مقدمه:

امام بخاری در کتاب جامع الصحیح در اول کتاب التعبیر، باب « ما بدیء رسول الله، صلى الله عليه و سلم، من الوحی الرؤیا الصالحية، حدیثِ بدأ الوحی را از أم المؤمنین عایشه – رضی الله عنها- روایت نموده و در انتهای آن گفت است: «چندی طول نکشید ورقه فوت كرد و وحی برای مدتى قطع شد». سپس، در ادامه‌‌‌ی آن این زیادت (بلاغ) از زهری(یا معمر) را به آن افزوده  است: «وَفَتَرَ الوَحْيُ فَتْرَةً، حَتَّى حَزِنَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - فِيمَا بَلَغَنَا- حُزْنًا غَدَا مِنْهُ مِرَارًا كَيْ يَتَرَدَّى مِنْ رُءُوسِ شَوَاهِقِ الجِبَالِ،...». یعنی: تا این که چنان اندوهگین شد[بنا بر آن چه که به ما رسیده] چند بار قصد نمود خود را از قلّة کوه‌‌‌هاي بلند به زمین پرتاب کند..

حدیث بدء الوحی را ائمه اسلام از محدثین؛ اصحاب جوامع، و سنن، و مسندات، و دلائل نبوت، و مستخرجات، و مصنفات، و کتاب‌‌‌های سیره‌‌‌ی نبوی و تاریخ نگاران نیز بیان نموده اند. روایاتی که آنان در مورد آغاز وحی(بدء الوحی) تخریج نموده‌‌‌اند با هم اختلافات زیادی دارند، در بعضی از این روایات ممکن است جانبی از آن به جانب دیگر نرسد و  بعضی به آن افزوده و بعضی دیگر از آن کاسته‌‌‌اند و بعضی دیگر بر موصول بودن آن بسنده نموده و بعضی دیگر بنابر اجتهاد و تفسیرخود به متن حدیث چیزهایی افزوده‌‌‌اند. و بعضی دیگر به حدیث بلاغاتی را الحاق نموده‌‌‌ا‌‌‌ند که از شیوخ و کسانی است که در طبقه‌‌‌ی روایاتشان بوده‌‌‌اند. بعضی از شیوخ فوق آنان بوده‌‌‌اند و بعضی هم حدیث را به طریق مرسل روایت نموده‌‌‌اند و کسانی هم هستند که مقتصدند و آن را به طریق خوب و نیکو گزارش نموده‌‌‌اند. به این طریق وسعت اختلاف بین روایتی با روایت دیگر و کتابی با کتاب دیگر و حتی بین موضعی با موضع دیگر در یک کتاب گسترده شده است[1]. در این مختصر، این زیادت از روایت در کتاب جامع الصحیح بخاری از لحاظ سند و متن از منظر علما و شارحان حدیث مورد نقد و بررسی به شرح ذیل قرار می‌‌‌گیرد

بررسی احادیث بدء الوحی در روایات امام بخاری

 امام بخاری امام ائمه و شیخ شیوخ محدثین در جامع صحیحش احادیث بدء الوحی را در سه موضع از کتابش به شرح ذیل بیان نموده است:

1- در اول کتاب الوحی، باب ( کیف کان بدء الوحی إلی رسول الله، حدیث شماره3).

بخاری چنین می‌‌‌گوید: یحیی بن بکیر، از لیث، از عقیل، از ابن شهاب زهری، از عروه بن زبیر از عایشه أم المؤمنین روایت نموده که گفت:

نخستين وحى كه بر پيغمبر نازل شد رؤياى صادقه بود و آنچه را در خواب مي ديد مانند سپيده دم تحقق می‌‌‌یافت، سپس، به گوشه گیری میل پیدا کرد و در غار حراء به عبادت مشغول شد. و چندين شبانه روز در غار می‌‌‌ماند و به خانه بر نمی‌‌‌گشت، وقتی توشه اش تمام مي شد، به خانه نزد خديجه - رضي الله عنها – بر می‌‌‌گشت و برای عبادت دوباره توشه بر مي‌‌‌داشت. تا این که در يكي از روزها كه در غار حراء به عبادت مشغول بود، فرشته‌‌‌ی وحی نزد او آمد و به وي گفت: بخوان. رسول الله - صلى الله عليه وسلم - فرمود: «من خواندن نمي دانم». رسول الله - صلى الله عليه وسلم – مي‌‌‌فرمايد: فرشته مرا در بغل گرفت و سخت فشارم داد به حدی که بی‌‌‌تاب شدم و سپس مرا رها كرد و گفت: بخوان. گفتم: «خواندن نمي دانم». فرشته براي بار دوم مرا در بغل گرفت و به اندازه اي مرا فشرد كه تحمل آن را نداشتم. بعد مرا رها كرد و گفت: بخوان. گفتم: «خواندن نمي دانم». رسول الله - صلى الله عليه وسلم - مي فرمايد: براي بار سوم مرا در بغل گرفت، و سخت مرا فشرد، سپس رهایم كرد و گفت: « اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ. خَلَقَ الإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ. اقْرَأْ وَرَبُّكَ الأَكْرَمُ »( علق: 2).

رسول خدا - صلى الله عليه وسلم- در حالي که قلبشان به شدت مي طپيد، به نزد خديجه دختر خویلد- رضي الله عنها- برگشت و گفت: « زَمِّلُونِي زَمِّلُونِي!» .«مرا بپوشانيد، مرا بپوشانيد». او را پوشانيدند تا اينكه ترس و وحشتش بر طرف شد. سپس، ماجرا را برای خدیجه باز گفت و فرمود: « لَقَدْ خَشِيتُ عَلَى نَفْسِي » به شدت بر خويشتن ترسيده ام! خديجه گفت: نه، هرگز! به خدا سوگند! خداوند هيچگاه تو را خوار نخواهد کرد ؛ تو صله‌‌‌ی رحم بجا می‌‌‌آوری؛ و بار یتیمان و ناتوانان را بر دوش مي کشي، و به مستمندان کمک مي کني؛ و مهمان نواز هستي، و در راه حق سختی‌‌‌ها را تحمل می‌‌‌کنی! خديجه آن حضرت را به همراه خود به نزد ورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزي پسر عموي برد.

