بخش اول: تربیت روحی
باب اول: ترتیب با توجه به عبادات
فصل اول: نقش فرائض و سنتها در تربیت
مشروعیت عبادات
پس از برگزیدهشدن حضرت محمد (صلیالله علیه وسلم) بهعنوان پیامبر، هرکس که در قیامت، با دینی غیر از اسلام در محضر خدا حاضر شود هرگز از او پذیرفته نخواهد شد. خداوند در این مورد فرموده است:
﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ﴾ [آل عمران: 19].
«همانا دین (پسندیده) نزد خدا آیین اسلام است».
﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٨٥﴾ [آل عمران: 85].
«هرکس غیر از اسلام دینی اختیار کند هرگز از وی پذیرفته نیست، و او در آخرت از زیانکاران است».
اما اسلام چیست؟ عمر بن خطاب (رضی الله عنه) فرمود: «روزی در خدمت پیامبر (صلیالله علیه وسلم) بودیم که مردی به میان ما آمد با لباسهای بسیار سفید و درخشان و موهای بسیار سیاه که هیچ آثار سفر بر او نبود و کسی از ما هم او را نمیشناخت. او پیش پیامبر (صلیالله علیه وسلم) نشست و دو زانوی خود را به دو زانوی ایشان چسباند و کف دستان خود را بر رانهای پیامبر (صلیالله علیه وسلم) گذاشت و گفت: ای محمد! در مورد اسلام برایم بگو؟ پیامبر (صلیالله علیه وسلم) فرمود: اسلام این است که به توحید خداوند (لا إله إلا الله) و رسالت محمد (صلیالله علیه وسلم) گواهی دهی، نماز را بهپا داری، زکات را ادا کنی، ماه رمضان روزه باشی و در صورت فراهم شدن شرایط، حج خانه خدا را بهجا آوری. آن مرد گفت: راست گفتی.
حضرت عمر (رضی الله عنه) میگوید: «ما تعجب کردیم که این مرد خود سؤال پرسید، اما در نهایت، پیامبر را تصدیق نمود»[14].
بدین شیوه پیامبر (صلیالله علیه وسلم) ارکان پنجگانه اسلام را که این دین فقط بر آنها استوار میگردد، تبیین نمود. این ارکان عبارتند از: توحید (شامل ایمان به خدا و پیامبر)، نماز، زکات، روزه ماه رمضان و حج.
اینکه پیامبر (صلیالله علیه وسلم) تعریف اسلام را براساس ارکان آن بیان نمود بهخاطر تأکید بر جانب عملی آن است. ایشان از اسلام تعریفی فلسفی یا منطقی ارائه نکرد، بلکه جنبههایی از دین را بیان نمود که با کنار هم قرار گرفتن آنها اسلام تکمیل میگردد و نقص در آنها هم به همان اندازه، اسلام را دچار نقص میگرداند.
بهعبارت دیگر گواهی دادن به توحید، کلید ورود به اسلام است و با گفتن آن است که انسان اقرار میکند که به وجود خدا و وحدانیت او آگاه است و وجود پیامبر و رسالت او را برای بیان حق خدا بر بندگان و بیان اوامر و نواهی خداوند ضروری میداند. اما اعلام توحید ربوبیت و الوهیت برای خدایی که متصف به کمال و منزه از نقص است جز با پیروی از پیامبر (صلیالله علیه وسلم) و تسلیم شدن در برابر شریعت او نتیجهبخش نخواهد بود.
بحث اول: نماز
نماز ستون دین و مایۀ عروج مؤمن است، بهوسیله آن خدای خود را مناجات میکند، او را فرا میخواند، از او آمرزش میطلبد و درخواستش را نزد او مطرح میکند، مؤمن درونش را با نماز آرامش میبخشد، در محراب نماز غم و اندوه او برطرف میشود، اشکهایش سرازیر میگردد و از طریق آن روحش را تازه و درونش را آماده و لبریز از قدرت و توان میسازد تا دوباره به میدان کار و کوشش و درگیری با ناملایمات زندگی برگردد. نماز، انسان مؤمن را به یاد خدا، دستورات و نواهی او میاندازد و به آن وسیله از فحشاء و منکرات دست میکشد. خداوند چنین میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنكَرِ﴾ [العنکبوت: 45].
«همانا نماز (انسان را) از هرکار زشت و منکر، باز میدارد».
برای بیان جایگاه نماز در اسلام، کافی است بدانیم که پس از توحید اولین معیار شناخت اسلام نماز است. امام بخاری از عبدالله بن عباس (رضی الله عنه) روایت میکند که گفت: «هنگامی که پیامبر (صلیالله علیه وسلم) معاذبن جبل را به یمن فرستاد به او گفت: «تو نزد گروهی از اهل کتاب میروی، پس اولین چیزی که آنان را به آن فرا میخوانی اقرار بهتوحید خدای متعال است. اگر این را دانستند آنگاه به آنان بگو که خداوند در شبانه روز پنج نوبت نماز را بر آنان فرض قرار داده است...»[15].
خداوند متعال نیز برای پذیرش توبه کفار اقامه نماز و ادای زکات را شرط قرار داده است. خداوند فرموده است:
﴿فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِ﴾ [التوبة: 11].
«پس اگر توبه کنند و نمازرا برپا دارند و زکات دهند، در اینصورت برادر دینی شما هستند».
اسلام نماز جماعت را بدین خاطر تشریع نمود، که نمادهای اسلامی از طریق آن به بلندای ظهور میرسد و گردهمایی مؤمنان برای پاسداشت یک نماد به معنی سربلندی، خودباوری و نشان از دستیابی به قدرت است. و اگر چنین نبود (مؤمنان صدر اسلام) در جرگه حضور دشمن، قادر به انجام آن نبودند. از دیگر مزایای نماز جماعت، دیدار مؤمنان با یکدیگر، اظهار مودت و خیرخواهی، سفارش به نیکی، همکاری در زمینه تقوی، جویای احوال همدیگر شدن، برآورده کردن نیاز محتاجان و تسلیت و همدردی با مصیبتزدگان است.
اولین نمازی که پیامبر (صلیالله علیه وسلم) خواند، در مکه، در وقتی مشخص و پشت سر جبرئیل (ع) بود؛ یعنی صبح آن شبی که از سفر اسراء بازگشت. نافع بن جبیر و سایر اصحاب چنین بیان کردهاند: (صبح آن روزی که پیامبر (صلیالله علیه وسلم) از سفر «اسراء» بازگشت فقط جبرئیل او را همراهی میکرد. آن هم زمانی که خورشید از وسط آسمان گذشته بود و جبرئیل نازل شد [تا با او نماز گذارد] به این خاطر نماز ظهر نماز اول نامیده شد. پیامبر (صلیالله علیه وسلم) دستور داد تا اصحابش جمع گردند. پس فریاد زدند که: «الصلاة جامعه». اصحاب جمع شدند و جبرئیل برای پیامبر (صلیالله علیه وسلم) امامت کرد و ایشان هم برای مردم امامت کردند». حافظ ابن حجر میگوید: با این حدیث نظر افرادی که معتقدند اوقات نماز پس از هجرت بیان شده، مردود میشود، زیرا حقیقت این است که بیان اوقات قبل از هجرت بوده است»[16].
خداوند متعال مردم را امر کرده است که نماز را با شروط خاص خود و در اوقات پنجگانهی مشخص، برپا دارند. واضح است که چنین حکمی چه تأثیری در تنظیم وقت مسلمانان از طلوع فجر تا شبانگاه دارد. با پذیرش این حکم لازم است که فرد مسلمان صبح زود بیدار شود و تا شب در پنج نوبت خود را چنین سرگرم کند؛ کارش را رها کند، وضو بگیرد، نماز بخواند، آنگاه کندوکاو را دوباره از سر گیرد. این استراحت و تجدید قوای متناوب منجر به بهره بیشتر میشود. سیستمهای اقتصادی جدید برای بالا بردن سطح کارآیی و بازدهی کارگران و افزایش بهرهوری به اجرای این روش پناهآوردهاند و در طول روز در اوقات مشخصی کار را تعطیل میکنند تا افراد به تمرکز فکر و آرامش دست یابند.
«تحقیقات جدید روان شناسی نشان میدهد که دینداری به سلامت افراد و میزان سعادت و رضایت آنان کمک میکند. طی یک آمارگیری-چه بسا اتفاقی- میانگین بیماریها در میان دینداران بسیار پایین نشان داده شده است. مخصوصاً بیماریهای قلبی، ریوی، امراض کبدی و برخی از انواع سرطانها و... توجیهات مختلفی برای دستیابی به علت این وضعیت ارائه شد: آنان مشروبات الکلی مصرف نمیکنند، بسیار کمتر از دیگران سیگار میکشند و بسیار به ندرت اتفاق میافتد که غیر از همسر شرعی با زن دیگری تماس جنسی بگیرند[17]. آنچه بیان شد ممکن است تفسیری برای آمار پایین بیماریهای قلبی، ریوی، کبدی و جنسی باشد، اما احتمال دومی هم وجود دارد و آن این که دین، نوعی سلامت روانی و ایمنی در برابر حساسیتهای عصبی به فرد میدهد که باعث جلوگیری از فشار خون میشود»[18].
این هم نباید نادیده گرفته شود که پنج بار حضور فرد در مسجد برای نماز و حضور در میان همسایگان، وی را از نوعی حمایت اجتماعی برخوردار میسازد که از سختیهای کار و مشکلات زندگی وی میکاهد.
هر چند هیچ روایت صحیحی برای مشروعیت وضو در مکه وجود ندارد، اما برخی روایتهای ضعیف که ابن اسحاق گاهی به مناسبت فرضیت نماز[19] و جایی به مناسبت مسلمان شدن عمر (رض) [20]. میآورد و نیز فهمی که از آیه مکی ﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ ٤﴾[21]. به دست میآید، این نتیجه را در بر دارد که وضو در مکه مشروع شده است. سهیلی نیز این روایت را ترجیح داده[22]. و جمهور علماء هم موافق این نظر هستند[23].
صرف نظر از این که آیه کریمهی مربوط به وضو طبق نظر همهی علما در مدینه نازل شده است. آیه وضو این است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَكُمۡ وَأَيۡدِيَكُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ وَأَرۡجُلَكُمۡ إِلَى ٱلۡكَعۡبَيۡنِۚ وَإِن كُنتُمۡ جُنُبٗا فَٱطَّهَّرُواْۚ وَإِن كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدٗا طَيِّبٗا فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُم مِّنۡهُ﴾ [المائدة: 6].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! چون به نماز برخواستید، پس صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید و سرتان را مسح کنید، و پاهایتان را تا برآمدگی(قوزک) بشویید و اگر جُنُب هستید پس خود را پاک سازید(وغسل کنید) و اگر بیمار یا مسافر هستید یا یکی از شما را قضای حاجتی دست داده و یا با زنان (تماس گرفته و)آمیزش کردهاید و آب نیافتید پس با خاک پاکی تیمم نمایید و صورت و دستهایتان را مسح کنید».
حضرت عایشه (رضیالله عنها) این آیه را به آیه تیمم نامگذاری کرده است و این هم شاید اشاره به این موضوع باشد که وضو قبل از اینکه در متن آیهای نازل شده قرار گیرد، فرض گشته بود[24].
قبله نماز هم در مکه به سمت بیت المقدس بود. پیامبر (صلیالله علیه وسلم) در مکه به هنگام نماز میان دو رکن «یمانی» و «اسود» میایستاد تا کعبه و بیت المقدس در جهت قبلهی ایشان قرار گیرد[25]. لفظ نماز هم در چندین سورهی مکی آمده است. مانند آیهی:
﴿أَرَءَيۡتَ ٱلَّذِي يَنۡهَىٰ ٩ عَبۡدًا إِذَا صَلَّىٰٓ ١٠﴾ [العلق: 9-10].
﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَاۖ لَا نَسَۡٔلُكَ رِزۡقٗاۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُكَۗ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلتَّقۡوَىٰ ١٣٢﴾ [طه: 132].
﴿قَدۡ أَفۡلَحَ مَن تَزَكَّىٰ ١٤ وَذَكَرَ ٱسۡمَ رَبِّهِۦ فَصَلَّىٰ ١٥﴾ [الاعلی: 14-15].
﴿مَا سَلَكَكُمۡ فِي سَقَرَ ٤٢ قَالُواْ لَمۡ نَكُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّينَ ٤٣﴾ [المدثر: 42-43].
برخی روایات هم به این اشاره دارد که مسلمانان صدر اسلام نماز میخواندند هرچند کیفیت نماز و تعداد رکعتهای آن در روایات، بیان نشده است، اما در هر حال دارای رکوع بوده است. طبق این روایات پیامبر (صلیالله علیه وسلم) همراه علی (رضی الله عنه) به درههای اطراف مکه میرفتند و به طور سرّی نماز میخواندند[26]. همچنین پنج تن از صحابهای که توسط ابوبکر (رضی الله عنه) مسلمان شدند نماز خواندند[27]. در روایتی از عایشه هم آمده است که نمازهای اولیه در سفر و غیر آن به صورت دو رکعتی فرض شده بود[28]. استاد «مُزَنی» شاگرد امام شافعی فرموده است که نماز، قبل از جریان اسراء و معراج در دو نوبت بوده است، یکی قبل از غروب خورشید و دیگری قبل از طلوع خورشید[29]. طبق روایت مرسلی که «زهری» آورده است فرضیت نمازهای پنجگانه در جریان سفر اسراء و معراج و یک سال قبل از هجرت بوده، تعداد رکعتهای آن به شیوه زیر تعیین شده است:
دو رکعت برای نماز صبح، سه رکعت برای مغرب، چهار رکعت برای ظهر، عصر و عشاء، هم در سفر و هم به هنگام اقامت. اما پس از هجرت به مدینه تعداد رکعتهای نمازهای چهار رکعتی برای مسافر به دو رکعت کاهش یافت[30].
مسلمانان در دوران مکی، نماز را به صورت پنهانی میخواندند[31] که این هم به خاطر ترس از هجوم مشرکان بود و به صورت نادر گاهی آشکار میخواندند. مانند زمان مسلمان شدن حضرت عمر (رضی الله عنه) که برخی از مسلمین همراه عمر در کعبه نماز میخواندند[32]. در نمازهای دوران مکی جواب سلام یا پاسخ به کسی که عطسه میکرد جایز بود، اما پس از هجرت اول یعنی سفر به حبشه این مقدار از سخن گفتن هم منع شد[33].
با نزول آیات اول سورهی مزّمل در مکه قیام برای نماز شب نیز مشروع شد. خداوند در آیات اول این سوره فرموده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ ١ قُمِ ٱلَّيۡلَ إِلَّا قَلِيلٗا ٢ نِّصۡفَهُۥٓ أَوِ ٱنقُصۡ مِنۡهُ قَلِيلًا ٣ أَوۡ زِدۡ عَلَيۡهِ وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِيلًا ٤﴾ [المزمل: 1-4].
« ای جامه بر خود پیچیده (ای رسول). شب را جز اندکی بپا خیز(وعبادت کن). نیمهای از آن را، یا اندکی از آن کم کن (به استراحت بپرداز). یا اندکی بر( نصف) آن بیفزا، و قرآن را با ترتیل و تامل بخوان».
پس از آن فرضیت نماز شب در مورد مسلمانان نسخ شد و از آن پس به عنوان یکی از سنتهای ارزشمند محسوب میشد، اما در مورد پیامبر (صلیالله علیه وسلم) همچنان به صورت فرض باقی ماند.
نماز جمعه نیز اندکی قبل از هجرت پیامبر (صلیالله علیه وسلم) به مدینه منوره مشروع شد یعنی زمانی که مسلمانان توانایی ادای آن را داشتند. ابوداود با «سند حسن» گفتهی عبدالرحمن بن کعب بن مالک -که راهنمای پدر کورش بود- را از پدرش نقل کرده است که هرگاه پدرم ندای روز جمعه را میشنید برای سعدبن زراره رحمت میفرستاد.
به او گفتم: چرا هنگام شنیدن ندای جمعه برای او رحمت میفرستی؟ پدرم گفت: زیرا سعد اول کسی بود که در «هزم النبیت» -یکی از سنگلاخهای بنی بیاضه که در آنجا آب جمع میشد و «نقیع الخضمات» نام داشت- برای ما نماز جمعه خواند. عبدالرحمن میگوید: از پدرم پرسیدم: شما در آن روز چند نفر بودید؟ فرمود: چهل نفر[34].
بحث دوم: زکات
زکات به معنی عمومی آن: عبارت است از تشویق مردم به پرداختن صدقات، بخشش مال به محرومین و غذا دادن به مساکین، بدون تعیین حد نصاب و مقدار آن در مکه تشریع شد. سورههای مکی، مؤمنان را اینگونه وصف میکنند:
﴿وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِلزَّكَوٰةِ فَٰعِلُونَ ٤﴾ [المؤمنون: 4].
«و کسانی هستند که زکات مال خودرا میدهند».
﴿وَفِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ ١٩﴾ [الذاریات: 19].
«در اموالشان بر فقیر، سائل و محروم حقّی منظور میداشتند».
﴿وَٱلَّذِينَ فِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ ٢٤﴾ [المعارج: 24].
«آنانکه در مال و دارائی خود حقی معین و معلوم گردانند».
تعیین حد نصاب و مقدار زکات در سال دوم هجری مشروع شد[35].
خداوند چنین فرمود:
﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١ ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ ٢ وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ ٣ وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِلزَّكَوٰةِ فَٰعِلُونَ ٤﴾ [المؤمنون: 1-4].
«همانا مومنان رستگاری شدند، همان کسانی که در نمازشان خاشع (و فروتن) هستند. و آنان که از لغو (و کارهای باطل ) روی گردانند. و آنان که زکات مال خود را (به فقرا) میدهند».
﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾ [التوبة: 103].
« از اموال آنها صدقه (و زکات) بگیر، تا بوسیلهی آن آنها را پاک سازی و تزکیهشان کنی».
روایت شده که پیامبر (صلیالله علیه وسلم) معاذ را به یمن فرستاد و به او چنین فرمود:
(آنان را فرا خوان تا به «لا إله إلا اللّه» و رسالت من شهادت دهند. اگر در این مسئله از تو اطاعت کردند پس به ایشان بگو که خداوند در هر روز و شب پنج نوبت نماز را بر آنان فرض کرده و اگر این را هم پذیرفتند به آنان بگو که خداوند در اموال آنان صدقهای فرض نموده که باید از ثروتمندان آنها دریافت و به فقیران داده شود[36].
حکومت اسلامی اقدام به جمعآوری زکات نمود و افراد قابل اعتماد را چه درعهد نبوت و چه در دوران خلافت راشده برای جمعآوری زکات به سرزمینهای مختلف فرستاد. این کار چندین قرن انجام شد، اما پس از آن دولت از انجام این رسالت مهم شانه خالی کرد و مردم خود به پرداخت آن اقدام کردند. پس زکات یک فریضه دینی و یکی از ارکان پنج گانه اسلام و جزو حقوق خدا و بندگان است. همانگونه که خداوند فرموده است:
﴿وَٱلَّذِينَ فِيٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ ٢٤ لِّلسَّآئِلِ وَٱلۡمَحۡرُومِ ٢٥﴾ [المعارج: 24-25].
«و آنان که در اموال و دارایی خود حقی معین و معلوم گردانند، تا به فقیران سائل و فقیران آبرومند محروم رسانند».
پیشوای مسلمین، ابوبکر صدیق (رضی الله عنه) در عهد خود با کسانی که از پرداخت زکات خودداری میکردند به جنگ پردخت تا وادارشان کند همانند عهد پیامبر (صلیالله علیه وسلم) زکات خود را بپردازند. بخاری از ابوهریره (رضی الله عنه) روایت کرده که گفت:
پس از وفات پیامبر (صلیالله علیه وسلم) و جانشین شدن ابوبکر (رضی الله عنه) و مرتد شدن برخی از قبایل عرب [ابوبکر تصمیم گرفت که با مانعان زکات جهاد کند]. عمر (رضی الله عنه) به ابوبکر گفت: چگونه میخواهی با مردم بجنگی در حالی که پیامبر (صلیالله علیه وسلم) فرمود: «من فقط تا زمانی با مردم میجنگم که از اقرار به توحید خودداری میکنند، اما اگر به آن اعتراف کردند حفظ مال و جان آنان بر عهده من خواهد بود و از من در امان میباشند، مگر در مواردی که خواست حق باشد، در غیر این صورت حساب مردم بر خداست». ابوبکر گفت: به خدا سوگند با کسانی که بین نماز و زکات فرق قائل شوند جهاد خواهم کرد، زیرا زکات حق مال است، به خدا سوگند اگر این مردم حتی از پرداخت یک بزغاله که در زمان پیامبر (صلیالله علیه وسلم) پرداخت میکردند، دریغ نمایند، با آنان به جنگ خواهم پرداخت. عمر (رضی الله عنه) گفت: به خدا سوگند این مسئله جزو مواردی بود که خداوند سینه ابوبکر را برای آن گسترد و من بعداً فهمیدم که حق همان بود»[37].
هرگاه قومی صدقههای خود را به نزد پیامبر (صلیالله علیه وسلم) میآوردند میفرمود: «خداوندا بر آل فلانی درود بفرست»[38]. درود پیامبر خدا به منزله رحمت برای آنان بود. این تفسیر از ابن عباس هم روایت شده است. او آیه زیر را چنین تفسیر کرده است:
﴿إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٞ لَّهُمۡ﴾ [التوبة: 103].
«یعنی درود تو برای آنان مایه رحمت است»[39].
خداوند، مؤمنان را امر کرده که زکات و صدقههای خود را از بهترین اموال خود بپردازند و استفاده از مال نامرغوب و غیرقابل استفاده برای این کار را ممنوع نموده و فرموده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا كَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَكُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِۖ وَلَا تَيَمَّمُواْ ٱلۡخَبِيثَ مِنۡهُ تُنفِقُونَ﴾ [البقرة: 267].
«ای اهل ایمان، انفاق کنید از بهترین آنچه اندوختهاید، و از آنجه برای شما از زمین میرویانیم، و بدها را برای انفاق در نظر نگیرید».
ابوداود با سند خود از عوف بن مالک چنین روایت میکند:
«ما در مسجد بودیم که پیامبر (صلیالله علیه وسلم) در حالی که عصایی در دست داشت وارد مسجد شد. مردی خوشهای از خرمای نامرغوب را به دیوار مسجد آویزان کرده بود. پیامبر (صلیالله علیه وسلم) با عصای خود بر آن خوشه زد و فرمود: کاش صاحب این صدقه از بهترین نوع آن صدقه میداد. و فرمود: صاحب این صدقه در روز قیامت، خوراک نامرغوب خواهد خورد.
ترمذی هم با سند خود از برّاء بن عازب نقل کرده است که: گروه انصار نزد ما آمدند، ما نخلستان داشتیم و هرکس به اندازه توان از خرماهای خود یک یا دو خوشه به مسجد میآورد و به دیوار آن آویزان میکرد، اهل«صُفّه» غذایی برای خوردن نداشتند پس هرگاه که گرسنه میشدند سراغ خوشههای خرما میرفتند و با عصای خود بر آنها میزدند تا از خرماهای نارس و یا رسیده مقداری به زمین بیفتد و بخورند.
