نویسندگان: عالیه شکربیگی و رقیه والی

بحران یا مسأله اجتماعی به حالتی گویند که یک نظام اجتماعی در پاسخ به تغییرات تند محیطی دچار سوء یکپارچگی می‌شود و حداقل سازگاری متقابل میان اعضایش در معرض تهدید قرار می‌گیرد. این تعریف نشان می‌دهد که بحران اجتماعی به مجموعه شرایطی گفته می‌شود که کل نظام اجتماعی با تغییرات گسترده نظم پیشین خود را از دست داده است. پس بسیاری از مواردی که بحران اجتماعی خطاب می‌شوند مانند قتل، اعتیاد، فرار از منزل و... در واقع آسیب اجتماعی است و نه بحران، زیرا که تمامی و یا اکثر افراد را تحت تاثیر خود قرار نداده است. اگر چنان چه به طور کامل تمامی انحرافات یا آسیب‌های اجتماعی در جامعه‌ای همچون ایران را به طور یکجا یک نوع بحران اجتماعی بدانیم، این سخن می‌تواند تا حدودی‌‌پذیرفتنی باشد. صرف نظر از وجود مشکلات و نابهنجاری‌های معمول در جامعه بحران پدیده‌ای است جدید که با آغاز روند نوسازی از اوایل قرن 19 در غرب شکل گرفت. بحران اجتماعی از آن مبدایی آغاز گردید که آدمیان به مدد تحولات و پیشرفتهای فنی ومعرفتی نسبت به محیط اجتماعی خویش حساس شده و حاضر نشدند سرنوشت محتوم خود را بپذیرند و با کوچکترین مشکل در اطراف خویش، زبان به اعتراض گشودند در این دوره برای اولین بار بود که فهم و سپس اعتراض عمومی نسبت به وضعیت برآمده شکل گرفت. بنابراین ملاحظه می‌شود که در واقع پیش فرض اصلی تحقیق یافتن بحران اجتماعی از منظر جامعه شناسی، باورهای تعمیم یافته‌ی افراد یک جامعه است نسبت به امری نابهنجار که به نوعی مربوط به همه است. به تعبیر دیگر خودآگاهی عمومی نسبت به یک معضل عمومی شرط اولیه تحقق بحران، وقوع عینی آن در سطح جامعه است و شرط دوم این که این مسایل در خود آگاه بخش قابل توجهی از افراد به عنوان معضل شناخته شود.
(بزرگیان،1385، نشریه نامه، ص 5)
بحران اجتماعی زاییده نوعی بازی زبانی اعتراضی و انتقاد گونه نسبت به مشکلی همه گیر و عمومی است؛ به نوعی سوء یکپارچگی است که اکثر اقشار اجتماعی را در بر می‌گیرد. در این حال، بدنه‌ی جامعه از طریق شیوه‌های هنجارمند موجود در قانون (رسمی یا عرفی) نمی‌تواند به اهداف خود دست یابد. هنگام بروز بحران، برخلاف آسیبها یا انحرافات اجتماعی، تشویق جامعه متوجه رفتار غیر قانونی است. انحراف اجتماعی، نوعی تخطی یا کژروی نسبت به قوانین رسمی یا عرفی است در حالیکه انحراف قانون در شرایط بحران، رفتاری کاملا هنجارمند و عاقلانه ارزیابی می‌شود.