ورقه مردي بود که در جاهلیت نصرانی شده بود، کتاب انجيل را به زبان عبري مي نوشت. پیرمردی نابينا بود. خديجه به وي گفت: اي پسر عمو! از برادرزاده ات (محمد) بشنو كه چه مي گويد. ورقه به رسول الله - صلى الله عليه وسلم - گفت: اي برادر زاده! چه ديده اي؟ رسول الله - صلى الله عليه وسلم - آنچه را كه ديده بود برای وی بیان کرد. ورقه بن نوفل گفت: اين همان فرشته اي است كه خداوند بر موسي فرو فرستاد. اي كاش! من جوان و زنده می‌‌‌بودم روزي كه قومت تو را از شهر بيرون مي كنند.

رسول الله - صلى الله عليه وسلم -  گفت: مگر آنان مرا از مكه بيرون مى‌‌‌كنند؟! گفت: بله! هیچ پیامبری همانند آنچه تو برای مردم آورده اى بر مردم نياورده ، مگر اينكه با وی دشمني نموده و او را از شهر بیرون كرده‌‌‌اند ، اگر آن روز زنده باشم، تو را با تمام وجود يارى خواهم كرد. اما ورقه پس از مدت کوتاهی فوت كرد و وحى نیز براى مدتى قطع شد[2].

حدیث عایشه تا این جا: «وفتر الوحي» روایت شده، سپس بخاری ادامه‌‌‌ی آن را بدون واسطه از قول ابن شهاب زهری، بیان می‌‌‌کند، که موصول به اسناد حدیث عایشه است: و ابوسلمه بن عبدالرحمن به من خبر داد  و او از جابر بن عبدالله انصاری، سپس حدیث نزول را  چنین بیان می‌‌‌کند: روزی، هنگامی که در حال راه رفتن بودم، ناگهان صدائي از آسمان شنيدم. به سوي آسمان نگاه کردم. دیدم فرشته اي که در حراء پيش من آمده بود. روي صندلي ميان آسمان و زمين نشسته است. با دیدن او دچار ترس شدم، به خانه برگشتم و گفتم: مرا بپوشانيد، مرا بپوشانيد. آنان مرا پو شاندند. آنگاه خداوند متعال این آیات را نازل فرمود: « يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ ...» تا مي رسد به: « وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ»، سپس تنور وحی داغ شد و استمرار و ادامه یافت[3].

 

2- موضع دوم: در کتاب التفسیر در تفسیر سوره‌‌‌ی« اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ » است، بخاری  حدیث را با دو سند بیان می‌‌‌کند:

در سند اول می‌‌‌گوید: یحیی بن بکیر با ما خبر داد، که از لیث و او از عقیل و او از بن شهاب که گفت، سپس سند دیگری را غیر از سند یحیی بن بکیر به این طریق به آن می‌‌‌افزاید: سعید بن مروان به ما خبر داد و او از محمد بن عبدالعزیز بن ابی رزمه، و او از ابوصالح سلمویه که به ما گفت: عبدالله ( بن مبارک) از یونس بن یزید و او از ابن شهاب و او از عروه بن زبیر به ما خبر داد، که عایشه به وی گفت: سپس حدیث را تا این جا بیان می‌‌‌نماید:« وفتر الوحي» و این زیادت را به آن می‌‌‌افزاید: (فَتْرَةً، حَتَّى حَزِنَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ). سپس بخاری بلافاصله به دنبال آن قول محمد بن شهاب زهری را که موصول به دو اسناد است، بیان می‌‌‌کند: یکی اسناد حدیث« کیف بدأ الوحی»؛ و دومی: اسنادی است که بخاری فقط آن را در این مکان ازکتابش بیان نموده است، می‌‌‌گوید: ابوسلمه بن عبدالرحمن از جابر بن عبدالرحمن به من خبر داد، که وی شنیده است، پیامبر- صلی علیه و سلم - فرمود: « من در حال راه رفتن بودم، ناگهان صدائي از آسمان شنيدم. به سوي آسمان نگاه کردم. دیدم فرشته اي که در حراء پيش من آمده بود. روي صندلي ميان آسمان و زمين نشسته است. با دیدن او به زانو افتادم و تا زمين خم شدم. نزد خانواده‌‌‌ام برگشتم و گفتم: مرا بپوشانيد، مرا بپوشانيد. آنان مرا پو شاندند. خداوند متعال نازل فرمود: « يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ ...» تا مي رسد به: « وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ»[4].

3- موضع سوم: در اول کتاب التعبیر در باب اول« ما بدیء رسول الله، صلى الله عليه وسلم، من الوحی الرؤیا الصالحية»،.

بخاری در این مکان حدیث عایشه – رضی الله عنها– را بیان نموده و در این قول به پایان می‌‌‌رساند: وفتر الوحي، وی این حدیث را با اسناد اول ذکر نموده است: یحیی بن بکیر، از لیث، از عقیل، از ابن شهاب زهری برایم چنین روایت کرد، سپس اسناد دیگری را از عبدالله بن محمد، از عبدالرزاق، از معمر با آن قرین می‌‌‌کند و می‌‌‌گوید: زهری گفت:عروه از عایشه– رضی الله عنها–  برایم چنین روایت کرد و تا آخر حدیث را بیان می‌‌‌کند. و در ادامه‌‌‌ی آن بلاغ زهری را بیان می‌‌‌کند: «وَفَتَرَ الوَحْيُ فَتْرَةً، حَتَّى حَزِنَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - فِيمَا بَلَغَنَا- حُزْنًا غَدَا مِنْهُ مِرَارًا كَيْ يَتَرَدَّى مِنْ رُءُوسِ شَوَاهِقِ الجِبَالِ، فَكُلَّمَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ لِكَيْ يُلْقِيَ مِنْهُ نَفْسَهُ تَبَدَّى لَهُ جِبْرِيلُ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ، إِنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ حَقًّا، فَيَسْكُنُ لِذَلِكَ جَأْشُهُ، وَتَقِرُّ نَفْسُهُ، فَيَرْجِعُ، فَإِذَا طَالَتْ عَلَيْهِ فَتْرَةُ الوَحْيِ غَدَا لِمِثْلِ ذَلِكَ، فَإِذَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ تَبَدَّى لَهُ جِبْرِيلُ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ»[5]. یعنی: تا این که چنان اندوهگین شد[بنا بر آن چه که به ما رسیده] که چند بار قصد نمود خود را از قلّة کوه‌‌‌هاي بلند به زمین پرتاب کند، و هر بار که به بالاي کوهي بر مي‌‌‌آمد تا خود را به پایین افکند، جبريل بر او آشکار مي‌‌‌شد و مي‌‌‌گفت: اي محمّد، تو براستي فرستادة خدا هستي. آنگاه رسول خدا بيم و نگراني‌‌‌اش از بین می‌‌‌رفت و جانش آرام می‌‌‌شد و برمى گشت. امّا چون مدّت انقطاع وحى طولانى مى شد، بار ديگر به چنين كارى اقدام می‌‌‌کرد، و هنگامی که به قلّه‌‌‌ی كوه مى رسيد جبرئيل دوباره بر وی نمایان مى شد و همان سخنان را بیان می‌‌‌کرد».