برخی از مردم هم که رغبتی به خیر نداشتند خوشههایی میآوردند که خرماهای فاسد و نامرغوب داشت یا خوشههای شکستهی خرما را آویزان میکردند. در نتیجه خداوند این آیه را نازل فرمود. [یعنی 267 بقره]. گروه انصاری گفتند: اگر کسی چیزی مانند آنچه شما صدقه دادهاید به خود شما بدهد فقط با چشمپوشی و به خاطر حیا آن را میپذیرید.
برّاء میگوید: «ما از آن پس بهترین مال خود را صدقه میدادیم»[40].
با توجه به این مطالب باید صدقه و زکات از بهترین اموال و از دسترنج پاک و حلالی باشد که صاحب آن مشتاق نگهداری آن است و جز برای رضای خدا حاضر به بخشش آن نباشد. خداوند فرموده است:
﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيۡءٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِيمٞ٩٢﴾ [آل عمران: 92].
«شما هرگز به مقام نیکوکاران و خاصان نخواهید رسید مگر از آنچه دوست دارید و محبوب شماست در راه خدا انفاق کنید».
امام بخاری با سند خود روایت کرده که پیامبر (صلیالله علیه وسلم) فرمودند (هرکس قیمت یک عدد خرما را از روزی پاک و حلال خود صدقه دهد، خداوند آن را با دست راست گرفته و برای آن شخص پرورش میدهد، مانند این که شما کره اسبی را پرورش میدهد تا بزرگ میشود، خداوند نیز آن را پرورش میدهد تا روز قیامت مانند یک کوه بزرگ میشود. و البته خداوند فقط پاکیها را به عنوان صدقه میپذیرد)[41].
قرآن کریم جمعآوری مال و ثروت بدون پرداخت زکات را«کَنز» نامیده و به آنان که چنین میکنند وعده عذاب داده است. خداوند فرموده است:
﴿وَٱلَّذِينَ يَكۡنِزُونَ ٱلذَّهَبَ وَٱلۡفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٖ ٣٤ يَوۡمَ يُحۡمَىٰ عَلَيۡهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكۡوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمۡ وَجُنُوبُهُمۡ وَظُهُورُهُمۡۖ هَٰذَا مَا كَنَزۡتُمۡ لِأَنفُسِكُمۡ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمۡ تَكۡنِزُونَ ٣٥﴾ [التوبة: 34-35].
«و کسانی که طلا و نقره را گنجینه و ذخیره میکنند و در راه خدا اتفاق نمیکنند آنها را به عذابی دردناک بشارت ده. روزی که آن طلا و نقره و ذخائرشان در آتش دوزخ گداخته میشود و پیشانی و پشت و پهلوی آنها را به آن داغ کنند (و فرشتگان عذاب به آنها گویند) این است نتیجه آنچه بر خود ذخیره کردید اکنون بچشید (آتش حسرت و عذاب) همان سیم و زریکه اندوخته میکردید».
عبداللّه بن عمر (رضی الله عنهما) گفته است: «هرچیزی که زکات آن را پرداخت کنی «کنز» به حساب نمیآید هرچند که در زیر خاک مدفون باشد، اما هرچه که زکات آن را پرداخت نکنی جزو آن کنزی به حساب میآید که خداوند در قرآن ذکر کرده است و صاحب آن مال با آن داغ میشود»[42]. ابن عمر گفته که این آیه قبل از فرض شدن زکات نازل شد و خداوند آن را سبب پاکی اموال قرار داد[43].
رسول خدا (صلیالله علیه وسلم) برای مانعان زکات وعده عذاب داده است. در روایتی که امام بخاری آورده چنین آمده است: «هرکس که خداوند به او مال و ثروتی عطا کند اگر زکات آن را نپردازد مال او در روز قیامت به شکل اژدهایی سمی ظاهر میشود که دارای دو نیش زهرآگین است و به گردن او میپیچد و دو طرف چهرهاش (گونههایش) را گرفته و میگوید: «من مال و خزانه تو هستم». در این حال پیامبر (صلیالله علیه وسلم) این آیه را تلاوت فرمود[44]:
﴿وَلَا يَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ هُوَ خَيۡرٗا لَّهُمۖ بَلۡ هُوَ شَرّٞ لَّهُمۡۖ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِۦ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾ [آل عمران: 180].
«آنان که بخل نمودهاند و از مالی که خدا از فضل خویش به آنها داده است، حقوق فقیران را ادا نمیکنند، گمان نکنند این بخل به نفع آنها خواهد بود، بلکه به ضرر آنهاست چه آنکه مالی که در آن بخل میورزند در قیامت زنجیر گردن آنها میشود».
باز از پیامبر (صلیالله علیه وسلم) روایت شده است که فرمود:
«اگر کسی حق شتر خود را نپردازد، در روز قیامت شترش در بهترین حالت نزد او خواهد آمده و او را لگدمال میکند و اگر حق گوسفند خود را نپردازد، گوسفندش در بهترین حالت سراغ او میآید و او را با لگد میکوبد و به او شاخ میزند. پیامبر (صلیالله علیه وسلم) فرمود: از حقوق گوسفند این است که در محل آبشخور آن دوشیده شود [تا مساکین بتوانند از شیر آن استفاده کنند]. در ادامه فرمود: آن شخص روز قیامت در حالی که گوسفندی بر دوش خود حمل میکند و آن گوسفند فریاد میکند، پیش من نیاید و نگوید: ای محمد به دادم برس، زیرا من خواهم گفت: اکنون کاری از من ساخته نیست زیرا قبلاً به تو ابلاغ کردم. همچنین کسی با شتری که بر دوش خود دارد و آن شتر فریاد میکند، نزد من نیاید و نگوید: ای محمد [کمکم کن]. زیرا من به او میگویم: کاری از من ساخته نیست زیرا در دنیا به تو ابلاغ کردم»[45].
حافظ ابن حجر عسقلانی فرموده است: در حدیثی آمده است که: «خداوند حیوانات اهلی را زنده میکند تا با آنان مانعان زکات را مجازات کند»، در این کار مخالف نیّت آن شخص با او معامله میشود؛ زیرا او قصد داشت که حق خدا را از آن مال نپردازد و در نتیجه استفاده و بهره بیشتری از آن مال ببرد، پس در روز قیامت آنچه که او قصد بهره بردن با آن را داشت، بیشترین ضرر را نصیب او خواهد کرد[46].
ابن عباس (رضی الله عنه) گفته است: هرکس که بمیرد و زکات مال خود را نپردازد و یا با آن حج خانه خدا را بهجای نیاورد، آرزومند بازگشت به دنیا خواهد بود. سپس این آیه را تلاوت کرد:
﴿وَلَن يُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَاۚ وَٱللَّهُ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ١١﴾ [المنافقون: 11][47].
«و خدا هرگز اجل هیچکس را از وقتش که فرا رسد تاخیر نیفکند و خدا به هرچه کنید آگاه است».
پس بر فرد مسلمان لازم است که هرگاه مال او شرایط زکات را داشت آن را پرداخت کند و از تأخیر یا بیتوجهی به پرداخت آن خودداری کند، زیرا پشیمانی او زمانی خواهد بود که دیگر سودی ندارد. خداوند فرموده است:
﴿وَأَنفِقُواْ مِن مَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ أَحَدَكُمُ ٱلۡمَوۡتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِيٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ ١٠﴾ [المنافقون: 10].
«و از آنچه روزی شما کردم (در راه خدا) انفاق کنید پیش از آن که مرگ بر یکی از شما فرا رسد و در آن حال (به حسرت) بگوید پروردگارا، چرا اجل مرا اندکی تاخیر نینداختی تا صدقه و احسان بسیار کنم و از نیکوکاران شوم؟!».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا بَيۡعٞ فِيهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞ﴾ [البقرة: 254].
«ای اهل ایمان، از آنچه روزی شما کردیم انفاق کنید پیش از آن که بیاید روزی که نه کسی (برای آسایش خود) چیزی تواند خرید و نه دوستی و شفاعتی بهکار آید».
جایز است که زکات در ملأ عام و آشکارا پرداخت گردد، اما پنهانی انجام دادن این کار بهتر است، زیرا از ریا دورتر و برای حفظ کرامت فقرا مناسبتر است، البته زمانی که مصلحتی برتر از اینها در کار باشد باید آشکارا انجام گیرد، مانند حالتی که ایجاد الگو برای مردم مد نظر است. در حدیث صحیح آمده که پیامبر (صلیالله علیه وسلم) فرمود: «خداوند در روز قیامت، روزی که هیچ سایهای جز او نیست هفت گروه را زیر آن سایه قرار میدهد:-1 پیشوای عادل، 2- جوانی که در سایه اطاعت و بندگی خدا رشد یافته است، 3- کسی که همواره دلبسته مساجد باشد، 4- دو نفر که فقط به خاطر خدا همدیگر را دوست میدارند و بر این اساس با هم ارتباط دارند و به خاطر خدا از هم جدا میشوند، 5- مردی که زنی زیبا و ثروتمند او را به زنا خواند اما در پاسخ بگوید: من از خدا میترسم، 6- شخصی که با دست راست صدقه خود را چنان پنهانی ببخشد که دست چپش از آن بیخبر باشد، 7- کسی که در خلوت و تنهایی خدا را یاد کند و از ترس او اشک بریزد»[48].
خداوند هم فرمود:
﴿إِن تُبۡدُواْ ٱلصَّدَقَٰتِ فَنِعِمَّا هِيَۖ وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۚ وَيُكَفِّرُ عَنكُم مِّن سَئَِّاتِكُمۡۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ ٢٧١﴾ [البقرة: 271].
«اگر (به مستحقان) آشکارا صدقه دهید کاری نیکوست، لیکن اگر در پنهانی به فقیران (آبرومند) رسانید برای شما نیکوتر است و خدا (به پاداش آن) برخی از گناهان شما را محو و مستور دارد، و خداوند از (آشکارا و نهان) آنچه میکنید آگاه است».
بحث سوم: روزۀ ماه رمضان
تشریع برخی از فرائض دین که جزو ارکان اسلام محسوب میشود به مرحله مدنی دعوت پیامبر (صلیالله علیه وسلم) موکول شد، از جمله روزه و حج. روزه در دوشنبه شب، دوم شعبان سال هشتم هجری و حج در سال ششم هجری فرض شد. ابن قیمّ معتقد است که فرضیت حج در سال نهم یا دهم هجری بوده است.
خداوند فرموده است:
﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ فِيهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡيَصُمۡهُ﴾ [البقرة: 185].
«ماه رمضان ماهی است که قرآن در آن نازل شده برای هدایت بشر و برای رهنمایی و جدایی حق از باطل، پس هرکس این ماه را دریابد باید ماه رمضان را روزه بدارد».
با نزول آیه 183 سوره بقره در دوشنبه، دوم شعبان سال دوم هجری، خداوند متعال روزه ماه رمضان را بر مسلمانان واجب نمود:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيۡكُمُ ٱلصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ ١٨٣﴾ [البقرة: 183].
«ای اهل ایمان، بر شما هم روزه واجب گردید چنان که بر امتهای گذشته فرض شده بود، و این دستور برای آن است که پاک و پرهیزگار شوید».
پیامبر اکرم (صلیالله علیه وسلم) فرمود: «(اسلام بر پنج پایه بنا نهاده شده، گفتن «لا إله إلا اللّه» و «محمد رسول الله»، اقامهی نماز، ادای زکات، روزه ماه رمضان و بهجا آوردن حج خانه خدا)»[49].
