مدیریت بر گوشها:
اشاره: در یادداشتهای قبلی، بر مدیریت و رهبری تلنگری زدیم و اهمیت آنرا یادآور شدیم و گفتیم که مدیریت در برههی حاضر از ضروریترین سلاحهایی است که آدمیان باید به شیوهای اصولی آن مجهز شوند و از آنجا که در مواجه با مدیریت و رهبری معمولاً مدیریت بردیگران به ذهن متبادر میشود و بعضاً این مدیریت را به مفهوم عام مدیریتی میپذیرند. در این سلسله بر آن بوده و هستیم تا انواع مدیریت را در سه مقولهی (مدیریت برخود، دیگران و اشیا و طبیعت) بررسی و مورد مطالعه قرار دهیم. تاکنون در مبحث مدیریت برخود، مدیریت بر چشمها را به عنوان زیر بخشی از مدیریت بر جسم بیان کردیم، اینک در ادامهی آن، مدیریت برگوشها را مطرح خواهیم کرد.
برای هرنوع مدیریتی شناخت از ضروریترین و مفیدترین اهرمهایی است که مدیر را در اداره کردن، سازماندهی کردن و... موقعیت مدیریتی یا روال فعّالیتی مدیریت یاری میکند، بر همین اساس ابتدا از نظر پزشکی و اندامشناسی، گوش و قسمتهای تشکیلدهندهی آنرا مورد بررسی قرار داده و سپس مدیریت بر آن را مطرح میکنیم.
گوش یکی از اندامهای پنجگانه و مشهور و اصلی حس بیرونی انسان است که از سلّولهای حسّی به نام اندام کورتی شکل گرفته و امواج صوتی آن را به تحریک و واکنش وا میدارد ”صداها ارتعاشات هوا هستند، این ارتعاشات به صورت امواج نامرئی در هوا حرکت میکنند، مانند مواج شدن سطح آب هنگامیکه سنگی را در آن پرتاب میکنیم. شنوایی ما به قدری حساس و کامل است که میتواند این ارتعاشات را به انواع صداها تبدیل کند. بیشتر قسمتهای فعّال یا کاری گوش درون جمجمه قرار گرفتهاند و به خوبی محافظت میشوند. هر گوش از سه ناحیهی مجزا تشکیل شده است؛ گوش بیرونی، گوش میانی و گوش داخلی.
گوش بیرونی شامل لالهی گوش و مجرای گوش است که اولین قسمت کانال شنوایی به شمار میرود. لالهی گوش که معمولاً آن را گوش مینامیم و قسمتی است که دیده میشود از غضروف انعطافپذیری ساخته شده که مانند یک قیف عمل میکند و وظیفهی جمعآوری صداها را برعهده دارد. صداها مسافتی 20 میلیمتری را طی میکنند تا به پردهی گوش که در عرض این کانال کشیده شده است، برسند.
کانال شنوایی از پوستی پوشیده شده که شامل موهای کوتاه ونوع خاصی از غدد عرق است. از غدد مزبور روغنی ترشح میشود که همراه با موها وظیفهی گرفتن گرد و خاک و خارج کردن آب از گوش را برعهده دارند و از پردهی گوش محافظت میکنند.
پردهی گوش، گوش بیرونی را از گوش میانی جدا میکند. این قسمت داخل جمجمه است و شامل سه استخوان کوچک و متّصل به هم به نام استخوان چه است. این استخوانها کوچکترین استخوانهای بدن هستند و به دلیل شکل ظاهری چکشی، سندانی و رکابی نامیده میشوند.
استخوانها ارتعاشات پردهی گوش را میگیرند و به عضوی که دریچهی بیضی شکل را میپوشاند و به گوش درونی منتهی میشود، منتقل میکند. گوش درونی شامل سلّولهایی است که نسبت به ارتعاشات صوتی حسّاسند. گوش درونی همچنین شامل اندامهایی است که در حفظ تعادل ما مؤثرند.
لولهی باریکی که شیپور استاش نام دارد، گوش میانی را به انتهای گلو متصل میکند، این لوله بیشتر اوقات بسته است، ولی وقتی چیزی را قورت میدهیم، خمیازه میکشیم، عطسه میکنیم و یا دهانمان را باز میکنیم، باز میشود. به این ترتیب هوا به گوش میانی راه مییابد و بر دیوارهی داخلی پردهی گوش فشار وارد میآورد تا تعادل فشار هوا در دو طرف پردهی گوش برقرار شود.
