داود نارویی (۱۳۵۹-) نویسنده، مترجم و فعال مذهبی اهل سنت اهل زاهدان و عضو شورای مرکزی جماعت دعوت و اصلاح در گفتگویی با پایگاه اطلاعرسانی اصلاح از تجارب و فعالیتهای خویش در عرصهی چاپ و نشر، دشوارههای ترجمه و نویسندگی، محدودیتها و مشکلات صنفی اهل قلم اهل سنت ایران سخن گفته و به مداقهی عملکرد فرهنگی جماعت و رویکردها و عملکردهای این تشکل مدنی که برای حفظ هویت اهل سنت ایران بنا نهاده شده، پرداخته است.
-فرهیختگان و اهل فرهنگ و کتاب با نام «داود نارویی» آشنایی مختصری دارند، به عنوان اولین پرسش، داود نارویی اهل کجاست و در کجا چشم به جهان گشوده و دارای چه سطحی از تحصیلات است؟
بنده در سال ۱۳۵۹هجری شمسی در شهر زاهدان استان بلوچستان متولد شدم. تحصیلاتم «حوزوی» است و با عنایت به علاقهی شخصی و پیشینهی خانوادگیام، وارد «مدرسه علوم دینی» شدم. تحصیلات مقدماتی را در «مکتبخانه»های زاهدان آغاز نمودم و پس از اتمام آن، جهت ادامهی تحصیلات تکمیلی وارد مدرسهی «دارالعلوم زاهدان» در جوار مسجد «مکی» شدم که پس از هفت سال، از این مدرسه فارغ التحصیل شدم. پس از اتمام دروس متداول حوزوی، «دورهی افتاء» را طی دو سال گذراندم و در خلال این ایام بود که در امتحانات تعیین سطح «دانشگاه تهران» شرکت نمودم و در سطح دو رشتهی «فقه و اصول» این دانشگاه پذیرفته شدم و اکنون مدت دوازده سال است که ساکن تهرانم.
-شما چگونه با «جماعت دعوت و اصلاح ایران» آشنا شدید؟
پیش از اینکه افتخار آشنایی با جماعت دعوت واصلاح را داشته باشم، از طریق مطالعهی آثار اندیشمندان و نویسندگانی امثال امامان شهید حسن البناء و سید قطب، محمد قطب، محمد غزالی مصری و یوسف قرضاوی با «اندیشهی اخوان المسلمین» آشنا گشتم. بعبارتی این شناخت قبل از اینکه ناشی از ارتباط با «اشخاص» باشد، زاییدهی مطالعه و شناختم از آراء و اندیشهها و توانمندیهای جنبش اخوان المسلمین بود. سپس به تدریج از طریق شخصیتهایی که در زاهدان فعالیت اسلامی داشتند، با جماعت دعوت و اصلاح نیز آشنا گردیدم. با ملاحظهی شخصیتها و توانمندیهای این جماعت و مقایسهی آن با دیگر جریانات موجود در محیط زندگیام، پی به برتریهای جماعت دعوت و اصلاح نسبت به دیگران بردم و بدین ترتیب «قرابت فکری» بیشتری با آنان را در خود احساس مینمودم. اوایل دههی هفتاد هجری شمسی بود که با تشکیلات این جماعت هم ارتباط برقرار نمودم و در نهایت در سال ۱۳۷۵ رسماً به عضویت این تشکّل اسلامی درآمدم.
-آیا جماعت در این مدت توانسته پاسخگوی انتظارات و نیازهای شما به عنوان عضوی از آن باشد؟
در آستانهی ورود به جماعت، طی مقایسهای که میان اندیشهی «اخوان المسلمین» با سایر افکار و جریانات شناخته شده داشتم، پی به برتریهای بسیار «اخوان» بردم که جماعت دعوت و اصلاح هم تشکّلی همسو با آن بود. با «جماعت تبلیغ» و «جریان تصوف» و تا حدودی «سلفیت» که در منطقهی «بلوچستان» فعالیت داشتند، آشنایی داشتم. بنابراین در یک جمعبندی به این نتیجه رسیدم که «جماعت دعوت و اصلاح» بهتر از این افکار و جریانات مذکور میتواند پاسخگوی دغدغههایم باشد. اکنون هم با گذشت ۲۰سال از آشناییام با جماعت، تصورم بر این است که بهترین «انتخاب» را انجام دادهام و اگر مجدداً در موقعیت انتخاب و گزینش قرار بگیرم، باز هم این جماعت را انتخاب خواهم کرد. اصولاً تفکر اخوان المسلمین از سابقهی بسیار پرباری در حوزههای فرهنگ اسلامی و تفکر سیاسی برخوردار است و آثار بسیار بزرگی در این عرصهها از خود برجای گذاشته است. بنابراین با مقایسهی این میراث بزرگ اسلامی طی یک قرن فعالیت با سایر تفکرات و جریانات اسلامی، انتخاب سخت نخواهد بود و با اطمینان میتوان گفت که بهتر میتواند به بسیاری از پرسشهای ما پاسخ دهد.
