نقاط متقابل نفس بشری:

در نفس بشری به واسطه ی دوگانگی سرشت او (روح و ماده) نقاط متقابلی دیده می‌شود که به ظاهر متضاد یکدیگرند اما تربیت قرآنی این نقاط متضاد را به طور مثبت و متعادل به کار می گیرد وهماهنگ و در یک راستا می‌سازد.

بیم وامید:

بیم و امید یا خوف و رجا یکی از این احساسات متقابل است. اسلام بیم و ترس واقعی را در مقابل خداوند قرارمی‌دهد و امید به رحمت او را نیز همزمان نشان می‌دهد. این دو ظاهراً متضادند اما تربیت قرآنی هر دورا متعادل می سازد قرآن ترس های بی مورد و پریشان را از انسان دور می کند و ترس های واقعی را نشان می دهد ترس از عذاب آخرت، آتش سوزان، ترس از خواری در دنیا و آخرت و به این صورت تمام ترس های واقعی را به بشر می نمایاند. گاه ترسهای حسی و گاه ترسهای معنوعی و سپس شروع به امید دادن می کند. امید ها و آرزوهای کاذب و دنیوی را به انسان می شناساند و سپس امید ها و نعمتهای جاوید و واقعی را نشان می دهد.

و به این ترتیب حساسیت نفس بشری را تربیت می کند که تنها به خاطر خدا زندگی می کند وترس از انجام ندادن دستورات خداوند تنها دغدغه ی اوست و امید به رحمت و نعمات اخروی و معنوی و جاوید او، انسان را در دریای عمل رها می سازد تا در سیاست و اجتماع و اقتصاد وآبادانی زمین بر اساس اخلاق پاک وکریمانه، برای طلب رضای خداوند و گریز از عذاب خداوند، بکوشد.

دوستی و تنفر:

دوستی و تنفر دو نقطه ی متقابل دیگر در نفس بشری هستند. انسان دوست دارد که از همه ی لذت ها وشهوت ها بر خوردار باشد و ازهر چیزی که مانع این شهوات و آرزوها باشد متنفر است. اسلام با فطرت وطبیعت بشری نمی جنگد اما قوانین وضوابطی را تصویب می کند تا ارتباط بین دوستی نفس وارتباط آن با روح و قلب و بالاخره اتصال آنها به خدا را تضمین کند.

اسلام خیر خواه واندز ده نفس است و آن را به صورت شایسته رهنمون می کند. ابتدا محبت خدا را در قلب زنده می سازد سپس حس دوستی را بین انسانها و هستی بر قرار میسازد. انسان مسلمان همه چیز و همه کس را دوست داردو عشق به خداوند هم وجودش را فراگرفته است.

سپس اسلام حس غریزی تنفر را متوجه نیروهای شر وتباهی در زمین می گرداند. مجموعه ی همه ی شرها و تباهی ها شیطان است، بنابراین تمام نیروی نفرت و کراهت انسان متوجه آن می گردد و بر علیه آن جنگی اعلان می شود که آشتی ناپذیر است. به این صورت بین این دو نیرو توازن بر قرار می شود.

 

 

واقعیت و تخیل:

واقعیت وتخیل دو نیروی دیگر که در ذات بشر است. گاه عده ای تخیل را سرکوب کرده وتنها به زندگی واقعی و مادی می چسبند و گروهی دیگر کاملا از واقعیات فاصله گرفته و در دنیایی خیالی سیر می کنند، هر دو، راه انحراف را طی می کنند. اسلام زندگی و واقعیت دنیارا در نظر دارد وانسان را وا می دارد که بکوشد و زندگی دنیا را بسازد و در مقابل خیالاتش را نیز متوجه دنیای دیگر و نعمات بهشت برین می نماید. وبه این صورت هر دو نیرورا تغذیه نموده وبه کار می گیرد.