چنان که آشکار است در این سه مکان روایت مبتنی بر اعتماد به یحیی بن بکیر (شیخ بخاری) از لیث بن سعدالفهمي(فقیه و امام مصر)از عقیل، و او از ابن شهاب الزهری،و او از عروه بن زبیر از خاله‌‌‌اش سیده عایشه أم المؤمنین– رضی الله عنها–  است.

با تامل و نظر در روایت حدیث در این سه موضع به وضوح آشکار می‌‌‌شود که در موضع اول و دوم روایت، اختلاف جوهری در نص حدیث و سیاق آن وجود ندارد، جز این که روایت موضع دوم که همان روایت تفسیر است، بعد از بیان این قول: وفتر الوحي، این زیادت آمده: « فَتْرَةً، حَتَّى حَزِنَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ »، و در این جا هم روایت به پایان می‌‌‌رسد.

اما در روایت موضع سوم، که همان روایت کتاب التعبیر است به نص حدیث این بلاغ زهری افزوده می‌‌‌شود: حَتَّى حَزِنَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - فِيمَا بَلَغَنَا- حُزْنًا غَدَا مِنْهُ مِرَارًا كَيْ يَتَرَدَّى مِنْ رُءُوسِ شَوَاهِقِ الجِبَالِ..[6].

بنابر این، بخاری این روایت را در اول کتابش(جامع الصحیح) در «بَابُ بَدْءِ الوَحْيِ» (1 / 3) و در بَابُ «مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى» [الضحى ] (6 / 4953) از عقيل بن خالد این حدیث را بدون این زیادت روایت نموده‌‌‌ است. و مسلم در صحیحش بَابُ بَدْءِ الْوَحْيِ (1 / 252) این حدیث را با لفظ یونس از ابن شهاب(1 / 254) از عقیل بن خالد و او از ابن شهاب روایت نموده و در آن این زیادت وجود ندارد. همچنین، این روایت را احمد و اسماعیلی و دیگران و ابونعیم نیز از طریق اصحاب لیث بدون این زیادت روایت نموده‌‌‌اند. و دیگران نیز آن را روایت نموده و گفته‌‌‌اند که اسناد آن با شرط شیخین صحیح است، اما بدون این زیادت:« حتى حزن رسول الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فيما بلغنا- حزناً ...» که از بلاغات زهری است و واهی و بی اساس است. و این زیادت هم فقط در «کتاب التعبیر» در «بَابُ أَوَّلُ مَا بُدِئَ بِهِ...» از عقيل ابن شهاب روایت شده است.

 در این روایت، ما بین دو قوس [فيما بلغنا] زیادت است و با شرط بخاری نیست، زیرا این زیادت از بلاغات) زهری است. و بخاری آن را ذکر نموده تا ما را متوجه سازد که زیادت این روایت مخالف با آن چیزی است که نزد وی صحیح است و وی آن را در باب بدء الوحي، بیان نموده است، که این زیادت در آن ذکر نشده است. زیادتی که در موضع سوم روایت آمده از نوع احادیث منقطع است که از انواع احادیث ضعیف است.

این حدیث را أحمد (6 / 25959) از طريق عبد الرزاق از معمر از زهری تخریج نموده‌‌‌ که در آن این زیادت وجود دارد. و ابو نعيم أصبهاني در دلائل النبوة (1 /  162) و أبو بكر البيهقي نیز در (دلائل النبوة) (2 / 139 - 136) از طريق عبد الرزاق از معمر از زهری نیز آن را با این زیادت روایت نموده‌‌‌اند. و ابن حبان هم در صحیحش(صحيح ابن حبان)در كتاب الوحي درباب بيان كيف بدئ الْوَحْي،(1 / 33) از طريق عبد الرزاق از معمر از زهری، و عبد الرزاق در (المصنف) از طریق معمر از زهریف و نیز ابن راهويه در مسندش (2 / 840) از عبد الرزاق از معمر از زهری نیز آن را با این زیادت روایت نموده‌‌‌اند.

 

اقوال علما در مورد زیادت حدیث بخاری

آلبانی می‌‌‌گوید: « نسبت دادن این زیادت به امام بخاری خطائی آشکار است، به گونه‌‌‌ای که پنداشته شود قصه‌‌‌ی پرتاب از بلندی با شرط بخاری صحیح است، در حالی که چنین نیست و آن چه که بخاری آن را در آخر حدیث عایشه در آغاز وحی آورده از زیادات زهری است که در ادامه‌‌‌ی روایت چنین آمده:

تا این که آن چنان اندوهگین شدکه چند بار قصد نمود خود را از قلّة کوه‌‌‌هاي بلند به زمین پرتاب کند، و هر بار که به بالاي کوهي بر مي‌‌‌آمد تا خود را به پایین افکند، جبريل بر او آشکار مي‌‌‌شد و مي‌‌‌گفت: اي محمّد، تو براستي فرستادة خدا هستي. آنگاه رسول خدا - صلى الله عليه و سلم – بيم و نگراني‌‌‌اش از بین می‌‌‌رفت و جانش آرام می‌‌‌شد.

وی در ادامه می‌‌‌گوید: در روایت بخاری در کتاب تعبیر برای این زیادت دو سبب وجود دارد:

اول: در این روایت تنها معمر حدیث را بیان نموده، بدون نامی از يونس و عقيل، و این مورد شاذ است.

دوم: حدیث مرسل و معضلی است، گوینده‌‌‌ی « فيما بلغنا » زهری است، چنان که از ظاهر سیاق آن مشخص است.

