نویسنده: حامد بهرامی*
چاه است و راه و دیدهی بینا و آفتاب
تا آدمی نگاه کند پیش پای خویش
چندین چراغ است و بیراهه میرود
بگذار تا بیفتد و ببیند سزای خویش
مثل همیشه ایران و مردم ایران غیر قابل پیشبینی بودند و حدود چهل میلیون نفر در این انتخابات شرکت نمودند و برخلاف تمام پیشبینیها و نظر سنجیها، میگویند آقای احمدینژاد از میان صندوقها بیرون آمد.
این پدیده که برای بیشتر اصلاحطلبان و روشنفکران و دگراندیشان، یأس و سرخوردگی را به همراه داشت و نا امید و غمگین از این عزم ملی برای تغییر که به نتیجه نینجامید، زانوی غم بغل نمودند. بسیاری گفتند که این اولین باری بوده که به پای صندوقهای رأی آمدهاند و با مشاهده این نتیجه و صحنهی غیر قابل تغییر انتخابات، دگر باره در محاق فرو خواهند رفت و این رأی نبز آخرین رأیشان خواهد بود و برای همیشه با این فضای انتخاباتی قهر خواهند کرد.
اگر در خوشبینانهترین حالت، در آمدن آقای احمدینژاد از صندوقهال را نتیجهی جمهوریت و راضی شدن مردم به ایشان و از مظاهر دمکراسی تصور کنیم، باید به تحلیل فضای موجود و این نتیجه بپردازیم و عدم موفقیت این جریان بیداری را با توجه به آن چه پیش روست، مورد مداقه و بررسی قرار دهیم.
1 – مظلوم نمایی در برابر جسارت:
ایران با توجه به لایههای درونی و شکل یافته در شخصیت اکثریتش و با توجه به پیشینهی تاریخی آن همواره مظلومیت را میستاید و در برابر مظلوم نمایی به سرعت همسویی پیدا میکند.
در ایران، هر کسی که برای جلب ترحم مردم مظلومنمایی نماید به زودی توجه آنها را به سوی خود فرا میخواند.
اما در عوض افراد جسور و خواهان تغییر و نقاد، از طرف جامعه محکوم به انزوا شده و گاه به پر رویی و شرارت، از آنها یاد میکنند و مردم به سرعت از آنها دور میشوند چرا که از نظر آنان، تغییر بنیادها ریسکی بسیار پرخطر میباشد.
در واقع ایرانیان مظلومنمایی را بر جسارت و شجاعت برمیگزینند.
در برنامههای تبلیغاتی و مناظرهها نیز هر دو مورد را مشاهده نمودیم و شاید ثمرهی این ترفند را هم دیدیم.
2- عوام در برابر خواص:
اکثریت مردم ایران جزوی عوام میباشند یعنی بیسواد، کمسواد، تحصیلکردگان بدون مطالعه و بدون فکر سیاسی که معمولاً قاعده هرم را انباشتهاند و هرچه به طرف میانهی هرم بالاتر خواهیم رفت، تعداد افراد نخبه با بلوغ سیاسی کمتر شده و در نوک هرم صاحبان قدرت قرار دارند که البته قرار نیست از نخبگان سیاسی و ممتازان این حوزه باشند.
معمولاً احزاب و افکار گوناگون در چگونگی ارتباط با این هرم شیوههای مختلفی را پیش خواهند گرفت.
شخصیت عظیمی چون سید جمالالدین افغانی که از آغازین بیدارگران اسلامی است بیشتر از همه، به نوک هرم توجه نموده و معتقد بود که اگر صاحبان قدرت اصلاح شوند تمامی جامعه به تبع آنها اصلاح خواهند شد. به این دلیل تمام فعالیت خود را متوجه این بخش نموده و با ورود به هر کشوری با دربار ارتباط برقرار مینمود و در اصلاح پادشاه و امیران و درباریان میکوشید و اما به سرعت نیز از آن کشورها تبعید شده و تلاشش ناکام میماند.