-شما در «کنگرهی سوم» جماعت دعوت و اصلاح ایران به «شورای مرکزی» این تشکّل اسلامی راه یافتید. انگیزهی شما جهت ورود به این عرصه که توقعات و مسؤولیتهای سنگینی را بدنبال دارد، چه بود؟
خدمت شما عرض کنم که دغدغهی اصلی بنده، نوشتن و تحقیق و پژوهش است و استعداد و توانایی خویش را بیشتر در این حوزه میبینم. اما کار تشکیلاتی جماعت را هم ازجمله وظایف و مسؤولیتها میدانم که باید در قبالش پاسخگو باشم. زمانیکه بنده جهت انتخاب نمایندگان استان تهران در کنگرهی سوم جماعت «نامزد» شدم، به هیچ وجه در این فکر نبودم که در انتخابات «شورای مرکزی» هم شرکت نمایم، اما در نشست کنگرهی سوم، به اصرار جمع کثیری از دوستان که نسبت به بنده حسن ظن داشتند و یا اینکه احیاناً تواناییهای را در بنده میدیدند، نامزد انتخابات «شورای مرکزی» شدم که البته شخصاً چنین مسؤولیتی را برای خویش بسیار سنگین میدانستم اما در قبال درخواستهای مکرر دوستان، بیتوجهی به آن درخواستها را نوعی ناسپاسی میدانستم. بدین ترتیب علیرغم میل باطنیام شرکت نمودم و با حسن ظن دوستان حاضر در نشست کنگره، به شورای مرکزی هم راه یافتم. اکنون هم حضورم در شورا را با دغدغههای نویسندگی و پژوهشیام همسو میبینم معتقدم که هیچکدام به دیگری آسیب نمیرسانند. اما در نهایت این اعضای جماعت هستند که در مورد عملکرد بنده و دیگر اعضای شورای مرکزی پس از چهار سال اظهار نظر مینمایند.
-لطفا شمهای از عملکرد خویش در شورای مرکزی طی دو سال و نیم از عمر این شورا را جهت اطلاع اعضاء و هواداران و روشنگری افکار عمومی بیان فرمایید؟
شورای مرکزی در جماعت دعوت و اصلاح اصولاً نهادی «تصمیمساز» است و کار «اجرایی» انجام نمیدهد. بنده «دبیر شورا» هستم و وظیفهی ثبت و بایگانی مصوبات را بر عهده دارم. طی این دو سال و اندی که از عمر شورا میگذرد در تمام جلسات حضور داشتهام و در تمامی تصمیمگیریها شرکت کردهام. تصمیمات شورا بسیار متنوعاند و ابعاد مختلفی را شامل میگردند که بر اساس نیازهای ثابت و همچنین نیازهای آنی جماعت، تصمیماتی اتخاذ میگردد. به عنوان مثال اگر قرار باشد در جایی یک «هیأت اجرایی جدید» شکل بگیرد، این نیاز اول در شورا طرح میگردد و پس از تصویب، نیازمند تفویض اختیار و مجوز اجراست تا اینکه مثلاً در یک شهرستان هیأت اجرایی جدید شکل بگیرد. بر این اساس در این مدت شورای مرکزی در زمینهی مسائل متنوع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تصمیمات بسیار خوبی اتخاذ نموده و با حضور «دبیرکل» و سایر اعضای شورا در راستای رشد و پیشرفت جماعت تصمیمات بجا و منطقی اتخاذ گردیده است.
-اندکی از حال و هوای «جماعت» بیرون بیاییم و به یکی از عمدهترین فعالیتهای اجتماعی شما طی یک دهه گذشته که همانا «تألیف و ترجمه» کتاب است، بپردازیم. مایلیم بدانیم که انگیزهی شما از ورود به حوزهی تألیف و ترجمهی کتاب چه بوده است؟
میگویند لازمهی «دست به قلم شدن» دو چیز است: اول استعداد و دوم دانش و تجربه است که بدون فراهم بودن این دو فاکتور در این زمینه توفیقی حاصل نخواهد شد. ازهمان اوایل کار که به کتاب و کتابخوانی علاقهمند شدم، علاقه به «نوشتن» را هم در خود احساس نمودم تا جایی که در ایام تحصیلاتم، نوشتن مقاله و مطلب موجب آرامشم میشد. پس از فراغت از تحصیلات، بصورت جدی کار «ترجمه» را آغاز نمودم. در سال ۱۳۷۸ دو اثر «شیخ محمد غزالی» با عناوین «نگرشی نو در فهم قرآن» و «نگرشی نو در فهم احادیث نبوی» را ترجمه نمودم. پیش از آن هم اثری از استاد فتحی یکن -رحمه الله- با عنوان «آسیبشناسی دعوت اسلامی» و کتاب مختصری از استاد «محمد کامل حسن» را با نام «صلاح الدین ایوبی» به فارسی برگرداندم. همزمان با ترجمه به تألیف هم روی آوردم. همچنین چند کار پژوهشی را نیز انجام دادهام و مجموعاً حدود پانزده سال است که در این زمینه به فعالیت مشغولم.
-به نظر میرسد عمدهی فعالیت شما طی این مدت در زمینهی «ترجمه» بوده است. از ویژگیها و حال و هوای ترجمه برای ما بگویید؟
به اعتقاد من کسی که میخواهد عمیقتر و دقیقتر به «تألیف» بپردازد، ضروری است که یک دورهی کاری و زمانی را در «ترجمه» سپری نماید. در ابتدا لازم میبینم که یک سری کتابهایی که با آن «قرابت فکری» دارد را جهت ترجمه برگزیند برای اینکه به پختگی فکری برسد و ترجمه میتواند مقدمهای برای تألیف باشد. انسان پس از مرحلهی پختگی فکری است که میتواند در حوزهی تألیف هم اظهار نظر نماید تا اینکه ابتدا به ساکن و در سنین جوانی بخواهد «تألیف» نماید. ترجمه هم استعداد است و هم علم و تجربه. از سویی ترجمه امروز یک «صنعت» تلقی میشود و علاوه بر توان نوشتن ضروری است بر دو زبان «مبدأ و مقصد» احاطه داشته باشد و با اصطلاحاتش آشنا باشد. عدم فهم اصطلاحات زبان مبدأ و مقصد منجر به لغزشهای جبرانناپذیری در امر ترجمه میگردد. بخشی از ترجمههای ناموفق که آثار سوئی را هم برجای گذاشتهاند، بدین سبب است که یا نویسنده درقبال کارش فاقد تعهد و مسؤولیت است و یا اینکه فاقد تواناییهای لازم در امر ترجمه میباشد.