بنابر این، این زیاده از طریق موصول تخریج نشده و قابل احتجاج نیست. و نیز از حیث معنی منکر است، زیرا شایسته‌‌‌ی پیامبر معصوم- صلى الله عليه و سلم – نیست، که به کوشد با پرتاب از بلندی کوه خود را هلاک سازد؛ انگیزه برای این اقدام هر چه می‌‌‌تواند باشد. چنان که بخاری و مسلم و دیگران از ابوهريره - رضي الله عنه - روايت نموده‌‌‌اند که خود فرموده است: « مَنْ تَرَدَّى مِنْ جَبَلٍ فَقَتَلَ نَفْسَهُ، فَهُوَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ يَتَرَدَّى فِيهِ خَالِدًا مُخَلَّدًا فِيهَا أَبَدًا ». یعنی: «هركس، خودش را از بالاي كوهي بيندازد و خود را هلاک سازد، وی در آتش جهنم، انداخته می‌‌‌شود و در آن براي هميشه خالد و جاویدان است»[7]،[8].

همچنین، وی در کتاب « السلسلة الضعيفة » می‌‌‌گوید: خلاصه‌‌‌ی سخن  این است که این حدیث ضعیف است و صحیح نیست، نه از طریق ابن عباس و نه از طریق عایشه. و این بلاغات زهری بر شرط بخاری نیست تا کسی آن را صحیح به پندارد چون داخل در روایت صحیح بخاری نیست[9].

سهیلی می‌‌‌گوید: بخاری چنین روایت نموده که: چندی طول نکشید ورقه فوت كرد و وحی برای مدتى قطع شد « تا این که پیامبر، صلّى الله عليه وسلّم، سخت دچار حزن و اندوه شد [بنا بر آن چه که به ما رسیده] و این قول در پرانتز از زهری راوی حدیث مذکور از عایشه است که آن را بیان نموده است. این عبارتی که زهری روایت نموده، بلاغ(و زیادت) است. لذا، این روایت از نوع منقطع است و جزء حدیث عایشه – رضی الله عنها-  نیست که آن را روایت نموده است: «حُزْنًا غَدَا مِنْهُ مِرَارًا كَيْ يَتَرَدَّى مِنْ رُءُوسِ شَوَاهِقِ الجِبَالِ، فَكُلَّمَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ لِكَيْ يُلْقِيَ مِنْهُ نَفْسَهُ، تَبَدَّى لَهُ جِبْرِيلُ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ، إِنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ حَقًّا، فَيَسْكُنُ لِذَلِكَ جَأْشُهُ، وَتَقِرُّ نَفْسُهُ». یعنی: تا این که چنان اندوهگین شدکه چند بار قصد نمود خود را از قلّة کوه‌‌‌هاي بلند به زمین پرتاب کند، و هر بار که به بالاي کوهي بر مي‌‌‌آمد تا خود را به پایین افکند، جبريل بر او آشکار مي‌‌‌شد و مي‌‌‌گفت: اي محمّد، تو براستي فرستادة خدا هستي. آنگاه رسول خدا بيم و هراسش از بین می‌‌‌رفت و جانش آرام می‌‌‌شد»[10].

أبو شُهبة می‌‌‌گوید: در بعضی از روایات صحیح بخاری چنین آمده: سپس، چندی طول نکشید ورقه فوت كرد و در وحي، فترتي پيش آمد و وحی برای مدتى قطع شد. اما این قسمت از روایت:« تا این که چنان اندوهگین شدکه پیامبر، صلّى الله عليه وسلّم، [بنا بر آن چه که به ما رسیده] سخت دچار حزن و اندوه شد به طوری که چند بار قصد نمود خود را از قلّة کوه‌‌‌هاي بلند به زمین پرتاب کند، و هر بار که به بالاي کوهي بر مي‌‌‌آمد تا خود را به پایین افکند، جبريل بر او آشکار مي‌‌‌شد و مي‌‌‌گفت: اي محمّد، تو براستي فرستادة خدا هستي. آنگاه رسول خدا بيم و نگراني‌‌‌اش از بین می‌‌‌رفت و جانش آرام می‌‌‌شد و باز مي‌‌‌گشت. یعنی، هرگاه فترت وحی بر وی طولانی می‌‌‌شد بر بلندای کوه بر می‌‌‌آمد و وقتی بر بالای کوه می‌‌‌‌‌‌رسید جبرئیل بر وی نمایان می‌‌‌شد و مانند آن می‌‌‌گفت»، این عبارت قطعاً صحیح نیست زیرا از بلاغات است، و بلاغات از جمله‌‌‌ی روایات منقطع است. و منقطع از نوع روایات ضعیف است. و بخاری روایات را فقط از احادیث مسُند به روایات «عدول ضابط» تخریج می‌‌‌کند. ممکن است بخاری این روایت را نقل نموده تا ما را به عدم موافقت این روایت با روایت صحیحی که خود در باب آغاز وحی(بدء الوحي) ثبت نموده آگاه سازد که در آن این زیادت وجود ندارد. اگر این روایت صحیح می‌‌‌بود می‌‌‌توانستیم آن را تفسیر و تأویل مقبولی نماییم. اما برای چنین روایتی با این وضع و حالت نباید خود را برای تخریج آن به رنج و مشقت بیندازیم. همچنین، اخباری که از سیره‌‌‌ی رسول خدا - صلّى الله عليه وسلّم – نشر یافته صحت این روایت را رد می‌‌‌کند. چنان که در أثناء دعوت به خدا برای وی حالاتی پیش آمده که شدیدتر و سختر از این حالت بوده و اما هرگز به فکر پرتاب خود از نوک قله‌‌‌ی کوه بر نیامده یا در این فکر نبوده که خود را هلاک سازد.

منکر آن نیستیم که برای او حالت غم و اندوه عمیقی به سبب انقطاع وحی پیش آمده  چون ترس از این داشته که انقطاع وحی به سبب ناخشنودی خداوند از وی بوده باشد. تعلیل صحیح کثرت غشیان و حیرت او - صلّى الله عليه وسلّم – در مدت فترت وحی در نوک کوه‌‌‌ها و بلندی‌‌‌های آن‌‌‌ها، نشان می‌‌‌دهد که هرگاه انسان خیر یا نعمتی را در مکانی یافت او آن مکان را دوست خواهد داشت، و در آن جا پیوسته جویای چیزی می‌‌‌شود که آن را از دست داده است. لذا، وقتی که وحی منقطع شد رسول خدا - صلّى الله عليه وسلّم -  بر کثرت رفتنش به بلندی‌‌‌های کوه می‌‌‌افزاید، به خصوص کوه حرا، به امید آن که اگر جبرئیل را در حراء ندید، در جای دیگری او را بیابد، و راوی خود این زیادات و اضافات را تخیل نموده که رسول خدا - صلّى الله عليه وسلّم -  به سوی کوه‌‌‌ها می‌‌‌رود، به تصور این که قصد انتحار دارد. بنا بر این، به طور قطع راوی مجهول بوده و در ظن و گمانش به خطا رفته است.

