سرویس دین و دعوت
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
مقدمه
یکی از ویژگیهای دین اسلام «جهانی بودن دین» آن است. جهانی بودن دین اسلام ناشی از خاصیت ذاتی آن و اهتمام این دین به مسائل و موضوعاتی است که اختصاص به زمان و مکان و افراد خاصی ندارد و متعلق به همهی انسآنها در هر زمان و مکانی است؛ زیرا خداوندی منشاء دین اسلام است که خالق و مالک و نگهدارندهی زمین و آسمان و همهی انسآنها است و علم و دانایی او را چیزی به نام زمان و مکان محدود نمیکند. دین اسلام را پروردگاری ارسال فرموده است که بنیان نهادن آن نه بهخاطر نیاز او بلکه به جهت هدایت و رهنمایی و رشد و کمال بندگانش است و چون موافق با طبیعت و فطرت انسانهاست با رغبتی خاص و کمال میل و بدون هیچ مکر و حیله و یا برنامهای از پیش تعیین شده، به آن میگروند.
گروندگان و معتقدان به اسلام هم، نژادی خاص و یا قشر و طبقهای ویژه در پارهای از مناطق جغرافیایی نیستند، بلکه از هر نژاد، زبان، قشر و طبقهای از اجتماع و در سرتاسر عالَم از زن و مرد و پیر و جوان و ... افرادی به قرآن - به عنوان کلام خدا- و به محمد(ص) - به عنوان برگزیده و فرستادهی او- ایمان آوردهاند و هر روز بر تعداد آنها هم افزوده میشود. در جهان امروز اصطلاحی مشابه «جهانی بودن اسلام» به نام «جهانی شدن» وجود دارد. ذکر مقدمهی فوق تنها بدین جهت بود که شناختی کلی از جهانی بودن اسلام حاصل نماییم و سپس به توضیحات مفصلی در مورد جهانی شدن از جمله تعریف، ابعاد و پیامدهای مثبت و منفی آن خواهیم پرداخت. در پایان تفاوتهای جهانی بودن اسلام و جهانی شدن را گویاتر بیان خواهیم کرد.
***
«جهانی شدن»، معادل کلمهی انگلیسی (globalization) بوده، و از آن تعاریف گوناگون و حتی متضاد و متناقضی ارائه شده است، از جمله:
1ـ عدهای «جهانی شدن» را به معنای «بین المللی شدن» میدانند که حاکی از افزایش تعامل و وابستگی متقابل میان مردم کشورهای گوناگون دنیاست.
2ـ افرادی دیگر «جهانی شدن» را معادل «آزادسازی» میدانند؛ یعنی در دنیای جهانی شده! موانع کنترل کننده برای انتقال منابع و ثروتها میان کشورها، وجود نخواهد داشت و یا به حداقل خود خواهد رسید.
3ـ سومین تعریف یا برداشت از «جهانی شدن»، «جهانگستری» (universalization) است؛ یعنی اشخاص و پدیدههای فرهنگی بیشتری در مقایسه با دورانهای دیگر در تمام مناطق قابل سکونت کرهی زمین، پخش شدهاند.
4ـ جهارمین تعریف «جهانی شدن»، «غربی سازی» است؛ یعنی هدف «جهانی شدن» یکسان سازی همهی دنیا به شکل غربی و مدرن، به ویژه آمریکایی است که معنای قدیمی و کلاسیک «امپریالیسم» را به ذهن متبادر میکند.
5ـ پنجمین تعریف از «جهانی شدن» به معنای «قلمروزدایی» است؛ یعنی وضعیتی که در آن جغرافیای اجتماعی تنها محدود و مربوط به یک قلمرو یا سرزمین نیست، بلکه وضعیتی است که در آن زمان بر مکان غلبه پیدا میکند؛ یعنی انسآنها از طریق وسایل و امکانات ارتباطی در کمترین زمان و در دورترین نقاط روی زمین با هم تماس و رابطه برقرار میکنند، گویی که دیگر مرزی در کار نیست و کرهی زمین، همچون دهکدهای کوچک گردیده است.
در برابر پدیدهی «جهانی شدن» دو واکنش بسیار افراطی و یک واکنش متوسط و میانی وجود دارد، که مختصراً آنها را توضیح میدهیم:
الف) افرادی که شاید بتوان آنان را «جهانگرایان» نامید، ادعا میکنند که زندگی و روابط اجتماعی در دوران معاصر کاملاً «جهانی شده» است و جهانی شدن را مهمترین واقعیت تاریخ معاصر میدانند.
ب) برعکس، افرادی هم که میتوان آنها را شکّاکان افراطی نامید، هر نوع عقیدهای مربوط به «جهانی شدن» را رد میکنند و آن را یک جنجال تبلیغاتی از سوی برخی روزنامهنگاران، سیاستمداران و صاحبان شرکتهای چند ملیتی میدانند و اسطورهای بیش نیست.
ج) میان این دو قطب افراطی برخی هم جهانی شدن را روندی مهم در نظر میگیرند که در کنار سایر تحولات وجود دارد و فاصلهی زیادی تا کامل شدن دارد. پدیدهای که هم عواقب و پیامدهای منفی دارد و هم میتواند پیامدهای مثبت داشته باشد.
پیشینهی جهانی شدن
در رابطه با پیشینهی «جهانی شدن» باید گفت که اگر چه واژهی جهانی (global) بیش از چهارصد سال قدمت دارد، اما اصطلاحاتی نظیر (globalization) و (globalizing) از حدود سال 1960 میلادی رواج عام یافته است، فرهنگ «وبستر»، نخستین فرهنگ معتبری بود که در سال 1961 تعاریفی برای اصطلاحات (globalization) ، (globalise) ارایه داد و این مفهوم به تدریج وارد محافل علمی شد، ولی تا اوایل دههی هشتاد، اعتبار علمی چندانی نداشت. اولین مقاله توسط رابرتسون(جامعه شناس) با عنوان جهانی شدن در سال 1985 منتشر شد. هم اکنون تعداد مدخلهای مربوط به جهانی شدن در فهرست کتابخانهی کنگرهی ایالات متحد آمریکا چیزی حدود 1000 مدخل است؛ درحالی که در سال 1994 بیش از 34 مورد نبود.