اما امام شهید حسن البنای مصری و بنیانگذار اخوان المسلمین که میتوان حرکت او را سر آغاز بیداری اسلامی معاصر نامید، بیشتر به بدنهی هرم توجه نموده و عوام و نخبگان جامعه را مورد خطاب قرار داده و معتقد بود که اصلاح جامعه را باید به صورت فرد فرد و از میان جامعه شروع نمود و در صورتی که اکثریت جامعه اصلاح شوند میتوان به صورت مسالمتآمیز و بدون هیچ گونه فشار و انقلاب و کودتا و در روندی تدریجی و طبیعی و آرام حاکمیت و نوک هرم را نیز اصلاح نمود. به همین دلیل برای این اصلاع و این تغییر پله پله برنامه وضع نمود؛ هرچند که سران حکومتهای معاصر خود را نیز فراموش ننموده و برای آنها پیام و نامهی دعوت توسط نمایندگان خود فرستاد.
در واقع حزبی موفق خواهد شد که از تمامی قشرهای اجتماعی، عوام و خواص و نخبگان بهره بگیرد و محدود به یک قشر خاصی نشده است.
اما بیشتر احزاب دیگر فعال در عرصهی فرهنگی و سیاسی ایران، به خواص توجه نموده و عوام را کاملا فراموش کردهاند و جز در زمان انتخابات وارد قاعدهی هرم نمیشوند و این امر موجب ایجاد موانع بسیاری در راه احزاب و مردم شده است که در بند جداگانهای فعالیت احزاب مورد بررسی قرار میگیرد.
در این انتخابات این مانع بسیار برجستهتر خود را مینمود.
آقایان موسوی و کروبی بیشتر از همه خواص را، تحصیل کردگان و دانشجویان و ....، مورد خطاب قرار میدادند اما آقای احمدینژاد بدنهی جامعه را مورد هدف داشت و بیشتر رویکردی عوامگرا از خود بروز داد.
ارتباطهای قبلی در این مدت چهار سال با این قاعدهی فشرده هرم و بیان سخنانی در خور فهم و فرهنگ و سلایق و اندیشه های مذهبی و دغدغه های عوام، موجب روی آوری این بدنه عظیم خصوصا قاعده هرم به ایشان گردید. آمدن ایشان به میان مردم که در نفس خود، امری پسندیده است اما با تطمیع جهت حل مشکلات مالی مردم همراه بود و آن گونه که لازم بود نیز چنین امری تحقق نمییافت و اگر هم روی میداد به صورت بنیادی و اساسی صورت نمیگرفت بلکه مسکن ناچیزی بود بر درد عظیم مردم.
از طرف دگر از میان همین قاعده نیز به قشر کم درآمد جامعه توجه نموده و با تاکتیک هایی از قبیل توزیع سیب زمینی، بنهای کمیته امداد اندکی قبل از انتخابات – هرچند در این چهار سال یک یا دو بار دیگر چنین کرده بود - و توزیع سود اندک سهام عدالت در آغاز انتخابات توسط نمایندگان دولتی دربخشداریها و فرمانداریها و انتشار این شایعه که در صورت عدم پیروزی احمدینژاد این کمک ها متوقف خواهد شد . یا گنجاندن کارمندان کمیته امداد در تیم همراه صندوقهای رأی، در محله های فقیر نشین، تا مراجعه کنندگان را از روی اکراه و ترس از قطع کمکها هم که شده به رای به احدی نژاد وادار سازد.
از طرف دیگر چند روز قبل از انتخابات سفرهای استانداران و فرمانداران به روستاها و توزیع سهام عدالت و بیان مصوبههای استانی برای جاده و برق و گاز و ... که لازمهی اجرایی شدن آنها را ماندگار شدن استانداران معرفی مینمودند و آن هم مستقیما به بازگشت احمدینژاد به ریاست جمهوری وابستهاش مینمودند.
اگر این قشر عظیم را روستائیان و روستائی منشان در شهرها بدانیم، میبینیم که اکثریتی قریب به شصت تا هفتاد درصد از این قاعده هرم خود را مجبور به رأی به احمدینژاد میدیدند چرا که به یاری دولت امیدوار شده بودند و نمیدانستند از خود بپرسند مگر این چهار سال احمدینژاد و این استانداران نبودند تا به آنها کمک نمایند پس چرا پیدایشان نبود؟؟؟
این قاعده هرم میتواند در تغییرات اساسی کشور حضور مناسبتری یابند به شرطی که نیروی آنها را بتوان سامان داد و گرنه میتواتند مانعی در راه تغییرات اساسی مناسب در ایران به شمار آیند.