پیامبر (صلیالله علیه وسلم) فضل و برکت این ماه را چنین بیان نمودهاند: «مَنْ صَامَ رَمَضَانَ إِيمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»[50]. «هرکس که ماه رمضان را به قصد حصول ثواب در عبادت بگذراند تمام گناهان گذشتهی او مورد عفو قرار خواهد گرفت».
و فرموده: (نمازهای پنج گانه، نمازهای جمعه و روزه ماههای رمضان، باعث بخشیده شدن گناهان طول روز، طول هفته و طول سال خواهند شد، به شرطی که در فاصله میان آنها گناه کبیره انجام نشود)[51].
ابوهریره (رضی الله عنه) از پیامبر (صلیالله علیه وسلم) نقل کرده که هنگام فرا رسیدن ماه رمضان میفرمود: «ماه رمضان که ماهی مبارک است فرا رسیده و خداوند روزه گرفتن در این ماه را بر شما فرض کرده است. در این ماه درهای بهشت به روی شما باز و درهای جهنم بسته میشود و شیاطین در غُل و زنجیرند. در این ماه شبی هست که ارزش آن از هزار ماه بیشتر است. اگر کسی از این شب محروم شود از خیر و برکت محروم شده است»[52].
این آیات کریمه و احادیث شریفه، جایگاه والای این ماه مبارک را نزد خداوند متعال بیان میکنند، زیرا قرآن را که بزرگترین نعمت خداوند برای بشریت است، در این ماه و در شب قدر بر پیامبر برگزیده خود نازل فرمود و هدایت مردم بهسوی خدا، راه شناخت او، آگاهی به احکام دین و خواستههای پروردگار در قرآن نقش بسته و از این طریق است که بندگان، آنچه که خدا را خشنود میسازد میشناسند و به آن عمل میکنند و از آنچه که خدا را خشمگین میکند میپرهیزند.
پس قرآن چه نعمت گرانقدر و ارزشمندی است و کاش انسان هیچ قدمی را جز با معرفت و اطمینان برنمیداشت و آن را جز برای کسب اجر و ثواب به زمین نمینهاد.
رمضان ماه اطاعت از خدا و نیکی کردن، ماه دعا و طلب آمرزش، ماه قرآن و تلاوت و تدبر است. امام بخاری از ابن عباس (رضی الله عنه) روایت نموده که گفت: «پیامبر اکرم (صلیالله علیه وسلم) از همه مردم سخاوتمندتر بود و سخاوتمندتر از هر وقت، زمانی بود که در ماه رمضان، جبرئیل نزد ایشان میآمد. جبرئیل در تمام شبهای رمضان، قرآن را با رسول خدا (صلیالله علیه وسلم) تکرار مینمود. آن حضرت در پخش خیر و نیکی از بادهای ورزنده نیز سبقت میگرفت[53].
ضمناً متن قرآن کریم برای آخرین بار که توسط پیامبر (صلیالله علیه وسلم) برای تأیید بر حضرت جبرئیل (ع) عرضه شد، در آخرین رمضانی بود که پیامبر (صلیالله علیه وسلم) آن را پشت سر میگذاشت.
پیامبر (صلیالله علیه وسلم) در دهه آخر ماه مبارک رمضان، اوقات شب را احیاء و اهل خانه را بیدار میکرد و به حدی جدی و قوی به عبادت میپرداخت که در سایر اوقات چنین نبود[54].
ظاهراً ایشان برای کسب اجر و پاداشِ «لیلة القدر» یعنی شب نزول قرآن این همه تلاش و جدیت میکرد. شبی که خداوند در باره آن فرمود:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ ١ وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ ٢ لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ خَيۡرٞ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرٖ ٣﴾ [القدر: 1-3].
«ما این قرآن عظیم الشأن را در شب قدر نازل کردیم، و تو چه دانی شب قدر چیست؟! شب قدر از هزار ماه بهتر و بالاتر است».
در واقع اجر و پاداش عبادت در این شب چندین و چند برابر میشود و این نشان فضل عظیم و ارزش والای این شب است. امام بخاری و امام مسلم از پیامبر (صلیالله علیه وسلم) روایت کردهاند که فرمود: «مَنَ قَامَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ إِيمَانًا وَاحْتِسَابًا غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ»[55]. «هرکس که شب قدر را به قصد ثواب، زنده نگه دارد (یعنی آن را در عبادت و بندگی بسر برد)، همه گناهان گذشتهاش مورد عفو قرار خواهد گرفت».
روزه مدرسهای است که انسان در آن به گوانهای بار میآید که بتواند برای غلبه بر هوی و هوس تلاش کند، از شهوات بپرهیزد، به اطاعت از خداوند پایبند باشد، بتواند نفس خود را از خوردن و آشامیدن محروم کند و بهکار نیک و صدقه فراوان و بخشش مال وادارد تا از خودپرستی رها و به هم نوع دوستی عادت کند که چنین عادتها و رفتارهایی باعث ارتباط تنگاتنگ افراد جامعه و استحکام رشته برادری و دوستی میان آنان خواهد شد. در چنین مدرسهای است که انسان مسلمان:
- صبر در برابر محرومیتها را میآموزد؛ پس خود را ذلیل نمیکند.
- قناعت در برابر کمبودها و اندکها را میآموزد، پس برای بیشتر آبروی خود را نمیبرد.
- مقاومت در برابر تغییر عادتهای روزمره و همیشگی را میآموزد؛ پس اسیر عادت نمیماند.
- و از اخلاق جاهلی و خوی نکوهیده رهایی مییابد.
در صحیح بخاری آمده است که ابوهریره از پیامبر (صلیالله علیه وسلم) روایت نموده که فرمود: «هرکس دروغ و رفتار دروغآمیز را ترک نکند، خداوند به گرسنگی و تشنگی او نیازی ندارد»[56]. زیرا روزه فقط این نیست که انسان از خوردن و آشامیدن بپرهیزد، بلکه پایبندی به تقوای رفتاری نیز لازمه آن است. بدین خاطر است که پیامبر (صلیالله علیه وسلم) فرموده است: «چه بسا فرد روزهدار از روزه فقط گرسنگی و فرد شب زندهدار از عبادت شبانه خود فقط بیخوابی بهره کارشان باشد و دیگر هیچ»[57].
پس روزه مدرسهای است برای ساختن انسانی صالح با ارادهای قوی، صبور، مجاهد، پایبند به اخلاق اسلامی و آداب قرآنی، توانا برای گسیختن از صفات جاهلی و آثار آن، راهرو و پویا بر «صراط المستقیم» و پرتکاپو برای رسیدن به خدا و نعمت جاوید او.
ارکان روزه دو رکن است: اول خودداری از آنچه روزه را باطل میکند، از طلوع فجر تا غروب خورشید و دوم نیت روزه قبل از طلوع فجر. برای روزهدار مستحب است که برای سحر خوراکی داشته باشد، زیرا پیامبر (صلیالله علیه وسلم) فرموده: «تَسَحَّرُوا فَإِنَّ فِي السَّحُورِ بَرَكَةٌ»[58]. «سحری بخورید زیرا در خوردن سحری خیر و برکت نهفته است».
همچنین برای روزهدار مستحب است که در افطار شتاب کند و این هم به دلیل فرموده پیامبر است:
«لا يَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا عَجَّلُوا الْفِطْرَ»[59]. «مردم تا زمانی در خیر و برکت هستند که برای افطار بشتابند».
این هم مستحب است که هنگام روزه و در وقت افطار دعا کند پیامبر (صلیالله علیه وسلم) چنین فرموده است:
(سه نفر دعایشان از طرف خدا رد نمیشود: دعای روزهدار تا وقت افطار، دعای پیشوای عادل و دعای انسان مظلوم)[60].
فرد روزهدار نباید فراموش کند که چه اتفاقات مهمی در این ماه مبارک روی داده است و باید عوامل بیداری و رشد و پیروزی و عزت امت اسلام را بشناسد. در این ماه بود که میدان نبرد بدر برپا گردید و در این جنگ بود که خداوند میان حق و باطل جدایی افکند، اسلام و مسلمانان را عزت بخشید و با وجود تعداد اندک مؤمنان و فراوانی دشمنان، کفر و کافر را خوار و رسوا کرد.
انسان مؤمن با تفکر در این واقعه درمییابد که پیروزی از جانب خداست نه وابسته به کم و زیاد افراد. باز در رمضان بود که فتح مکه با موفقیت انجام شد و مردم گروه گروه به دین اسلام پیوستند و همهی سرزمینهای عربی برای اولین بار در طول تاریخ خود متحد و یکپارچه گشت و عربها در زمانی کمتر از ربع قرن زیر پرچم اسلام گرد آمدند. از آن پس دولت اسلامی بر شرق و غرب زمین حکمرانی کرد و تمدن اسلامی در زمینههای مختف مادی و معنوی و در سایه توحید و یکتاپرستی درخشید. از اینجاست که درمییابیم تا چه حد به تدبر در تاریخ خود و کسب عبرت از گذشته و کوشش برای تازه کردن ایمان و ریشهدار کردن عقیده و استحکام ارتباط با خالقمان نیاز داریم. ما نیاز داریم که از این ماه مبارک بهره گیریم تا نیکیها را انجام دهیم و کارها را به نیکویی به سرانجام رسانیم.
بحث چهارم: حجّ
خداوند جهان، جایگاه کعبه، آن مهبط شرافت را به پیامبر خود، ابراهیم نشان داد و به او امر کرد که آن را بنا نهد بنایی که از لوث شرک پاک و برای یکتاپرستی خالص باشد، آنگاه از او خواست که مردم را برای حج و طواف به دور آن فرا خواند و از حیواناتی که مردم در آنجا برای خدا قربانی میکنند، خوراک اهل آن را تأمین کند. خداوند چنین فرموده است:
﴿وَإِذۡ بَوَّأۡنَا لِإِبۡرَٰهِيمَ مَكَانَ ٱلۡبَيۡتِ أَن لَّا تُشۡرِكۡ بِي شَيۡٔٗا وَطَهِّرۡ بَيۡتِيَ لِلطَّآئِفِينَ وَٱلۡقَآئِمِينَ وَٱلرُّكَّعِ ٱلسُّجُودِ ٢٦ وَأَذِّن فِي ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَجِّ يَأۡتُوكَ رِجَالٗا وَعَلَىٰ كُلِّ ضَامِرٖ يَأۡتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٖ ٢٧ لِّيَشۡهَدُواْ مَنَٰفِعَ لَهُمۡ وَيَذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ فِيٓ أَيَّامٖ مَّعۡلُومَٰتٍ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِيمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِۖ فَكُلُواْ مِنۡهَا وَأَطۡعِمُواْ ٱلۡبَآئِسَ ٱلۡفَقِيرَ ٢٨ ثُمَّ لۡيَقۡضُواْ تَفَثَهُمۡ وَلۡيُوفُواْ نُذُورَهُمۡ وَلۡيَطَّوَّفُواْ بِٱلۡبَيۡتِ ٱلۡعَتِيقِ ٢٩﴾ [الحج: 26-29].
«و (به یاد آور) زمانی را که جای خانه (کعبه) را برای ابراهیم تعیین کردیم؛ (و گفتیم:) چیزی را شریک من قرار مده، و خانۀ مرا برای طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع (و) سجود کنندگان پاک گردان و در (میان) مردم به حج ندا بده، تا پیاده و (سوار) بر هر (مرکب و) شتر لاغری از هر راه دوری به سوی تو بیایند. تا شاهد منافع (گوناگون) خویش باشند، و در روزهای معین (به هنگام قربانی) نام الله را بر چهارپایانی که به آنها روزی دادهایم؛ یاد کنند، پس از (گوشت) آن بخورید، و بینوای فقیر را (نیز) اطعام کنید. سپس، باید آلودگیهایشان را بر طرف سازند، و به نذرهای خود وفا کنند، و (بر گرد) خانههای کهنسال (کعبه) طواف کنند».