ابعاد و جلوههای جهانی شدن
«جهانی شدن»، در سه سطح از روابط اجتماعی بیش از سایر سطوح بروز و ظهور داشته و نقطه تمرکز آن بودهاست:
الف) در عرصهی اقتصاد:
جهانی شدن در بُعد اقتصادی به دنبال ایجاد یک بازار آزاد اقتصادی است، به گونهای که کلیهی موانع و محدودیتهایی که در مقابل تجارت و حمل و نقل کالا و ارز وجود دارد باید از بین برود، چیزی که سازمان تجارت جهانی هم به دنبال آن است. استدلال آنها این است که مشتری باید راحت و آزاد باشد، از بین انواع کالاها، بهترین و ارزانترینها را انتخاب کند و به بهانهی تولیدات داخلی یا استقلال ملی، مجبور به خرید و انتخاب کالاها و خدمات نامرغوب و گرانقیمت نشود. کانون اصلی بیم و امیدهای مربوط به جهانی شدن اقتصاد، شرکتهای چند ملیتی یا فراملی هستند. شرکتهایی که منتقدان سرمایهداری آنها را محملی برای گسترش اعمال غیر انسانی و طاقتفرسای استثماری در سراسر جهان به حساب میآورند.
در اقتصاد جهانی شده، کالاها از حالت مادی به حالت نمادین در میآیند. مثلاً دادوستد اطلاعات، خدمات رایانهای، خدمات توریستی و کالا و خدمات نمادین که آنها را هم نمیتوان محدود و محصور کرد. مثلاً یک نفر در آمریکا نشسته و با یک تلفن کالایی را در اسیا خرید و فروش میکند. در اقتصاد جهانی شده، اقتصاد بهسوی فردی شدن و سلیقههای افراد در میآید و بخشهای پیشتاز در این فرایند، عبارتند از رسانههای گروهی، صنایع تفریحی و صنایع خدماتی و گردشگری. اقتصاد در دوران جهانی شدن، به مصرف گرایی روز افزون و افراطی تمایل دارد. مصرفگرایی به رفتارهایی اطلاق میشود که اشخاص با شور و اشتیاق زیاد، انواعی از کالاها را که موجب ارضای آنی و زودگذر میشوند بهدست میآورند و معمولاً به سرعت هم، آنها را دور میاندازند در این حالات ارضای تمایلات زودگذر به ویژه میل به چیزهای نو، سرگرمیها، خیالپردازی، مد و لذت از اهمیت زیادی برخوردارند و اساساً «خرید کردن» هستهی مرکزی آیین «مصرف گرایی» است.
ب) در عرصهی سیاست:
بر اثر فرایند جهانی شدن اقتصاد و رهایی و آزادی شرکتهای چند ملیتی از قید و بندهای حقوقی ـ سیاسی و گسترش عرصهی حقوق بینالملل و سست شدن و حتی پاره شدن مرزهای ملی در برابر بازار آزاد ارز و کالا، اقتدار و توان سیاسی دولتها هم برای کنترل و ادارهی امور خود از بین میرود.
عرصهها تصمیمگیری بر فراز دولتهای ملی در سطح جهانی رو به افزایش است: مانند تصمیمهای اتخاذ شده در سازمان ملل، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، سازمان تجارت جهانی و... که چنین تصمیماتی برای دولتهای ملی بالاجبار از اقتدارشان میکاهد. یکی دیگر از کانالهای تضعیف دولتهای ملی، تلاش برای حل معضلات زیستمحیطی است، مانند: گرم شدن لایهی «اُزُن»، انفجار جمعیت، بیماریهایی چون ایدز و ... که به تنهایی از توان هر دولتی – حتی در اوج قدرت هم - خارج است و نیازمند کمک و امداد بینالمللی و هماهنگی با سیاستهای جهانی است. گسترش تکنولوژی و فناوری ارتباطات که در اختیار افراد بیشتری قرار گرفته و تنها در دست دولتها و سیاستمداران نیست، مانند: تلفن، ماهواره، اینترنت و... که استفاده از وسایل و امکانات فوق، مرزهای ملی را آسیبپذیر و غیر قابل کنترل کرده است و به اعتبار و اقتدار سیاسی دولتها، آسیب میرساند. بنابراین، جامعهپذیر کردن افراد توسط حکومتها با مشکل روبرو شده است و در نتیجهی به خطر افتادن هنجارهای ملی و دینی در داخل کشورها، وحدت ملی و دینی هم تضعیف میگردد و حتی هویت ملی و دینی افراد و ملل هم در معرض خطر جدی است. بحث جامعهی مدنی و نهادهای مربوطه، مانند: سازمانهای غیر دولتی (N.G.O)، ترویج مباحث حقوق بشر، ترویج اندیشههای لیبرالی و دمکراسیخواهی نیز، تا اندازهای اقتدار مشروعیت سیاسی دولتها را با خطر روبرو کرده است. تمام موارد، بحرانی را بنام «بحران دولت» به وجود آورده است که بهصورت کاهش دخالت دولت و حتی تضعیف آن است، تا جایی که در قانون اساسی بسیاری از کشورها، حق اقامهی دعوی علیه دولت مطرح و موارد زیادی هم از طرح شکایت و اقامهی دعوی از طرف افراد مشاهده شده و دولتها نیز محکوم گردیدهاند. هماکنون بیشتر خدمات دولتی از طریق واگذاری به بخش خصوصی با انجام مناقصه و مزایده انجام میگیرد و نقش دولت در ارائهی خدمات رفاهی به حداقل ممکن رسیده است. دولت با شرکت در سازمانهای منطقهای و جهانی تا حدودی، زمینههای محدودیت حاکمیت خویش را فراهم کرده است؛ است دولتها به تنهایی نمیتوانند حافظ امنیت مردم خود باشند و این کارکردشان را هم از دست دادهاند و بهطور کلی استحکام رابطهی دولت و جامعه و ملت و سرزمین که از طریق سیاست مبتنی بر اعمال قدرت و نظم، ایجاد شده بود، به شدت زیر سؤال و در حال تضعیف است.