-شما مترجم آثار اسلامی از زبان «عربی به فارسی» هستید. از جذابیتها وهمچنین معضلات ترجمه به نسبت این دو زبان کهن وتمدنساز برای ما بگویید؟
زبان عربی با قدمت بیشتر و زبان فارسی با اندکی تأخیر، دو زبان اصلی مسلمانان بودهاند. زبان عربی به سبب اینکه زبان قرآن و زبان علمی مسلمانان بوده است، بسیار توسعه پیدا نمود تا جایی ملتهایی بودهاند که دارای زبان مختص به خود بودهاند اما به تدریج و بر اثر نفوذ فرهنگ اسلامی، زبان تکلم آنان به زبان عربی تغییر پیدا کرده است. در کنار زبان عربی، زبان فارسی هم بسیار غنی است. ذکر این نکته را لازم میبینم که زبان فارسی پیش از اسلام با زبان فارسی امروزین تفاوتهای بسیاری داشته است. براساس پژوهشهایی که در این زبان صورت گرفته، زبانشناسان زبان فارسی پیش از اسلام را «مجازاً» زبان فارسی میدانند وگرنه با زبان فارسی بعد از اسلام تفاوتهای بسیاری داشته است. بعد از اسلام بود که بسبب ترکیب با زبان عربی شاهد رشد و گسترش زبان فارسی بودیم.
-به نظر شما زبان فارسی بعد از اسلام از زبان فاتحان یعنی «عربی» متأثّر گشت؟
بلی، بشدت متأثّر شد. در واقع زبان فارسی در اثر نفوذ فرهنگ اسلامی-عربی بود که از عدم بوجود آمد. بخشهایی از زبان فارسی به زمان گذشته تعلق داشت و بخش عمدهی آن را زبان عربی تشکیل داد. حتی در مقاطعی از تاریخ ایران و در شهرهایی چون اصفهان و گرگان، زبان عربی زبان اول آن مناطق بوده و نفوذ انکارناپذیری داشته است. اما به تدریج و با گذشت دو سه قرن، زبان فارسی متداول و امروزی جان گرفت. ابتدا وارد حوزهی «شعر» گشت و سپس در زمینههای تاریخ، فقه و تفسیر هم آثاری با این زبان تألیف گردید. زبان فارسی زبان لطیف و پرباری است و در مقابل زبان عربی زبان وحی است و بسیار قدرتمند. دستور زبان عربی به مراتب از دستور زبانهای انگلیسی، فرانسوی و فارسی مشکلتر است. به همین ترتیب از غنای بیشتری هم برخوردار است. در دوران جدید که ترجمه از زبانهای انگلیسی و فرانسوی به عربی و سایر زبانها بیشتر شده، زبان عربی با کمترین مشکل در این زمینه مواجه بوده است. این درحالی است که زبانهایی بودهاند که بسبب عدم غنای کافی با مشکل ترجمه روبرو شدهاند و فرهنگستانهای زبان کارهای بسیار طاقتفرسایی انجام دادهاند تا بتوانند اثری را به زبان روز و متداول خودشان ترجمه نمایند.
-به نظر شما یک «ترجمهی موفق» دارای چه ویژگیهایی است تا مورد استقبال خوانندگان قرار گیرد؟
ترجمهای موفق است که خواننده بتواند با آن ارتباط برقرار سازد و محتوای آن اثر به سهولت به خواننده منتقل شود. نباید فاصلهی میان ترجمه و اصل کتاب آن اندازه باشد که خواننده تمنای خواندن اصل اثر را داشته باشد.
-آیا این به سطح «قدرت قلم» نویسنده برنمیگردد؟
دقیقاً! به قلم و دانش یک مترجم برمی گردد. اگر مترجم در زمینهای که دانش و تخصص آن را نداشته باشد، بخواهد کتابی را ترجمه نماید، نمیتواند ترجمهای موفق ارائه دهد. مثلاً اگر کسی که درسخواندهی «زبان و ادبیات عرب» است و بخواهد در حوزهی «تفسیر» کاری را ترجمه نماید و بر مسائل و ریزهکاریهای «تفسیر» تسلط کافی نداشته باشد، به هیچ وجه قادرنخواهد بود، ترجمهی مناسبی ارائه دهد. بعلاوه یک مترجم باید با ریزهکاریهای هر دو زبان آشنا باشد. برای مثال معادل یک ضربالمثل از زبان مبدأ را در زبان مقصد بداند. ضربالمثل «کاتولیکتر از پاپ» که در زبان انگلیسی وجود دارد معادل فارسیاش «کاسهی داغتر از آش» است. خوب انحراف وقتی به بار میآید که بخواهد آن را تحتاللفظی ترجمه کند که در این صورت به نتیجه نخواهد رسید و نمیتواند با ترجمه ارتباط صحیح برقرار سازد.
