• در رابطه با حقوق بشر وقتی به سه واژه‌ای که با حرف «م» شروع می‌شوند اشاره می‌کنید، دقیقاً منظورتان چیست؟ 

گاهی برای نشان دادن ابعاد حقوق بشر یعنی مفهوم، محتوا و مقام یا جایگاه به این واژه‌ها اشاره می‌کنم. 

«مفهوم» یک خصلت جهانی است، زیرا ما از حقوق بشر به عنوان حقوق مردم صحبت می‌کنیم همه‌ مردم؛ اما دقیقاً منظورمان چیست؟ آیا ما واقعاً می‌توانیم از خود حقوق بشر محافظت کنیم؟ کدام کشور این کار را انجام می‌دهد؟ متأسفانه حقیقت برعکس است؛ زیرا دولت‌ها از گفتمان حقوق بشر به‌عنوان سلاحی علیه یکدیگر استفاده می‌کنند تا سیاست‌های استبدادی خود را اعمال کنند، نه به‌عنوان اصول جهانی که سیاست‌های عمومی برای حفاظت از کرامت انسان‌ها بر اساس آن بنا می‌شود. 

«محتوا» به تمام آن‌چه که این حقوق با خود می‌آورد اشاره دارد و در اینجا باید بپذیریم که هنوز با هدف مورد نظر فاصله داریم و حقوق‌بشر همچنان در سیاست‌های عمومی غایب است. 

«مُقام یا جایگاه» موضوع اجرای اصول حقوق‌بشر در محل و میزان برخورداری افراد ذینفع از این حقوق را مطرح می‌کند. حقوق‌بشر برای کسانی که در قاهره، کراچی یا لاگوس در فقر شدید و دایم به سر می‌برند، چه معنایی دارد؟ آیا این حقوق به بهبود شرایط زندگی آنها کمک کرده است؟ 

  • دولت در حمایت از حقوق بشر چه نقشی باید ایفا کند؟ 

آنچه من در همه‌ی کشورها متوجه می‌شوم این است که دولت از حقوق شهروندان خود، یعنی افرادی که به طور قانونی در قلمرو خود ساکن هستند، محافظت می‌کند نه از حقوق انسان‌ها به طور کلی. به همین دلیل، برای مثال، پناهندگان و کارگران مهاجر از حقوقی که توسط اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر link is external  به آنها اعطا شده است محروم می‌مانند. در مورد حقوق شهروندان و ساکنان قانونی، این دولت‌ها هستند که آن را تعیین و دائماً بازبینی می‌کنند. همچنین این دولت‌ها هستند که تصمیم می‌گیرند با سایر کشورها مذاکره کنند، معاهدات بین‌المللی مربوطه را تصویب یا نادیده بگیرند و شرایط و محدوده حمایت از حقوق افراد تحت صلاحیت خود را تعیین کنند. 

حوزه‌ی حقوق بشر کاملاً تحت اختیار دولت است و حقوق بین‌الملل مدعی نیست که می‌تواند دولت‌ها را به انجام کاری مجبور کند. سازمان ملل متحد و کلیه‌ی نهاد‌های بین‌المللی از اعضای دولت‌ها تشکیل شده‌اند و توسط آنها اداره می‌شوند. بنابراین، این سازمان‌ها فقط می‌توانند طبق خواسته‌ی دولت‌ها و شرایط دیکته‌شده از سوی آنها کار کنند. 

این عمل انجام شده بدون شک با سطح فعلی توسعه انسانی مطابقت دارد، اما برای حمایت از حقوق بشر مفید نیست. من در خودتنظیمی اعمال شده توسط دولت‌ها تناقض می‌بینم؛ زیرا قرار است حقوق اساسی خارج از کنترل و مانورهای دولت باشد. 

  • پس چگونه می‌توان حقوق بشر را رعایت کرد؟ 

من نمی‌گویم که ما نیازی به حقوق بشر نداریم یا نمی‌توان به این حقوق دست یافت. من می‌خواهم بر لزوم داشتن یک ایده‌ی روشن در مورد ریشه‌های حقوق بشر و چگونگی تعیین معنای این حقوق و نحوه‌ی اعمال آنها تأکید کنم. 