لذا، هیچ اعتمادی بر ضعیف بودن این زیادات و اضافات راوی نیست که هرگاه جبرئیل  رسول- صلّى الله عليه وسلّم – را  بر بالاي کوهي بییند خود را بر وی نمایان سازد و به وی بگوید: « اي محمّد، تو براستي فرستادة خدا هستي» و آن را به کرات تکرار کند.  حتی اگر این زیادت درست باشد، این حالت یک بار برای تثبیت و استواری نفس و شخصیت او کافی است، تا او را  از آن تصمیم‌‌‌اش منصرف سازد، چنان که بعضی از کتاب‌‌‌های سیره‌‌‌ی محدثین مسلمان چنین می‌‌‌پندارند و به آن گرایش دارند[11].

صلّابي مي‌‌‌گويد: آن چه از بصورت بلاغ از پيامبر اکرم - صلى الله عليه و سلم – روایت شده که دچار حزن و اندوه شدیدی شده به گونه‌‌‌ای که او را بر آن می‌‌‌داشت تا بر فراز قله‌‌‌ی کوه‌‌‌ها بر آید و خود را به زمین پرتاب کند و جبرئيل بر او آشکار مي‌‌‌شد و به او بشارت مي‌‌‌داد که پيامبر و رسول خدا است، حديث مرسل و ضعيفي است و نیز با عصمت پيامبران منافات دارد[12].

ابن حجر می‌‌‌گوید: این قول که وحی برای مدتی قطع شد تا این که پیامبر، صلّى الله عليه وسلّم، سخت دچار حزن و اندوه شد [بنا بر آن چه که به ما رسیده] و ما بعد آن از زیاداتِ معمر بر اساس روایت عقیل و یونس است. سپس، می‌‌‌گوید: بخاری تصور نموده که این زیادت داخل در روایت عقیل است(در حالی که این زیادت در روایت عقیل در باب کیف بدأ الوحی وجود ندارد).. بر همین منوال حمیدی در جامعش(الجمع بين الصحيحين البخاري ومسلم) این حدیث را به این طریق تا این قول: « وفتر الوحي»، بیان نموده و سپس، می‌‌‌گوید: حدیث عقیل به تفرد از ابن شهاب تا این جا است که بیان نمودیم: وفتر الوحي. اما بخاری در حدیثش که مقرون به روایت معمر از زهری است این عبارت را افزوده است: « وفتر الوحي فترة حتى حزن .. » و آن را تا آخر بیان نموده است[13].

ابن حجر در ادامه می‌‌‌گوید: از نظر من این زیادت خاصِ روایتِ معمر است، این روایت را ابونعیم در مستخرجش از طریق عقیل از ابوزرعه‌‌‌ی رازی از يحيى بن بكير شيخ بخاري(که در اول کتابش این زیادت وجود ندارد) تخریج نموده که مقرون به روایت معمر است و بیان نموده که لفظ از معمر است. همچنین، اسماعیلی تصریح نموده که این زیادت در روایت معمر است. این روایت را احمد و مسلم و اسماعیلی و دیگران و ابونعیم نیز از طریق گروهی از اصحاب لیث بدون این زیادت بیان نموده‌‌‌اند. پس، گوینده‌‌‌ی عبارت« فِيمَا بَلَغَنَا » زهری است، و معنی کلام در عبارت: «آن خبری که از رسول خدا - صلى الله عليه و سلم – در این قصه به ما رسیده»، از افزوده‌‌‌های (بلاغات ) زهری است و موصول نیست. بنابراین، روایت عروه از عایشه موصول نیست و نمی‌‌‌توان به آن احتجاج کرد. از نظر ابن مردویه روایت از طریق محمد ابن کثیر از معمر با حذف قول « فِيمَا بَلَغَنَا » آمده و این لفظ « فَتْرَةً حَزِنَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْهَا حُزْنًا غَدَا مِنْهُ » تا آخر جمله از طریق زهری از عروه از عایشه روایت شده، اما روایت اول (با حذف قول فِيمَا بَلَغَنَا) مورد ثقه و اطمینان است[14].

کرمانی می‌‌‌گوید: در مورد «فيما بلغنا» یعنی: آن چه از رسول الله - صلى الله عليه وسلم- به ما رسیده، اگر گفته شود از اینجا تا آخر حدیث با این اسناد محقق و ثابت است یا نه؟ می‌‌‌گویم لفظ آن عام‌‌‌تر از آن است که به آن یا غیر آن ثابت و محقق شود، اما ظاهراً در سیاق آن اسناد به غیر است[15].

ضياء العمري می‌‌‌گوید: روایت بخاری تا اینجا است«... ثُمَّ لَمْ يَنْشَبْ وَرَقَةُ أَنْ تُوُفِّيَ وَفَتَرَ الْوَحْيُ ». و ما بعد آن کلام  بلاغ و زیادت زهری است که رخداد آن قابل اثبات نیست به دلیل تعارض آن با عصمت پیامبر- صلی الله علیه و سلم-، و نیز مرسل و ضعیف است[16].

شاهين لاشين می گوید: این روایت با ایمان کامل و یقین مطلق پیامبر که هیچ حادثه وکارثه‌‌‌ی سختی کوچکترین تاثیری بر وی نداشته، به شدت تفکر در باره‌‌‌ی انتحار و هلاک نمودن خود را از او دور می‌‌‌ سازد، اسباب و انگیزه‌‌‌های آن هرچه می‌‌‌تواند باشد... سپس، در ادمه می‌‌‌گوید:آن چه که من را در این مورد آسوده خاطر می‌‌‌کند این است که این زیادت از روایت معمر است، و تصور و پنداشت آن از بلاغات زهری بوده، و موصول نیست، و هرگز نمی‌‌‌توان به آن اعتماد کرد و با طبع سلیم نیز منافات دارد[17].

الشربينى می‌‌‌گوید: این حدیث - بدون زیادت آن- صحیح است و  زیادت حدیث نه از لحاظ سند و نه از حیث متن به دلایل ذیل صحیح نیست:

أولاً: حدیثی که به آن عیب و طعن می‌‌‌زنند– بدون زیادت-  سند و متن آن صحیح است،  به روایت عایشه - رضى الله عنها –  در اعلی درجه‌‌‌ی صحت است، به اتفاق بخاری و مسلم و غیر آنان  و به سند آن عیب و طعنی وارد نیست و متن آن نیز صحیح است، و عایشه- رضى الله عنها –  این قصه را دریافت ننموده است، زیرا:

أ- روايت مرسل صحابي حکم آن بر اصل صحیح است، و وصل مقتضی دلیل و برهان است.