سه تعبیر نظری و دیدگاه برای توجیه این تحولات ناشی از جهانی شدن در عرصهی سیاست وجود دارد:
اول: یک نظام نوین جهانی و یا یک ساختار آزادی خواه در حال ظهور است که بر ناپدید شدن ابرقدرتها و ظهور خانوادهی ملل کاملاً متفاوت (اما با اتفاق نظر نسبی جهانی) دلالت دارد که در آن، دولت خاطی تنبیه و از دولت بیدفاع حمایت میشود.
دوم: بنابر تعبیر دوم، ایالات متحد آمریکا، در جنگ سرد پیروز شده و جهان تحت سلطهی یک نیروی مسلط و پیروز قرار گرفته است و جهانی شدن در راستای توسعه و تقویت و گسترش این روند میباشد.
سوم: در این دیدگاه اعتقاد به ظهور یک جهان چند قطبی وجود دارد که یک الگوی سیال و متفاوت از روابط بینالملل گذشته درحال تکوین است و مبین هرج و مرج زیاد و عدم قطعیت میباشد.
ج) در عرصهی فرهنگ:
منظور از فرهنگ، کلیت همتافته و به هم پیوستهایست از باورها، ارزشها، آرمانها، دانشها، هنرها و فنون، آداب و عادات جامعه که مشخص کنندهی ساخت و تحوّل کیفی زندگی هر ملتی است. فرهنگ نه تنها به ما کمک میکند که خودمان را تعریف کنیم، بلکه در حین حال وسیلهای است که آدمی از طریق آن شناخت خود از زندگی و نگرشهای مربوط به آن را مبادله میکند و تداوم و توسعه میبخشد.
در دوران «جهانی شدن» چون تجارب به راحتی به اطلاعات تبدیل میشوند و به جای کالاهای مادی، نمادها و نشانهها تولید میگردند، تبادل فرهنگی و ارتباطات جوامع با هم بسیار تسهیل میگردد. مهاجرت ورسانهها (به صورت مکتوب یا تصویری) عامل اصلی تبادل فرهنگی بین جوامع میشوند.
پلورالیسم(کثرت گرایی) فکری، دینی و فرهنگی از پایههای اصلی «جهانی شدن فرهنگ» هستند؛ چون ایجاد ارتباطات وتبادل بین فرهنگها به راحتی صورت میگیرد، فرهنگها از حالت خاص و یکدست، به سوی ناخالصی گرایش پیدا میکنند و عناصری از فرهنگهای دیگر، در هر فرهنگی دیده میشوند. افرادی که هنوز نتوانستهاند هویت خویش را با فرهنگ بومی خویش بنمایانند، دچار بحران هویت خواهند شد؛ زیرا نه فرهنگ خویش را به درستی شناختهاند و نه آن را درونی نمودهاند. جوامعی که فرهنگی سست و نفوذپذیر دارند، به دلیل هجوم فرهنگهای دیگر و احتمالاً قدرت تأثیرگذاری زیاد فرهنگهای جدید و تأثیرپذیری فرهنگ خودشان دچار یک نوع استحالهی فرهنگی و در نهایت از خود بیگانگی فرهنگی خواهند شد.
عواقب و پیامدهای جهانی شدن
اگر چه تأثیرات جهانی شدن را در مهمترین عرصههای جامعه یعنی: اقتصاد، سیاست و فرهنگ به گونهای بسیار مختصر و کوتاه بررسی کردیم، اما در اینجا به عنوان نتیجهگیری کلی و نهایی به عواقب و پیامدهای جهانی شدن اشارهی دیگری خواهیم داشت.
الف) عواقب و پیامدهای مثبت:
1. زمینهسازی برای دسترسی بیشتر به دانش و آگاهی از طریق اینترنت و ماهواره که دانش و آگهی هم یکی از عوامل قدرت است.
2. سرعت بخشیدن به تحرک اجتماعی و تقویت طبقهی متوسط در جوامع در حال توسعه؛ گروههای بزرگی از مردم کشورهایی که زمانی عقبمانده و فقیر بودند، از طریق تحصیل فرزندانشان و یا فرصتهای جدید شغلی و ... همچنین مهاجرتهای بسیار گسترده و روزافزون از کشورهای جهان سوم به کشورهای توسعه یافته و پیشرفتهی اروپا و آمریکا، توانستهاند تا حدودی خود را بالا بکشند و به طبقهی متوسط پانهند.
3. تسهیل و ارزان شدن ارتباطات اجتماعی؛ طبق «گزارش توسعهی انسانی» در سال 1997 بین سالهای 1920 تا 1990 هزینهی حمل و نقل دریایی دو سوم کاهش یافته است، بین سالهای 1960 تا 1990 هزینهی حمل و نقل شرکتهای هوایی به میزان60 درصد در هر مایل کاهش داشته است و همزمان هزینهی یک تماس تلفنی بین سالهای 1970 تا 1990 ، 90% کاهش نشان میدهد، هم اکنون میلیونها نفر به اینترنت دسترسی دارند و تعداد استفادهکنندگان آن هر ساله 2 برابر میشود، در نتیجه دیوارهایی که مردم را از هم جدا میکرد، هم اکنون در حال فروریختن هستند.
4. زمینهها و فرصتهای بیشتری برای اینکه مردم دنیا از هر نظر، همدیگر را بهتر بشناسند و با هم به تبادل فکری و فرهنگی بپردازند، فراهم شده است.