یکی از انتقادات جدی که بر روش دمکراسی وارد میشود مربوط به همین نوع رأی گیری در امور تخصصی میباشد. در حالی که متخصصان و صاحبان اندیشه و فرهیختگان و نقادان و تحلیل گران عرصهی سیاسی فقط دارای یک رأی میباشند از طرف دیگر افراد عوامی که کمترین شناختی نسبت مسئله و انتخاب راه اصلح بنیادی ندارند نیز دارای یک رأی میباشند. پس هر کسی که بتواند آنها را به سوی خود بکشاند و مجابشان سازد میتواند در عرصهی سیاسی پیروز میدان باشد. هرچند نباید در این راه به فریب و زر و زور و تزویر متوسل شد و نباید سعی شود برای رسیدن به هدف خود، آنها در جهل مرکب بمانند و یا از روی اطاعت کورکورانه آنها را به انجام کاری واداشت. بلکه باید با روشنگری و اجرای پروسهی بیداری و ایجاد احترام و عزت درونی در آنها، به سوی اهداف برتر و ماندگارتر رهنمودشان نمود.
همانگونه که این بار نیز مشاهده نمودیم این اکثریت عظیم، به ناچار و یا از روی شیفتگی کاذب به طرف احمدینژاد حرکت کرده و رأی خود را در صندوق تبلیغات او ریختند. در حالی که احزاب و تشکلهای دیگر نتوانستند مردم را بیدار سازند و ذهنیتشان را اصلاح و نوع نگرانیهایشان را تغییر و هدایت نمایند. پس میتوان گفت مشکل از روشهای نامناسب احزاب و روشنفکران جامعه بودهاست. باید از همین حالا به فکر راه چاره و تغییر رویهی خود باشیم تا بتوانیم وارد این بدنه عظیم و سرنوشت ساز شویم و با خود همراهشان سازیم. امیدهایشان را بزرگتر از حال و دغدغههایشان را متحول سازیم و گرنه انتخابات دیگر نیز آش همین آش است و کاسه همان کاسه.
به این دلیل میتوان گفت که احمدینژاد منتخب عوام و موسوی منتخب خواص و نخبگان بود اما برنده چه کسی بود؟!
3 - آمارگرایی در برابر واقعگرایی:
آمارها و نظر سنجیهایی که از منابع مختلف نامزدها و هوادارهای آنها اعلام میشد با هم تفاوتهای فاحشی داشت که هرکدام نامزد مورد نظر خود را با استقبال عمومی و برندهی نهایی معرفی میکرد.
نظر سنجیهای دستی در میان هواداران و یا نزدیکان آنها صورت میگرفت و نظرسنجیهای اینترنتی نیز هرچند عامتر مینمود اما باز هم نشان دهندهی جامعه نبود.
کسانی که به اینترنت دسترسی دارند معمولاً قشر شهرنشینان میباشند که آنها نیز با توجه به انتساب فکری خود به یک جریان خاص معمولاً به سایتهای مشخصی روی آورده و نظر خود را به نفع نامزد مورد نظر خود واریز مینمودند و به این دلیل این نظر سنجیها از توان تحلیل جامعه برخوردار نبودند .
توجه به این نظرسنجیهای نادرست و عدم توجه به واقعیت جامعه موجب میشود که احزاب و نامزدها نتوانند آن گونه که لازم است برای افرادی که به اینترنت دسترسی نداشتند و متاسفانه اکثریت جامعه را تشکیل میدهند، برنامه ریزی مطلوبی داشته باشند.
4 – فردگرایی در برابر حزبگرایی:
در ایران هنوز احزاب و فعالیتهای حزبی جایگاه واقعی خود را نیافته است و از فعالیت آزاد و فراگیر و موثری برخوردار نیستند که بخش اعظم این مشکل ناشی از ضعف قانون احزاب در ایران و عدم اجرای همان قانون از طرف دولتهای پیشین میباشد و بخشی هم به تفکر منفینگر ایرانیان در مورد کار حزبی و بیاعتمادی به آنها برمیگردد که دلایل تاریخی خاصی دارد. هرچند که تفکر سنتی نیز در تلاش برای مخالف نشان دادن کار حزبی با آموزهای دینی، بیتاثیر نبوده است.
