به‌ قلم: دکتر عائض القرنی
ترجمه: استادمصطفی اربابی_تربت جام

اگر قطاری را دیدی که یکی از واگن‌های آن صدایی در هم و برهم دارد، بدان که آن واگن خالی است. اگر تاجری را دیدی که کالای خود را حراج گذاشته و داد می‌زند، بدان که بازار او کساد است. هر انسان، یا چیزی تو خالی و بی‌محتوا، جیغ و داد و فریاد دارد. اما اهل عمل که همواره در کار و کوشش به سر می‌برند، با وقار و آرام هستند؛ زیرا آنان به ساختن کاخ‌های مجد و عظمت و تأسیس ساختمان موفقیت مشغولند. خوشه‌ای گندمی که پر از گندم است، سر فرو افتاده و آرام و سنگین است، ولی خوشه‌ی تو خالی، همواره در معرض باد در حال حرکت است، چرا که سبک و بی‌وزن است.
در میان مردم، افرادی بی‌مایه و مفلس وجود دارند که هم‌ چون ویروسی در مدرسه‌ی زندگی جا خوش کرده‌اند و در مزارع و کشتزارهای معرفت و شناخت و در میدان نوآوری و تولید به خرابکاری مشغول‌اند. آنان سخت در تلاش‌اند تا کارهای افراد موفق را زشت جلوه دهند. آری آنان به کودکی غافل می‌مانند که در مقابل تابلوی نقاشی زیبایی می‌‌ایستد، آنگاه روی آن را خط خط می‌کند و زیبایی آن را از بین می‌برد. این انسانهای نادان، تنبل و یاوه سرا، همه‌ی همت شان سخن گفتن و شعار دادن است، استدلال‌شان فریاد و منطق رسای شان هذیان گفتن است. نمی‌توانی برای هیچ کدام شان عنوانی را بیان داری که افتخاری برای شان باشد و امتیازی برای شان به شمار آید و یا خصلتی زیبا برای او گردد. او نه ادیب است و نه خطیب و سخنور، نه مهندس است و نه نویسنده، نه تاجر است و نه کارمنی برجسته، نه همراه دانشمندان بزرگ و نام دار است و نه در رکاب نیکو کاران شایسته و بخشندگان گرانقدر. بلکه او صفری است که در سمت چپ ارقام دیگر قرار گرفته و عددی به شمار نمی‌آید. آری چنین انسانی نه هدف و آرمانی دارد و نه طرح و نقشه‌ای، بلکه ساده و بی‌همت است، اعمال و افعالی هم ندارد که کسی او را نقد کند او کسی است که بر زمین نشسته و چنین کسی هرگز زمین نمی‌خورد و سقوط نمی‌کند. او از فضایل تهی و برای آن تعریفی ندارد که کسی بر او خرده گیرد. اصلاً او چیزی ندارد که کسی بر او حسد ورزد. در کتابهای ادبی آمده: «جوانی سست و بی‌اراده به پدرش گفت: پدرم! نه کسی از من تعریف می‌کند و نه کسی به من دشنام می‌دهد، در حالی که دیگران چنین نیستند، علت چیست ؟!!! پدرش گفت: زیرا تو گاوی در لباس انسان هستی». انسان بی‌مایه و کودن، از زشت جلوه دادن کارهای فرزانگان و آلوده ساختن کرامت بزرگان، لذت می‌برد، زیرا او انسانی ناتوان و عاجز است که نمی‌تواند چون آنان باشد، از این‌رو از ویران کردن و خراب نمودن شخصیت دیگران شادمان می‌شود. اما کسی که اهل کار و تلاش مداوم است، به استحکام کار خویش مشغول است و سعی دارد کیفیت کار خود را بالا ببرد، چنین کسی وقت آن را ندارد که جنازه‌ی دیگران را کالبدشکافی کند و یا نبش قبر نماید. بلکه او سخت درگیر ساختن کاخ مجد و عظمت و بافتن جامه‌ی فضیلت است. نخلی که بلند و برافراشته است، همواره سرسبز و خرم است و خوشه‌های شیرین و پر منفعت خرما را در بغل دارد، اگر نادانی به سوی آن سنگی پرتاب کند، او با ریزش خرما از او استقبال می‌کند، اما هندوانه‌ی ابوجهل بی‌ثمر است و میوه‌ی زشت و تلخ دارد، نه منظره‌اش زیبا است و نه میوه‌اش لذت‌بخش. شمشیر آهسته و بی‌سر و صدا گوشت و استخوان‌ها را می‌برد و خرد می‌کند، اما طبل که تو خالی است سر و صدایش فضا را پر می‌کند. خوب است ما خود را اصلاح کنیم و کارهای خویش را استحکام بخشیم، حسابرسی مردم بر عهده‌ی ما نیست، ما حق نداریم بر اندیشه‌ی دیگران نظارت کنیم و درباره‌ی آنچه در دل دارند قضاوت نماییم، خداست که از آنان حساب می‌گیرد و میان مردمان فیصله می‌نماید، و فقط او است که عیان، نهان، آشکار و پنهان همگان را می‌داند. اگر ما در حد کافی اهل هدایت و لایق آن باشیم، وقت آن را نداریم که در پی شکستن استخوان‌های دیگران و کالبدشکافی و پاره کردن کفن‌های شان بر آییم. این بی‌مایگان هستند که هم چون مگس در پی زخمی می‌گردد تا بر آن بنشیند. خود را گرفتار کاوش و جستجو در گفتار و کردار دیگران می‌کنند (و از خود غافل‌اند). اما اهل خیر به علت پرداختن به کارهای خوب، از کار بیهوده دوری می‌نمایند، درست مانند زنبور عسل که مشغول گرفتن شیره‌ی گل‌ها است، تا آن را به عسل تبدیل سازد، عسلی که شفای مردم در آن نهفته است، اسبان بیرقی در هنگام مسابقه، به سر و صداها گوش نمی‌دهند، زیرا اگر چنین کنند، از مسابقه بازمانده و بازنده می‌گردند.

برادر و خواهر، کار کن و بکوش و در استحکام بنای شخصیت خویش تلاش کن، و به ندای باز دارندگان و مانع‌تراشان حسود و بی‌مایه گوش فرا مده. گویند: روزی پشه‌ای بر نخلی نشست، چون خواست پرواز کند، به نخل گفت: ای نخل خود را نگه دار که می‌خواهم پرواز کنم!! نخل به پشه گفت: به خدا سوگند، هنگام نشستنت بر من، تو را احساس نکردم، چگونه می‌توانم پرواز تو را احساس کنم؟!! بر پشت کامیون‌های بزرگ که حامل آهن آلات و ستون‌ها و دکل‌های بزرگ هستند، نوشته‌اند: نزدیک نشوید، خطر!! به ناچار تاکسی‌ها و دوچرخه‌ها از آن فاصله می‌گیرند و زبان حال‌شان این است که: «لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ» ( سلیمان و سپاهیانش شما را پایمال نکنند در حالیکه آنان نمی‌دانند)[1]. شیر حیوان خود مرده را نمی‌خورد، یوزپلنگ به زن حمله نمی‌کند، چرا که این کار را خلاف عزت نفس و کمال همت می‌دانند. ولی سوسک‌ها و کرم‌ها و سرگین غلتان‌ها کارشان پرسه زدن در زباله‌دان‌ها و فضاهای آلوده است. پایان




پاورقی
----------------------------
[1] - نمل/18.