5. «جهانی شدن»، موضوعاتی چون حاکمیت، قانون، پاسخگویی حاکمان، حقوق بشر، دفاع از حقوق اقشار مظلوم، همانند زنان و کودکان را با هر انگیزه و نیتی که در پشت این قضایا باشد، ترویج نموده و گسترش داده است.
6. جهانی شدن، این امکان را به انسانها میدهد که همدردی و شفقت خویش را در وقت بلایای طبیعی چون سیل، زلزله و ... و یا حوادث معلول فعالیتهای انسانها مانند جنگ و... نسبت به هم ابراز دارند.
7. زمینه را برای آگاهی جهانی از خشونت و ظلم و استبداد حکومتهای خودکامهای که مردم خویش را بیرحمانه به بند میکشند و هر صدای مخالفی را در گلو خفه میکنند، فراهم آورده است. امروز در دنیای بههم پیوسته نمیتوان از گوشهای از جهان و به بهانهی مصالح ملی و استقلال کشور، عدالت و آزادی را به بند کشید. زیرا وسایلی در دسترس مردم قرار گرفته، که فریاد مظلومیت خویش و جلوههای جنایت حاکمان مستبد را به گوش جهانیان خواهند رساند.
8. مردم کشورهای توسعه نیافته که معمولاً حاکمان مستبد و دیکتاتور دارند از طریق وسایل و امکانات ارزان و قابل دسترسی چون ماهواره و اینترنت و مطبوعات، شیوههای مبارزات آزادیخواهانهی سایر ملل جهان را میبینند؛ تاریخ مبارزات و چگونگی تغییر و تحول آنها را میخوانند و از آنان الگو میگیرند و جور دیگری میبینند.
9. در دسترس بودن و تقریباً ارزان قیمت بودن وسایل مسافرتی و در بعضی موارد سهلالورود بودن و انعطافپذیری مرزها و همچنین نیاز بعضی از کشورهای توسعه یافته به نیروی انسانی از کشورهای دیگر و بسته بودن فضای دگراندیشی در بسیاری از کشورهای جهان سوم موجب مهاجرت قانونی و غیر قانونی عدهی زیادی از جوانان و روشنفکران از سرزمین خود به سرزمینهای دیگر شده است. اگرچه عدهی زیادی در فرهنگ بومی و مسلط کشورهای مهاجرپذیر هضم میشوند، اما عدهی دیگری هم هویت خویش را در مقابل حضور دیگری تعریف میکنند و به باز تولید هویت ملی و دینی خود میپردازند و در صورت مقداری تقویت بنیه و روابط عاطفی از داخل سرزمین خویش به معرفی فرهنگ و دینشان میپردازند.
10. چون در اثر جهانی شدن دنیا به صورت یک جامعهی به هم پیوسته و شبکهای درآمده است، احساس بیتفاوتی را در بسیاری از کشورهای قدرتمند و ثروتمند، با نیات و انگیزههای متفاوت و بیشتر سیاسی و اقتصادی از بین برده است، و آنان را مجبور به پارهای از اقدامات نموده است؛ از جمله بدین معنی که اگر در یک کشور رویدادی رخ دهد، در کل جهان و یا حداقل کشورهای همجوار تأثیر میگذارد. بر همین اساس کشورهای قدرتمند یا همسایگان، به نفع خود در مسأله دخالت میکنند؛ مانند: الف: دخالت در جنگهای داخلی کشورها و تلاش برای پایان دادن به آنها؛ که در غیر اینصورت سیل آوارگان و پناهجویان به سوی کشورهای امنتر سرازیر شده و مشکلات عدیدهای برای آنها بوجود خواهد آورد. ب) دخالت برای اصلاح قوانین اساسی و رسمی پارهای از کشورها به منظور پذیرفتهشدن آنها در اتحادیههای بزرگ سیاسی و اقتصادی.
ب) عواقب و پیامدهای منفی:
1. تخریب بیش از اندازهی محیط زیست به علت فعالیتهای اقتصادی شرکتهای چند ملیتی به کشورهای بخصوصی در منطقهی آسیا ـ اقیانوس آرام.
2. بهوجود آمدن نابرابریهای اقتصادی جدید در بسیاری از کشورهایی که قرار بود با روند جهانی شدن همگام شوند و از مزایای آن سود ببرند؛ مانند نابرابری مناطق ساحلی جنوب چین که در اقتصاد جهانی ادغام شدهاند با مناطقی از داخل و مرکز شکاف درآمد بین بخشهای صنعتی و صادراتی از یک طرف و بخشهای کشاورزی و تولید مواد غذایی از طرف دیگر.
3. در بسیاری از کشورهای جدید و توسعه نیافته، دولتها دیگر در فکر ارائهی خدمات رفاهی به مردم خود نیستند و آنها را به بخشهای خصوصی واگذار نمودهاند. «جهانی شدن» که به دنبال آزادسازی و رفع محدودیتها و موانع برای مبادلهی ارز و کالا است، بهوسیلهی حذف کنترلهای ملی بر ورود و خروج سرمایههای خارجی باعث شده است که سرمایهها بهسرعت وارد و خارج شوند و همین ورود و خروجهای ناگهانی، اقتصادهای ملی را فلج و ورشکسته میکند. همچون بلایی که در سال 1997 بر سر کشورهای جنوب شرقی آسیا آمد.
4. جهانی شدن «فرهنگ مصرف» را در تمام گوشه و کنار زمین رواج داده است؛ پاساژهای خرید پر از اجناس مصرفی و آرایشی، نماد این فرهنگ جدید است. فرهنگی که از تحریک بیوقفهی خواستهها و آرزوهای مادی تغذیه میکند و از آن جایی که حرص و ولع مصرف بیشتر، پایانی ندارد، مصرف کننده تاحدی به خرید معتاد میشود که ابعاد معنوی، اخلاقی و عقلی شخصیت او، دیگر رشد نخواهد کرد.
