و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و 
هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید
مرگ با 
خوشه انگور می آید به دهان
مرگ در حنجره سرخ – گلو می خواند
مرگ مسئول قشنگی 
پر شاپرک است
مرگ گاهی ریحان می چیند
گاه در سایه 
نشسته است به ما می نگرد
و همه می دانیم
ریه های لذت، پر اکسیژن مرگ است. «سهراب سپهری»

طعم تلخ خزان بر تن خسته‌ و درد کشیده‌اش سایه انداخت

ساعت زمان‌سنج عمرش، از حرکت عقربه‌ها باز ایستاد

تا بر هم نهادن پلک‌هایش سال‌های گذر عمرش را حساب کند

و نفس‌های پر توان و گرمش، برای دیدار حق به شمارش افتاد

و  فرصت دوباره‌ی دیدارش را به یادگار گذاشت

تا دگر بار به عزیزی بگوییم «خداحافظ»

تا بر صبر و شکیبایی که شایسته‌ی پاداش آن جهانی است بگوییم «بدرود»

اما...

چه زود گذشت! روزهای اول آشنایی‌مان

چه زود به پایان رسید! انتهای دیدارمان

«آه» از این روزهای بارانی

«آه» از این امواج نگرانی

«آه» از این درد و فغان جدایی

«آه» از غم سنگین تنهایی

که پیوسته بدنبال هم می‌آیند

در خزان پاییزی و بی‌برگی

و ما را نظاره‌گر وداع با عزیزانمان می‌گرداند

که به مهمانی رحمت و به میعاد مغفرت می‌روند

اما هرگز...

در چرخش این پرگار، این حقیقت پرتکرار را از یاد نمی‌بریم

همه‌ی ما منتظران وعده‌ی دیداریم

زندگی را از برای او می‌خواهیم

تا زمانی که دوباره ز خواب رستیم

«ظلمنا أنفسنا» نگوییم

وز کرده‌ی خود پشیمان نگردیم

بلکه در آن جهان، «سلام علیکم» را به ارمغان ببریم

به راستی که «سلام» خداوند شامل تو خواهد گشت

با صبر و بردباری که در لحظه‌های سخت

همواره همراهت بود با تحمل درد و بیماری 

چه صبری! چه عبوری! چه عمری!

و آنگاه که خداوند می‌فرماید:

« سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» [رعد:24]

چه پایان خوبی، بهشت یزدان و نعمت جاویدان

از خداوند متعال برای خانواده‌ی محترمشان صبر و شکیبایی را خواهانیم

و علو درجات و همنشینی با مؤمنان را برای خواهر عزیزمان مسئلت داریم.