ما انواع ترجمه داریم: ترجمهی تحتاللفظی داریم که اصلاً توصیه نمیشود. نوع دیگر ترجمهی ترجمهی «کاملاً آزاد» است که مترجم متنی را میخواند و هرآنچه را که از آن متن استنباط میکند، به عنوان ترجمه روی کاغذ میآورد. نوع مطلوب ترجمه این است که هم اصل متن را در نظر داشته باشد و هم اینکه تقیدش به متن نتواند لطمهای به رسایی و انتقال مطلب وارد میسازد.
-اگر بخواهید ترجمهای ماندگار از زبان عربی به فارسی را به عنوان الگو و نمونهای از یک ترجمهی موفق معرفی نمایید چه اثری را برمی گزینید؟
نمونهی یک ترجمهی موفق عربی به فارسی را ترجمهی کتاب «الایام» طه حسین با عنوان «آن روزها» توسط مترجم موفق آقای «حسین خدیو جم» میدانم که پیش از انقلاب آن را به فارسی برگردانده بود. قلم این مترجم بسیار قوی و درعین حال بسیار هم دقیق است. وقتی من اصل کتاب را با ترجمهاش مقایسه کردم، از توان و دقت این مترجم بسیار متعجب گشتم. دلیلش این بود که وقتی شخصی فارسیزبان این ترجمه را میخواند، احساس نمیکند که اثری ترجمه شده را میخواند بلکه میانگارد که اصل کتاب را مطالعه مینماید. البته این دست از ترجمهها نادرند!
-شما اساساً موضوع کتابهایی را که ترجمه مینمایید چگونه برمیگزینید؟ بعبارت دیگردر انتخاب یک موضوع برای ترجمه، چگونه میان خواستههای «خود مترجم، ناشر و خوانندگان» نوعی از هماهنگی و همسویی را برقرار میسازید؟
اولاً به عنوان یک نویسنده مادامیکه شخصاً نتوانم ارتباط فکری با یک موضوع برقرار سازم، سعی میکنم سراغ آن کار نروم. مواردی پیش میآید که مترجم براساس سلیقه و علاقهاش کاری را انتخاب نمیکند. اما شخصاً در کارهایی که ترجمه نمودهام، علاقهی شخصی و نیاز جامعه را در نظر داشتهام.
-شما چگونه میتوانید تشخیص دهید که «جامعه و خوانندگان» به چه کتابهایی جهت ترجمه نیاز دارند؟
خوب نویسنده مادامیکه در یک جامعه زندگی میکند و با افکار مردم آن جامعه آشنا باشد، آن شناخت به مترجم و نویسنده فرصت تصمیم گیری و انتخاب میدهد. اما اگر آن نویسنده شخصی بریده از جامعهی خویش باشد، طبیعی است که شناختش محدود شود و در انتخاب موضوع ترجمهاش مرتکب اشتباه میشود. بنابراین اگر نویسنده خودش در زمینهای، دغدغهای داشته باشد و احساس نماید که جامعه هم بدان نیازمند است، این همسویی ایجاد میگردد. همسویی ایجادشده هم منجر به انتخاب درست و استقبال خوانندگان میگردد. خوشبختانه استقبال خوانندگان و اهل مطالعه از آثاری که ترجمه نمودهام، تاکنون خوب بوده است. از آثار استاد «محمد غزالی مصری» هر اثری که ترجمه شده در مدت کوتاهی در بازار به اتمام رسیده و نیاز به تجدید چاپ پیدا نموده است و هر اثری از ایشان تاکنون دو مرتبه تجدید چاپ شده است و مدتهاست که در بازار وجود ندارند.
-تألیف عمدهی شما، کتاب «رسول خاتم» است که مورد اقبال خوانندگان قرار گرفته. به نظر شما علت استقبال اهل مطالعه از این کتاب چه میتواند باشد؟
تصورم بر این بود که نوعی خلأ تألیف کتاب در زمینهی «زندگانی پیامبر اسلام» در جامعه وجود داشت و این خلأ مرا وا داشت که در این موضوع دست به تألیف بزنم. آثار ترجمه شده در گذشته در حوزهی «سیره» بسیار محدود بود، اما بعدها یک سری کتابهای عربی در این موضوع ترجمه شد که تا حدودی نیاز جامعه را برطرف نمود. این اثر دارای ویژگیهایی است که در آثار ترجمه شده به ندرت یافت میشود ازجمله: سیرهی رسول اکرم -صلّی الله علیه وسلّم- بصورت جامع و کامل و با استفاده از منابع «قدیم و جدید» تألیف گردیده است. از یکسو وجود منابع قدیمی برای تألیف اثری که به گذشته مرتبط است، بسیار با اهمیت است. بعلاوه تألیفات جدید به ما این امکان را میدهد که تحلیلهای درستتری از «رویدادهای تاریخی» داشته باشیم. در نوشتن کتاب «رسول خاتم» از هر دو منابع «قدیم و جدید» بهره گرفتهام. در نثر کتاب سعیام بر این بوده است که فاقد پیچیدگی باشد و خواننده آسانتر بتواند با آن نثر ارتباط برقرار سازد. همچنین در منابع قدیمی «سیره، تفسیر و حدیث» مواردی از پیامبر اسلام -صلّی الله علیه وسلّم- نقل شده که برای نسل جوان سؤالبرانگیز است. این سؤالات نیاز به پاسخگویی دارند. در این کتاب بهدنبال این بودهام که برای آن بخش از سیرهی حضرت محمد -صلی الله علیه وسلم- که برای نسل جوان ما سؤالبرانگیز بوده، با استناد به «حوادث تاریخی» و «منابع و نصوص دینی»، قضایا را بازتر کنم و آن را در این اثر بگنحانم.