فرهنگ مصرفی، مفهوم انسان بودن را به گونهای تعریف میکند که ارزش یک شخص با میزان داراییهای او اندازهگیری میشود و دلیل عمدهی این تصور هم فعالیت دو نهاد در دوران جهانی شدن است:
شرکتهای تجاری که طیف وسیعی از کالاهای مصرفی را تولید میکنند.
وسایل ارتباط جمعی و رسانههای گروهی که این کالاها را تبلیغ مینمایند.
شرکتهای چند ملیتی همهی دنیا را با انسانها و همهی آنچه در آن است، بازار فرض میکنند و بدون رعایت هیچ ارزش اخلاقی در آن به رقابت میپردازند، امّا این شرکتها هیچگاه اقدام به سرمایهگذاریهای بلند مدت، که اثر مثبتی بر رشد اقتصادی آن محل داشته باشد، نمیکنند. این شرکتها بحدی قدرت و ثروت دارند که حتی میتوانند کشوری را بخرند؛ مثلاً: 10 شرکت مخابراتی بزرگ در جهان، 86 درصد بازار جهانی را قبضه کردهاند، و در بخش تولید سمّها، 85 درصد، در بخش کامپیوتر 70 درصد، در بخش داروهای دامی، 60 درصد و بخش داروهای انسانی 35 درصد بازارهای جهانی را به خود اختصاص دادهاند. لازم است بدانیم که تنها 358 نفر در غرب، صاحب ثروتی معادل ثروت 5/2 میلیارد نفر انسان دیگر در جهان هستند.
شرکتهای چندملیتی اگر در کشوری دولتها به خواستههایشان تن نمیدهند در مرحلهی اول به آنان پیشنهاد رشوههای کلان میدهند و در مرحلهی آخر، تهدید به خروج سرمایههای خود مینمایند.
5. جهانی شدن موجب زوال و نابودی فرهنگهای بومی و محلی میشود و در نتیجه یک فرهنگ بسیار سطحی از نوع فرهنگ پاپ غربی رواج خواهد یافت، فرهنگی که حول محور خوانندگان تلویزیونی و ستارههای سینمایی شکل گرفته است.
6. تأثیر منفی دیگر جهانی شدن «بر نظامهای آموزشی» است. نظامهای آموزشی متأثر از جهانی شدن در همه جای جهان بر دروس فنی و مدیریتی تأکید میکنند. هماکنون فنآوری اطلاعاتی و علوم کامپیوتری به عنوان رشتههای تحصیلی دانشگاهی، از چنان محبوبیت و احترامی برخوردارند که کمتر رشتههای دیگر به پای آنها میرسند. در حال حاضر دانشگاهها و حتی مدارس، صرفاً در حال پاسخگویی به تقاضاهای بازار کار هستند، یعنی به منظور پیش افتادن در یک فضای بینالمللی بازار زده، که بهطور فزایندهای رقابتی میشود، حرکت میکنند. فضایی که جهانی شدن به آن دامن میزند و در نهایت، نظامهای آموزشی مترادف با کسب مهارتها و فنون مخصوصی انگاشته شده و پرورش ارزشهای اخلاقی متعلمان به امری مربوط به گذشته تبدیل میشود.
7. در بسیاری از موارد به بهانهی نقض حقوق بشر و پیشگیری از تولید و تکثیر سلاحهای کشتار جمعی، دولتها و کشورهایی که خود را با فرهنگ سیاسی و اقتصادی غرب هماهنگ نمیکنند، از جانب دولتهای غربی مورد تحریم و هجوم تبلیغاتی و حتی نظامی قرار میگیرند و سرنگون میگردند و دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر و سرنگونی دولتهای آنان در دوران جهانی شدن بدون این که نام استعمارگری بر آن نهاده شود، مد روز بوده و بسیار عادی تلقی میشود!!
8. «جهانی شدن» ارتکاب جرائم را بینالمللی کرده است. کنترل قاچاق مواد مخدر و قاچاق زنان و کودکان به دلیل بینالمللی شدن آن و وسایل و امکاناتی که سوداگران در اختیار دارند، بسیار سختتر از گذشته است. جرائم اداری و سازمان یافتهای مانند: پول شویی، اختلاس و رشوه خواری و رشوه دهی! مرزهای ملی را در نوردیده و در تمام کشورها، چهرهی یکسانی به خود گرفته است.
9. همانگونه که جرائم، سازمانیافته و جهانی شدهاند، بیماریها نیز جهانی میشوند، مسافرتها، مهاجرتها، تورهای سیاحتی و صنعت جهانگردی، همه و همه، وسیلهی انتشار بسیاری از بیماریها، چون ایدز و سارس در سراسر جهان شدهاند.
10. جهانی شدنِ زبان انگلیسی، به ویژه انگلیسی آمریکایی را به عنوان زبان مسلط دنیا ترویج میکند، امروزه موفقیت فن سالاران بدون شناخت درست راز و رمز زبان انگلیسی تجاری آمریکایی ممکن نیست و بسیاری از زبانهای دنیا در معرض نابودی قرار گرفتهاند. اگر دقت کرده باشیم آموزش زبان انگلیسی ورد زبان تمام خانوادهها و مایهی مباهات کسانی است که از آن چیزی میدانند و کسی که زبان انگلیسی را بلد نباشد، احساس شرمندگی و حقارت میکند.
11. خالی کردن کشورهای جهان سوم از نخبگان و مغزهای متفکر با فراهم کردن امکانات و وسایل رفاهی و تحقیقی برای آنان. این کشورها یا توسط استعمارگران قدیمی غرب، عقب نگهداشته شدهاند و به این امکانات و وسایل مجهز نیستند و یا توسط حاکمان دیکتاتوری که مورد حمایت دولتهای غربی هستند، کشورشان به جهنمی برای روشنفکران و نخبگان تبدیل شدهاست. دولتهای غربی نیز از این موقعیت سوء استفاده میکنند و نخبگان و متفکران را به سوی خود میکشند و کفهی ترازوی اطلاعات و تخصصها را به نفع خود به پایینتر حد ممکن کشاندهاند.