از زمانی که حضرت ابراهیم (ع) به امر پروردگار دعوت خود را آشکار کرد و مردم را برای انجام فریضه حج فرا خواند، پیوسته گروههای بسیاری از مردم به مکه میروند و به دور کعبه طواف میکنند. حج یکی از ارکان پنج گانه اسلام است و بر هر فرد مسلمان که توانایی انجام آن را داشته باشد فرض است که در طول عمر خود یک بار آن را انجام دهد.
در صحیح بخاری و مسلم از ابوهریره نقل شده که: یکبار پیامبر (صلیالله علیه وسلم) برای ما خطبه خواند و فرمود: «ای مردم! خداوند حج را بر شما فرض گردانیده است پس آن را انجام دهید». مردی گفت: ای رسول خدا! آیا هرسال فریضهی حج را انجام دهیم؟ پیامبر (صلیالله علیه وسلم) سکوت فرمود. آن مرد سه بار سؤال خود را تکرار کرد. آن گاه پیامبر (صلیالله علیه وسلم) فرمود: «اگر بگویم آری، بر شما فرض میگردد و شما توانایی حج کردن در هر سال را ندارید، پس آنچه من به آن نمیپردازم شما هم آن را رها کنید، زیرا تنها علت هلاکت گذشتگان این بود که از پیامبران خود بسیار میپرسیدند و در مورد مسائل با آنان اختلاف داشتند. پس اگر شما را به انجام چیزی امر کردم، آن را در حد توان انجام دهید و اگر شما را ازچیزی نهی کردم، آن را رها کنید»[61].
قرآن کریم بیان فرموده که شرط واجب شدن حج بر افراد، توانایی آنها برای انجام آن است.
خداوند فرموده است:
﴿فِيهِ ءَايَٰتُۢ بَيِّنَٰتٞ مَّقَامُ إِبۡرَٰهِيمَۖ وَمَن دَخَلَهُۥ كَانَ ءَامِنٗاۗ وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗاۚ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ ٩٧﴾ [آل عمران: 97].
«در آن [خانه،] نشانههای روشن، [از جمله] مقام ابراهیم است؛ و هرکس داخل آن [حرم] شود، در امان خواهد بود؛ و برای الله، حج خانه [کعبه] بر مردم واجب است، [البته برای] کسیکه توانایی رفتن به سوی آن را دارد؛ و هر کس کفر ورزد، بیتردید، الله از جهانیان بینیاز است».
نکتهی دیگری که فقها به آن اشاره کردهاند این است که برای واجب شدن حج علاوه بر شروط عمومی تکلیف -یعنی مسلمان بودن و بلوغ و عقل- شرط دیگری هم لازم است که آن آزادی میباشد. پس حج بر هر زن و مرد مسلمان بالغ و عاقل و آزاد که در تأمین هزینههای حج و انجام مناسک آن توانا باشد واجب است. و کسی که توانایی مادی برای تأمین هزینههای حج را ندارد یا به خاطر پیری یا بیماری لاعلاج توانایی جسمی کافی ندارد حج بر او واجب نیست. اما جایز است فردی دیگر بهجای او آن را انجام دهد. لازم است آن مقدار هزینه را که شخص برای طول سفر حج خود در نظر میگیرد چیزی غیر از نیازهای اصلی خود و خانوادهاش باشد که عبارت است از: لباس و خوراک و مسکن.
پیامبر (صلیالله علیه وسلم) اهمیت و ارزش حج، پاداش بزرگ آن و اثری را که در پاک کردن گناهان دارد در حدیثی بیان فرموده است. حضرت عایشه (رضی االه عنها) فرمود: ای رسول خدا ما جهاد را والاترین عمل میدانیم. آیا جهاد نکنیم؟ پیامبر (صلیالله علیه وسلم) فرمود: «برترین جهاد [به نسبت شما] انجام یک حج مقبول است»[62]. و حج مقبول حجی است که با گناه آلوده نشود، یا طبق تعریف حسن بصری، حج مقبول حجی است که فرد پس از آن طوری به زندگی روزمره برگردد که زاهد و پارسا و طالب آخرت باشد. پیامبر (صلیالله علیه وسلم) فرموده: «هرکس که برای خدا حج کند و از مقاربت جنسی و مقدمات آن (در ایام حج) پرهیز نماید چنان از گناه پاک میشود که گویی تازه از مادر، متولد شده است»[63].
بدون شک اگر انسان مسلمان ارادهی خود را قوی و خشم و غضب خود را رام و آرام سازد و حواس و اعضاء خود را از فسق و گناه و الفاظ زشت و آزار مردم باز دارد و در طول حج اینگونه باشد، قطعاً درون او به این خصلتها و رفتارها خو میگیرد و بدیهای او به عادات نیکو و صفات زیبایی تبدیل میشود که در طول زندگی همراه او خواهند بود، زیرا او شیرینی و محبت این رفتارها را درطول مراسم و سفر حج چشیده است. در حدیث شریف آمده است که: «برای حج مقبول، پاداشی جز بهشت نیست»[64].
با وجود این پاداش بزرگ و اجر معنوی کامل، منافع دیگر هم نصیب مسلمانان میشود. در زمینه فردی، در طول مراسم حج مسلمانان میتوانند که به تجارت و کسب و کار بپردازند.
ابن عباس میگوید: مردم در ابتدای مراسم حج در «منا» و «عرفه» و بازاری در کنار صحرای «عرفه» به اسم «ذی المجاز» به خرید و فروش مشغول میشدند، اما از خرید و فروش در حال احرام، دست کشیدند، از خوف این که مبادا باعث باطل شدن حج گردد.
پس خداوند این آیه را نازل کرد:
﴿لَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّكُمۡ﴾[65] [البقرة: 198].
«گناهی بر شما نیست که (در ایام حج با خرید و فروش) از فضل پروردگارتان (روزی) طلب کنید».
درست است که حرکت بهسوی خانه خدا عبادت است و به خاطر انجام دستور خداوند و ادای مناسک حج صورت میگیرد و فرد مؤمن باید فقط این نیت را در ذهن داشته باشد، اما آسانگیری دین و توجهی که اسلام به رعایت منافع افراد دارد باعث شد که مردم را از تأمین نیازها و کسب رزق و روزی به عنوان یک هدف عارضی و جانبی در حج باز ندارد، زیرا انجام چنین اعمالی هدف اصلی حج نبوده است و تناقضی هم با آن ندارد. در زمینه اجتماعی نیز هزاران نفر از مسلمانان در مراسم حج در فضایی لبریز از صفا، دوستی و احساس برادری اسلامی که خداوند به آنها ارزانی داشته است، گرد هم میآیند. بدون شک این دیدار سالانه، تازه شدن وحدت روحی و هماهنگی فکری و عملی میان آنان میشود، یکی از عوامل انسجام امت اسلامی در ابعاد حسّی و معنوی نیز هست. حج یک دوره آموزشی با یک برنامه مشخص است که روح و عقل مسلمانان را با عقیده خالص، روح جاودانگی اسلامی و رسالت مهرآمیز و باعظمت آن تغذیه میکند.
از دیرباز حج اثرات خود را در گذر تاریخ طولانی اسلام بر زندگی اسلامی ما گذاشته است، دانشمندان ما در فضای حج باهم دیدار میکنند، علوم خود را منتشرمینمایند و از یکدیگر دانش کسب میکنند. حلقههای درس و بحث که در سفر حج تشکیل میشود دانشمندانی را از دورترین نقاط شرق و غرب زمین در خود جمع میکند که اگر حج نبود امکان برگزاری این اجتماع و گردهمایی را نداشتند. آری اگر امروزه جهان معاصر کنفرانسهای علمی مختلفی را برگزار میکند و دانشمندان عرصه فن و علم و تکنولوژی را گرد هم میآورد تا به تبادل نظر و تجربه بپردازند، باید دانست که اسلام قرنها پیش این رویه را جاری نموده است؛ یعنی زمانی که کنفراس حج را به صورت مستمر و سالیانه پایهریزی کرد و برای انجام آن پاداشی بزرگ و انگیزهای چنان قوی قرار داد که باعث شد با گذشت چندین قرن هنوز این اجتماع سالیانه برگزار شود و حتی یک بار هم تعطیل نشود.
امت اسلامی اگر حکمت حج را دریابد، از دروس آن آگاهی گیرد و از فضای آن بهره برد درمییابد که تا چه حد نیازمند این کنفرانس سالیانه است... این جمعیت بزرگ که با فریاد لبیک میخروشد و با بانگ «لا إله إلا اللّه» و «اللّه اکبر» ندا برمیآورد و توحید را علنی میسازد، چقدر شایسته بود که تلاشهایش را همسو و نیروهایش را منسجم میکرد و توانی مضاعف میگرفت مخصوصاً با توجه به این که در جهانی به سر میبریم که در برابر ضعیفان مهر و شفقت نمیشناسد و جز برای اهل مکنت احترام قائل نیست...
باید اندیشید که در پشت این انگیزههای قوی که در طول قرنهای متمادی، مردم را از هر کوی و برزن به این خانه آسمانی میآورد، چه نیرویی نهفته است؟ و سبب این شکوه و عظمت چیست؟ و چگونه میتوان از آن برای ساختن جامعهی دینی و برپایی تمدن اسلامی و بازگرداندن ارزش و جایگاه آن به زیر خورشید زندگی بهره گرفت... باید این فرموده پروردگار:
﴿لِّيَشۡهَدُواْ مَنَٰفِعَ لَهُمۡ وَيَذۡكُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ فِيٓ أَيَّامٖ مَّعۡلُومَٰتٍ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِيمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِۖ فَكُلُواْ مِنۡهَا وَأَطۡعِمُواْ ٱلۡبَآئِسَ ٱلۡفَقِيرَ ٢٨﴾ [الحج: 28].
«تا شاهد منافع (گوناگون) خویش باشند، و در روزهای معین (به هنگام قربانی) نام الله را بر چهارپایانی که به آنها روزی دادهایم؛ یاد کنند، پس از (گوشت) آن بخورید، و بینوای فقیر را (نیز) اطعام کنید».
بیشتر بررسی شود و باید مفهوم آن از یک معامله و پیمان تجاری کوچک به فضایی وسیع در زمینه وحدت رسالت، وحدت هدف، وحدت روح، وحدت فکر و وحدت عمل برای امت اسلامی گسترش یابد.
بحث پنجم: نماز شب
خداوند متعال فرموده است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ ١ قُمِ ٱلَّيۡلَ إِلَّا قَلِيلٗا ٢ نِّصۡفَهُۥٓ أَوِ ٱنقُصۡ مِنۡهُ قَلِيلًا ٣ أَوۡ زِدۡ عَلَيۡهِ وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِيلًا ٤ إِنَّا سَنُلۡقِي عَلَيۡكَ قَوۡلٗا ثَقِيلًا ٥ إِنَّ نَاشِئَةَ ٱلَّيۡلِ هِيَ أَشَدُّ وَطۡٔٗا وَأَقۡوَمُ قِيلًا ٦﴾ [المزمل: 1-6].
«ای جامع به خود پیچیده، به جز اندکی از شب بیدار بمان. نیمی از شب یا کمی از نیمه بکاه یا بر نیمه آن بیافزا و قرآن بخوان، خواندنی (همراه با دقت و تأمل و شمرده و روشن) ما سخن (پر مسئولیت و لبریز از تکالیف و وظائف) سنگینی را بر تو نازل خواهیم کرد (که قرآن است) عبادت شبانه، مؤثرتر و ماندگارتر و اقوال (آن) درستتر و پابرجاتر است».