گوش درونی از دریچهی بیضی آغاز میشود و از یک سری حفرهها و مجراهای پر از مایع به نام لابیرنت ساخته شده است. مجراهای نیمدایرهای و حلزونی گوش، اصلیترین قسمتهای لابیرنت را تشکیل میدهند. مجراهای نیمدایرهای با تعادل و حلزون با شنوایی در ارتباط است. حلزون گوش داخلیترین قسمت گوش است. این قسمت لولهی مارپیچ و پر از مایعی است که به صدف حلزون شباهت دارد. حلزون به وسیلهی غشاء حساسی پوشانده شده که شامل هزاران سلول گیرندهی مو مانند است. این مجموعه «اندام کورتی» نام دارند و بخش اصلی شنوایی است.
سلّولهای مویی داخل حلزون قرار گرفتهاند و با هرگونه حرکت مایع به حرکت درمیآیند. این سلّولها ارتعاشات صوتی داخل مایع را به پیامهای عصبی تبدیل میکنند و از طریق عصب شنوایی به مغز میرسانند تا در آنجا پیامها به صداهایی که ما میشنویم، تبدیل شوند.
چگونه میشنویم...
منبع صدا در هوا امواجی تولید میکند، این امواج به وسیلهی لالهی گوش جمعآوری میشوند. شکل لالهی گوش به گونهای است که امواج را پس از جمعآوری به سمت کانال شنوایی هدایت میکند... امواج پس از کانال شنوایی به پردهی گوش برخورد میکنند و آن را به ارتعاش درمیآورند.
ارتعاشات پردهی گوش به استخوانچهها منتقل و در آنجا تقویت میشود. حرکت استخوان رکابی در مقابل دریچهی بیضی که ابتدای گوش درونی است، این دریچه را به ارتعاش درمیآورد. ارتعاشات دریچهی بیضی از طریق مایع گوش درونی به شکل امواج منتقل میشود. داخل حلزون سلولهای گیرندهی عضو کورتی، در اثر ارتعاشات مایع به حرکت درمیآیند، این سلولها به تارهای عصبی متصل هستند که حرکات را به پیامهای عصبی تبدیل میکنند و سپس این پیامها از طریق عصب شنوایی به مغز منتقل میشوند.
سلولهای گیرنده در قسمت مختلف حلزون به صداهایی به فرکانس با گام متفاوت حسّاسند و مغز پیامهای این نواحی را به عنوان صداهایی مختلف تفسیر میکند. بلندی صدا به تعداد سلّولهای گیرندهای که پیامها را به مغز میفرستد،بستگی دارد. هرچه امواج صوتی قویتر باشند، سلّولهای گیرندهی بیشتری به حرکت درمیآیند. ما به دلیل داشتن دو گوش میتوانیم جهت صدا را تشخیص دهیم. صدا با اختلاف زمانی جزئی به گوش ما میرسد و مغز این تفاوت را تشخیص میدهد و از طریق آن جهت صدا را شناسایی میکند.
تعادل
حس تعادل برای ما بسیار مهم است. زیرا ما را از چگونگی وضعیت بدنمان در ارتباط با پیرامون و تغییرات آن باخبر میکند، بدون این حس ایستادن و حرکت کردن برای ما مشکل خواهد بود. ساز و کارهای حس تعادل در گوش درونی قرار دارد و شامل مجراهای نیمدایرهای و دو کیسهی بههم چسبده به نام گوشک و کیسک است.
مجراهای نیمدایرهای درسطوح مختلفی قرار دارند.دو عدد از این مجراها عمودی هستند و با زاویهی قائمه کنار هم قرار گرفتهاند، یکی از آنها افقی است. هریک از این مجراها در انتها به ناحیهای عریض به نام آمپول ختم میشود و در آنجا به گوشک و کیسک اتصال مییابد، همانند حلزون.
این مجراها و محفظه نیز پر از مایع هستند و سلّولهای مو مانندی را شامل میشوند که به تارهای عصبی اتصال دارند. در ناحیهی عریض، موها به درون مادهی ژلهمانندی فرو رفتهاند. حرکات سر، موجب حرکت مایع داخل مجراهای نیمدایرهای میشود. این مایع، همزمان با حرکت، سلّولهای گیرنده را در نقاط مختلف مجراها تحریک میکند. اگر این مایع در یکی از مجراها به یک سو جریان داشته باشد در مجرای دیگری به سمت مقابل جریان مییابد. مایع دریک مجرا گیرندههای بیشتری را تحریک میکند، پیامهای سلّولهای گیرنده از طریق عصب شنوایی به مغز منتقل میشوند.