مثلاً آمریکا به تنهایی 56 درصد از مجموعه اطلاعات بانکهای اطلاعاتی (به ویژه تحقیقاتی و علمی) را دارد و اروپا 28 درصد، ژاپن 12 درصد و کل جهان سوم 1 درصد از آن را در اختیار خود دارند. تنها کشور آمریکا 200 هزار متخصص فقط ایرانی را در خود جای داده است.
12ـ یکی دیگر از پیامدهای منفی جهانی شدن، احساس ناامنی است. هر کسی یا هر کشوری که بخواهد از مزایای جهانی شدن استفاده نماید باید به این شبکهی بینالمللی که از طریق تجارت و رسانهها ایجاد شده است بپیوندند و همزمان اطلاعات شخصی و ملی را در اختیار شرکتهای بزرگ تجاری و پایگاههای بزرگ اطلاعاتی قرار دهد و در صورت خروج هم قادر به بازپسگیری آنها نخواهد بود؛ شرکتهای تجاری و پایگاههای اینترنتی همه چیز انسان امروزی را میدانند و چیزی از دید آنها مخفی نمیماند.
دولتهای ملّی و محلی بایستی تعهدات صندوقهای بینالمللی پول و بانک جهانی و سایر سازمآنها را بپذیرند و همیشه هم احساس ناامنی و تهدید میکنند، خانوادهها احساس ناامنی میکنند که فرزندان خود را از دست بدهند و با مهاجرت و خروج از منزل و حتی کشور خود، هیچگاه آنها را نبینند.
***
تفاوت جهانی بودن اسلام و جهانی شدن
تاکنون، به گونهای کوتاه و گویا، معنا و مفهوم«جهان وطنی و جهانی بودن» اسلام و پدیدهی «جهانی شدن» مورد بحث و بررسی قرار گرفتند و طبیعتاً، سؤالاتی نیز برای شما خواهران و برادران گرامی مطرح شدهاند؛ مانند: چه تفاوتها و یا چه نسبتهایی بین جهانی بودن اسلام و جهانی شدن، وجود دارد؟ و مسلمانان، باید چه واکنشی در قبال این موضوع و فرایند داشته باشند؟
1ـ «جهانی بودن اسلام» و پدیدهی «جهانی شدن» هم در تعریف، و هم در اهداف و روشها، با هم تفاوتهای بنیادی دارند و چنانکه پیشتر ذکر آن رفت منظور از جهانی بودن اسلام، این است که این دین، مختص به نژاد و زبان و قشر و طبقهی خاصی از انسانها ویا محدود به زمان و مکان خاصی هم در جهان نیست، بلکه همهی انسانها را از هر نژاد و زبانی که باشند و در هر کجا حضور داشته و سکونت دارند، قبل از هز چیز، به عنوان انسان میشناسد و آنگاه به عنوان بندگان خدا که همگی از یک نژادند و هیچ فضل و امتیازی به غیر از «تقوا» بر یکدیگر ندارند و همهی آنها، بهطور یکسان و هماهنگ، مخاطب پروردگارند و با تحقیق و جستجو و اراده و اختیار خویش بدون استثناء، همه میتوانند به این دین بگروند و از جملهی «امت اسلامی» محسوب گردند. ولی منظور از جهانی شدن (اگر چه تعاریف متعددی از آن ارائه شده است) فرایندی است که بر اثر پیشرفت صنعت و تکنولوژی بهویژه تکنولوژی ارتباطات و هم چنین فعالیت گسترده و مداوم شرکتهای اقتصادی و مبادلهی کالا و منابع و سرمایهها، جغرافیای اجتماعی بسیار دگرگون گشته و از قلمرو یک سرزمین خاص، فراتر رفته است و جهان را به مثابهی یک دهکدهی کوچک درآورده است که طبیعتاً، چنین چیزی منجر به پیآمدها و نتایج گسترده، غیر قابل پیشبینی و حتی متناقضی هم شده است.
مهمترین هدف «جهانی شدن اسلام»، رفع هر گونه تبعیض و برتری طلبی تحت عنوان نژاد، زبان و یا طبقهی خاصی از افراد بر دیگران و استثمار انسان از انسان است. انسانی که اگر به حال خود رها شود و یا احساس بینیازی نماید، همانند کسانی چون فرعون، نمرود و دیگر جباران و گردنکشان تاریخ خواهد بود، که دیگران را به بندگی میگیرد و دعوای «خدا بودن و خدایی کردن» میکند و یا چون نازیها و سفید پوستان به بهانهی برتری نژاد و یا سفیدی رنگ پوست خود!! هزاران نفر را به خاک و خون میکشد و وسوسهی نابودی هر کسی غیر از خود را در سر خواهد پروراند.
در حالی که مدار و محور جهانی بودن اسلام، اعتقاد و خداگرایی است، محور «جهانی شدن»، اقتصاد مصرفگرایی است. جهانی بودن اسلام، اصلاح باور و احساس است و آنگاه تغییر رفتار و عملکرد؛ ولی «جهانی شدن» تغییر در رفتار و عملکرد است وآنگاه تغییر در باور و احساس. یعنی در جهانی بودن اسلام، جهت تغییر از درون به بیرون است، ولی در «جهانی شدن» تغییر از بیرون به درون است. یعنی به جای اینکه باورها و احساسات اصلاح شوند ویا تغییر کنند، قبل از آن، به وسیلهی تلقین و القاء رسانهها، باید سبک زندگی و وسایل مورد استفاده تغییر کند و آنگاه فکر و احساس هم تسلیم و دنبالهرو آن میگردد.