 

حسی و معنوی:

نیروی حسی و معنوی نیز کاملا به نیروی واقعیت و تخیل نزدیک است. تمام لذت های حسی مادام که در دایره سالم وا مین از تباهی، پاکیزه و روا باشد و به فرد و جامعه ضرر نرساند، مباح است اما نیروی معنوی که انسان را از حیوان متمایز می سازد و اسلام بسیار به آن اهمیت می دهد، چون زیر بنای انسانیت انسان است. انسان با عقیده به وجود الله و یگانگی او واطاعت کامل از دستورات او لذت معنوی خاصی را در روح و روان خود احساس می کند که بالاتر از آن لذتی نیست. اسلام با تغذیه هر دو نیروی حسی و معنوی انسان، در راستای فطرت قدم بر می دارد وانسانی پویا می سازد. آنچه را که حس و درک می شود محسوس وغیر آن را نامحسوس نمی دانند. اسلام با ایمان به روح و عالم غیب و به کارگیری حواس جسمانی و ظاهری در راستای فطرت بشری حرکت می کند. مادیگرایان هر آنچه را که در ک و حس نشود، رد می کنند ودر نتیجه زندگی پوچ وبی هدفی را ترسیم می نمایند اما اسلام با ایمان به نامحسوسات مانند ایمان به وجود الله، ایمان به روح وعالم غیب، ایمان به وجود شیطان و نقش آن درتباهی و گمراهی انسانها و همینطور ایمان به روز رستاخیز و محکمه ی عدل الهی، برای زندگی هدفی متعالی می سازد.

فردگرایی و جمع گرایی:

بعضی از مکاتب فقط به فرد اهمیت می دهند و اورا جدای از جامعه می دانند وگروهی دیگر جامعه را مقدم می داند وفرد را در جامعه ذوب می کنند. اسلام به هر دو نیروی فرد و جامعه اهمیت می دهد. فرد را مسئول کارهای خود می داند، اما به جامعه ای همکار و همدرد نیز می اندیشد. اسلام نیروی موجود در ذات بشر را اصیل می شمارد وتغذیه وتقویت یکی را مبنای بدی کردن نسبت به دیگری وعدم نیاز به دیگری نمی داند بلکه هر دو نیرو را معتبر می داند. فردیت فرد اصیل است ی ک فرد باید مسئولیت اعمال و کارهایش را بپذیرد، به ما لکیت فردی او اهمیت داد ه می شود، در عین حال این فرد خود خواه و زور گونیست بلکه در جامعه زندگی می کند و همراه جمع و جماعت به سوی هدفی واحد و مشترک حرکت می کند.

اجبار و الزام یا داوطلبی و دل بخواهی:

التزام فطری در ذات بشر گاه او را به صورت عبودیت و بندگی برای نظام حکومتی یا فردی یا عادات وآداب و رسومات اجتماعی در می آورد و انسان نمی تواند از بند آن رها شود وگاه آزادی وبی قیدی و رهایی ظاهری از التزام به قوانین او را به پستی و بندگی شهوات می کشاند.

اسلام اندازه ای معین و مشخص ازاوامر و نو اهی و تعلیمات را بر نفس بشر فرض می کند به انداز ه ی ضرورت تا جایی که اجتماع و جامعه بدون آن ها فاسد گردد، انسان وظیفه دارد که التزامات خالص خود را برای رضای خدا انجام دهد. این وظیفه قانونی وتکلیف اجباری به یک عمل مطلوب و مورد پسند خاطر تبدیل می گردد و کارهای غیر الزامی را انسان مسلمان نجیبانه واز روی بلند طبعی داوط لبانه انجام می دهد (برای بالا بردن درجات قرب ونزدیکی خود به خداوند) پس التزامات معین اسلام یعنی فرایض وحد ودات الهی که فراوان هستند و شاخه ها و شعبه های متعددی دارند که شامل عبادات، معاملات، سیاست حکومت وسیاست مالی و قوانین جنایی و مدنی و تجاری و دوستی می شود ودر تمام حکومتها و نظا مها (بغیر از عبادات) تمام آنها مورد اتفاق است و غریز ه ی گرایش فطری التزام و اجبار انسان را هم ارضا می کند. فرق میان اسلام و دیگر نظام ها ی زمینی در این است که اسلام به وسیله ی عبادات قلب بشری را در اندورن پاکیزه می نماید و بدان صفا می بخشد ولی نظامهای بشری به اندرون وپاکی باطن اهمیت نمی دهند و پاکیزگی ظاهر اکتفا می کنند حتی اگر درون سرشار از پلیدیها باشد.