مغز با مقایسهی پیامهای رسیده از شش مجرا(سه مجرا در هر گوش)میتواند جهت هر حرکتی را مشخص کند. داخل گوشک و کیسک، ذرات جامد و کوچکی از جنس مادهای سخت قرار دارند که روی سلّولهای گیرنده ساییده میشوند و آنها را تحریک میکنند. این ذرات که«سنگ گوش» نامیده میشوند، نسبت به - جاذبهی زمین واکنش نشان میدهند. مغز میتواند از روی حرکات آنها وضعیت سر را در هر زمانی مشخص کند. وقتی ما حرکتی ناگهانی انجام میدهیم، پیامها به سرعت نمیتوانند به مغز برسند؛ در نتیجه تعادل خود را از دست میدهیم و میافتیم. هنگامیکه میچرخیم و سپس میایستیم، مایع درون مجراها هنوز در حرکت است و به مغز پیامهایی میفرستد مبنی بر اینکه هنوز درحال چرخیدن هستیم. در این حالت مغز سردرگم میشود و ما برای مدتی احساس سرگیجه میکنیم تا مایع از حرکت بایستد. (فرانسیس هالتون، ترجمهی محمود سالک(1380)-حواس پنجگانه، انتشارات رسالت قلم ،چاپ سوم ،صص21-12)
گوش انسان با ذکری که از خصوصیات فیزیولوژیک آن رفت، به عنوان عضوی مؤثر و تأثیر گذار در زندگی آدمی، وسیلهی دریافت بسیاری از اطلاعات، دانش و آگاهیها، نیز فراهمآورندهی تعادل و در نتیجه پویایی جسمانی انسان و عضو ارتباطی بسیار مهمی است که توجه و ظرافت خاصی را میطلبد تا انسان به نحو شایستهای از این عضو باارزش بهره گرفته و در زندگی فردی و جمعی خود به نحو مطلوبی مورد استفاده و بهرهبرداری قرار دهد. چرا که در صورت عدم بهرهبرداری صحیح باز هم خطاب آیهی 179/اعراف قرار میگیریم و مرتبتی پستتر از حیوانات در انتظار ما خواهد بود.
گوش چون نافذ بود، دیده شود
ورنه، قل در گوش پیچیده شود
خدای بلندمرتبه به انسان دو گوش اهداء نمود تا به عنوان سختافزارهای ورودی، در کامپیوتر وجودی آدمی عمل کنند و بیشتر از آنچه که از سیستم خروجی، دادههای لفظی خود را جاری میسازد، با استفاده از این دو مجرای پیچیدهی ورودی داده و اطلاعات دریافت کند. پس اولین قدم ما در برنامهریزیهای مدیرتی گوش بایستی بر این امر استوار باشد که متعهد شویم در-سالهای بهرهمندیمان از سیستم شنوایی و مجراهای ورودی دادههای اطلاعاتی، درست به اندازهی توانایی دریافتیشان و بیشتر از آن هم بهره بگیریم و همواره گرفتن داده را بر دادن آن ترجیح دهیم و تلاش نماییم که حداقل دو برابر آنچه که میگوییم و بر زبان جاری میسازیم، بشنویم و شنیدنیهای خود را به سوی گوش کردن که شنیدنی همراه توجه و درک و فهم است، سوق دهیم و گوش کردن را به عنوان مهارتی بسیار باارزش در ارتباطات انسانی خودآموخته و عملاًَ این مهارت را برای مؤثر نمودن روابطمان بهکار گیریم.
