امروز بهتر است قدری به دانستههایمان بیفزاییم و با زنی آشنا شویم که تا ابد تاج مادر بودن برای مؤمنان را بر سرش خواهد داشت؛ بانویی که برای قومش معنای آزادی شد.بره دختر حارث بن ابی ضرار یا همان مادرمان جویریه دختر حارث
شاید نام مبارکش را کم و یا اصلا نشنیده باشیم.
امروز بهتر است قدری به دانستههایمان بیفزاییم و با زنی آشنا شویم که تا ابد تاج مادر بودن برای مؤمنان را بر سرش خواهد داشت؛ بانویی که برای قومش معنای آزادی شد.
دو سال قبل از پیامبری حضرت محمد( صل الله و علیه و سلم) به دنیا آمد. پدرش بزرگ قبیله بنی مصطلق بود. با جوانی از میان قومش به نام مسافع ازدواج کرد.
هنوز بیست سال از عمر این بانو سپری نشده بود که بنی مصطلق نیز مانند دیگر طایفههای گوشه و کنار حجاز از رشد و توسعه اسلام به شدت هراس داشتند، لذا برنامه هجوم بر پیامبر ( صل الله علیه و سلم) و یارانش را تدارک میدیدند که حضرت از آن اطلاع یافت و قبل از آنکه حرکتی انجام دهند بر آنان تاخت و نقشه شومشان را نقش بر آب کرد.
در این ماجرا همسر" بره" به دست مسلمانان کشته شد و" بره" نیز به همراه زنان و مردان بسیار و اموال فراوانی به اسارت سپاه اسلام درآمد و وی سهم ثابت بن قیس انصاری( رضی الله عنه) شد، پس با او درباره آزادیش در ازای مقداری پول ( 7 اوقیه) به توافق رسید و به همین دلیل نزد پیامبر رفت تا از ایشان برای آزاد شدنش از بند اسارت کمک گیرد.
او به حضور حضرت شرفیاب شد و درخواست خود را بیان کرد که:" ای پیامبر خدا! من دختر حارث بن ابی ضرار سردار بنی مصطلق بودم، بلایی که بر سر من آمد از تو پنهان نیست، در هنگام تقسیم غنایم، سهمیه ثابت بن قیس شدم، با او پیمان بستم که کار کنم و بتدریج خود را آزاد نمایم، بنابر این نزد تو آمدم تا از تو کمک بخواهم...».
پیامبرمان( صل الله علیه و سلم) که منادی آزادی و آزادگی است بار دیگر تمایز شخصیت والایش را به جهانیان ثابت کرد و با درخواست او موافقت نمود و فرمود:" اگر مبلغ تعیین شده از طرف ثابت را به او بپردازم و با تو ازدواج کنم میپسندی؟"
"بره" گفت: بله ای پیامبر خدا.
پیامبر( صل الله علیه و سلم) فرمود:" من نیز این کار را انجام دادم".
به راستی ای پیامبرم تو دعوتگری آزاد اندیشی که در تاریخ بشر بی همتایی؛ چه در صلح و چه در جنگ!
تو را فرماندهای میبینم که خانواده دشمنت را به اسارت در آوردهای؟
تعاملت با آنان طوری است که انسان برای تکریمی که در حق آنان کردهای انگشت به دهان میماند.
آیا نمیتوانستی به زندانشان افکنی؟ آیا قدرت عذاب دادنشان را نداشتی؟
آیا اختیار استفاده از کنیزانشان را نداشتی!
حاشا و کلا!
تو بر همه این کارها توانا بودی و کسی بر تو خرده هم نمیگرفت، اما چه میشود که حقوق آنان را میبینی و برای احقاق آن صمیمانه در تلاشی تا پرتو نورانی اخلاقت جلال و شکوه شریعتت را بر دشمن و دوست آشکار کند و فطرت در غفلت خوابیده دشمنت را بیدار و درونش رنگ خدا را برگزیند و تمام نفرتش از تو و دینت به محبت و عشق و اطاعت مبدل شود.
چه سزاوار ترحمند اینانی که اکنون به نام تو زنان و کودکان را اسیر و در بازارها میفروشند و یا آنانی که بندگان خدا را که آزاد خلق شدهاند در پس توی خانهها، زندانها و... نگه میدارند و آزار میدهند.