ب- عایشه - رضى الله عنها – در روایت حدیث بدء الوحی منفرد نیست. حدیث شاهد دیگری دارد و آن حدیث جابر بن عبدالله - رضى الله عنه – است و وی نیز شاهد این قصه نبوده. اما در روایتش در مورد بدئ الوحی و فترت وحی صحبت می‌‌‌کند که از رسول خدا - صلى الله عليه وسلم – شنیده است.

که دلیل بر صحت مرسل بودن حدیث عایشه است، آن گونه که وی – رضی الله عنها - یا کسی از رسول خدا - صلى الله عليه وسلم– سماع نموده بعید نمی‌‌‌داند، که وی از آن سخن گوید چنان که جابر شنیده و به آن تصریح نموده است. همچنین، آن چه که موید صحت سماع وی - رضى الله عنها – از رسول خدا است حدیث مورد بحث ما است. آن چه در این حدیث آمده: (فرشته مرا در بغل گرفت و سخت فشارم داد به حدی که بی‌‌‌تاب شدم)، جای توجه و تأمل است، چرا که کلام از عایشه به بیان قصه‌‌‌ی رسول خدا - صلى الله عليه وسلم – در باره‌‌‌ی خودش انتقال می‌‌‌شود. و این دلیل بر صحت ارسال حکایت رسول خدا - صلى الله عليه وسلم – است. و این که از اول تا آخر آن موصول است.

ثانياً: زیادت وارده در سند حدیث عایشه- رضى الله عنها – روایت آن از رسول خدا- صلى الله عليه وسلم – غیر ثابت است، وی در این مورد نه چیزی بیان نموده و نه فعلی انجام داده است. بنابراین، زیادت حدیث نه از لحاظ سند و نه از حیث متن صحیح نیست:

أ- اما دلیل عدم صحت این روایت از لحاظ سند، آن چیزی است که در خود روایت وجود دارد، که در آن چنین آمده: « پیامبر - صلى الله عليه وسلم- اندوهگین شد[بنا بر آن چه که به ما رسیده] …و گوینده‌‌‌ی [بنا بر آن چه که به ما رسیده]. امام زهری اعلم حفاظ حدیث است. اما آن چه که بدون سند روایت نموده پذیرفته نیست. از يحيى بن سعيد قطان روایت شده که گفته است: مرسل زهری از مرسل دیگران شر و بدی‌‌‌اش بیشتر است، چون وی حافظ حدیث است. هر وقت بخواهد چیزی را نام نهد آن را می‌‌‌نامد و چیزی که نامیدن آن را جایز نداند، ترک و رها می‌‌‌کند. و این زیادت در حدیث از این نوع است، چنان که منقطع است و زهری آن را با بلاغ روایت نموده است. وی از صغار تابعین است. اما روایتش از کبار تابعین با شکوه تر و از صغار صحابه کم شکوه‌‌‌تر است، به خصوص از کسانی که شاهد حدیث بدیء الوحی را از رسول خدا بوده‌‌‌اند.

براین اساس، سندی برای اعتماد به آن وجود ندارد، شاید امام بخاری و دیگر کسانی که این حدیث را با این زیادت روایت نموده‌‌‌اند، خواسته‌‌‌اند با بیان نمودن آن مغایرت آن را با آن چه در حدیث بدء الوحي صحیح است و در آن این زیادت وجود ندارد، آشکار سازند. به خصوص بخاری این زیادت را در حديث بدء الوحي ذکر ننموده و آن را تفسیر و توضیح نداده است. فقط آن در کتاب التعبیر بیان نموده است.

آن چه مطالب بالا را تأیید می‌‌‌کند، این است که امامان حافظ حدیث به دنبال بیان این زیادت، فوراً حدیث جابر را که در مورد فترت وحی صحیح است، بیان می‌‌‌کنند؛ با همان سندی که از وی در حدیث عایشه روایت نموده‌‌‌اند و این امر از این نوشته‌‌‌ آنان قابل درک و فهم است: خود زهری حدیث جابر را به دنبال حدیث عایشه روایت می‌‌‌نماید.

در مصنف امام عبد الرزاق بعد از فارغ شدنش از حدیث عایشه: می‌‌‌گوید: قال معمر، قال الزهرى، فأخبرنى - حرف الفاء هذا يفيد العطف على رواية سابقة، والتعقيب بأخرى لاحقة، وذلك فى مجلس واحد - أبو سلمة بن عبد الرحمن عن جابر بن عبد الله قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم، وهو يحدث عن فترة الوحي، یعنی: معمر گفت، زهری گفت، سپس به من خبر داد-  حرف «فا» در این جا مفید عطف بر روایت سابق است و به دنبال آن عبارت لاحقه است و آن هم در یک مجلس - ابوسلمه بن عبدالرحمن از جابر بن عبدالله روایت می‌‌‌کند که گفت: شنیدم رسول خدا - صلى الله عليه وسلم – در حالی که در باره‌‌‌ی فترت وحی سخن می‌‌‌گفت، در ادامه‌‌‌ی سخنانش گفت: «در حالی که راه می‌‌‌رفتم صدائی را در آسمان شنیدم، سرم را بلند نمودم، آن کسی که در حراء نزد من آمده بود دیدم بر صندلی‌‌‌ای بین آسمان و زمین نشسته است. وحشتى در من افتاد. سپس، باز گشتم و گفتم: مرا بپوشانید، مرا بپوشانید. سپس، خداوند متعال این آیات را نازل نمود: «يا أيها المدثر» تا «والرجز فاهجر»(مدثر:5-1).

همچنین، امام بخاری حدیث عایشه را پیش‌‌‌تر در بدء الوحی از شهاب، از عروه، از عایشه - رضى الله عنها - تا این قول ذکر نموده: اما ورقه پس از مدت کوتاهی فوت كرد و وحى نیز براى مدتى قطع شد. سپس در ادامه می‌‌‌گوید: ابن شهاب گفت: و ابوسلمه بن عبدالرحمن به من خبر داد که عبدالله بن جابر انصاری گفت: ...سپس حدیث را به همان طریق روایت عبدالرزاق بیان می‌‌‌کند، اما به آخر آن می‌‌‌افزاید: تنور وحی گرم شد و وحی استمرار یافت.