دومین گام مدیریتی در مقولهی مدیریت بر گوش را میتوان به انتخاب گوشکردنیها و شنیدنی و تفکیک قائل شدن بین آندو مربوط دانست، چرا که در زندگی روزمرهی خود با بسیاری از امواج صوتی مواجه میشویم که ارزش گوش کردن را ندارند هیچ، بلکه شنیدن آنها هم تلف کردن وقت، مکروه و گاه گناه است، تا آنجا که در منابع دینی ما بارها تأکید شده است که از گوش دادن و حتی شنیدن تهمتها، افتراها و بالأخص غیبت برادر و خواهر مسلمان خود حذر کنید، چه اینکه گوش دادن و شنیدن اینها خود به منزلهی گفتن و تأیید کردن آنها هم هست. در عوض آنها باید تلاش کرد تا از گوشها خود که منبعی بسیار عالی برای دریافتهای انسانی هستند، تغذیهای فراهم آورده و با انتخاب امواج روحبخش و زندگیآفرین زمینهی بهرهدهی آنها را بیش از پیش ایجاد نماییم. از جمله در برنامهی زندگی خود بگنجانیم که روزانه حتیالأمکان صدای دلانگیز تلاوت قرآن را که نغمهای آهنگین از اشعار وحی خداوندی هستند، مهمان خانهی گوشهایمان بکنیم و آرامش و سرزندهبودن و فرحبخشی را برای سختافزار ورودی کامپیوتر وجودمان هدیه آوریم و نیز با گوش فرادادن به موسیقی آرام و دلانگیز، حضور در محافل دینی، قرآنی و علمی و نشستن در پای منبر سخنرانی سخنرانان توانا و متعهد غذای روح گوشهایمان را چاشنی درک و فهم و استنباطی آگاهانه بخشیم.
سومین گام در ادارهی گوشها، قدرت بخشیدن و بالا بردن آستانهی تحمّل و بردباری آنهاست. آنها را عادت دهیم تا در ارتباطات انسانی ما چنان عمل کنند که هم خود رابر سر ذوق آورند و هم با متانت خاص، مخاطب خود را که در حال ارسال امواج صوتی به طرف ماست، شعفی خاص بخشند تا از ارتباط با ما احساس لذّت نموده و متوجّه گردد که برای گفتههایش و ارتباطش ارزش و اهمیت قائلیم. لالههای گوش خودرا چنان انعطافپذیر بار آوریم که هر آنچه را لایق شنیدن و گوش کردن دارند، همچون بار مغناطیسی به طرف خود جذب کنند و نیز چشمان مخاطب و توجه فرستندهی پیام و امواج را متوجه شوق گوش دادن خود نمایند.
چهارمین قدم مدیریت بر گوش که لازم است در تعاملات مدیریتی بر آن، اولین گام مدیر باشد و زیربنای توانایی مدیریت بر گوش است، رعایت بهداشت گوش میباشد. معاینهی پزشکی و به قول معروف چکآپ کردن گوشها هرچند وقت یکبار، رسیدگی آنی و فوری به التهابات گوش و ناراحتیهای آنها، نظافت و نیز خودداری از فرو بردن اشیای نوکتیز در گوشها و... از جمله مواردی است که ما را در استفادهی بهینه و مدیریت واقعی بر گوشها کمک خواهد کرد.
برای برداشتن هریک از قدمهای مدیریتی برگوش، شایسته است نسبت به مسیر آشنایی کافی داشته و تا حدودی به شیوهی عمل مسلط باشیم. مثلاً همانطوری که در قدم اول اشاره شد، یکی از مهارتهای لازم برای مدیریت بر گوش، آموختن فنون گوش دادن است، به عبارتی گوش دادن را باید آموخت، چرا که استعداد همگان برای گوش دادن یکسان نیست، اما همه میتوانیم با تلاش آگاهانه خوب گوش دادن را بیاموزیم، برای آنکه شنوندهای موفق باشیم:
الف) با اشتیاق و جدیت گوش دهیم.
ب) از حواسپرتی خودداری کنیم و نگذاریم ذهنمان منحرف شود.
ج) به سخن توجه کنیم.
د)ذهن خود را باز نگه داریم.
ه)جلو بنشینیم و یادداشت برداریم. و)....
ما باید؛ من؛ را سرکوب کنیم و در عین صحبت گوینده تنها به حرفهایی بیندیشیم که میخواهیم پس از اتمام صحبت او بگوییم. باید به اندیشهها و عقیدهها گوش فرا دهیم و دربارهی پیام با توجه به محتوای آن قضاوت کنیم نه با توجه به طرز بیان آن.
همچنین باید شکیبایی کافی را داشته باشیم و تا پایان صحبت گوینده، حرفهای او را بشنویم. باید شور و شوق خود را برای پاسخ گفتن نگه داریم و حرف و سخن کسی را قطع نکنیم، باید احساس تمایل خود را به شنیدن نشان دهیم، به گوش دادن علاقهمند باشیم و به آنچه دیگری میگوید، دقت کنیم (قدم سوم) و همهی این ملاحظات و جوانب مربوط به گوشدادن را آگاهانه در عمل تمرین کنیم تا مدیریت خود را بر گوشها به مرحلهی اجرا در آوریم... .
نظرات