ابن‌عطا‌ءالله سكندری، ملقب به شیخ كبیر، عارف و فقیه مالكى‌ و از مشایخ بزرگ طریقت شاذلیه است که در قرن هفت هجری و در اسكندریه دیده به جهان گشود. حِكَم(:حکمت‌های) ابن عطا، به‌گمان برخی، خلاصه‌ی آراء و تعالیم ابن‌عطاءالله در تصوف است و آنچه پس از آن نوشته است، در واقع جز شرح و تفصیل آن نیست، ازاین‌رو ابن‌عطاءالله به «صاحب الحِكَم» شهرت یافت. حِكَم ابن عطا نه‌ تنها در میان صوفیه، بلكه نزد فقها نیز اعتبار خاص حاصل كرد و در زمره‌ی كتاب‌هایى درآمد كه فقها به تدریس آن «اجازه» مى‌دادند.

تاریخ ولادتش دانسته نیست، اما به یاری برخى شواهد و قرائن مى‌توان حدود آن را یافت. ابن‌عطاءالله خود در لطائف گفته است كه مدت 12سال در خدمت ابوالعباس مرسى به سر برده و این مصاحبت تا آخرین روز حیات مرسى ادامه داشته است. مرسى در 686ق/1287م درگذشته و بنابراین تاریخ آشنایى ابن‌عطاءالله با وی 674ق/1275م بوده است. از آنجا كه وی پیش از آشنایى با مرسى فقیهى معروف بوده، بى‌شك سال‌های نوجوانى را پشت‌سر گذاشته بوده است. ازاین‌رو تاریخ ولادت او باید در حدود 650ق/1252م بوده باشد.

ابن‌عطاءالله برای فرقه‌ی شاذلیه اصولى تدوین كرد و مایه‌ی رشد و گسترش آن در اندلس، مغرب، آسیای صغیر و نقاط دیگر شد. آراء وی نه تنها بر صوفیه، بلكه بر عرفای مسیحى نیز تأثیر نهاده و آسین پالاسیوس تأثیر آراء او را بر یوحنای صلیبى محتمل دانسته است. اهمیت ابن‌عطاءالله در تاریخ تصوف اسلامى علاوه بر ارائه‌ی نظریات بدیعى كه خاص اوست، كوششى است كه در نظام بخشیدن به آراء صوفیه‌ی پیش از خویش به كار برده است.

ابن‌عطاءالله برخلاف استاد خود ابوالعباس مرسى و پیر او ابوالحسن شاذلى كه آثاری از خود بر جای نگذاشتند، تألیفات بسیاری داشته كه تنوع مطالب آن‌‌ها حاكى از احاطه‌ی وی به شُعبِ مختلف علوم آن زمان است. وی شعر نیز مى‌سروده، اما اكنون جز دو قصیده و چند بیت پراكنده از او بر جای نمانده است. از برخى تألیفات وی نیز نامى در دست نیست.

الحِكَمُ العطائیة (حِكَمِ ابن‌عطاءالله السكندری)، كه مهم‌ترین اثر اوست. تاریخ تألیف آن دانسته نیست، اما از آنجا كه مؤلف در كتب دیگر خویش بار‌ها از آن یاد كرده، به یقین مى‌توان گفت كه از نخستین تألیفات او بوده است و نیز از آنجا كه وی این كتاب را به استاد خویش ابوالعباس مرسى تقدیم داشته، قاعدتاً تاریخ تألیف آن باید پیش از 686ق/1287م، تاریخ درگذشت مرسى بوده باشد. برخى بر آنند كه حِكَم، خلاصه‌ی آراء و تعالیم ابن‌عطاءالله در تصوف است و آنچه پس از آن نوشته است، در واقع جز شرح و تفصیل آن نیست. ازاین‌رو ابن‌عطاءالله به «صاحب الحِكَم» شهرت یافت و آوازه‌ی این كتاب به مغرب و اندلس نیز رسید. یكى از عوامل مهمى كه حكم را در میان آثار ابن‌عطاءالله و سایر كتب عرفانى ممتاز ساخته، آن است كه این كتاب آمیزه‌ای است از احكام شرعى و آداب سلوك با فلسفه و حكمت و علم‌المعرفة كه در قالب مواعظ و كلمات قصار و به شیوه‌ی صوفیان با ایهام و استعاره و مجاز بیان شده است. ازاین‌رو حِكَم نه تنها در میان صوفیه، بلكه نزد فقها نیز اعتبار خاص حاصل كرد و در زمره‌ی كتاب‌هایى درآمد كه فقها به تدریس آن «اجازه» مى‌دادند. بى‌سبب نیست كه مرسى آن را با احیاءالعلوم غزالى مقایسه كرده و گفته است كه ابن‌عطاءالله مقاصد مؤلف احیاءالعلوم را نیكوتر از خود او بیان داشته است.