مثبت و منفی بودن:

و بالاخره دو نیروی مثبت بودن ومنفی بودن که تقریبا مشابه دو نیروی قبلی هستندولی کاملا با آن مطاقبت ندارند. منفی بودن انسان را فاسد وبه بندگی فردی از افراد یا ارزشی از ارزشها یا بندگی شهوات می کشاند واز او موجودی مسخ شده که توانایی آبادانی واصلاح را ندارد، می سازد.

مثبت بودن هم گاه منحرف شده و انسان را خود خواه می سازد و به عناد و لجاجت منتهی می شود اما اسلام این دو نیرو را در جایگاه صحیح خود قرار می هد انسان را تسلیم امر خداوند می کند و مثبت بودن کامل را در اجرای اوامر خداوند نشان می دهد و نیروی منفی موجود در ذات بشر را برای مبارزه با شر و بدی پرورش می دهد و با انها مبارزه می کند و به این صورت فطرت را در ر اه صحیح خود یاری می دهد و نیرو مند ترین قدرت مثبت را در وجود انسان مسلمان به نمایش می گذار د.

ابزار و وسایل تربیت:

اسلام برای به دست آوردن این اهداف صحیح از ابزار و وسایل صحیحی نیز استفاده می کند.

اسلام ابتدا با معرفی الگو وسرمشق عملی انسان مسلمان را یاری می دهد، این الگو وسرمشق عملی همان پیامبر خاتم (ص) است که قرآنی زنده بود، او الگویی ماندگار و جاودان برای تمام انسان ها در هر زمان و مکانی است. اسلام می داند که الگو از بزرگترین وسایل تربیت است، کودک از پدر و مادر خود الگو می پذیرد، پدر و مادریکه از شخصیت والای پیامبر الگو گرفته باشند نمونه ی تربیتی عالی هستند که کودک در دامان آنها پرورش می یابد. قرآن از پند واندز در جای ج ای آیات خود بهره می جوید چرا که نفس انسان استعداد تأثیر پذیری از سخن را دارد و چون این استعداد موقتی است لذا از تکرار استفاده می شود و در بسیاری از آیات پند و اندرز ها تکرار می گردد.

بعد از ارایه الگو وتکرار نصیحت و پند واندرز، اسلام به گزینه ی کیفر و عقوبت روی می آورد. تربیت با نرمخویی و مهربانی در کودکان بسیار موثر است ولی تربیتی که بر نرمخویی ومهربانی بیافزاید زیان بخش است و یک شخصیت سست را به وجود می آورد.

لذا اسلام از کیفر وعقوبت و تهدید به اندازه ی لازم استفاده می کند و از این تهدید وکیفر هم تدریجی و مرحله به مرحله استفاده می کند. گاه فقط تهدید، گاه به عذاب وکیفر حسی و جسمی در دنیا و گاه معنوی واخروی، در جات و میزان کیفر هم بر حسب درجات مردم متفاوت است. قرآن از این وسیله به نحو احسن استفاده می کند.

وسیله ی دیگر تربیت داستان سرایی است داستان تأثیر بسزایی در روح وروان دارد. از قدیم الایام تأثیر سحر آسای قصه وداستان در روح بشریت وجود داشته است و تا زمانی که بشریت وجود داشته باشد این تأثیر خواهد ماند. انسان نمی تواند در مقابل داستان وشخصیت ها و سر گذشتها، موضعگیری منفی داشته باشد و خواه نا خواه خود را درصحنه ی حوادث داستان می بیند. اسلام با آگاهی از این میل فطری و طبیعی انسان برای استواری و قوام جانها از آن کمک می گیرد. اسلام از همه نوع داستانی استفاده می کند داستان های تاریخی، واقعی، تمثیلی وغیره و در تمامی این داستان ها نمونه ها والگوهایی را یاد آور می شود و همچنین حالاتی که در هر عصر و زمانی ممکن است برای انسان پیش آید و سرنوشتها را بیان می کند تا نفس بشر الگو پذیرد و عبرت بگیرد و تربیت شود؛ و این کاملا بر عکس ادبیات غرب می باشد، چرا که خداوند پاکی و پاکیزگی روح وروان را با داستان آموزش می دهد وفضای آلوده به هوای نفس را ترسیم نمی کند.