-از میان کتابهایی که ترجمه نمودهاید، کدامیک «پردردسرتر» بوده است؟
کتاب «نگرشی نو در فهم قرآن» اثر استاد «محمد غزالی» مصری از نثر ثقیلی برخوردار بود و به «وقت و زمان» بیشتری جهت ترجمه نیاز داشت. اما از لحاظ نوع «بازتاب» آن در جامعه، انتشار کتاب دیگر محمد غزالی یعنی «نگرشی نو در فهم احادیث نبوی»، یکسری انتقادات بهمراه داشت. کما اینکه اصل همین کتاب تحت عنوان «السنة النبویة بین أهل الفقه وأهل الحدیث» در جوامع عربی و اسلامی مسألهآفرین شد و عدهای در مقابل استاد غزالی موضع گرفتند و ایشان را به «رد و عدم پذیرش حجیت احادیث نبوی» متهم نمودند.
-بازتاب همین اثر در میان «اهل سنت ایران» چگونه بود؟
همفکران همانهایی که در جوامع عربی در مقابل انتشار این اثر جبهه گرفتند، در میان اهل سنت ما هم همان مواضع مشابه را اتخاذ نمودند. حتی از ترجمهی این اثر و انتشار آن در ایران اعتراض داشتند. این در حالی بود که هدفم از برگرداندن این اثر، تقویت یک نگاه «عقلانی و مقاصدگرایانه» به نسبت «نصوص دینی» در جامعه و بویژه در میان اهل سنت کشور بود. مقصودم تخطئه و تخریب جریان خاصی نبود، بلکه تصورم بر این بود که جامعه نیازمند عقلانیت بیشتری است و اینکه هرگاه به سراغ نصوص دینی میرویم، با دید عقلانی و قرآنی با آن روبرو گردیم و صرف وجود یک نص، دال بر پذیرش کورکورانه از جانب ما نباشد و این حالت با منطق قرآن هم سازگار نیست که ما نصوص دینی را چشمبسته بپذیریم.
-این روزها «ناشران و نویسندگان» بیش از هر زمان دیگری با موانع «اخذ مجوز» چاپ و نشر کتاب و پدیدهای نگرانکننده به اسم «ممیزی و سانسور» دست به گریبانند. در این میان «ناشران و نویسندگان» اهل سنت هم با موانع و معضلات عدیدهای دست و پنجه نرم میکنند. شما بهعنوان یک نویسندهی «اهل سنت» مهمترین موانع و مشکلات ناشران و اهل قلم را در چه میبینید؟
یکی از عادات اهل قلم در ایران این شده که در حین نگارش یک اثر، شخصاً تا میتوانند بر قلم و نوشتهی خویش «ممیزی و خودسانسوری» اعمال مینمایند. واضح است چرا؟ چون یک نویسنده میداند که پیش از اینکه کتابش به دست «خوانندگان» برسد، نهاد و دستگاهی وجود دارد که کتاب را بررسی مینمایند و سلیقهی خویش را بر سلیقهی نویسنده و خوانندگان اثر، تحمیل مینمایند. در این حالت دیگر نیاز نویسنده و خوانندهی کتاب اهمیت ندارد. بلکه نظر و خواست کسانی دیگر از همه مهمتر است. متأسفانه قضیهی «ممیزی» در کشور ما بویژه برای «اهل سنت» مشکلات بسیاری ایجاد نموده است. وجود اختلافات و کدورتهای تاریخی و مذهبی حل ناشدهی میان شیعه و سنی در ایران چنان تأثیری بر بازار چاپ و نشر کتاب نهاده که هر اثری از یک نویسندهی اهل سنت که به بخش ممیزی کتاب میرود، با نوعی «نگاه خاص» مواجه میگردد و در این صورت برای اهل ممیزی اصل بر این است که درآن کتاب، ایرادات و مشکلاتی وجود دارد که نیاز به اصلاح، حذف و پاک کردن دارد. همین کتاب بنده با عنوان «رسول خاتم» حداقل سی صفحه از آن در بخش ممیزی حذف گردید. قسمت مسلمان شدن «حضرت ابوبکر» و تأثیر این شخصیت بزرگ بر جامعهی آن دوران را حذف نمودند تا اثری از مقطع مسلمان شدن «ابوبکر صدیق» در این کتاب برجای نماند. من نویسنده در این اثر، جز ذکر روایتهای تاریخی از صدر اسلام کار دیگری انجام ندادهام و سعی در نفی و یا اثبات هیچ جریان دیگری نداشتهام. در مورد اسلام آوردن حضرت «عمر بن الخطاب» هم یکسری تحلیلهای تاریخی وجود داشت که تقریباً نیمی از آن را در بخش ممیزی «حذف» نمودند. بخش زیادی از وقایع زمان «وفات پیامبر» اسلام -صلّی الله علیه وسلّم- هم توسط ممیزی کتاب، سانسور گردید.