به نظر من، حقوق بشر ابتدا باید توسط افرادی که آن را به رسمیت می‌شناسند و در عمل به کار می‌برند، تعریف شود و نباید به قدرت‌های استعماری سابق واگذار شود تا آن را بر مستعمرات قدیمی خود تحمیل کنند و نباید به نمایندگان دوران پسااستعمار یا بوروکرات‌های بین‌المللی سپرده شود. 

از سوی دیگر استانداردهای حقوق بشر باید از طریق مراحل زمینه‌ای، واقع‌بینانه و متناسب با نیازها و منابع جوامع مربوطه اجرا شود نه از طریق قوانین پر سر و صدایی که در جلسات بی‌ثمر سازمان‌های بین‌المللی یا کنفرانس‌های دیپلماتیک یا دانشگاهی تصویب می‌شود. 

سوم این که راهبردهای اجرا باید از نزدیک با زمینه مرتبط باشد و همیشه تحت کنترل افراد مرتبط با این حقوق باشد. 

  • آیا می‌توانید در این مورد مثالی بیاورید؟ 

مثلاً اگر بخواهم با ختنه‌ی زنان در سودان مبارزه کنم، نخواهم توانست با صدور بیانیه‌ای در ژنو این کار را انجام دهم حتی بر اساس قانونی که توسط دولت سودان وضع شده است این کار شدنی نیست. من باید تلاش کنم تا ذهنیت‌ها را در سطح اجتماعی تغییر دهم این تنها راه‌حل است.

در سال١٩٤٦ یعنی سالی که من متولد شدم، مقامات بریتانیا این قانون جنایی را در سودان اصلاح کردند و برای ختنه‌ی زن دو سال حبس تعیین کردند. من اکنون٧٧ سال سن دارم و هنوز بیش بیش از٩٠ درصد جمعیت سودان زنان را ختنه می‌کنند. تا جایی که من می دانم در این زمینه هیچ کس به دادگاه کشیده نشده است. این امر در مورد جرایم ناموسی هم صدق می‌کند و بدیهی است که باید در این دو حوزه تغییر ایجاد کرد. 

  • بهترین راه برای ایجاد تغییر چیست؟ 

ما باید از خفقان ایده‌های بوروکراتیک رها شویم تا به تخیلات مردم الهام بخشیم و تغییر را به پیش ببریم. گاهی اوقات افراد از ایجاد تغییر امتناع می‌ورزند؛ زیرا فکر می‌کنند که غیرممکن است اما آنها در اشتباهند. در نظر بگیرید که جنبش حمایت از همجنس‌گرایان به خاطر عزم خود برای تغییر وضعیت به موفقیت‌هایی دست یافته است. هنگامی که در سال ١٩٩٥ به آتلانتا، جورجیا، در ایالات متحده نقل مکان کردم تا در آنجا زندگی کنم (در ایالات متحده، قانون خانواده به ایالت‌ها مربوط می‌شود، نه نظام فدرال)، لواط جرمی بود که مجازات حبس را در پی داشت؛ اما در سال ٢٠١٥، ازدواج همجنس‌گرایان به یک حق قانونی تبدیل شد. 

وقتی به شتاب این تغییرات فکر می‌کنیم، لازم نیست با تغییر قانون شروع کنیم. این دگرگونی در سطوح فرهنگی و اجتماعی در جوامع است که نیروی محرکه تغییر را تشکیل می‌دهد نه نتیجه آن. 

  • وقتی می‌گویید فرهنگ حقوق‌بشر می‌تواند از طریق گفتمان داخلی و گفت‌وگوی بینا فرهنگی ترویج شود، دقیقاً منظورتان چیست؟ 

وقتی در مورد فرهنگ حقوق بشر صحبت می‌کنم، به ارزش‌هایی اشاره می‌کنم که از زمان اجتماعی شدن در مرحله‌ی کودکی با آنها تلقین شده‌ایم و در طول زندگی‌مان به تقویت آن‌ها ادامه می‌دهیم. این ارزش‌ها احترام و حمایت از حقوق دیگران را تسهیل می‌کنند، حتی زمانی که این حقوق با همان شرایط تعریف نشده باشند. در انسان و در چارچوب همه‌ی جوامع بشری، گرایش به احترام به کرامت دیگران و تلاش برای هماهنگی جمعی، همزیستی و وابستگی متقابل وجود دارد. 