ابن‌عطاءالله در نوشتن حِكَم نه به ترتیب منطقى موضوعات و فصل‌بندی كتاب توجه داشته و نه به هماهنگى و یك‌دست بودن اسلوب نگارش. اصولاً حِكَم به شیوه‌ی كتب دیگر آن عصر تألیف نشده است. شاید به همین سبب باشد كه مطالب آن را حاصل احوالى دانسته‌اند كه بر ابن‌عطاءالله عارض شده و او بى‌آنكه قصد تألیف داشته باشد، به ثبت آن‌‌ها پرداخته است. در این كتاب گاهى یك معنى به چند صورت مختلف بیان شده است و گاهى از یك جمله‌ی آن مى‌توان معانى مختلف استنباط كرد و همین امر سبب شده كه بر این كتاب كوچك تفاسیری مفصل و مختلف و گاه متضاد نوشته شود. در پاره‌ای از موارد شیوه‌ی بیان مؤلف به شعر نزدیك مى‌شود و علاوه بر آوردن تشبیهات و استعارات از سجع، جناس، مقابله و صناعى بدیع دیگری بهره مى‌جوید. این كتاب از همان آغاز مورد توجه اهل عرفان و ادب بوده و تاكنون بیش از 24شرح بر آن نوشته شده و چندین‌بار نیز به نظم درآمده و به زبان‌های مختلف ترجمه شده است.

[با تلخیص فراوان از: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد چهارم]

***

تکریم دیگران و ستّاری خداوند

«مَن أکرَمَک فإنّما أکرمَ فیکَ جمیلَ سترِه، فالحمدُ لِمَن سَتَرَک، لَیسَ الحمدُ لِمَن أکرَمَک وشکَرَک»

ترجمه: هر که تو را گرامی داشته و تکریم کند در واقع پوشش و ستّاریِ زیبای خداوند را تکریم کرده است، بنابراین حمد و ستایش فراخورِ ذاتی است که تو را ستّاری کرده و پوشانده است و نه آن‌که تکریمت کرده و سپاس‌گزارده است.

شرح:

دیگرانی که ما را می‌ستایند و تحسین می‌کنند از حقیقت حال ما و گناهان قلبی و باطنی و گناهان ظاهری‌ که در نهان مرتکب شده‌ایم، ‌بی‌خبرند؛ چرا که خداوند، جامه‌ی ستّاری خود را بر روی ما گسترانده است. در واقع دیگران، پوشش و ستاری خداوند را می‌ستایند و تحسین می‌کنند که حقیقت نازیبای احوال ما را از دیده‌‌ها پنهان داشته است. حال که چنین است، شایسته است پس از آ‌ن‌که مورد تحسین و تکریم دیگران واقع می‌شویم، خداوندی را بستاییم که ما را ستّاری کرده است و قدردان او باشیم و متوجه لطف و چشم‌پوشی و ستّاری مهربانانه‌ی او گردیم. در چنین مواقعی، این خداوند است که درخورِ سپاس و تقدیر است و نه ستایندگان و تکریم‌کنندگان ما.