این آیات در مکه نازل شد و این دستور را با خود داشت که پیامبر (صلیالله علیه وسلم) باید قسمتی از شب را به نماز خواندن اختصاص دهد. طبق این آیات، خداوند او را مختار کرده که نیمی از شب یا بیشتر و یا کمتر از آن را برای نماز بیدار باشد. پیامبر (صلیالله علیه وسلم) و یاران او حدود یک سال به این عبادت مشغول بودند تا حدی که پاهایشان ورم میکرد. اما خداوند پس از این که دید برای کسب رضای او در تلاشند و برای اجرای دستور او آستین همت بالا زدهاند، این حکم را برایشان تخفیف داد.
بدون شک امر خداوند به آنان برای ترک بستر و مقاومت در برابر خواب و عادتهای همیشگی، آزمایشی بود تا آنها را مجاهد بار آورد و از تسلیم شدن در برابر خواستههای نفسانی آزادشان سازد. این آزمایش آنها را برای پذیرش امر رهبری و هدایت بشر مهیا میکرد و میطلبید که از لحاظ روحی در آمادگی والایی باشند. این بود که خداوند آنان را برای حمل مسئولیت سنگین رسالت برگزید و برای دعوت دین امینشان قرار داد و افرادی را از میان آنها شاهد و گواه بر مردم نمود. دهها تن از مؤمنان در این مرحله تاریخی با مسائل مهم و عظیمی مواجه بودند زیرا باید مسیر بشریت را اصلاح کرده و او را از انحرافات خطرناکی که در سر راهش بود نجات میدادند. آنان باید بشریت را بهسوی یکتاپرستی و اطاعت از خداوند سوق میدادند و این هم مسئولیت بسیار بزرگی است که فقط کسانی میتوانند آن را بر عهده بگیرند که «پهلوهایشان از بسترها دور میشود و خواب شیرین را ترک گفته و به عبادت پروردگارشان میپردازند و پرودگار خود را با بیم و امید به فریاد میخوانند»[66].
قرآن کریم شب زندهداری برای نماز و ترتیل قرآن را «عبادتی با افعال مؤثرتر و ماندگارتر و اقوالی درستتر و پابرجاتر» نامیده است. این عبادت که همراه سکون و سکوت شبانه و آرامش مردمان صورت میگیرد در نفس انسان بسیار مؤثرتر و پایدارتر خواهد بود، زیرا فرد عابد در این هنگام از مشاغل روزمره و علایق دنیوی فارغ است و خود را برای یاد خدا و مناجات با او خالص گردانیده است و با چنین اعمالی است که فرد برای دریافت وحی الهی «که سخنی پر از مسئولیت و لبریز از تکالیف و وظائف سنگین است»[67]. استعداد و آمادگی لازم را کسب میکند. او قرار است که «قول ثقیل» را دریافت کند یعنی قرآن کریم و عمل به حدود و فرائض آن را که پایبندی به اوامر و نواهی آن نیازمند صبر و تلاش بسیار است. خداوند چنین فرموده است:
﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَا﴾ [طه: 132].
«تو اهل بیت خود را به نماز و طاعت خدا امر کن و خود نیز بر نماز و ذکر حق صبور باش».
عمل به قرآن نیازمند آن است که انسان در عقیده و رفتار از جاهلیت کنده شود و رنگ خدایی به خود گیرد و نفس خود را برای کسب رضای خدا و اطاعت او و پرهیز از نافرمانی او وادارد. با توجه به گستردگی دایرهی فکری و قانونی اسلام فرد مسلمان به بینشی باز نسبت به حق و شناخت کافی از قرآن و سنت دست مییابد و این مسئله به او این امکان را میدهد که در طول زندگی و در برخورد با هر قضیهای، حق را مراعات کند و به این خاطر است که عادت کرده در همهی نمازهایش از خداوند بخواهد که به راه راست هدایتش فرماید.
آری عمل به قرآن کریم مسئولیت گرانی است اما خود قرآن نیز سنگینی خاصی دارد. گاهی اوقات وحی در حالی بر پیامبر (صلیالله علیه وسلم) نازل میشد که ایشان بر شتر خود سوار بودند، در این هنگام شتر زانو میزد و تا پایان یافتن وحی نمیتوانست حرکت کند، حتی جسم شریف پیامبر (صلیالله علیه وسلم) هم سنگین میشد و با سختی خاصی مواجه میگشت. این نشان از آن دارد که وحی یک جوشش روانی یا الهام درونی نیست، بلکه نوعی تلقی از خداوند است که توسط جبرئیل امین صورت میگیرد.
مؤمنان صدر اسلام توانستند آزمایش فرمان برداری خود را با موفقیت پشت سر بگذارند و قرآن کریم این موفقیت را برای آنان ثبت نمود و حکم عبادت شبانه را برایشان تخفیف داد و دیگر مجبور نبودند که حتماً قسمت خاصی از شب را برای عبادت بیدار باشند و کافی بود که هر اندازه توانستند بیدار باشند و در حد توان به تلاوت قرآن بپردازند. حتی این مقدار بر سایر مؤمنان فرض هم نبود بلکه برای آنها یک امر مستحب به شمار میآمد.
خداوند فرمود:
﴿إِنَّ رَبَّكَ يَعۡلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدۡنَىٰ مِن ثُلُثَيِ ٱلَّيۡلِ وَنِصۡفَهُۥ وَثُلُثَهُۥ وَطَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلَّذِينَ مَعَكَۚ وَٱللَّهُ يُقَدِّرُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَۚ عَلِمَ أَن لَّن تُحۡصُوهُ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِۚ عَلِمَ أَن سَيَكُونُ مِنكُم مَّرۡضَىٰ وَءَاخَرُونَ يَضۡرِبُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَبۡتَغُونَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَءَاخَرُونَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنۡهُۚ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَقۡرِضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗاۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنۡ خَيۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَيۡرٗا وَأَعۡظَمَ أَجۡرٗاۚ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمُۢ ٢٠﴾ [المزمل: 20].
«خدا به حال تو آگاه است که تو و جمعی هم از آنان که با تواند (اغلب) نزدیک دو ثلث یا نصف یا (لااقل) ثلث شب را همیشه به طاعت و نماز میپردازید، و خدا (گردش) شب و روز را مقدر میکند، خدا میداند که شما هرگز تمام ساعات شب را (به عبادت) ضبط نخواهید کرد لذا از شما (اوقات خواب و کارهای دیگر را) در گذشت تا هرچه (از شب را بیمشقت و) آسان است به تلاوت قرآن پردازد خدا بر احوال شما آگاه است که برخی مریض و ناتوانند و برخی به سفر از کرم خدا روزی میطلبند و برخی در راه خدا به جنگ و جهاد مشغولند، پس در هر حال آنچه میسر و آسان باشد به قرائت قرآن بپردازید و نماز به پا دارید و زکات داده و قرض نیکو به خدا دهید و هر عمل نیک برای آخرت خود پیش فرستید پاداش آن را البته نزد خدا بیابید و آن را اجر و ثواب آخرت (که بهشت ابد است، از متاع دنیا) بسی بهتر و بزرگتر، و دائم از خدا آمرزش طلبید که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است».
اسلام دین فطرت است و ظروف مختلف زندگی و نیازهای ضروری بشر را مراعات کرده و میداند که بشر باید در برابر بیماری مقاوم باشد، برای کسب روزی تلاش کند و در راه خدا جهاد نماید و بر این اساس شب زندهداری را از حالت فرضیت به امری سنت و مستحب تبدیل نمود و مؤمنان را تشویق نمود در حد توان آن را انجام دهند. عبداللّه بن سلام گفته که: «هنگام ورود پیامبر (صلیالله علیه وسلم) به مدینه، مردم به سرعت بهسوی پیامبر (صلیالله علیه وسلم) دویدند. شخصی سه بار فریاد زد که پیامبر (صلیالله علیه وسلم) آمد. من هم همراه مردم آمدم تا نگاه کنم. هنگامی که چهره پیامبر (صلیالله علیه وسلم) ظاهر شد، فهمیدم که این چهره، چهرهی انسانی دروغگو نیست. اولین چیزی که از سخنان او شنیدم این بود: «ای مردم! سلام را درمیان خود منتشر کنید، به فقرا غذا دهید، روابط خویشاوندی را برقرار سازید، شبانه در حال خوابیدن مردم به عبادت بپردازید، در نتیجه با امنیت و آرامش به بهشت وارد میشوید»[68].
پیامبر (صلیالله علیه وسلم) در حدیثی دیگر فرموده است: «بر شما لازم است که شبانگاه نماز را به پا دارید زیرا روش صالحان پیش از شما بوده است و باعث نزدیکی به خداوند میشود، از گناه دورتان میکند، بدیها را پاک مینماید و درد را از جسم بیرون میسازد»[69].
سهل بن سعد میگوید: جبرئیل نزد پیامبر (صلیالله علیه وسلم) آمد و گفت: ای محمد زندگی کن آنگونه که میخواهی زیرا خواهی مرد و آنگونه که میخواهی عمل کن زیرا بر اساس آن مزد خواهی گرفت و هرکه را میخواهی دوست داشته باش زیرا از او جدا خواهی شد و بدان که شرف مؤمن به نماز شب است و عزت او به بینیازیش از مردم»[70].
پیامبر (صلیالله علیه وسلم) نیز شبانگاه نماز میخواند اما وقت مشخصی را برای این کار تعیین نکرده بود، بلکه بر حسب امکان وقتی را به این کار اختصاص میداد. ایشان، اهل بیت مطهرش را برای انجام این عبادت تشویق میکرد و درِ خانه علی و فاطمه را میکوبید و میفرمود: «آیا نماز میخوانید؟»[71].
پیامبر (صلیالله علیه وسلم) همچنان اصحاب را برای انجام این عبادت ارزشمند تشویق مینمود. در حدیثی نسبت به عبداللّه بن عمر (رضی الله عنه) فرمود: «عبداللّه بسیار انسان شایستهای است کاش شبانگاه به نماز میپرداخت»[72]. از آن پس عبداللّه بن عمر نماز شب را ترک نمیکرد.
اگر کسی قصد خواندن نماز شب دارد، سنت است که قبل از خوابیدن برای آن نیت آورد؛ به دلیل فرموده پیامبر (صلیالله علیه وسلم) در این حدیث:
«هرکس قبل از خواب در بستر خود نیت کند که برای انجام نماز شب بیدار شود، اما خواب بر او غلبه کند و تا صبح بیدار نشود، نیتش به عنوان عمل برای او محسوب شده و خواب هم صدقهای از طرف خدا برایش در نظر گرفته میشود»[73]. همچنین سنت است که عبادت خود را با دو رکعت نماز کوتاه آغاز نموده و پس از آن هر طور که خواست نماز بخواند. و نباید در صورت غلبه خواب، خود را به زحمت و مشقت اندازد. زیرا پیامبر (صلیالله علیه وسلم) فرمود: «هرگاه یکی از شما برای نماز شب بیدار شد و هنگام تلفظ و تلاوت قرآن [به دلیل غلبه خواب] نمیدانست که چه میگوید، پس بخوابد»[74].
پیامبر (صلیالله علیه وسلم) بازهم فرموده: «اعمال عبادی خود را در حد توان انجام دهید، زیرا خداوند [از نوشتن اجر و پاداش برای اعمال شما] خسته نمیشود تا زمانی که شما [از انجام عمل] خسته گردید»[75].
مراد حدیث این است که خداوند در ازای اعمال نیکو به شما اجر میدهد تا زمانی که از انجام آن اعمال دست میکشید و در این موقع اجر و پاداش شما هم قطع میگردد.