-ممکن است قدری بیشتر در این زمینه روشنگری بفرمایید که اهل ممیزی چه بر سر یک اثر تاریخی «اهل سنت» میآورند؟
کتاب «رسول خاتم» که عرض کردم با موضوع شرح سیرهی زندگی پیامبر اسلام -صلّی الله علیه وسلّم- نگاشته شده، در سه مرتبه به بخش ممیزی وزارت فرهنگ و ارشاد رفت تا بالاخره مجوز چاپ و نشر آن را صادر کردند. اول خواستند بخشی از کتاب حذف شود و قسمتهایی دیگر از آن هم «تغییر محتوا» پیدا کند. وقتی در مرتبهی اول به اجبار تغییر بخشی را به ما تحمیل کردند، این بار در مرتبهی دوم با حساسیت بیشتری مطالب کتاب را میخواندند و بررسی میکردند. حتی این بار از صفحاتی ایراد گرفتند که قبلاً برای آنان حساسیت برانگیز نبود. تا اینکه بالاخره پس از کش و قوسهای زیاد و حذف و سانسور بخشهایی از کتاب «رسول خاتم» مجوز صدور دریافت کرد. اینها بخشهایی از تجربههای شخصی بنده است. در ترجمهی کتابی از دکتر «محسن عبدالحمید» با عنوان «بازسازی اندیشههای اسلامی» که اثری فکری عمیقی است، اهل ممیزی بخشهایی از دیدگاههای «امام ابن تیمیه» را از آن کتاب حذف کردند. هرچند که این دیدگاههای ابن تیمیه هیچ ارتباطی هم با اختلافات شیعه و سنی هم نداشت، اما به سبب حساسیت بیمورد نسبت به نام «امام ابن تیمیه» از ما خواستند که کل دیدگاههای ایشان را از این ترجمه برداریم و حتی از ما خواستند که نام «ابن تیمیه» را از قسمت «نمایه» کتاب باید حذف نماییم. بنابراین این معضل واقعیتی انکارناپذیر است و بیش از هر چیز دیگری، اهل قلم ما را آزرده خاطر میگرداند. زمانی نویسنده دست به قلم میبرد که صاحب یک «ایده و حرف جدید» باشد و بداند که ایدهاش در جامعه فرصت انتشار پیدا خواهد کرد. خوب وقتی ما آمدیم برای نویسندهی اهل فکر «قیّم» گذاشتیم، وعملاً بگوییم که شما خوب نمیفهمید و آنگونه بیندیشید که ما میخواهیم، این وضعیت به جریان «رشد و پویایی فکری» در جامعهی ما آسیب میرساند و جامعه را با «رکود فکری و فرهنگی» مواجه میسازد.
-آیا نویسندگان اهل سنت در تمام زمینهها با این مشکلات مواجهاند یا اینکه در موضوعات تاریخی و مذهبی این محدودیتها را دارند؟
اساساً برای نشر کتاب در حوزهی علوم انسانی محدودیت وجود دارد و در این معضل نویسندگان اهل سنت و دیگران با هم اشتراک دارند. حتی برای ناشری هم که در حوزهی چاپ و نشر کتابهای داستانی و رمان فعالیت مینماید باز در ممیزی با مشکل جدی روبرو میگردد. بنابراین فقط یک نویسنده اهل سنت نیست که از این وضعیت رنج میبرد. اما در رشتههای علوم تجربی و فنی هیچگونه محدودیتی وجود ندارد و برای هر تألیف یا ترجمهی این قبیل کتابها ظرف مدت یک هفته مجوز صادر میگردد. در مجموع در زمینههای جامعهشناسی، علوم سیاسی، اقتصادی و از جمله موضوعات تاریخی و مذهبی اهل سنت محدودیت چاپ و نشر کتاب وجود دارد.
-قدری هم به بُعد «مالی» بازار چاپ و نشر کتاب نظری بیندازیم. آیا در این اوضاع بد اقتصادی پرداختن به «تألیف و ترجمه» توسط نویسندگان و ناشران توجیه اقتصادی دارد؟
اگر ما به «قلم» به عنوان منبع درآمد بنگریم این دیدگاه در مملکت ما توجیه منطقی ندارد. بنده سه سال روی نوشتن کتاب «رسول خاتم» وقت گذاشتم این درحالی است که حقالتألیفم به عنوان نویسنده چیزی حدود شش میلیون تومان برای هر نوبت چاپ آن است. خوب کسی که با «انگیزهی مالی» وارد این عرصه میگردد مطمئناً حاضر نخواهد بود سه سال از عمر و وقت گرانبهایش را برای این مبلغ ناچیز هزینه نماید.
-حقالتألیف نویسندگان توسط ناشران چگونه پرداخت میگردد؟ آیا این پرداخت از یک ضابطهی خاصی پیروی مینماید؟
ضابطهی مشخصی در این زمینه وجود ندارد. شخص نویسنده و موضوع کتاب بر درصدهای «حق التألیف» اثر گذار است. تعدادی نویسندهی حرفهای در ایران هستند که شغل و حرفهی اصلی آنان «نوشتن» است. این عده در حوزههایی چون ادبیات داستانی فعالیت مینمایند و قیمت و حقالتألیف مشخصی دارند و ناشران مشخصی با آنان کار میکنند. اما نویسندگان اهل سنت در این زمینه مشکلات عدیدهای دارند. در ایران ما «نهاد»هایی هستند که با «حمایتهای مالی» و سوبسیدهای دولتی روی پروژههای پژوهشی مشخصی سرمایهگذاری مینمایند. نویسندگان این پروژهها به درآمدهای کلانی میرسند. اما من نویسندهی اهل سنت طبیعی است که از این حمایتهای مالی محروم باشم. بهعلاوه در میان خیرین و حامیان مالی اهل سنت هنوز اهمیت «کتاب و نویسندگان» برای آنان قابل توجیه نیست. خیرین ما آنگونه که برای ساخت یک مسجد انگیزه دارند و برای آنان توجیهپذیر است، حاضر نیستند که در زمینهی چاپ و نشر یک اثر عمیق و پرمحتوای فکری سرمایهگذاری نمایند و هزینه صرف نمایند. از سویی بسیار نادرند نویسندگانی در میان اهل سنت که از توان مالی بالایی برخوردار باشند. بر این اساس عمدهی نویسندگان ما ناچارند که توازنی میان «معیشت» و «دغدغههای فکری» خویش ایجاد نمایند. این برقراری توازن ازروی ناچاری در میان نویسندگان، به سود رشد فکری و توسعهی حوزهی چاپ و نشر کتب و آثار اهل سنت در ایران نیست، زیرا پرداختن به معیشت و گذران زندگی فرصت ناچیزی برای نویسنده جهت «اندیشیدن ونوشتن» بجای میگذارد.