یکی از مسایل عمده‌ای که در سال‌های بعد از انقلاب به خصوص در سال‌های اخیر توسط مسؤولین و سیاست گذاران فرهنگی مطرح بوده، مسأله بحران هویت است. این بحران که نتیجه تلاقی سه فرهنگ ایرانی، اسلامی و غربی و تقابل آنها در برابر یکدیگر طی سده‌های متمادی است، چالش‌ها و آسیب‌های جدی را در شکل گیری هویت ایرانی به وجود آورده است. تقابل زندگی مدرن با سنت‌های بومی آنچنان روند شتاب آلودی به خود گرفته است که فرصت جایگزینی فرهنگی و شکل گرفتن ساختارها و نهادهای منطبق بر مقتضیات زمانی و فرهنگ بومی را سلب کرده است. به طوری که افراد جامعه و به خصوص نوجوانان و جوانان دشوارترین شرایط را از لحاظ اجتماعی شدن و فرهنگ‌‌پذیری تحمل می‌کنند و با نوعی نابهنجاری و یا حتی بی‌هنجاری دست به گریبانند، که نتیجه آن بروز بحران هویت است. نمونه‌هایی از شاخص‌های بی‌هویتی جوانان را امروزه می‌توان در سطح جامعه مشاهده کرد. گرایش به موسیقی لوس آنجلسی و غربی از نوع تکنو، گرایش به مدهای غربی و وارداتی، گرایش به اعتیاد و مصرف مواد مخدر، گرایش به بزهکاری و انحرافات اجتماعی، افزایش طلاق، فحشا، سرقت، قتل و جنایت، انجام اعمال منافی عفت، شرکت در مجالس لهو و لعب، شرابخواری، قمار بازی، تماشای فیلم‌های مستهجن، پیدایش وندال‌ها، منفعل بودن در برابر بی‌عدالتی، کم توجهی و عدم علاقه به مسایل مذهبی، از خود بیگانگی نسبت به خود و پیرامون و هزاران مورد دیگر از مظاهر از خود بیگانگی و وجود بحران هویت در میان نسل جوان جامعه است.
این مسایل هر روز ابعاد وسیعتری به خود می‌گیرد به طوری که به گزارش یکی از مسؤولان: روزانه 5 هزار کیلو مواد مخدر در تهران مصرف می‌شود و حداقل آمار رسمی نشان می‌دهد که 12 میلیون نفر معتاد در کشور و حدود یکصد هزار زندانی مواد مخدر وجود دارد و میانگین سن اعتیاد به 18 سالگی رسیده است و اعتیاد به مدارس و درون کلاس‌های درس راه یافته است. همچنین مسایل منکراتی در سال 1377 با یک نرخ 5/63 درصدی رشد کرده است و نرخ سن فحشا در سال 1377 نسبت به سال 1376 هفت سال کاهش داشته و از 27 سالگی به 20 سالگی رسیده است و قریب به 90 درصد دختران فراری به فحشا آلوده می‌شوند و در میان دختران و پسران همجنس بازی، خشونت، سرقت در سنین کم رو به افزونی گذاشته است.
از سوی دیگر در طی سال‌های اخیر با کاهش نرخ معنویت و سلامت روحی و روانی و توجه به ارزش‌های انسانی و افزایش نرخ بی‌تفاوتی نسبت به ارزش‌های اسلامی و انقلابی مواجه بوده‌ایم. ( زم، 1375، ص 4 ) همچنین میزان طلاق در دهه 1370 با یک رشد فزاینده‌ای رو به رو بوده است. به طوری که در سال 1377، یکصد هزار دادخواست طلاق در کشور داشته‌ایم که 42 هزار مورد آن به طلاق منجر شده است. از سوی دیگر در سال 1377 با افزایش 109 درصدی نرخ خودکشی در کشور مواجه بوده‌ایم و در این سال از هر 10 نفر که اقدام به خودکشی کرده اند سه نفر موفق بوده اند(همشهری، ش 2114، 1379، ص 7 ) کلیه مسایل مطرح شده مصداقی از بحران هویت در میان افراد جامعه و به خصوص جوانان است که می‌توان یکی از دلایل به وجود آمدن چنین شرایطی را افزایش و بسط ارتباطات فراملی توسط وسایل ارتباط جمعی و به وجود آمدن نوعی تضاد و تعارض در فرایند فرهنگ‌‌پذیری و ایجاد تعارض نقش‌ها در افراد دانست. «اریکسون» در این زمینه می‌گوید: عمده‌ترین تکلیف یک نوجوان حل بحران «هویت در برابر سر در گمی» است. ( اسماعیلی، 1380، ص 12 )
جوانان ممکن است در محیط خانواده خرده فرهنگی را بپذیرند و نقشی را ایفا کنند که در مدرسه، اجتماع و دیگر کانون‌های جامعه‌‌پذیری مجبور باشند خلاف آن نقش عمل کنند. بنابراین آنان با نوعی تضاد و تعارض در فرهنگ‌‌پذیری در عرصه‌های مختلف فردی و اجتماعی مواجهند و این امر باعث می‌شود که آنها نتوانند به تصویر درستی از نقش و موجودیت خویش که سرمنشا یک زندگی متعادل فردی و اجتماعی است دست یابند. در واقع هویت احساس تعلق به جامعه است به گونه‌ای که در رفتار تاثیر می‌گذارد و اعضای یک گروه را از اعضای دیگر گروه‌ها متمایز می‌نماید. به عبارت دیگر هویت فرهنگی احساس هبستگی به جامعه و فرهنگ آن است به گونه‌ای که در رفتار اعضا تاثیر می‌گذارد. فرد در مقابل هنجارها و ارزش‌های جامعه خود احساس تعهد و تکلیف می‌کند و در امور مختلف آن مشارکت می‌جوید و انتظارات جامعه را از خود پاسخ می‌دهد.