همچنین اسلام با عادت دادن نفس به اعمال خیر ونیکی بشر را یاری می کند که بدون زحمت و مشقت وایستادگی کارهای نیک و شایسته را انجام دهد.

 ودر عین حال مانع این است که نفس درانجام آنها به صورت یک ابزار جامد کار کند و همواره هدف از عادت را دائماً تذکر می دهد و رابطه ی زنده ای میان دو قطب بشر و الله بر قرار می سازد. تا نور بر قلب بتابد و تاریکی ها رااز بین ببرد.

اسلام از همان ابتدا نابودی عادتها ی ناسالم حاکم بر هدایت را، هدف خود قرار داد و قاطعانه با آنها به مبارزه پرداخت بعضی از عادتها را با جانشین سازی بهتر و بعضی ر ا به صورت مقطعی و بعضی دیگر را قاطعانه از بین برد. همچنین با بکارگیری نیرو و انرژی درونی انسان (همان نیرو هایی که از آنها قبلا بحث شد) به اصلاح شخصیت انسان می پردازد.

خلأ نفس را با بر خورداری انسان از چیزهای پاک وحلال وپر کردن اوقاتش با عبادات و اشتغال قلب به ذکر خداو خواب راحت، دیدار و دید وبازدید سالم با اقوام و خانواده و دوستان، بدور از منکرات وبا انواع تفریحات و سرگرمیهای سالم پر می کند وعادات بد جاهلی را با جشنها واعیاد و مراسم مذهبی خاص برای الله، نماز جمعه وجماعت و ذکر و تلاوت دسته جمعی قرآن، تعویض می کند و اخو ت و ولایت و دوستی را میان مومنان بر قرار می سازد و نشاط وتحرک و پویایی را در نفس جای می دهد.

با استفاده از پیش آمدها، درس عبرت می دهد و تجربه ی مفید کسب می کند. در واقع حو ادث و پیشامدها همچون آتشی است که آهن را گرم می کند و در همان لحظات باید چکش ضربه را وارد سازد تا آهن شکل بگیرد لذا قرآن همچون یک معلم دانا ومربی هوشیار در آتش گرم حوادث و پیشامدها آهن نفس بشر را می سازد و شکل می دهد و تربیت می کند.

جامعه ی اسلامی:

باید توجه داشت که برای بدست آمدن یک تربیت قرآنی جامعه ای اسلامی ومسلمان نیاز است کودکی که در خانواده قرآنی تربیت می شود، اما در جامعه ای فاسد است، دچار دو گانگی می شود؛ اما تربیت فرد و جامعه ی مسلمان دایره ای است که نقطه ی آغاز ندارد و هرکدام لازمه ی وجود دیگری است. تربیت قرآنی از همان ابتدا در جامعه ای جاهل شروع شد و نتیجه گرفت و جامعه ای مسلمان که کودکان صالح را پرورش می دادند به وجود آمد.

میوه تربیت:

اسلان نتیجه ی مطلوب را در پرتو تربیت قرآنی ترسیم می کند. درست است که در تمام سیستمها الگو ها و سرمشقها ایده آل ترسیم می شود؛ و میان ایده آل و واقعیت فاصله هست اما اسلام صورت کامل و صحیح تربیت قرآنی را در وجود پیامبر خاتم (ص) متجلی ساخته است. اسلام توقع ندارد همه ی انسانها به بالاتر ین نقطه ی قله ی تربیت برسند، با این حال توقع و انتظار دارد که مردم به درجات مختلفی ازاین قله رفیع برسند و صعود کنند وعملا نیز چنین می‌شود.

اسلام با واقعیت گرایی خویش واقعیت والاگری را در فطرت بشری می نگرد و در عین حال به گرایش نفس بشر به پستی هم آگاه است اما او را رها نمی سازد بلکه روش تربیت دایمی روح وروان وعقل و جسم را به صورت برنامه ای صحیح و کامل در برابر او قرار می دهد و با تمرینهایی دائمی در اوج گیری نفس بشر به سوی کمال او را یاری می دهد و تمام راه‌های ممکن برای رسیدن به قله ی کمال و تلاش لازم در این راه را در نظر دارد.

 

منبع: روش تربیتی اسلام وکاربرد عملی آن، نویسنده: محمد قطب، مترجم: دکتر محمود ابراهیمی