-شما وضعیت کمی و کیفی مترجمان اهل سنت در ایران را چگونه میبینید؟
حدود دو دهه است که «حرکت ترجمه» آغاز شده و از مناطق مختلف اهل سنت آثاری از زبان «عربی» و بعضاً «اردو» به زبان فارسی ترجمه و به بازارعرضه میگردد که اینجای بسی خوشحالی است. اما ما مشکلات دیگری در حوزهی ترجمه داریم. یکی از عمدهترین مشکلات به «دوزبانه بودن» مترجمان ما برمی گردد. مترجم «کُرد یا بلوچ» ناگزیر است که بر سه زبان «فارسی، عربی و زبان قومی خودش» تسلط کافی داشته باشد تا بتواند یک اثر را به خوبی ترجمه نماید. خوب ضعف یک مترجم در یکی از این سه زبان کافی است تا ما از داشتن مترجمانی «حرفهای و استاندارد» محروم شویم. امید است با این حرکت ترجمهای که به راه افتاده، از ضعفها کاسته شود و به سوی کیفیت بیشتر در ترجمه گام برداریم.
-آیا با این حرکت تألیف و ترجمهای که در میان اهل سنت ایران به راه افتاده، شما نویسندگان، مترجمان و ناشران ضرورت تشکیل «صنف و تشکّل»ی که پیگیر مطالبات و مسائل و مشکلات صنفی شما باشد را احساس نمیکنید؟
دغدغهی تشکیل چنین «صنف و تشکّلی» همیشه در میان اهل قلم و ناشران اهل سنت به دلایل عدیدهای مطرح بوده است از جمله: نبود یک «بانک جامع اطلاعاتی» در زمینهی تألیف و ترجمهی کتابهای اهل سنت که این خلأ اغلب باعث گردیده که مثلاً یک کتاب همزمان توسط سه مترجم از مناطق جغرافیایی مختلف ترجمه گردد. به علاوه وجود این تشکّل صنفی این امکان را به ما میدهد که بهتر بتوانیم پیگیر مسائل و مشکلات خویش باشیم. بنابراین به علل متعدد ما نیازمند تشکیل چنین تشکّلی هستیم که متأسفانه تاکنون این نیاز مسکوت مانده و اقدام خاصی در این خصوص صورت نگرفته است.
-خُب، چه کسی باید برای این مهم، پیشقدم گردد؟
طبعاً خود نویسندگان. البته ناشران هم همین دغدغه را دارند اما نیاز و دغدغههای نویسندگان از همدیگر متفاوتاند. دغدغهی یک ناشر این است که اهل قلم دم دستش باشند و به آنان کار پیشنهاد کند. اما صنفی که خود نویسندگان ایجاد کنند به دغدغهی اصلی اهل قلم میپردازد.
-آیا در شرایط موجود ناشرانی داریم که قدرت رقابت با ناشران عمده و مطرح اهل تشیع در ایران را داشته باشند؟
حوزهی کاری ناشران اهل تشیع بسیار وسیع است. ناشران آنان در تمامی زمینهها فعالیت مینمایند اما ناشران اهل سنت ما فقط در حوزهی «دین و مذهب» آثاری را منتشر میسازند. در میان ناشران اهل سنت، «نشر احسان» که در تهران حضور دارد، از جمله ناشران بزرگ، خوب و موفق اهل سنت است که پیشینه وعملکرد قابل قبولی در این حوزه داشته است و کتابهای ارزشمندی را چاپ و منتشر نموده است. به علاوه بعضی آثاری که نشر احسان منتشر نموده تنها مختص اهل سنت نیست و به سبب عمومیت آن، اهل تشیع هم از آن بهره بردهاند. یکی از امتیازات نشر احسان حضور آن در تهران است که خدمات چاپ و توزیع کتاب در آن با سهولت بیشتری صورت میپذیرد.
-آیا در تهران به جز نشر احسان ناشران دیگری از اهل سنت حضور دارند که در این زمینه فعالیت نمایند؟
مدتی «نشر صدیقی» از زاهدان هم در تهران دفتر داشت. البته در مقطعی تعطیل شد که مجدداً فعالیت خویش را از سر گرفته است. «نشر صدیقی» هم فعالاند اما به نسبت «نشر احسان» حوزهی فعالیت آن محدودتر است.
-آیا ضرورت آمدن «ناشران قدرتمندتر» ی به عرصهی چاپ و نشر کتابهای «اهل سنت» در ایران احساس نمیگردد؟ یا اینکه امثال همین نشر احسان فعالیتشان را گستردهتر نماید؟
هر انتشاراتی محدودیتهای خاص خودش را دارد. نشر احسان هم در حد توان و امکاناتش عملکرد خوبی داشته است. اما بنده هم معتقدم که ما نیازمند سرمایهگذاری بیشتری در این مجال هستیم. هر اندازه تعداد انتشارات ما بهویژه در تهران بیشتر شوند، امکان رشد و پیشرفت خیلی بیشتر فراهم میشود. حضور در تهران از این لحاظ دارای اهمیت است که به سبب در دسترس بودن امکانات سختافراری و نرمافزاری با کیفیتتر، یک انتشارات میتواند کتابها و محصولات بهتری را به بازار عرضه نماید.
