این کار از طریق الزام به گونه ای استحاله و تظاهر ، زمینه ساز مؤثر پیدایش یک بحران اخلاقی در میان صاحبان هویت های متفاوت می شود که علائم بالینی آن به خوبی در مناطق قومی ایران مشهود است و بخشی از آن نیز به ویژه در فصول انتخابات ، در گفته ها و نوشته های مربوط به وعده ها یا مطالبات بازتاب می یابد .تقسیم حقوق و فرصت های اجتماعی از روی نوع هویت قومی و فرهنگی،هم منشأ غیر اخلاقی دارد و هم پیامدهای غیراخلاقی از جمله:ترس،تظاهر، دورویی،ناامیدی،تنفر از خود و . . . و در هر دو حالت،محکوم است؛ بیانیه مهندس موسوی درباره حقوق اقوام ایرانی و اشارت رندانه آن عزیز به آیه مورد استناد شعوبیه دالّ بر یکسانی اقوام ونیز وجود تبعیض منزلتی ، فرهنگی و سیاسی در میان اقوام ، نوید بخش احیای نگرش انسانی سید محمد خاتمی و نشانگر بقای گرایش مشاع دانستن حکومت و درک ضرورت پلورالیستیک بودن نظام سیاسی به تبع تنوع نظام اجتماعی ، در میان بزرگان کشور است که مبنا و معنابخش امید نخبگان و توده های مناطق قومی به تحولات و جناح های داخلی است و همین است که بخش بزرگی از متفکران و فعالان این مناطق را دلبسته اندیشه کرامت آمیز مهندس موسوی ساخته و انگیزه ای در آنان ایجاد کرده است که به الزام اخلاق و با امیدواری ، به خیل همراهان « دولت امید » بپیوندند تا با کمک به برقراری دولت مدافع کرامت بشر و متعهد به تامین برابری فرصت ها و بازسازی منزلت اقوام ، یکی از اصلی ترین موانع رشد اخلاقی و ترقی معنوی شهروندان ایران را تضعیف یا رفع نمایند.

-این مطلب در سایت قلم‌نیوز نیز درج گردیده است-

*از فعالان کرد و اهل سنت