به نظر من، همه‌ی این ارزش‌ها همان ارزش‌های بنیادین حقوق‌بشر هستند، هرچند فی نفسه در گفتمان‌های جریان اصلی وجود ندارند. از دهه‌ی هشتاد قرن گذشته، من بر لزوم استقرار فرهنگ حقوق‌بشر در هر جامعه، به عنوان نقطه شروعی برای تعمیق و توسعه‌ی اجماع بین‌المللی در چارچوب فرهنگ‌ها، و همچنین گفت‌وگوی بین فرهنگ‌ها تأکید کرده‌ام. این همان چیزی است که در کتابی با عنوان «حقوق بشر در دیدگاه چند فرهنگی: جستجویی برای اجماع» که در سال ١٩٩٢ تحت نظارت من منتشر شده آمده است. 

  • در سطح شخصی، ارتباط شما با حقوق بشر از منظر اسلام چگونه بود؟ 

در دهه‌ی شصت قرن گذشته که درگیری داخلی بین دین من – اسلام - و مخالفت من با شریعت به وجود آمد، این سعادت را داشتم که با استاد محمود محمد طه آشنا شوم. تفاسیر او از اسلام را بدیع یافتم و مرا ترغیب کرد که باورهای دینی خود را با تعهدی مع به حمایت از حقوق‌بشر داشتم آشتی دهم. 

پروفسور طه از مهندسان و مصلحان سودانی در زمینه‌ی تصوف اسلامی بود. او در دهه‌ی چهل قرن گذشته در مبارزات استقلال سودان شرکت کرد و در دوران حکومت استعماری انگلیس و مصر به دلیل عقاید سیاسی خود به زندان افتاد. او حزب جمهوری‌خواه را تأسیس و رهبری کرد؛ حزبی که برای استقرار یک جمهوری دموکراتیک در سودان مبارزه می‌کرد. استاد طه پس از گذراندن مدت طولانی در زندان و به دنبال آن دوره‌ای که مشغول فراگیری علوم دینی بود، در  سال ١٩٥١ با تفسیری اصلاح‌طلبانه از اسلام بازگشت. 

پس از اعدام غم‌انگیز طاها در  سال ١٩٨٥و سرکوب جنبش اصلاح‌طلبانه او در سودان، وطنم را به قصد تبعیدگاه ترک کردم؛ اما در تعمیق تفکر شخصی و به کارگیری روش اصلاح‌طلبی که توسط استادم ایجاد شده بود، تلاش کردم تا از او الگو بگیرم. 

  • آیا می‌توانید در مورد پروژه‌ی خود «آینده‌ی شریعت» بگویید؟ 

پروژه‌ی «آینده‌ی شریعت» چندین موضوع را گرد هم می‌آورد که در تحقیقات دانشگاهی و در حمایت از تغییرات اجتماعی به آنها پرداخته‌ام. تفکر من در مورد این مسائل در دهه‌ی شصت قرن گذشته و از زمان تحصیلم در رشته‌ی حقوق، تکامل یافته است. با توجه به مسیر اصلاح‌طلبانه اسلام و معارف اسلامی، من آمده‌ام تا تعهد خود را به دفاع از مفهوم دولت سکولار از منظر اسلامی با اعتقاد دینی خود تطبیق دهم، همانطور که قبلاً در دفاع از حقوق بشر انجام دادم. 

من از طریق یک وب‌سایت و وبلاگ، خواستار یک بحث عمومی جهانی درباره ایده‌های کتابم «اسلام و دولت سکولار» شده‌ام. این کتاب در  سال ٢٠٠٨ منتشر شد. 

من متقاعد شده‌ام که مفهوم حقوق‌بشر و شهروندی به اصول اسلام نزدیک‌تر است تا آنچه برخی به عنوان شریعت به نمایندگی از یک دولت اسلامی ادعایی مطرح می‌کنند. من در این کتاب ادله‌ی اسلام را به نفع جدایی دین اسلام از حکومت و تنظیم روابط بین اسلام و مسائل سیاسی ارائه می‌کنم.

من همچنین نشان می‌دهم که تحمیل شریعت توسط دولت، با تأکید قرآن بر پذیرش داوطلبانه اسلام شدیداً تناقض دارد. تقوای فردی را می‌توان با هویت دینی جمعی تطبیق داد: برای مسلمان بودن با عقیده و انتخاب آزاد که تنها راه مسلمان واقعی بودن است، من خواهان ایجاد دولتی سکولار هستم که از نظر دینی بی‌طرف باشد و در عین حال فعالیت‌های واقعی دینی را ترویج کند.