ابن حجر می‌‌‌گوید: این قول (ابن شهاب گفت: و ابوسلمه به من خبر داد) ، این که با حرف عطف آمده برای این است که معلوم شود به ما سبق آن معطوف است. گویی چنین گفته: عروه به من چنین خبر داد، و ابو سلمه هم به من چنین خبر داد، و  این خطا است که پنداشته شود به آن مرتبط است هرچند که ظاهر آن شکل و هیئت تعلیق را دارد، و اگر وجود واو عاطفه نبود، تصور می‌‌‌شد که آن دلالت بر تقدیم چیزی است که بر آن عطف شده و آن حدیث عایشه است که قبلاً بیان شده است، سپس، ابن شهاب با سند مذکور می‌‌‌گوید و ابوسلمه با روایت دیگری به من خبر داد، وآن حدیث جابر از فترت وحی است.

به همین گونه امام احمد در مسندش عمل نموده، جز این که در مسندش مرویات هر صحابی را جداگانه جمع نموده، بدون التزام به وحدت موضوعی احادیث، اما وقتی که حدیث عایشه را که پیش‌‌‌تر از عبدالرزاق از معمر از زهری روایت می‌‌‌کند، می‌‌‌گوید:.. سپس، حدیث را روایت می‌‌‌کند و چه بسا به حدیث جابر که قبلاً آن را در مسندش روایت نموده، اشاره ‌‌‌نماید.

هم چنین مسلم در صحیحش و ابن حبان هم در صحیحش در ادامه‌‌‌ی روایتشان از عایشه چنین عمل نموده‌‌‌اند که همه‌‌‌ی این موارد دلیل بر آن است که ابن شهاب زهری دو حدیث را با هم روایت نموده است، چنان که از وی روایت شده غیر از یک مورد که در باره‌‌‌ی آن صحبت شد. بنابراین، روایت حدیث عایشه بدون این زیادت صحیح است که مسلم و بخاری در بعضی از مواضع کتابش و دیگران نیز آن را روایت نموده‌‌‌اند.

ب- اما دلیل بر عدم صحت این زیادت از لحاظ متن به شرح ذیل است:

تعارض این زیاده با اصلی از اصول اسلام که عصمت انبیاء و مرسلین - عليهم الصلاة والسلام - است به این معنا که: خداوند از ظاهر و باطن، و خاطر و اندیشه و سایر اعمال آنان کاملاً محافظت می‌‌‌کند. هرگز هیچ یک از آنان در نبوت‌‌‌ و رسالت‌‌‌شان شک و تردید نمی‌‌‌کنند. لذا، این بلاغ در روایت معمر یا زهری هیچ جایی را برای عصمت پیامبر - صلى الله عليه و سلم – در مدت اندوه نامیدی باقی نمی‌‌‌گذارد چنان که قصه‌‌‌ی این بلاغ می‌‌‌گوید که پیامبر - صلى الله عليه و سلم –  در انتظار فرود آمدن وحی بود که چند بار قصد نمود خود را از قلّة کوه‌‌‌هاي بلند به زمین پرتاب کند، به خصوص بنابر عقیده‌‌‌ی کسانی که بر این رأی‌‌‌اندکه مدت فترت وحی- که مدت اندوه و یأس است- به مدت سه سال یا دو سال و نیم یا شش ماه طول کشید. در این بلاغ ضعیف تصریحی است بر این که صاحب این رأی بر عقیده‌‌‌ی کسانی است که زمان فترت وحی را طولانی می‌‌‌دانند. زیرا در این بلاغ ذکر شده که وی چندین بار تصمیم می‌‌‌گیرد بیرو شود و خود را از قلّة کوه‌‌‌هاي بلند به زمین پرتاب کند، و این حالت اقتضا می‌‌‌کند که فترت وحی طولانی باشد، به خصوص با نمایاندن جبرئیل به وی و این گفته‌‌‌اش: من جبرئیل‌‌‌ام و تو به راستی رسول خدایی، و آن هم برای بیشتر از یک بار.

همچنین، این بلاغ با لزوم رسوخ ایمان به نبوت و کمال یقین به رسالتش تعارض و منافات دارد. شکی نیست که آن چه در این بلاغ آمده، که جبرئیل علیه سلام خود را به پیامبر- صلى الله عليه و سلم – نمایان می‌‌‌سازد، هرگاه وی خود را به بلندی کوه می‌‌‌رساند تا خود را از آن پرتاب کند و این که  به وی می‌‌‌گوید: ای محمد براستی تو رسول خدا هستی، و هر وقت فترت وحی به درازا می‌‌‌کشید دو باره در صدد آن کار بر می‌‌‌آمد، و وقتی به بلندی کوه می‌‌‌‌‌‌رسد جبرئیل علیه سلام بر او نمایان می‌‌‌شود، و دو باره مثل همان سخن را تکرار می‌‌‌کند – تصور می‌‌‌شود که تا چه اندازه این امر او را دچار اندوه نا امیدی نموده است- به زعم گوینده‌‌‌ی آن – تا جایی که در نمایاندن جبرئیل بر وی دچار شک و تردید می‌‌‌شود. و در خبر وی – جبرئیل- او براستی رسول خدا هست. و پیامبر-صلى الله عليه و سلم- چنان که عبارت این بلاغ تصریح می‌‌‌کند- وقتی که جبرئیل بر وی آشکار می‌‌‌شود نزدیک است التهابش فرو ننشیند و وقتی به او می‌‌‌گوید که او براستی تو رسول خدا هستی دوباره تصمیم می‌‌‌گیرد بر بلندی‌‌‌های کوه بر آید و خود را به پایین بیندازد، لذا، دو باره جبرئیل بر وی نمایان می‌‌‌شود و می‌‌‌گوید: ای محمد براستی تو رسول خدا هستی.

پس کجا دلش از این التهاب و پریشانی آرام یافته وقتی که جیرئیل بر وی آشکار می‌‌‌شود و به وی می‌‌‌گوید که براستی رسول خدا هستی؟. و کجا قبل از فترت وحی ایمان به رسالت پروردگارش که وی را به آن مشرف نموده در درونش رسوخ یافته هنگامی که برای اولین بار در غار حراء بر وی قرآن نازل می‌‌‌کند که آن را تلاوت کند، تا این که دوباره تصمیم می‌‌‌گیرد در بلندی‌‌‌های کوه خود را به پایین بیندازد، هرگاه که فترت وحی بر وی طولانی شود[18].