*

در مذمت خودپسندی

«أصلُ کلُّ معصیةٍ وغَفلَةٍ وشَهوَةٍ الرّضا عن النفس، واصلُ کلِّ طاعةٍ ویقظَةٍ وعفَّةٍ عدمُ الرضا مِنک عنها، و لأن تَصحَبَ جاهلاً لایرضی عن نفسه، خیرٌ لک مِن أن تصحبَ عالماً یرضی عن نفسه، فأی علمٍ لعالِمٍ یرضی عن نفسه؟ وأی جهلٍ لجاهلٍ لایرضی عن نفسه؟»

 ترجمه: ریشه و خاستگاه هر معصیت و غفلت و شهوتی، از خود راضی بودن است و ریشه و خاستگاه هر طاعت و بیداری و پاک‌دامنی، ناخرسندی از خود است و اگر تو با فرد نادانی هم‌صحبتی کنی که از خود راضی نیست برایت بهتر است از اینکه با عالم و دانشمندی مصاحبت کنی که از خود راضی است، عالمی که از خود رضایت دارد، دیگر دانش و بینشی ندارد و نادانی که از خود رضایت ندارد، دیگر نادانی‌ای ندارد.

شرح:

از مشهورات است که «أنفعُ المعارفِ معرفةُ النفسِ» یعنی سودمندترین شناخت‌ها، شناخت خویشتن است. فردی که دانایی فراوان دارد اما از وضعیت خود رضایت دارد، نشان از آن دارد که از حقیقت وجود خویش در بی‌خبری است. چگونه می‌توان ضعف‌های عمده‌ای را که در ما وجود دارد، نادیده گرفت و وضعیت موجود خود را مطلوب پنداشت. آن‌که از ضعف‌‌ها و کاستی‌های خود باخبر است، می‌تواند در پی به‌سازی و اصلاح خود برآید و روند رو به جلو داشته باشد و هر که نسبت به وضعیت خود راضی و خرسند باشد، درجا می‌زند و متوقف می‌گردد. اگر چه نادانی‌های فراوان داشته باشیم، همین که علم به ضعف‌های خود داشته و از وضعیت فعلی خود راضی نباشیم به مراتب بهتر از آن است که دانسته‌های فراوان داشته و از خود راضی باشیم. ابن‌عطاء سکندری توصیه می‌کند که مصاحبت با عالِمان از خود راضی نداشته باشیم؛ چرا که ما را هم با خود به ورطه‌ی درنگ و توقف و درجا زدن می‌کشانند.

*

ستایش دیگران و نکوهش خویشتن

«الناسُ یمدَحونکَ لِما یظُنُّونَه فیکَ، فَکُن أنتَ ذامّاً لِنَفسِکَ لِما تَعلَمُه مِنها»

ترجمه: مردمان تو را بر اساس گمانی که در تو می‌برند می‌ستایند، بنابراین تو نکوهش‌گر خود باش؛ چرا که نسبت به خویش، علم داری.

شرح:

ستایش دیگران در حقّ ما مبتنی بر گمانه‌زنی و ظن‌ است. دیگران تنها ظواهر و اعمال جوارحی ما را می‌بینند و بر اساس آن داوری کرده و از روی حسن ظن ما را می‌ستایند و مدح می‌کنند. اما شناخت ما از حقیقت احوال خودمان بر اساس «علم» است و بصیرت و بینایی که نسبت به خود داریم به مراتب بیشتر از دیگران است. در قرآن کریم می‌خوانیم: «بَلِ الْإِنسَانُ عَلَىٰ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ»[قیامة:14](بلکه انسان از وضع خودش آگاه است.) اگر دیگران تنها بر اساس گمان و ظنّ ما را می‌ستایند، شایسته‌ است که ما بدین ستایش غرّه نشده و خود هم به مدح و تحسین خود نپردازیم؛ بلکه با توجه به «علمی» که در رابطه با خود داریم، ابعاد تاریک و ظلمانی وجود خود را دیده و نکوهش کنیم. نمی‌توان «علم» خود را وانهاد و به «ظنّ» دیگران دل‌خوش کرد.

ملک دینار می‌گوید: «تا خلق را بشناختم هیچ باک ندارم از آنکه مرا مدح گویند یا ذم، از جهتِ آنکه ندیدم ستاینده الا اغراق‌کننده و نکوهنده الا اغراق‌کننده.»[تذکرة‌الاولیا]

*

بهشت نقد

«جلّ ربنا أن یعاملَه العبدُ نقداً فیجازیه نَسیئةً»

ترجمه: پروردگار ما منزه‌ از آن است که بنده با او نقداً معامله کند و او پاداشش را با تأخیر و به نحوِ نسیه ادا کند.