برای نشر و گسترش «جهانی شدن اسلام» نیازی به تخریب محیط زیست، ترویج فرهنگ مصرفی و نابودی فرهنگهای محلی و بومی نیست و در صورت گسترش اندیشهی « جهان وطنی بودن اسلام» نیازی به فعالیت و حضور شرکتهای چند ملیتی و در دست گرفتن بیش از یکسوم کل سرمایههای جهان به وسیلهی آنان نیست.
اسلام با ویژگی «جهانی بودن» تمام مزایای جهانی شدن را بدون عیب و ایرادهایش دارد. اسلام، بدون نابودی زبانها و فرهنگهای بومی و با تلاش و کوشش برای حفظ و نگهداری آنها، تنها کاری که میکند این است که ذهن و قلب انسانها را به سوی یک مفهوم بسیار مهم و اساسی متوجه میکنند و آن اینکه «ما همه انسانیم» تنها مطیع و تسلیم خدای رحمانیم و هیچکدام از ما، حق استثمار و به بندگی گرفتن یکدیگر را نداریم، تنها معیار فضیلت و برتری انسانها، تقوا، دانش و تلاش آنها است و آن هم صرفاً به خاطر خداست و پاداش و تنبیه هم فقط به وسیلهی اوست و کسی هم به خاطر عدم اعتقاد و باور به چنین اندیشهای در این دنیا از مواهب و نعمتها، بیبهره و محروم نمیشود؛ چنانکه هیچگاه، هیچ انسانی در این دنیا به دلیل کفر و بیایمانی از نور خورشید، هوای پاک، آب زلال، برف و باران، زمین و خاک، مغز و قلب و بدن و اندامی چالاک، محروم نشده است؛ در حالی که امروز و در دوران جهانی شدن، اگر کشوری به طرحها و خواستههای صاحبان شرکتهای چند ملیتی و تبلیغات فشرده و پر رمز و راز رسانهها تن در ندهد از تمام مزایای آن (و البته از معایب و مفاسدش هم!!) بیبهره میگردد.
حال که «جهان وطنی و جهانی بودن اسلام» و پدیدههای متأخر «جهانی شدن» هم در اهداف و هم در روشها، دو چیز کاملاً متمایز از هم هستند، پاسخ به این پرسش ضروری است که: موضِع مسلمانان در قبال «جهانی شدن» چه باید باشد؟ و چگونه با آن تعامل نماید؟
دیدگاههای متفاوت در رابطه با جهانی شدن
در برابر «جهانی شدن» دو دیدگاه کاملاً متضاد و شاید هم افراطی وجود داشته و در مقابل آنها یک دیدگاه میانی وجود دارد:
الف) دیدگاهی که آن را یک «پروسه» میداند؛ یعنی فرایندی که ناشی از تغییر و تحول تدریجی و طبیعی جامعهی جهانی به وسیلهی دانش و ارتباطات است و هیچ گریزی هم از آن نیست؛ روندی که متضمن ثروت و رفاه و آزادی و دمکراسی است و در نهایت به رشد و توسعهی جامعه و سعادت و خوشبختی بشر منجر خواهد شد.
ب) دیدگاهی که آن را تنها یک «پروژه» میداند؛ یعنی برنامهای آگاهانه و از پیش تعیین شده از سوی صاحبان سرمایه و طالبان قدرت که بهوسیلهی شرکتهای چند ملیتی و فرا ملیتی و رسانههای گروهی، به منظور تصاحب هر چه بیشتر قدرت و ثروت در جهان، اعمال و اجرا میگردد و چیزی هم جز فساد و تبعیض و نابودی و یا تضعیف فرهنگهای دیگر، برای بشر به دنبال نداشته است. از این دیدگاه، «جهانی شدن» همان استعمار قدیم است که با لباسی مبدل و ظاهر فریب و عامهپسند به میدان آمده است و مبارزه با آن بدون هیچ سهلانگاری و انعطافی، ضروری و تنها چارهی ملل فقیر و عقب مانده است.
ج) به نظر ما «جهانی شدن» هم یک «پروسه» است و هم یک «پروژه» و هیچ کدام از این دو، به تنهایی نیست؛ پروسه است بدین معنی که تلاش و کوشش بشر است، در راه دستیابی به سنن و قوانین خداوندی در طبیعت و پیشرفت و توسعهی دانش و تکنولوژی که نتیجهی آن است و همچنین نیاز مادی و معنوی انسانها به همدیگر و احساس ضعف و تنهاییشان در صورت انزوا و جدایی، که اتباطات فردی و اجتماعی پیامد آن است، خواهی نخواهی، جهان را به سمت و سویی میبرد که اکنون نشانههایش را مشاهده میکنیم؛ جهان به صورت دهکدهای کوچک درآمده که اگر کشورها را اعضا و ساکنان آن فرض کنیم، همهی آنان از یکدیگر متأثر میشوند؛ زیرا همه به هم وابستهاند و با هم در ارتباطند و این روند تقریباً عادی بوده و حتی مفید و سودمند است.
اما ماجرا به اینجا ختم نمیشود؛ بلکه، جهانی شدن یک پروژه هم هست؛ یعنی نمیتوان آن را تنها یک فرایند طبیعی و عادی دانست که جهان طی میکند و آنرا ناشی از گسترش دانش، پیشرفت در تکنولوژی ارتباطات و روابط بینالملل فرض کرد، بلکه به نظر ما، در پشت «جهانی شدن» دستهایی وجود دارد که اگر به تنهایی عامل اولیه و اصلی به وجودآوردن جهانی شدن نباشند، آن را به نفع خود میگردانند و به همین خاطر است که بسیاری از صاحبنظران معتقدند پدیدهی «جهانی شدن» را بهتر است «جهانی کردن» نامید!!