-حضور شما در «شورای مرکزی» جماعت دعوت واصلاح ایران باعث شد که ما سؤالاتی مرتبط با این جماعت را از شما داشته باشیم. آیا شما به عنوان یک «نویسنده» توانستهاید که دغدغههای «اهل قلم» را در شورای مرکزی این تشکّل اسلامی که یکی از ارکان اساسی رهبری آن به حساب میآید، مطرح نمایید؟
جماعت از پتانسیل خوبی برای کار و فعالیت در زمینهی «پژوهش و ترجمه» برخوردار است. ما در جماعت یک «مرکز مطالعات» داریم که درصورت فعال شدن هم میتواند در زمینهی استعدادیابی برای نویسندگی مؤثر باشد و هم میتواند کارهای خوبی در زمینهی «تألیف، ترجمه و تحقیق» سفارش دهد. این مرکز مطالعاتی بسبب «محدودیتهای مالی» هنوز در جماعت فعال نشده است. خوب طبعاً یک اثر پژوهشی نیازمند سرمایهگذاری و صرف هزینه است که ممکن است این سرمایهگذاری در مدت کوتاهی به ثمر ننشیند. از بسیاری از جوانان نخبهی ما هم که جهت تحصیلات تکمیلی روانهی تهران میشوند میتوان در پروژههای پژوهشی استفاده نمود.
-آیا در موقعیت کنونی جماعت برنامهی خاصی در حوزهی «قلم، تألیف و ترجمه» دارد یا خیر؟
جماعت در این حوزه، محدودیت امکانات و ارتباطات دارد. وسعت محدودهی جغرافیایی که جماعت در آن فعالیت مینماید یکی از موانع و مشکلات ماست جهت «استعدادیابی» نویسندگان جوان.
-آیا در جماعت دعوت و اصلاح فضای باز و آزادی برای نویسندگانی امثال شما که دغدغهی «نوشتن» و نقد و بررسی پدیدههای درون و بیرون جماعت را دارند، فراهم است؟
خدمت شما عرض کنم که «ذهن» ما به سبب «بسته بودن فضای سیاسی کشور» به «اندیشهورزی آزاد» هنوز عادت نکرده است. بدین خاطر ناگزیر همیشه در فکر پیامدهای احتمالی هر مطلبی که میخواهیم بنویسیم، هستیم. به علاوه جامعهی ما با «توسعهیافتگی» فاصلهی زیادی دارد و با «محدودیت فرهنگی» مواجه هستیم. در حوزهی دینی اگر ما بخواهیم در زمینههایی امثال فقه، اصول و یا مسألهی «زنان» اظهار نظری داشته باشیم، جامعهی ما به آن اندازه از وسعت نظر نرسیده که «اهل قلم» را آزاد بگذارد تا به راحتی دیدگاههای متنوعی را در آن موضوعات مطرح و در نهایت این جامعه و افکار عمومی باشد که در مورد آن دیدگاهها قضاوت نماید.
بنابراین بسبب وجود «محدودیت»ها و طرح «اتهامات» ی که ممکن است درپی داشته باشد، امکان «طرح اجتهادات دینی جدید» در جامعهی ما بسیار محدود است.
اما خوشبختانه در جماعت ما فضا به سوی «باز شدن» در جریان است. وجود جزوهی «رویکردها و راهکارها» و همچنین جدیدترین اصول راهبردی که در نشست دوم کنگرهی سوم جماعت به تصویب رسیده، فضای جماعت را بهسوی باز شدن سوق میدهد.
طرح مسائلی چون دموکراسی، آزادی اندیشه و بیان، حقوق بشر، تکثر و دگرپذیری وهمچنین «خودانتقادی» درداخل جماعت در جریان است. برخلاف آن تصوری که معتقد است تشکیلات محدودکنندهی آزادی اندیشه و بیان اعضای آن است، بنده معتقدم که این تصور برای جماعت دعوت و اصلاح ایران صدق نمیکند و جماعت ما را محدود نمیسازد. ممکن است ما در اتخاذ یک «موضع سیاسی» جانب احتیاط را رعایت نماییم و با مشورت جمعی تصمیمگیری نماییم، اما به نسبت اهل فکر این محدودیت در جماعت وجود ندارد.
-ضمن تشکر از شما به خاطر شرکت در این گفتگو، اگر در پایان صحبت خاصی دارید بفرمایید.
از اینکه این فرصت را در اختیار من قرار دادید از شما کمال تشکر را دارم. خداوند شما را توفیق دهد. موفق و مؤید باشید.
نظرات
بدوننام
08 اسفند 1392 - 09:34شما نمی توانید نظر مخالف را تحمل کنید چگونه ادعای رهبری می کنید وقتی نظرات را مطالعه می کردم شگفت زده شدم هیچ گروه مذهبی نمی تواند ازاد اندیش باشد هر کس شما را تایید کند قبولش دارید دیگران حتی نظراتشان را نباید به نمایش بگذارید حتی در فضای مجازی اشتباهی که اقای مرسی انجام داد شما در فضای کوچک و محدودتتان انجام می دهید فرض کنید حکومت را در دست بگیریید احتمالا هر کس از شما یک خلخالی می شود بیایید به شعار دعوت اصلاح نزدیک شوید اگر هدفتان خیر است