«کفی العامِلینَ جزاءً ماهوَ فاتحُهُ علی قلوبِهم فی طاعتِه وما هوَ موردُه علیهم مِن وجودِ مؤانَسَتِه»

ترجمه: سالکان و کوشندگان را همین پاداش و دستاورد بس است که خداوند دل‌هایشان را رو به طاعت خویش می‌گشاید و شمّه‌ای از مؤانست و قرابت خویش را بر ایشان جاری می‌کند.

«مَن وجدَ ثمرةَ عمله عاجلاً فهوَ دلیلٌ علی وجودِ القَبولِ آجلاً»

ترجمه: هر کس میوه‌ و برکتِ اعمالش را بی‌درنگ دریافت کند، خود نشانه‌ای است از مقبولیت اعمال در آینده.

شرح:

در سه حکمتی که گذشت، ابن‌عطا از آثار فرخنده‌ای که اعمال خالصانه در همین زندگی دنیوی فرد بر جای می‌نهند، سخن می‌گوید.

در حکمت نخست می‌گوید، جلالت و منزلت خداوند فراتر از آن است که پاداش بنده‌اش را با تأخیر بدهد و تنها ذخیره‌ی آخرتش گرداند؛ بلکه در همین دنیا، نعمات و مواهب خود را مشمول حال فرد می‌گرداند.

در حکمت بعدی، گشودگی‌ دل، انشراح صدر، توفیق انابت، طاعت و بهره‌مندی از لذت حضور و انس با خداوند را از پاداش‌های بی‌درنگ و زودهنگامی قلمداد می‌کند که حتی اگر پاداش‌های اخروی نبودند، سالکان را کفایت می‌نمود.

و در حکمت پایانی، چشیدن زود‌هنگام حلاوت طاعات را نشانه‌ای از مورد قبول واقع شدن اعمال در درگاه خداوند می‌داند و گشایش و انبساطی را که در اثرِ اعمال صالح، عاید فرد می‌شود، دلیلی بر صحت و مقبولیت عمل تلقی می‌کند.

ابوسلیمان دارایی گفته است: «هر عمل که آن را در دنیا به نقد ثواب نیابی بدان که آن را در آخرت جزایی نخواهی یافت.»[تذکر‌ة‌الاولیا]

بخش قابل توجهی از آثار و ثمرات اعمال ما در همین دنیا متوجه ما می‌شود و مؤمنان راستین، پیش از وارد شدن به مینوی جاودانه‌‌ی اخروی، در همین دنیا، بهشتی معنوی-روانی تجربه می‌کنند و لذت ناشی از بندگی و ایمان و حلاوت و گیرایی مناجات و انس با خداوند، پاداش زود‌هنگام و عاجل اعمال معنوی فرد است. شمس تبریز گفته است: «عالم حق فراخنایی است، بسطی بی‌پایان عظیم.»

بنا به تصریح قرآن، مؤمنانی که عامل به صالحات هستند، از حیاتی طیبه و پیراسته بهره‌مند خواهند بود: (مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکرٍ أَوْ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً...)[‌نحل:97] و از تنگناهای روانی و وجودی که منکرین و معاندین تجربه می‌کنند، عافیت و مصونیت دارند: (وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکا...)[طه:124]

معروف کرخی گفته است: «عارف را اگر هیچ نعمتی نبُوَد، او،‌ خود،‌ همه در نعمت است.»[تذکر‌ة‌الاولیا]

ابن‌تیمیه از عارفی نقل می‌کند که گفته است: «گاهی در حال و هوایی هستم که با خود می‌گویم اگر اهل بهشت چنین حالتی را دارا باشند، حقیقتاً زندگی مطبوعی دارند.» ابن‌قیم الجوزیه در احوال یکی دیگر از مشایخ آورده که گفته است: «اگر شاهان و شاه‌زادگان از احوال خوش ما اطلاع داشتند، با شمیرهایشان به سراغ ما می‌آمدند و بر سر آن حال‌های خوش با ما می‌جنگیدند.» هم او از ابن‌تیمیه نقل می‌کند که گفته است: «در دنیا بهشتی وجود دارد که هر کس بدان داخل نشود، به بهشت اخروی دا