بله" بره" از این توافق خشنود بود چرا که جایگاهش را بیشتر از آنکه باید باز یافته بود اما پدرش میخواست وی را به میان خانه و قومش باز گرداند؛ پس تعدای شتر آماده کرد و روانه مدینه شد. اما در میانه راه شیفته دو شتر از شترهایی شد که با خود میبرد. برای همین آنها را سمت دره فرستاد و راه را در پیش گرفت و وقتی به مدینه رسید با شترها نزد پیامبر( صل الله علیه و سلم) رفت و گفت: ای محمد! دخترم را اسیر کردهاید، این فدیه اوست، او را آزاد کنید!
حضرت( صل الله علیه و سلم) فرمود:" آن دو شتری که در دره پنهان کردهای کجا هستند؟" حارث به شدت ترسید و با خود گفت: کسی همراه من نبود که ببیند من چه میکنم!.
بعد کمی ساکت شد و وقتی به سخن آمد گفت: گواهی می دهم که هیچ موجودی جز خدا نیست و گواهی میدهم که تو ای محمد پیامبر خدا هستی. چون از این کارم جز خدا هیچ کس اطلاعی نداشته است.
و بدین ترتیب او کسی را فرستاد تا آن شترها را نیز بیاورند و همه شترها را در ازای آزادی دخترش به پیامبر( صل الله علیه و سلم) تقدیم کرد و گفت:" شایسته نیست دخترم اسیر باشد".
پیامبر( صل الله علیه و سلم) فرمود:" اگر ما او را قبول کنیم کار خوبی نکردهایم؟"
گفت:" بله کار خوبی است"
و وقتی از بانو سوال شد او پیامبر را برگزید و از مسلمان شدنش گفت.
اینگونه شد که پیامبر( صل الله علیه و سلم) نام" بره" را به"جویریه" تغییر داد و با او ازدواج کرد.
خبر ازدواج ایشان میان یاران صادق پیامبر( صل الله علیه و سلم) پیچید لذا خانواده و خویشاوندان جویریه را آزاد کردند و گفتند اینها خویشان همسر پیامبر هستند. که در نتیجه صد نفر از فامیلهای جویریه آزاد گردید تا جایی که امالمؤمنین عایشه(رضی الله عنها) گفت است: " زنی را نمیشناسم که مانند جویریه برای قومش با برکت باشد"
ازدواج پیامبر با امالمؤمنین جویریه باعث انتشار اسلام میان قبایل و نشان دادن عظمت اسلام در رحمت خود و اهداف عالی آن بود و درسی برای فرماندهان مسلمان در جنگها بود تا به این وسیله اسیران ( مخصوصا زنان و کودکان) را آزاد کنند.
یک بار روز جمعه پیامبر خدا( صل الله علیه و سلم) بر امالمؤمنین جویریه( رضی الله عنها) وارد شد و مشاهده فرمود که ایشان روزه هستند. فرمود: آیا دیروز روزه بودهای؟ گفت: نه. فرمود: آیا فردا را روزه خواهی بود؟ گفت: نه فرمود: پس روزهات را افطار کن.
همین یک حدیث کافی است تا این خانواده را ستایش کنم و بگویم: چه رابطهی زیبایی! همسری که معلم همسر خویش است و پله پله او را تا فهم صحیح شریعتش همراهی میکند. و آن سو مهربانویی عابد که قانت بودن را برایم به نمایش گذاشته است.
چه میبینم؛ گفتوگو قبل از امر، تبیین قبل از هرچیز... اینجا چیزی به نام قضاوت وجود ندارد انگار...
و سپاس خدایی که خالق شکوه خانواده نبوت است.
ما و خانوادههای ما تا چه اندازه از اینگونه مهارتهای ارتباطی بهرمندیم؟.
به راستی درسهای فراوانی از زندگینامه امالمؤمنین جویریه( رضی الله عنها) برای ما مسلمانان وجود دارد از جمله؛ پی بردن به نقش ما زنان بر جامعه و اینکه تاثیر کوچکترین تلاشهای ما ولو برای بهبود وضعیت زندگی فردی خویش بر بهزیستی اطرافیان و جامعهای که در آن به سر میبریم تاثیر خواهد گذاشت.
ایشان در زمان حضرت معاویه و در سن 56 سالگی وفات یافتند و در بقیع به خاک سپرده شد.
سلام خدا بر پیامبر صلح و آشتی و یاران گرانقدرش.
سلام خدا بر همسران پاکش؛ خصوصا امالمؤمنین جویریه
بار خدایا ما را از جمله رهروان ایشان قرار ده و بر منهج پیامبرمان بمیران و با مقربان درگاهت محشور فرما
منابع
موسوعه حیات الصحابیات اثر محمد سعید مبیض/صفحه 271
موسوعه نابلسی
نظرات