 

خلاصه و نتیجه‌‌‌گیری:
  امام بخاری در کتابش ،جامع الصحیح، نه در کتاب الوحی، باب ( کیف کان بدء الوحی إلی رسول الله) و نه در کتاب التفسیر این زیادت در روایت را ذکر ننموده است، فقط در کتاب التعبیر در باب اول« ما بدیء رسول الله، صلى الله عليه وسلم، من الوحی الرؤیا الصالحية»،آن را بیان نموده که برخی مانند ابن حجر در فتح الباری و سیوطی می‌‌‌گویند این زیادت از روایت زهری است و برخی دیگر مانند قاضى عياض، آن را به معمر[19] نسبت می‌‌‌دهند. این بررسی نشان داد که خواه این زیادت از قول معمر باشد و خواه از قول زهری، غیر مسند است (حديث مرسل و ضعيفي است) و از لحاظ سند مطعن است، و وجه و دلیلی برای مقبولیت آن وجود ندارد. زیرا زیادت و بلاغ در روایت از نوع روایات منقطع است و موصول نیست و از جمله‌‌‌ی روایات ضعیف به شمار می‌‌‌رود. همچنین از لحاظ متن مشخص شد که متن آن صحیح نیست به دلیل این که شایسته‌‌‌ی پیامبر - صلى الله عليه وسلم – نیست که با هر دلیل و انگیزه‌‌‌ای در صدد بر آید تا خود از بلندی پرتاب نماید چون با نبوت و عصمت پیامبر- صلی الله علیه و سلم – منافات دارد. همچنین با ایمان کامل و یقین مطلق او در تضاد و تعارض است، چنان که در طول دعوت و حیات مبارکش هیچ مصیبت و رنج و مشقت و حادثه‌‌‌ی سختی نتوانسته است کوچکترین تزلزلی در شخصیت استوار او ایجاد نماید.

منابع: 

[1] عرجون، محمد صادق ابراهیم: محمد رسول الله، صلی الله علیه وسلم، منهج دراسة – بحث و تحقیق.دارالقلم: دمشق.الجزء 1،ص 253

[2] البخاري، محمد بن إسماعيل: صحيح البخاري، تحقیق: محمد زهير بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة، الطبعة: الأولى، 1422هـ، بَابُ بَدْءِ الوَحْيِ: كَيْفَ كَانَ بَدْءُ الوَحْيِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ ، شماره 3،الجزء1 ص7 

[3] البخاري، محمد بن إسماعيل: صحيح البخاري،المصدر السابق، بَابُ بَدْءِ الوَحْيِ: كَيْفَ كَانَ بَدْءُ الوَحْيِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ ، شماره 4،الجزء1 ص7 

[4] البخاري، محمد بن إسماعيل: صحيح البخاري،المصدر السابق، بَابُ قَوْلِهِ: بَابُ « مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى» [الضحى]الجزء 6 ص174؛ النيسابوري،مسلم بن الحجاج،المصدر السابق،الجزء 1 ص143

[5] البخاري، محمد بن إسماعيل: صحيح البخاري،المصدر السابق بَابُ بَدْءِ الوَحْيِ: كَيْفَ كَانَ بَدْءُ الوَحْيِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ ، شماره 3،الجزء1 ص7

[6] عرجون، محمد صادق ابراهیم: المصدر السابق الجزء 1،ص 252- 249

[7] البخاري، محمد بن إسماعيل: صحيح البخاري،المصدر السابق، بَابُ شُرْبِ السُّمِّ وَالدَّوَاءِ بِهِ وَبِمَا يُخَافُ مِنْهُ وَالخَبِيثِ، شماره 5778،الجزء7 ص139؛ النيسابوري،مسلم بن الحجاج. صحيح مسلم. تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقي،بیروت: دار إحياء التراث العربي، بَابُ غِلَظِ تَحْرِيمِ قَتْلِ الْإِنْسَانِ نَفْسَهُ،شماره،109 الجزء 1 ص103

[8] الألباني، محمد ناصر الدين: دفاع عن الحديث والسيرة في الرد على جهالات الدكتور البوطي في كتابه: فقه السيرة، محمَّد ناصر الدين الألباني. دمشق: منشورات مكتبة الخافقين، (دون رقم وتاريخ الطبعة)، ص 42-41

[9]الألباني، محمد ناصر الدين: سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة. الریاض: دار المعارف، الطبعة: الأولى، 1992م، الجزء 1 ص2099

[10] السهيلي،عبد الرحمن بن عبد الله: الروض الأنف في شرح السيرة النبوية. بيروت: دار إحياء التراث العربي،الطبعة: الأولى، 1412 هـ،الجزء 2 ص 411

[11] أبو شُهبة، محمد بن محمد: السيرة النبوية على ضوء القرآن والسنة. دمشق: دار القلم، الطبعة: الثامنة - 1427 هـ، الجزء1 ص 266

[12] صلّابي، علي محمّد: السيرة النبوية عرض وقائع وتحليل أحداث ، الجزء1 ص 115

[13] الحَمِيدي، محمد بن فتوح بن عبد الله بن فتوح: الجمع بين الصحيحين البخاري ومسلم. تحقیق: د. علي حسين البواب،بیروت: دار ابن حزم، الطبعة: الثانية، 2002م، الجزء4 ص 62

[14] ابن حجر، أحمد بن علي: فتح الباري شرح صحيح البخاري. بيروت: دار المعرفة ، رقم كتبه وأبوابه وأحاديثه: محمد فؤاد عبد الباقي،1379 ،الجزء 12 ص 359

[15] الكرماني،محمد بن يوسف بن علي بن سعيد: الكواكب الدراري في شرح صحيح البخاري. بیروت: دار إحياء التراث العربي،طبعة ثانية: 1981م، الجزء 24 ص 97

[16] ضياء العمري، أكرم: السِّيرةُ النَّبَويَّةُ الصَّحيْحَةُ. المدينة المنورة: مكتبة العلوم والحكم، الطبعة: السادسة، 1994م، الجزء .ص 126

[17] شاهين لاشين، موسى: فتح المنعم شرح صحيح مسلم. دار الشروق، الطبعة: الأولى، 2002 م، ص531

[18] الشربينى،عماد السيد محمد: رد شبهات حول عصمة النبى صلى الله عليه وسلم فى ضوء السنة النبوية الشريفة، ص313-310

[19] بن راشد اليماني