احادیث زیادی بیانگر این مطلب هستند که نماز و دعا در بخش سوم و پایانی شب از فضلیت خاصی برخوردار است. ابوهریره از پیامبر (صلیالله علیه وسلم) روایت کرده که فرمود: «پروردگار ما در ثلث آخر هر شب به آسمان دنیا فرود میآید و میفرماید: آیا کسی هست که مرا صدا زند تا جوابش دهم؟ آیا کسی هست که از من چیزی بخواهد تا به او عطا کنم؟ آیا کسی هست که از من درخواست آمرزش کند تا او را ببخشایم؟»[76].
عمروبن عبسه میگوید: از پیامبر (صلیالله علیه وسلم) شنیدم که میفرمود: «بهترین زمانی که خداوند در آن زمان بیشترین نزدیکی را با بنده خودش دارد، بخش پایانی شب است، پس اگر میتوانی جزو کسانی باشی که در آن لحظه خدا را یاد میکنند، چنین کن»[77].
بحث ششم: تلاوت قرآن
خداوند فرموده است:
﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ ٢٠٤﴾ [الاعراف: 204].
« و چون قرآن خوانده شود، پس به آن گوش فرا دهید، و خاموش باشید، تا مشمول رحمت شوید ».
موضوع این آیه گوش فرادادن به قرآن و سکوتِ همراه با خشوع در برابر آن است و این آیه رحمت را برای چنین کسی واجب نموده است، زیرا کاربرد لفظ «لعلَّ» از جانب خدا وجوب و قطعیت را میرساند. لیث پسر سعد میگوید: «هیچ چیز به اندازه گوش فرا دادن به قرآن باعث جلب رحمت نمیشود»[78].
پیامبر (صلیالله علیه وسلم) بیان فرمودهاند که رحمت خداوند حلقههای تلاوت قرآن را فرا میگیرد و ملائکه به خاطر احترام و ارزش آنان، دورشان حلقه میزنند. در حدیثی آمده است که پیامبر (صلیالله علیه وسلم) فرمود: «هرگاه گروهی در یکی از خانههای خدا گرد هم آیند و به تلاوت و مطالعه کتاب خدا بپردازند به طور یقین بر آنان آرامش نازل میشود، رحمت خدا آنها را در بر میگیرد، ملائکه گرداگرد آنان میایستند و خداوند نزد حاضران بارگاه خود یادشان میکند»[79].
پیامبر (صلیالله علیه وسلم) در بیان ارزش تلاوت قرآن، برخی امور غیبی را که هنگام تلاوت، برای فرد حاصل میشوند برای ما آشکار نمودهاند. مانند این که قرآن در روز قیامت برای یاران خود شفاعت میکند و یا این که سوره بقره و آل عمران به دفاع از تلاوت کننده خود میپردازند[80].
حدیث دیگری هم تأثیر قرآن را چنین بیان کرده است که جایگاه انسان مسلمان را در روز قیامت تعیین میکند. پیامبر (صلیالله علیه وسلم) فرموده است: «در روز قیامت به کسی که یار و همراه قرآن بوده گفته میشود قرآن بخوان و بالا برو و همانگونه که در دنیا آن را شمرده میخواندی اکنون نیز با ترتیل بخوان، و بدان که جایگاه تو برابر است با آخرین آیهای که میخوانی»[81].
در حدیث دیگری هم بیان شده است که جایگاه انسانها براساس میزان علاقه آنها به قرآن تعیین میشود و هر اندازه که تلاوت آنان بیشتر باشد و معانی آن را بهتر بفهمند و احکام و راهنماییهای آن را درستتر بهکار گیرند، خداوند نیز به همان اندازه ارزش و جایگاهشان را برتری میبخشد. در فرمودهای از پیامبر (صلیالله علیه وسلم) چنین آمده است: «خداوند به وسیله این قرآن گروهی از انسانها را بالا برده و عزیز میکند و گروهی را پایین برده و ذلیل میسازد»[82].
آبادانی و ویرانی دلها نیز به میزان حضور قرآن در آنها بستگی دارد. دلی به طور کامل آباد است که قرآن را به طور کامل حفظ باشد و دلی هم که از قرآن چیزی را حفظ نباشد به طور کامل ویران است. پیامبر (صلیالله علیه وسلم) این مفهوم را چنین بیان نموده است: «کسی که در درون او چیزی از قرآن نباشد مانند خانهای ویران است»[83]. پیامبر (صلیالله علیه وسلم) خانههایی را که قرآن در آنها تلاوت نمیشود به قبر تشبیه نموده است، زیرا افراد آن خانه مانند مردگانی هستند که از عبادت و تلاوت قرآن دست کشیدهاند. ایشان این امر غیبی را هم بیان کردهاند که در هر خانهای سوره «بقره» خوانده شود، راه شیاطین به آن خانه بسته شده و از آنجا فرار میکنند. در حدیث آمده است: «خانههای خود را به قبرستان تبدیل نکنید و بدانید که شیاطین از خانهای که سوره «بقره» در آن خوانده شود فرار میکند»[84].
قرآن مانند یک قلعه، قلب را از شرک و ریا و سایر امراضی که آن را آلوده میکند، محافظت مینماید. همچنین قلب را از نفوذ شیاطین نجات میدهد و جان و مال انسان را محافظت میکند.
در حدیث ابوهریره مربوط به نگهداری اموال زکات چنین آمده است: «ای ابوهریره هرگاه خواستی که در بستر خواب روی، آیۀالکرسی را از اول تا آخر بخوان.
در ادامه به من گفت: با خواندن این آیه پیوسته تا صبح از طرف خداوند یک نگهبان محافظ توست و هیچ شیطانی نمیتواند به تو نزدیک شود»[85].
جبرئیل(ع) پیامبر ما را بشارت داده که به او دو نور داده شده که به پیامبران قبل از او داده نشده است؛ یعنی «فاتحة الکتاب» و «آیات آخر سوره بقره». جبرئیل گفت: «ای محمد هر حرفی از این دو آیه را بخوانی نور آن به تو داده میشود»[86].
در حدیثی آمده است «هرکس در شب دو آیهی آخر سوره بقره را بخواند، برای حفاظت او در آن شب کافی است»[87]. قرآن بهار دلها، مایه رفع اندوه و رها شدن از غم است و فرد مؤمنی که قرآن میخواند مانند ترنج است؛ هم بوی خوش دارد، هم طعم خوش[88]. قرآن قلب مؤمن را پر از نور میکند و با درخشش خود لباسی از نور بر او میپوشاند. و در نتیجه نور از رفتار مؤمن باریدن میگیرد و در اطراف او تجلی مییابد.
﴿نُورُهُمۡ يَسۡعَىٰ بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَبِأَيۡمَٰنِهِمۡ يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَتۡمِمۡ لَنَا نُورَنَا وَٱغۡفِرۡ لَنَآۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ﴾ [التحریم: 8].
«نور مؤمنان، پیشاپیش و در سوی راستشان در حرکت است (و هنگام خاموش شدن نور منافقان) میگویند: پروردگارا! نور ما را کامل گردان (تا در پرتو آن به بهشت برسیم) و ما را ببخشای».
خواننده قرآن برای هر حرفی که میخواند یک حسنه دریافت میکند. این مطلب را پیامبر (صلیالله علیه وسلم) چنین بیان فرموده است: «هرکس یک حرف از کتاب خدا را بخواند، یک حسنه برایش نوشته میشود و هر حسنهای نزد خداوند ده برابر میگردد، منظورم این نیست که «الم» یک حرف است بلکه «الف» یک حرف، «ل» یک حرف و «م» یک حرف است»[89].
بسیاری از مردم به خاطر ضعف آموزش، تلاوت قرآن بر آنان دشوار میگردد. این افراد نزد خداوند دو اجر دارند: یکی برای تلاوت و یکی به خاطر تحمل سختی آن. در حدیث آمده است: «جایگاه کسی که در تلاوت قرآن مهارت دارد همراه ملائکهای خواهد بود که نویسنده اعمال و گرامی و نیکو هستند و کسی که در خواندن آن لکنت دارد و با مشکل مواجه میشود دو پاداش خواهد داشت»[90].
البته فردی که قرآن را به خوبی میخواند و الفاظ آن و مخارج حروف را مراعات میکند و در آن توقف نمیکند و دچار اشکال و اشتباه نمیشود از فردی که چنین توانایی ندارد منزلت والاتری دارد و جایگاه او در قیامت در ردیف ملائکهای خواهد بود که نزد پیامبران فرستاده میشدند و مطیع خداوند بودهاند. شکی نیست که تلاوت روزانه و منظم قرآن به صورت همیشگی باعث دوام حفظ و مهارت در خواندن میشود و بر فرد مؤمن لازم است که در قرآن تدبر کند و با خشوع به آن گوش فرا دهد و تصور کند کلام خدا را میشنود تا با این تصور قلبش از خشوع لبریز گردد، گویا هم اکنون قرآن به او نازل میشود. فرد مؤمن باید در معانی، حقایق، نیکیها و نور قرآن تدبر کند و هنگام تلاوت به این مسئله توجه کند که فقط قرآن است که وحی خالص و بدون تحریف خدا را در بر دارد. قرآن بزرگترین نعمت خدا برای امت مسلمان است که امروزه گوش فرا دادن به آن را با فراهم کردن وسایل ارتباطی جدید برای همه آسان کرده و هرکس که بخواهد میتواند به آن گوش دهد، حتی اگر آن را یاد نگرفته باشد...
پیامبر (صلیالله علیه وسلم) دوست داشت که فردی برایش قرآن بخواند و ایشان به آن گوش دهد. صدای پیامبر (صلیالله علیه وسلم) هنگام تلاوت زیبا بود و مردم را امر میکرد که با صدای زیبا قرآن بخوانند. یک بار به صدای ابوموسی اشعر گوش میداد، آن را پسندید و فرمود: «ای ابوموسی به تو آهنگی مانند آهنگ آل داود عنایت شده است»[91].
از ابن مسعود روایت شده که گفت: پیامبر (صلیالله علیه وسلم) به من فرمود: «برایم قرآن بخوان». گفتم: من بخوانم؟ در حالی که قرآن بر شما نازل شده؟ فرمود: «من دوست دارم که از دیگران بشنوم». ابن مسعود میگوید: من سوره «نساء» را شروع کردم، وقتی به آیه: ﴿فَكَيۡفَ إِذَا جِئۡنَا مِن كُلِّ أُمَّةِۢ بِشَهِيدٖ وَجِئۡنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰٓؤُلَآءِ شَهِيدٗا ٤١﴾ [النساء: 41]،
«پس چگونه است (حالشان)آنگاه که از هر امتی گواهی آوریم، و تو را بر اینان گواه آوریم؟»
رسیدم پبامبر فرمود: «کافی است، دیگر نخوان». و من دیدم که چشمان او از اشک لبریز شده است[92].
اصحاب پیامبر (صلیالله علیه وسلم) به یادگیری و آموختن قرآن اهمیت میدادند. عبداللّه بن مسعود میگفت: «بر شما لازم است که به قرآن توجه کنید، زیرا قرآن میهمانی و سفره خداست، پس هرکس که میتواند از سفره خدا برگیرد، باید چنین کند زیرا علم با یادگیری حاصل میشود»[93].
عمربن خطاب (رضی الله عنه) به مردم توصیه میکرد سورههای خاصی را یاد بگیرند که در آن سورهها احکام مورد نیاز آنها وجود داشت. او میفرمود: (سوره بقره و نساء و مائده و حج و نور را یاد بگیرید زیرا فرائض خدا در آنها هست)[94]. ایشان به زنان هم توصیه میفرمود که سوره «نساء» را یاد بگیرند زیرا احکام بانوان در آن هست[95].