شاخص‌های بحران هویت
از خود بیگانگی یا بحران هویت دارای شاخص‌های متعددی است که از نظر « مِلوین سیمین » عبارتند از:
احساس بی‌قدرتی: حالتی که فرد احساس بی‌اختیاری نموده و قادر به تحت تاثیر قرار دادن محیط اجتماعی خود نیست.
احساس پوچی: احساس که شخص تصور می‌کند برای رفتارها و باورهای خود خطوط راهنمایی در اختیار ندارد. در واقع کسی که دچار پوچی شده انتظار چندانی از رضایت بخش بودن رفتار خود در آینده ندارد.
احساس بی‌معیاری: در این حالت فرد احساس می‌کند برای رسیدن به هدف‌های ارزنده خود نیازی به وسایل نامشروع دارد و برای رسیدن به هدف‌ها و تامین نیازهایی که جامعه در او به وجود آورده است دست به تلاش می‌زند و راه‌هایی را برای رسیدن به هدف‌هایش انتخاب می‌کند که جامعه آنها را تأیید نمی‌کند. در این حالت چون فرد نمی‌تواند از طریق مشروع به هدف‌هایش برسد ممکن است مشکل را در خود ببیند و دست به خودکشی بزند یا به مواد مخدر پناه ببرد.
جامعه گریزی: حالتی است که افراد احساس می‌کند با ارزش‌ها و هنجارهای جامعه بیگانه شده است. چنین فردی اعتقادی به شیوه کارکرد جامعه، روابط و هدف‌های خرد و کلان حاکم بر آن ندارد و چون فعالانه نمی‌تواند این روابط و هدف‌ها را نفی کندباگوشه نشینی و انزوا، خود را از گزند جامعه به حاشیه می‌کشاند. بسیاری از مبتلایان به الکل و مواد مخدر این حالت را تجربه می‌کنند.
جدایی از خویشتن: حالتی که فرد از خود بیگانه شده و نسبت به احساس واقعی، علاقه و باورهای خویش بیگانه می‌شود. اگر چه حکم دادن به این که جوانان ما هم اکنون دچار از خود بیگانگی و بحران هویت شده اند مستلزم آزمون دقیق شاخص‌های از خود بیگانگی در یک تحقیق علمی است، اما شواهد نشان می‌دهد که هم اکنون جوانان جامعه ما که قشر عظیمی از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند با این معضل رو به رو شده اند و این مسأله می‌رود تا ابعاد گسترده‌تری به خود بگیرد. ( ستوده، 1372، ص 52 )
علل بحران هویت
بروز بحران هویت در کشورمان و در شر ا یط کنونی می‌تواند دلایل متعدد و پیچیده‌ای داشته باشد که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم بر جریان بی‌هویتی فرد اثر می‌گذارد. این عوامل عبارتند از:
توسعه نامتوازن و تأخر فرهنگی: مهم‌ترین علل بحران هویت ناشی از اصلاحات ناقص و توسعه نامتوازن در کشور است. در توسعه نامتوازن نوعی تقسیم کار بر اساس هنجارهای غیر بومی انجام می‌گیرد که به سختی جایگاهی برای‌‌پذیرش و درونی شدن در فرد و اجتماع خواهد یافت. همین امر باعث اختلال در شئون جامعه، سردرگمی، نابسامانی و بی‌هویتی افراد می‌گردد. به تعبیر دیگر توسعه نامتوازن باعث پس افتادگی فرهنگی می‌شود. بدین معنی که جنبه مادی و تکنولوژیکی فرهنگ تغییر کرده ولی جنبه غیر مادی آنکه شامل هنجارها، ارزش‌ها، باورها و نهادهایی از قبیل خانواده، مذهب و... است تغییر نمی‌کند و یا نمی‌تواند فرهنگ جدیدی با کارکرد و تعادل جدید جایگزین آن کند. در این حالت تطابق و سازگاری اجتماعی از بین می‌رود. دانش‌ها و نگرش‌های مردم صدمه می‌بیند و انتقال میراث فرهنگی از نسلی به نسل دیگر دچار اختلال و ناهماهنگی می‌گردد و بحران هویت رخ می‌نماید. ( فرجاد، 1375، ص 126 )
افزایش جمعیت: رشد سریع جمعیت سازش و تطابق و تعادل اجتماعی را برهم می‌زند و از این حیث باعث بحران هویت می‌شود. از طریق جمعیتی که به لحاظ ساختار هرم سنی جوان است، به دلیل داشتن خصایص خاص جوانی و بلوغ، بیشتر دستخوش این بحران می‌شود. جامعه ایران به دلیل رشد سریع جمعیت که سالانه نزدیک به 2% است و جوان بودن آن بستر لازم برای بروز چنین بحرانی دارد هم اکنون قریب به سه چهارم جامعه ایران در سنین زیر 25 سالگی به سر می‌برند که بطور طبیعی از خود حالت روانی دوران بلوغ و جوانی را بروز می‌دهند. ( بحران هویت ایران، نشاط، 1378، ص 5)
این سنین جز حساس‌ترین دوره زندگی یک انسان است و در آن فرد به دنبال پاسخ‌های خویش می‌گردد و اگر پاسخ‌های مناسبی مطابق با روح و زمان او داده نشود به طوری که ایجاد تضاد و دوگانگی در او نماید، هویت‌یابی او دچار اختلال می‌کند.
فقر و نابرابری: وجود فقر و نابرابری اجتماعی در کشور از مشروعیت نظام می‌کاهد، حس بی‌اعتمادی میان افراد را دامن می‌زند و افول هنجارهای اخلاقی و از هم گسیختگی اجتماعی را به وجود می‌آورد. در این هنگام زمینه برای از خود بیگانگی فرد با افراد و ساختارهای جامعه فراهم می‌شود و اگر این وضعیت ادامه یابد در حالت پیشرفته، بی‌نظمی بوجود می‌آید و در نهایت باعث بحران هویت می‌گردد. هم اکنون بر اساس آمارهای به دست آمده و با توجه به متوسط جمعیت هر خانوار ایرانی حدود 8/3 نفر است و 12 میلیون نفر زیر خط فقر به سر می‌برند. که با توجه به تاثیر فقر بر بی‌هویتی فرد می‌توان ابعاد و گستردگی این بحران را در سال‌های آتی پیش بینی کرد.
