سادهزیستی محمّد صلّیالله عڵیه وسلّم بر سر زبانهاست از دید هیچ تاریخنگار و سیرەنویسی پنهان نمانده است.
عارفانە زیستی او، خارج از دنیای قصر و ابّهت چماق بە دستان و سجدههای ترسآور و شکوه شاهانه بود. او آمد تا با تجمّلات و تصنعگرایی بنیآدم مبارزه نماید و بشر فلکزده را بە زندگی طبیعی و عادی که بر آن سرشته بود برگرداند.
بنمایهی عرفان محمدی، فارغ از تکبر فرعونیان و نمرودیان است شسته و رفته افکار موحدانه ابراهیم بتشکن و صبوری ایوب و شکرگزاری یوسف و انتظار طولانی یعقوب نبی است تکبر و غرورو خودستایی و خداگونگی که با روحیهی شیطان عجین شده بود.
در دل هر آدمی لانەی نمرودی و فرعونی نهفته است و بر قلب و مغز او حکومت و خدایی میکند عرفان، ابراهیمی است که غرور و خودپسندی را با ساتور عشق و ایمان بر سرزمین مذلت و خواری مینشاند.
خودشناسی نبوی بسیار ساده و همهپسند است دور از رنگ و نژاد و تعصب است انسان را آنچنان که آفریده است میپسندد بدون رنگ و لعاب و روکشکاری که سادهزیستی را زیر آن پنهان میکنند.
تار و پود وجودی هر انسان بر سادگی و مهرورزی استوار است هر آدمی بر معصومیت و پاکی سرشته میشود محیط و افکار پوچ، پردهای از غفلت و ناآگاهی را برای او قرار میدهد چون لایهای از رسوب بر آن سنگینی مینماید.
عرفان سرزمین پاکی است که دست هیچ پلید و نجسی به دامن آن نمیرسد خورشید آن عشق و اندیشه پاک است که تاریکی و ظلمت آن را میزداید.
کاخها و خانههایش از جنس بلور و شیشه است و سفتی و ستبری ندارد لایهها و مصالح آن از لطافت و مهرانگیزی بافته شده است فاقد طبقهی بالا و پایین است در اتاقهای همجوار و همسطح و حلقهوار دور هم گرد میآیند.
جهان عشق از بافتهای نرمی و صداقتپیشگی تشکیل یافته است که حجابهایی چون دروغ و دو رنگی و ریا و نامهربانی را برای همیشه کنار زده است.
چشمها در این سرزمین در نهایت بصیرت، اطراف را مینگرند از لطافت نسیم و رقص نازنین آن لذت میبرد موهای پریشان زندگی را به دست او میسپارد از زلالی و پاکی و شفافیت چشمه و آب گوارا، سیراب شده است چون جسم و بدن آب شده و زلالی را از او وام گرفته است.
رهرو این وادی عشق پای به جهان تخیلات و افکار پریشان و گمراهکننده نمیگذارد به قول سهراب عارف: «خداوند را لای گلهای حیاط مییابند» رفتن بەکوه طور و غارهای تنگ و تاریک و معبدهای مخوف لازم نیست خدا نور است و در میان روشنایی باید او را جست چشمها را باید شست و جور دیگر باید دید.
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همینجاست بیایید بیایید
(مولوی)
عرفان نبوی، چه زیبا سالکش را راهنمایی میکند مقامات بزرگی چون چالش توفان نوح و در شکم نهنگ رفتن و بر کشتی امواج نشستن و بر بال باد قرار گرفتن و هفت سال زندانی کشیدن و بردگی تحمل نمودن و بست نشستن و طعم تلخ مهاجرت کشیدنها را پیش از ما طی کردهاند و با جان و دل شکنجهها و بیمهریها را چشیدەاند و جادەهای صعب و ناهموار را، هموار و صاف نمودەاند.
اکنون معشوق این مکتب کە از من به من نزدیکتر است و فریاد میدارد یارانم یارانم، گردهم آیید و سرگردان نشوید. صدای «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ ﴿ق: ١٦﴾ » را در وجود خود بجویید در میان همنوعان خود باشید و بصیرت پیدا کنید و حس خداشناسی و خداجویی را بە کار اندازید همه، ظرفیت آن را دارید هر جا اراده کنی من همانجا حضور خواهد یافت.
«به هرجا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا تو بینم
(بابا طاهر)
نبوت محمدی، عارف مٶمنی میطلبد که در هر زمان و مکانی باشد معشوقش را حس کند بدون او آرام و قرار نداشته باشد فریاد دارد:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
(سعدی)
خدایش در قالب طبیعت بروز و ظهور مییابد. میان رقص آب و سوسوی ستارگان و شکوه و عظمت کهکشانها و سربلندی و رفعت کوهها و هیبت اقیانوسها، جذبە و عشقبازی فصلها و مهرورزی نسیم و تابش و سرزندگی خورشید او را میبیند و لذت میبرد و آفرینش و رویش جذب مینماید و چون آیینهای به جامعه منعکس میکند چون خود میفرماید:
«وَإِلَى السَّمَاءِ كَيْفَ رُفِعَتْ ﴿١٨﴾ وَإِلَى الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ ﴿١٩﴾ وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ ﴿٢٠﴾»(سورة الغاشية)
موسیوار کوە طورت را بنگر و از هیبت من مدهوش و متحیّر شو!
نظرات