بسیاری از فرزانگان و معلمان معنوی در بیان معنای تواضع و فروتنی به نکته‌ی بسیار بسیار مهمی توجه کرده‌اند و گفته‌اند حقیقت تواضع این است که چنان آمادگی‌ای داشته باشی که سخن حق را فارغ از شخصیت گوینده‌ی آن بپذیری و بی‌اعتنا به اینکه گوینده‌ی سخن دارای چه وصفی است، در برابر حقیقتی که بر زبان وی جاری شده، کرنش کنی.

فضیل بن عیاض را پرسیدند از تواضع، گفت: «حق را فروتنی کردن و فرمان بُردن و از هر که حق گوید فرا پذیرفتن.»[رساله قشیریه، ابوالقاسم قشیری]

ابن عطا گفته است: «تواضع قبول حق بُوَد از هر که بُوَد.»[رساله قشیریه،‌ ابوالقاسم قشیری]

برای فرد فروتن در برابر حق، مقصود، دستیابی به حقیقت است و هیچ نگران اینکه حقیقت از زبان رقیب‌اش اظهار بشود نیست و از این‌رو در مباحثه و گفت‌وگو، نه در پی اثبات خویش و نفی دیگری، بلکه طالب چهره‌نمایی حقیقت است.

از امام شافعی نقل شده که گفته است: «با هیچکس وارد گفت و گو نشدم که دوست داشته باشم بر خطا بوده باشد و هر گاه با کسی سخنی گفته‌ام، پروایِ این را نداشته‌ام که خداوند حق را بر زبان کدام یک از ما جاری کند.»[احیاء علوم‌الدین، ابوحامد غزالی]

حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او

ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم

شخصیت متواضع بر این باور است که بسیاری از حقایق ممکن است از زبان کسانی جاری شود که به جهت موقعیت سنی و یا رتبه‌ی علمی انتظار آن نمی‌رود و در نظر اول کم‌اهمیت جلوه می‌کند. 

 گه بود کز حکیم روشن رای

برنیاید درست تدبیری

گاه باشد که کودکی نادان

به غلط بر هدف زند تیری [گلستان سعدی، باب سوم]

در بیان بهتر این معنا، عارفان به تمثیل نیکویی متوسل شده‌اند. می‌گویند اگر شما قطعه طلایی گم کرده باشید، هر کجا گمشده‌ی خود را بیابید، آن را بر می‌دارید. حتی اگر این گوهر ارزشمند در دستان فردی باشد که دشمن شماست و یا نزد کسی باشد که به کلی با آیین و نگرش او بیگانه‌اید. فارغ از اینکه این گوهر را در زباله‌دان بیابید یا در چمنزار، آن را بر می‌دارید. 

می‌گویند شما باید به حقیقت به مثابه‌ی گمشده‌ی گرانبهای خود نگاه کنید. اگر حقیقت گمشده‌ی گرانبهای شما باشد، هرگز با نظر به شخص گوینده و یا نگاه و رابطه‌ای خاصی که با او دارید، از پذیرش آن خودداری نمی‌کنید و قبول حق و حقیقت را نشانه‌ی بی‌اعتباری و کسرشأن و شکست خود تصور نمی‌کنید. البته آثار و سخنانی منسوب به پیامر(ص) و بزرگانی دیگر، الهام‌بخش فرزانگان در این زمینه بوده است. 

منسوب است که پیامبر(ص) گفته است: «الْکلِمَةُ الْحِکمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَحَیثُ وَجَدَهَا فَهُوَ أَحَقُّ بِهَ»(به‌روایت ترمذی و ابن ماجه)؛ «حکمت گمشده‌ی مؤمن است، از این‌رو هر کجا که آن را بیابد از همه نسبت به آن محق‌تر است.»

در همین زمینه علی ‌بن ابی‌طالب سخنان نغزی دارد: «الْعِلْمُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذُوهُ وَلَوْ مِنْ أَیدِی الْمُشْرِکینَ، وَلا یأْنَفْ أَحَدُکمْ أَنْ یأْخُذَ الْحِکمَةَ مِمَّنْ سَمِعَهَا مِنْهُ»(جامع بیان العلم وفضله، ابن عبد البر)؛ «دانش گمشده‌ی مؤمن است بنابراین آن را دریابید حتی اگر در اختیار مشرکان باشد و هیچ‌ِیک از شما از قبول حکمت -از هر که بشنود- سرباز نزند.»

«الْحِکمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ، فَخُذِ الْحِکمَةَ وَلَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ»(نهج‌البلاغة، حکمت 77)؛ «حکمت گمشده‌ی مؤمن است از این‌رو حکمت را فراگیر اگرچه از جانب اهل نفاق و دورویی باشد.»

بوسعید بوالخیر، عارف ژرف‌اندیشِ قرنِ چهارم می‌گوید:

«خردمند مرد، آن است که چون کارش پیش آید همه رأیها جمع کند و به بصیرت دل در آن نگرد تا آنچه‌ صواب است از او بیرون کند و دیگر را یله کند همچنانکه کسی را دیناری گم شود اندر میان خاک اگر زیرک بود همه خاک را، که بدان حوالی بود، جمع کند و به غربالی تنگ فرو گذارد تا دینار از میان پدید آید.»[اسرارالتوحید، محمد بن منور]

در احوالِ عارفِ ناموَر، شقیق بلخی نیز آمده است که:

«روزی می‌رفت. بیگانه‌ای او را دید، گفت: «ای شقیق! شرم نداری که دعویّ خاصگی کنی و چنین سخن گویی؟ این سخن بدان مانَد که هر که او را می‌پرستد، و ایمان دارد، از بهر روزی دادن، او نعمت پرست است.» شقیق یاران را گفت: «این سخن بنویسید که او می‌گوید.» بیگانه گفت: «چون تو مردی سخنِ چون منی نویسد؟» گفت: «آری، ما چون جوهریابیم اگر چه در نجاست افتاده باشد، بر گیریم و باک نداریم». بیگانه گفت: «اسلام عرضه کن که دین تو دین تواضع است و حق پذیرفتن.» گفت: «آری، رسول – علیه السلام- فرموده است: الحکمة ضالة المؤمن فاطلبها ولو کان عند الکافر(حکمت گمشده‌ی مؤمن است، پس در جست و جوی آن باش اگر چه در نزدِ کافر باشد).»[تذکرة‌الاولیا، عطار نیشابوری]