تزاحم یا شکاف نسلی: یکی دیگر از علل‌های بحران هویت وجود شکاف و تضاد بین نسلی است. تضاد نسلی به معنای اختلاف عمیق میان دو نسل مختلف است و بیشتر خود را در فرایند جامعه‌‌پذیری نمایان می‌سازد. در واقع هر آنچه در این فرایند و انتقال میراث فرهنگی، ارزش‌ها و هنجارهای جامعه از نسلی به نسل دیگر موثر باشد می‌تواند در بروز شکاف نسلی موثر افتد. بر اساس تحقیقات انجام شده مهم‌ترین نهادی که در جامعه‌‌پذیری و انتقال ارزش‌ها به فرد نقش دارد نهاد خانواده است. اگر به هر دلیلی این نهاد نتواند فرایند جامعه‌‌پذیری فرد را به طور صحیح و متعادلی بر قرار کند، فرد را دچار نابسامانی کرده و در نهایت هویت‌یابی او را مختل می‌کند. اگر در این عرصه نهاد خانواده بتواند با سازگاری و هماهنگی با مقتضیات زمان، به طور خلاقانه‌ای جامعه‌‌پذیری افراد را تسریع بخشد، تزاحم نسلی کمتر مجال عرض اندام می‌یابد، ولی اگر نتواند این وظیفه را به نحو احسن انجام دهد - با توجه به اینکه در دنیای امروز فرزندان از طریق وسایل ارتباط جمعی و ماهواره‌ها به یسط ارتباطات درون اجتماعی و برون اجتماعی مبادرت می‌ورزند و همواره به طور فزاینده و شتاب آلودی در فرایند دگرگونی قرار گرفته اند – محکوم می‌شود و در ارزش‌ها و هنجارهای جامعه که اصلی‌ترین کانون انتقال آن خانواده است جای خود را به عقاید و باورهای تازه می‌دهند، در نتیجه تعادل سیستم برهم می‌خورد و تضاد نسلی، درگیری و کشمکش‌ها روزبه روز بیشتر می‌شود و جامعه‌‌پذیری فرد سخت‌تر می‌گردد و در نتیجه هویت‌یابی فرد با بحران مواجه می‌شود. ( گزارش سازمان بهزیستی، ص 81)
آموزش و پرورش: پس از خانواده که از لحاظ تاثیر در جامعه‌‌پذیری در رتبه اول قرار دارد نوبت به نهاد آموزش و پرورش می‌رسد که می‌تواند بر فرایند اجتماعی شدن افراد موثر باشد. اگر شیوه‌ای که این نظام جهت انتقال میراث فرهنگی و اجتماعی شدن افراد به عهده گرفته منطبق بر ارزش‌ها و هنجارهای جامعه، خانواده، فرد و مقتضیات زمان نباشد بدون شک ایجاد تضاد و دوگانگی در فرد کرده و او را در هویت‌یابی دچار نابسامانی می‌کند.
مهاجرت روستاییان به شهر: هر گونه تحرک جغرافیایی با دگرگونی هویت بومی و یافتن هویت جدید همراه است. هنگامی که روستاییان مهاجرت می‌کنند و در واقع خرده فرهنگ و هویت سنتی و پیشین خود را‌ترک می‌گویند و وارد مرحله و مکان جدیدی به نام شهر می‌شوند که خود دارای خرده فرهنگ‌های گوناگون است دوگانگی ای که میان فرهنگ سنتی جوامع ابتدایی با خرده فرهنگ‌های متعدد محدوده شهری وجود دارد تضاد‌های فرهنگی، تضاد نقش‌ها و الگوهای متعدد رفتاری به وجود می‌آورد که به نوبه خود بر هویت‌یابی نسل‌های مهاجر و حتی نسل‌های بعد از آنان تاثیر می‌گذارد و باعث بی‌نظمی و آشفتگی اخلاقی افراد می‌شود و از آنجایی که نرخ مهاجرت‌های روستا به شهر در ایران همواره رو یه تزاید است، می‌توان پیش بینی کرد که بر گستردگی بحران هویت در دهه‌های آینده افزوده خواهد شد.
ضعف سیستم کنترل درونی و ضعف سیستم کنترل بیرونی، یکی دیگر از علل‌های بحران هویت است.