اما جهانی کردن چه چیزی؟ جهانی کردن فرهنگ غرب به ویژه فرهنگ آمریکایی!! یعنی جهانی شدن، به عنوان یک فرصت برای توسعهی آمریکا تلقی میشود. از اینکه زمینهی توسعهی شرکتهای چند ملیتی، اعمال سیاستهای آمریکایی بر سیستم پولی، مالی و نُرمهای حقوقی جهان و همچنین توسعهی نظام سیاسی لیبرالدمکراسی را فراهم میکند و حتی مخالفت با جهانی شدن به عنوان یک روند عمومی در سطح جهانی شکل گرفته است. این نهضت (ضد جهانی شدن) معتقد است که پدیدهی جهانی شدن، یک روند مدیریت شدهی سلطهآمیز است که به سرعت رو به گسترش می رود.
خاصیت پدیدهی جهانی شدن، همانا یگانه کردن و سراسری کردن یک مدل اقتصادی (اقتصاد بازار) برای تمام ساختارهای جهان و یک مدل سیاسی ـ اجتماعی (به نام دمکراسی لیبرال) برای تمام کشورها و جوامع است و این در حالی است که در انگلستان، خصوصاً در دورهی حکومت «تاچر» و در آمریکا در دورهی حکومت «ریگان» و بعداً «بوش» (پدر)، ما شاهد گسترش قابل توجه سرمایهداری لیبرال (مدل بازار) بودیم و در همین دوره، نابرابری و فقر در هر دو کشور، گسترش چشمگیر یافت. همچنین اکثریت شرکتهای فراملّی یا چند ملیتی و صاحبان آنها در آمریکا یا یکی دو کشور غربی، مرکزیت و سکونت دارند و چنانکه پیشتر گفته شد آمریکا به تنهایی بیش از نیمی از منابع اطلاعاتی و شرکتهای غولپیکر رایانهای و پایگاههای اینترنتی را در سراسر جهان در خود جای داده است. عملکرد و رفتار دولتمردان آمریکا (دمکراتها و جمهوریخواهان، هر دو) در قبال کشورهای دیگر جهان، سلطهطلبی و زورگوییهایشان، دخالتهای بیمورد در امور سایر کشورها، یکهتازی و انحصارگرایی، بیتوجهی به سازمان ملل، عدم امضاء پیمانها و قطعنامههای بینالمللی که محدودکنندهی حضور و دخالتشان یا مخالف منافع آنها است، حمایت از بسیاری از کودتاها علیه دولتهای ملی و حمایت بیدریغ و مخلصانه از رژیم نژادپرست اسرائیل و بیتوجهی به احساسات بیش از یک میلیارد مسلمان، تلاش برای ترویج اخلاق مذموم و غیر انسانی و همچون همجنسبازی و قانونی کردن آن و صدها مورد دیگر از این دست، تنها پس از پایان جنگ جهانی دوم، نشاندهندهی اهداف و مقاصد آمریکا و متحدانش در اروپا و بهویژه انگلستان است. حال چگونه میتوان «جهانی شدن» را یک فرایند طبیعی و برنامهریزی نشده دانست؟ و به آن نه تنها به دیدهی نقد بلکه شک و تردید ننگریم؟
انتقاد و سوءظن ما به پدیدهی جهانی شدن، نباید ما را در حالت انفعالی و موضعگیری «سیاه و سفید» دیدن قرار دهد. این پدیده، همچنانکه گفته شد، نه سیاه سیاه است و نه سفید سفید؛ بلکه هم «معیوب» است و هم «مطلوب». در صورتی بدون بازخوانی آن و کورکورانه درمسیر جهانی شدن یا به تعبیری «جهانی کردن» قرار گرفته و خود را با آن تطبیق دهیم، معیوب خواهد بود و برعکس مطلوب است اگر:
الف) مسلمانان و اندیشمندان و متفکران جهان اسلام از جنبهی تئوریک و نظری، دگرباره، آن را تعریف کنند، نقد نمایند و خاستگاه و زمینههای تاریخی پیدایش و عواقب و پیامدهایش را به دیگران بنمایانند. از جنبهی عملی هم، آن را فراخ و فرصتی برای خود تلقی کنند؛ یعنی ضمن متلاشی شدن از تحولات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مسلمانان در هر نقطهای از جهان، با استفاده از ابزارهای رسآنهای مانند ماهواره و فاکس و اینترنت و... به تبادل تجارب، افکار و احساسات خویش پرداخته، زمینههای تشکیل امت اسلام را علیرغم تمام تنوعات نژادی، زبانی، فرهنگی، قومی و مذاهب درون دینی فراهم کنند و این کار به دو شیوه ممکن است:
تدبر و پژوهش در قرآن و معرفی آن به عنوان تنها معیار و مدار وحدت و همبستگی و ایجاد امت اسلام.
قبول و پذیرش تکثّر مذهبی، نژادی و فرهنگی در چارچوب کلی بینش قرآنی.
ب) اندیشمندان و متفکران مسلمان، با سایر مخالفان جهانی شدن -که معمولاً گرایش مارکسیستی و سوسیالیستی هم دارند و در اثر هجوم غرب از صحنه خارج گردیدهاند- به گفتگو و تبادل نظر بپردازند و ضمن معرفی اسلام و نظامهای سیاسی و اجتماعی آن به ایشان، از نظرات و انتقادات آنان در خصوص سلطهگری غرب و عواقب منفی «جهانی شدن» مطلع شوند، ولی هرگز اصالت و استقلال فکری خویش را از دست ندهند و تحت تأثیر تحلیلهای ایدئولوژیک و راه حلهای روبنایی و زودگذر آنها، راه خویش را که همانا تربیت و دعوت و اصلاح بر مبنای عقیدهی اسلامی و بینش قرآنی است، گم نکنند.
ج) گذشتهی خویش را مجدداً بازخوانی کنند و ضمن حفظ اصالتها و تأکید بر روح اصلی دین (قرآن و سنت) به اصلاح و تصفیهی فرهنگ خود همت گمارند و با تجدد و مدرنیتهی غرب فعالانه و شجاعانه وارد چالش و گفتگو شوند و مصداق عملی این آیهی شریفه باشند که میفرماید:
«فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»
نظرات