حضرت عمر (رضی الله عنه) معتقد بود که مردم نباید غیر از قرآن به چیز دیگری مشغول باشند. واضح است که هدف ایشان این بوده که مسلمانان برای دینداری یک مرجع داشته باشند تا معانی و مفاهیم آن در قلب و ذهن آنان ریشه بدواند، مخصوصاً با توجه به این که جامعه اسلامی تازه با قرآن آشنا شده بود. ایشان به گروهی از اصحاب که برای آموزش آن قصد سفر به عراق را داشتند چنین فرمود: (شما نزد گروهی از مردم میروید که صدای تلاوت آنان مانند صدای کندوی زنبور عسل شنیده میشود پس با بیان احادیث آغازگر بحث نباشید تا آنان نیز با سؤال و جواب در این باره شما را از پرداختن به قرآن باز ندارند. قرآن را خالص به آنان عرضه کنید و کمتر از روایتهای پیامبر (صلیالله علیه وسلم) استفاده کنید، بروید که من هم شریک عمل شما هستم)[96]. حضرت عمر (رضی الله عنه) با اجتهاد خود نامهای خطاب به امیران خود نوشت که هر سربازی را که حافظ قرآن است نزد من بفرستید تا به خاطر کرامت آنان مالی به ایشان ببخشم و آنها را برای آموزش مردم به نقاط مختلف بفرستم. ابوموسی اشعری -که در آن زمان والی بصره بود- در جواب عمر (رضی الله عنه) نوشت: [ای امیرالمؤمنین] از جانب من سیصدوچند نفر حافظ قرآن نزد تو فرستاده شد[97].
از این روایت میتوان حافظان قرآن را که در آن زمان در سرزمینهای مختلف اسلامی پراکنده بودند در حد هزاران نفر تخمین زد و حضرت عمر (رضی الله عنه) با این اقدام در این صدد بود که جایگاه اجتماعی آنان را بالا ببرد و درآمدی ماهیانه برایشان تعیین کند تا با فراغت به آموزش قرآن به مردم مشغول باشند و برای این کار نیازی به گرفتن مُزد از مردم نداشته باشند و با علم و مال خود نزد مردم دارای کفایت باشند، زیرا دست بالا بهتر از دست پایین است.
پانوشتها:
[14]- به روایت امام مسلم در «صحیح مسلم»، ج1، ص 38، شماره 8.
[15]- به روایت بخاری: فتح الباری، ج13، ص 347، حدیث شماره 7372.
[16]- ابن حجر، فتح الباری، ج2، ص 4.
[17]- مؤلف در بارهی جامعه غربی سخن میگوید و ما در کندوکاو این مسئله نیاز به تحقیقات خاصی داریم که با دین و فرهنگ جامعه اسلامی منطبق باشد.
[18]- مایکل ارجایل، روان شناسی خوشبختی، ص 251.
[19]- ابن هشام، السیره النبویه، ج1، ص 244، ابن هشام این روایت را به زید بن حارثه استناد میدهد اما در سند آن ابن لهیعه هست. ابن اسحاق نیز این روایت را ذکر میکند اما بدون سند.
[20]- ابن هشام، السیره النبویه، ج1، ص 345.
[21]- تفسیر ابن کثیر، ج4، ص 44.
[22]- سهیلی، الروض الآنف، ج3، ص 13.
[23]- صحیح مسلم به شرح نووی، ج3، ص 102 و ابن عبدالهادی، تنقیح التحقیق، ج1، ص 119.
[24]- سهیلی، الروض الآنف، ج3، ص 13.
[25]- صحیح مسلم به شرح نووی، ج5، ص 9 و ص 10.
[26]- صحیح بخاری به شرح فتح الباری، ج1، ص 464 و سهیلی، الروض الآنف، ج1، ص 11 و 12.
[27]- ابن هشام، السیرة النبویه، ج1، ص 251 و 252.
[28]- به روایت بخاری، به شرح فتح الباری، ج1، ص 264 حدیث شمارهی 350.
[29]- سهیلی، الروض الآنف، ج1، ص 11 و 12.
[30]- بخاری، شرح فتح الباری، ج7، ص 267 و 268.
[31]- ابن هشام، السیرة النبویه، ج1، ص 263.
[32]- همان، ج1، ص 342.
[33]- بخاری، به شرح فتح الباری، ج3، ص 72-73.
[34]- به روایت ابوداود، ج1، ص 635، حدیث شماره 1069 و تخریج حاکم در المستدرک با لفظ مشابه، ج1، ص 281.
[35]- ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج3، ص 347.
[36]- به روایت بخاری: فتح الباری، ج3، 261، حدیث شماره 1395 و مسلم، ج1، ص 50، حدیث شماره 19- لفظ حدیث از بخاری است.
[37]- به روایت بخاری: فتح الباری، ج3، ص 263، حدیث شماره 1399 و 1400 و ج13، ص 250، حدیث شماره 7284 و 7285.
[38]- به روایت بخاری: فتح الباری، ج3، ص 361، حدیث شماره 1497.
[39]- ابن کثیر، مختصر تفسیر ابن کثیر، ج2، ص 385 و 386.
[40]- به روایت ترمذی، ج5، ص 218، حدیث شماره 2987 و گفته که این حدیث، حسن، غریب و صحیح است.
[41]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 278، شماره حدیث 1410.
[42]- طبری، ج10، ص 188.
[43]- بخاری، فتح الباری، ج8، ص 324، شماره حدیث 4661.
[44]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 268، حدیث شماره 1403.
[45]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 267، حدیث شماره 1402.
[46]- ابن حجر: فتح الباری، ج3، ص 269.
[47]- طبری، تفسیر طبری، ج28، ص 117 و 118.
[48]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 293، حدیث شماره 1423و مسلم، ج2، 715 حدیث شماره 1031.
[49]- به روایت ترمذی، ج5، ص 5، حدیث شماره 2609. ترمذی آن را حسن و صحیح میداند و بخاری: فتح الباری، ج1، ص 49، حدیث شماره 8 و مسلم، ج1، ص 45، حدیث شماره 16.
[50]- به روایت بخاری، ج1، ص 92، حدیث شماره 37 و ج4، ص 255، حدیث شماره 2014 و مسلم، ج1، ص 524، حدیث شماره 760.
[51]- به روایت مسلم، ج1، ص 209، حدیث شماره 233.
[52]- به روایت احمد، ج2، ص 230 و 285 و 425 و نسائی، السنن، ج4، ص 129.
[53]- به روایت بخاری: فتح الباری، ج1، ص30، حدیث شماره 6 و ج6، ص 665، حدیث شماره 3554.
[54]- به روایت مسلم، ج2، ص 832، حدیث شماره 1174 و 1175.
[55]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج4، ص 115، حدیث شماره 1901 و ج4، ص 255، حدیث شماره 2014 و مسلم، ج1، ص 524، حدیث شماره 760.
[56]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج4، ص 116، حدیث شماره 1903 و ج10، ص 473، حدیث شماره 6057.
[57]- به روایت ابن ماجه در السنن، ج1، ص 539، حدیث شماره 1690 (سند این حدیث در الزواند ضعیف است).
[58]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج4، ص 139، حدیث شماره 1023 و مسلم، ج2، ص 770، حدیث شماره 1095.
[59]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج4، ص 198، حدیث شماره 1957 و مسلم، ج2، ص 771، حدیث شماره 1098.
[60]- به روایت ترمذی، ج5، ص 578، حدیث شماره 3598 و گفته که این حدیث حسن است.
[61]- به روایت مسلم، ج2، ص 975، حدیث شماره 1337.
[62]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج6، ص 4، حدیث شماره 2784 و ج3، ص 381، حدیث شماره 1520.
[63]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 382، حدیث شماره 1521 و مسلم در ج2، ص 983، حدیث شماره 1350، حدیثی مشابه آن را تخریج کرده است.
[64]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 597، حدیث شماره 1773 و مسلم، ج2، ص 983. حدیث شماره 1349.
[65]- به روایت ابوداود، در السنن، ج2، ص 351، حدیث شماره 1734.
[66]- مضمون آیه 16 سوره سجده.
[67]- مضمون آیه 5 سوره مزمل.
[68]- به روایت ترمذی، الجامع، ج4، ص 652، حدیث شماره 2485 و گفته که این حدیث صحیح است و ابن ماجه، السنن، ج2، ص 1083، حدیث شماره 3251. لفظ حدیث از ابن ماجه است.
[69]- به روایت ترمذی، الجامع، ج5، ص 552، حدیث شماره 3549 و گفته که حدیثی غریب است.
[70]- هیثمی، مجمع الزوائد، ج2، ص 252 و 252.
[71]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 10، حدیث شماره 1127 و ج8، ص 408، حدیث شماره 4724.
[72]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 40، حدیث شماره 1157 و ج7، ص 89، حدیث شماره 3739 و مسلم، ج4، ص 1928، حدیث شماره 2479.
[73]- به روایت ابن ماجه، السنن، ج1، ص 427، حدیث شماره 1344.
[74]- به روایت مسلم، ج1، ص 543، حدیث شماره 787.
[75]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج10، ص 314، حدیث شماره 5861 و مسلم، ج2، ص 811، حدیث شم اره 782.
[76]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج3، ص 29، حدیث شماره 1145 و مسلم، ج1، ص 521، حدیث شماره 758. لفظ از بخاری.
[77]- به روایت ترمذی، الجامع، ج5، ص570، حدیث شماره 3579 و گفته که این حدیث حسن و صحیح و غریب است.
[78]- قرطبی، جامع احکام قرآن، ج1، ص 9.
[79]- به روایت مسلم، ج4 ص 2074، حدیث شماره 2699.
[80]- به روایت مسلم، ج4، ص 2074، حدیث شماره 2699.
[81]- به روایت ترمذی، ج5، ص 177، حدیث شماره 2914 و گفته: حسن و صحیح است و ابوداود، السنن، ج2، ص 153، حدیث شماره 1464.
[82]- به روایت مسلم، ج1، ص 559، حدیث شماره 817.
[83]- به روایت ترمذی، الجامع، ج5، ص 177، حدیث شماره 2913 و گفته: حسن و صحیح است.
[84]- به روایت مسلم، ج1، ص 539، حدیث شمار 780.
[85]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج4، ص 487، حدیث شماره 2311.
[86]- به روایت مسلم، ج1، ص 554، حدیث شماره 2311.
[87]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج9، ص 55، حدیث شماره 5009، و مسلم، ج1، ص 555، حدیث شماره 808. لفظ حدیث از بخاری است.
[88]- مفهوم حدیث بخاری؛ فتح الباری، ج9، ص 55، حدیث شماره 5427 و مسلم، ج1، ص 549، حدیث شماره 797.
[89]- به روایت ترمذی، الجامع، ج5، ص 175، حدیث شماره 2910 و گفته حسن و صحیح و غریب است.
[90]- به روایت مسلم، ج1، ص 550، حدیث شماره 798.
[91]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج9، ص 92، حدیث شماره 5048 و مسلم، ج1، ص 546، حدیث شماره 793.
[92]- به روایت بخاری، فتح الباری، ج9، ص 97، حدیث شماره 5055 و مسلم، ج1، ص 551، حدیث شماره 800 لفظ حدیث از بخاری است.
[93]- هیثمی، مجمع الزواند، ج1، ص 129، و گفته: بزَار هم در حدیثی طولانی با رجال موثق آن را روایت کرده است.
[94]- متقی هندی، کنزالعمّال، ج1، ص224.
[95]- همان منبع.
[96]- حاکم، المسند رک، ج1، ص 102، و آن را صحیح دانسته و ذهبی هم با او موافقت کرده است.
[97]- متقی هندی، کنزالعمال، ج1، ص 217، به نقل از ابن زنجویه.
نظرات
مغدید
16 خرداد 1403 - 00:53مطلب بسیار عالیی است. تشکر