که در هر دو حالت کلیه سیستم‌های کنترل درونی (وجدان فرد، ایمان و اعتقادات مذهبی، اخلاقیات و پایبندی‌ها) و بیرونی (قوانین، مجازات‌ها و کلیه نهادهایی که به نحوی در برقراری نظم و کنترل اجتماعی در جامعه موثرند) ضعیف شده و کنش گر به طور صحیحی دست به انتخاب نمی‌زند و یا هیچ سیستم کنترل کننده‌ای مانع از انتخابات نادرستتش نمی‌شود، و در نتیجه دچار سردرگمی شده و بحران هویت رخ می‌دهد. (شرفی، 1379، ص171)
- پیامدهای بحران هویت
بحران هویت نه تنها خود یکی از عوامل آسیب زای اجتماعی است بلکه دارای پیامدهای منفی نیز می‌باشد که عبارتند از: بحران آسیب‌های اجتماعی از قبیل بحران اعتیاد، بحران طلاق، بحران بزهکاری و انواع انحرافات اجتماعی – از این جهت که سیستم کنترل بیرونی (اجتماعی) دچار اضمحلال می‌شود و فرد دچار یک نوع نابهنجاری و یا حتی بی‌هنجاری می‌گردد، بحران فرار مغزها، بحران بیکاری، بحران آموزش و پرورش- از آن جهت که فرد را به لحاظ درونی دچار اضمحلال می‌کند و بی‌هدفی، رخوت، سستی و انزوا را بر او مستولی می‌سازد، بحران مهاجرت حتی بحران محیط زیست، از آنجایی که محیط پیرامونی افراد را با مشکل مواجه کرده و امنیت روانی فرد را مضمحل می‌کند. از آنجایی که بحران هویت به دلیل شرایط خاص کشورمان و جوان بودن جمعیت کشور بیشتر گریبان گیر جوانان می‌شود و بی‌انگیزگی و بی‌مسؤولیتی را در آن‌ها به وجود می‌آورد و مانع از فعالیت‌های مفید و سازنده‌ی آنان می‌گردد، باید درصدد پیشگیری و حل این بحران در کشورمان باشیم. لذا در این راستا توجه به راه کارهای زیر ضروری بنظر می‌رسد:
به کارگیری شیوه‌های مختلف فرهنگی جهت احیای هویت اصیل ایرانی مبتنی بر بسترهای تاریخی و مطابق و اصلاح آن با مقتضیات زمان از طریق ابزارهای مناسب به خصوص رسانه‌های گروهی و وسایل ارتباط جمعی.
تلاش در جهت ریشه کن کردن بیکاری و ایجاد انگیزه‌ی فعال و مسؤولیت در جوانان.
شناسایی دقیق و صحیح نیازهای جوانان و ایجاد پل ارتباطی میان نسل جدید و قدیم با توجه به مقتضیات زمان.
تلاش جهت جلوگیری از افزایش جمعیت و حفظ تعادل در سیستم جامعه.
جلوگیری از سیاست‌های تهاجمی فرهنگ غرب در مقابل فرهنگ بومی.
ایجاد حس متقابل بین افراد نظام از طریق اجرای عدالیت اجتماعی، فقرزایی و زدودن شکاف‌های طبقاتی.
اصلاح در نظام آموزشی کشور در همه مقاطع به خصوص در دبستان‌ها و ایجاد هماهنگی میان نظام آموزشی کشور با نظام‌های مختلف‌تربیتی مانند خانواده.
جلوگیری از مهاجرت حساب نشده روستاییان به شهر به منظور جلوگیری از تداخل خرده فرهنگ روستاییان با شهرها و ایجاد تضاد نقش‌ها و عدم و تعادل در سیستم جامعه.
به کارگیری و مشارکت افراد جامعه و به خصوص جوانان در مسایل مملکتی و حضور فعال آنان در صحنه اجتماع و محترم شمردن منزلت اجتماعی برای آنان و ایجاد زمینه‌های لازم برای تجربه اندوزی و دسترسی به سایر مطالبات فرهنگی.
ایجاد اوقات فراغت صحیح برای جوانان و هدایت آنان به مجراهای صحیح زندگی از طریق آموزش، ایجاد پایگاه فرهنگی و مراکز مشاوره (خاتمی، 1371،ص 180)
منابع:
اسمعیلی، غلامعلی مشکل هویت‌یابی در نوجوانان، همشهری، سال نهم، ش 2471، 1380
بحران جمعیت را چاره‌ای باید، نشاط، سال اول، ش104، 1378
8- بحران هویت در جوانان ایران زمین، نشاط، ش58، 1378
بحران سرمایه در ایران، اقتصاد ایران، سال اول،ش7، 1378
جمعیت و اشتغال مشکل حال و آینده، نامه اتاق بازرگانی، ش3، 1379
12- شرفی، محمدرضا، جوان و بحران هویت، انتشارات سروش، 137


منبع: سایت جامعه‌شناسی ایران