مهم‌ترین نشانه‌های تفکر اعتدالی مورد نظر من 

تفکر اعتدالی من بین مذهبیان تنگ‌نظر و مدعیان ولنگاری و لامذهبی افراطی قرار دارد. 

بین پیروان تصوف هر چند انحرافی و بدعی باشند و دشمنان تصوف اگرچه ملتزم و پیرو باشند. 

بین حامیان ارتباط بدون ضابطه با جهان و بین خودسانسوری بدون دلیل. 

بین کسانی که عقل را حکم قرار می‌دهند، اگر چه با نص قاطع مخالف باشد و بین کسانی که بر عقل سرپوش می‌گذارند حتی در فهم نص. 

بین کسانی که میراث گذشته را مقدس می‌دانند، اگر چه کاستی‌های آن هم ظاهر شود و بین کسانی که میراث گذشته را باطل می‌دانند اگر چه نشانه‌های هدایت هم در آن هویدا باشد. 

بین کسانی که به حساب تربیت در سیاست غرق می‌شوند و بین کسانی که با ادعای تربیت، سیاست را به طور کلی کنار می‌گذارند. 

بین کسانی که می‌خواهند میوه را پیش از رسیدن آن بچینند و کسانی که از آن غالفند تا زمانی که رسیده در دست دیگری می‌افتد. 

بین کسانی که در زمان حال غرق هستند و از آینده غافلند و کسانی که بیش از حد آینده را پیش‌بینی می‌کنند گویی مانند یک کتاب در برابرشان قرار دارد. 

بین کسانی که شیوه‌های تنظیمی و سازمانی را مقدس می‌شمارند و چون بت می‌پرستند و کسانی که هیچ گونه کار تنظیمی را بر نمی‌تابند گویی دانه‌های پراکنده‌ی تسبیح هستند. 

بین کسانی که در اطاعت از شیخ و مرشد غلو می‌کنند و خود را چون مرده‌ای در دست مرده‌شوی می‌دانند و کسانی که در آزادی‌ زیاده‌روی می‌کنند گویی عضوی در جماعت نیستند. 

بین حامیان جهانی‌ شدن بدون مراعات شرایط و جزئیات منطقه‌ای و بین حامیان منطقه‌ای بدون کمترین ارتباط با حرکت جهانی. 

بین کسانی که بسیار خوشبین هستند و خطرات و موانع را نادیده می‌گیرند و بین کسانی که بسیار بدبین هستند و جز تاریکی چیزی نمی‌بینند و انتظار سپیده‌دم ندارند. 

بین کسانی که در تحریم غلو می‌کنند گویی در دنیا حلالی وجود ندارد و کسانی که در حلال‌ها غلو می‌کنند گویی در دنیا هیچ چیز حرام نیست.

بین کسانی که الهام را به طور مطلق انکار می‌کنند و وجود و تأثیرش را نمی‌پذیرند و کسانی که زیادی به آن توجه می‌کنند تا جایی که آن را یکی از دلایل شرعی می‌دانند. 

بین کسانی که سختگیر هستند حتی در فروع و جزئیات و کسانی که آسانگیر هستند حتی در اصول و کلیات. 

بین آرمانگرایانی که کمتر به واقعیت توجه می‌کنند و واقع‌گرایانی که به آرمان باور ندارند. 

بین حامیان فلسفه‌ی لیبرالی که فرد را به حساب جامعه فربه می‌کنند و بین حامیان فلسفه‌ی جمع‌گرایانه‌ی مارکس که جامعه را به حساب فرد ارج می‌نهند. 

بین حامیان ثبات هر چند در وسایل و ابزار باشد و بین حامیان تغییر هر چند در اصول و مقاصد. 

بین نوگرایی و اجتهاد حتی در اصول و قطعیات دین و بین حامیان تقلید و دشمنان اجتهاد حتی در مسائلی جزئی. 

بین کسانی که نصوص ثابت را به بهانه مراعات مقاصد شریعت نادیده می‌گیرند و کسانی که با نام مراعات نصوص ثابت مقاصد کلی شریعت را نادیده می‌گیرند. 

بین حامیان غلو در تکفیر تا جایی که همه مسلمانان دیندار را کافر می‌دانند و کسانی که در این زمینه سهل انگارند اگر چه با مرتدان آشکار.