به هر حال هنوز هم فردگرایی در ایران از ارزش بیشتری برخوردار بوده و در ایران تفکری غالب است.
در میان دیگر ملل، نامزدهای انتخاباتی، در هر سطحی، جهت جلب اقبال عمومی، سعی در جلب حمایت احزاب دارند اما در ایران همه سعی میکنند خود را مستقل نشان دهند و از احزاب تبری جویند؛ آن گونه که در تبلیغات و مناظرات این دوره نیز شاهد آن بودیم.
اگر احزاب پشت سر یک فرد قرار گیرند در واقع فرد میتواند از نیرو و استعدادها و توان آن احزب بهره برده و مشورت بگیرد و از طرف دیگر نیز آن احزاب میتوانند پیگیر خواسته ها و تعهدات نامزدها شده و در صورت عملی ننمودن آنها به بازخواست و مواخذهی او بپردازند و او نیز از ترس از دست دادن حمایت احزاب در دورههای بعد، خود را موظف به عملی نمودن شعارهای انتخاباتی مینماید. شاید یکی از دلایل به فراموشی سپردن تعهدات از طرف نامزدهای انتخابات در ایران، همین پاسخگو نبودن در برابر احزاب میباشد.
وجود و حضور احزاب میتواند کارایی بالایی به جو سیاسی کشور ببخشد به شرطی که مردم، خصوصا این قشر عظیم بدنه هرم، این واقعیت را درک نمایند و احزاب نیز در این راستا بکوشند. به هر حال در این انتخابات و با همان خوش بینی که قبلا گفته شد، احمدینژاد به صورت فردی وارد عرصه شده و در برابر احزاب حامی موسوی و کروبی ایستاد.
در ناکارآمدی احزاب ایرانی، جدا از عرصه تنگ شده بر آنان میتوان به موارد زیر اشاره نمود که هرچند هرکدام جای بحث بسیار دارد و میتواند مقالهای مستقل گردند اما اشاره وار بدانها پرداخته میشود:
1- 4 – عضو ناپذیری:
احزاب ایرانی معمولاً توسط افرادی هم فکر تاسیس شده و افراد هم سو با آن ارتباط برقرار کردهاند اما فعالیت این احزاب در راستای جذب و سازماندهی منظم و ساختارمند افراد جامعه نبوده است و به همین دلیل در ایران کمتر حزبی را میتوان یافت که توانسته باشد در بستر پراکندهی جامعه، و از همه اقشار، عضوگیری نماید.
معمولاً احزاب با ارتباط با نخبگان مناطق مختلف، به نشر فعالیت خود پرداخته و دیگر به عضو گیری نپرداختهاند و این یکی از ضعفهای جدی احزاب است که نمیتوانند با شمارش آرای اعضا و هواداران خود جایگاه خود را به صورت واقعی بررسی نمایند.
2 – 4 – روابط عمومی ناکارآمد:
هرچند در ایران هنور هم جایگاه روابط عمومی نه فقط در احزاب، بلکه در تمامی نهادها و سازمانهای دولتی و غیردولتی شناخته شده نیست اما احزاب ایرانی یا اصلا روابط عمومی ندارند و یا به دلیل عدم درک جایگاه آن، با نبودش برابر میباشد.
روابط عمومی یک حزب یا نهاد میتواند آن حزب را به صورت درست به مخاطبین معرفی نموده و انتظار مخاطبین را به بدنهی حزب نیز انتقال دهد و در واقع پلی شود میان حزب و مخاطبین.
روابط عمومی باید از قدرت پیش بینی برخوردار بوده و بتواند موقعیتها را به درستی بسنجد تا حزب نیز به درستی بتواند وارد عرصههای مختلف جامعه شود. بنابراین در غیاب روابط عمومی کارا، احزاب از دردها و خواستههای جامعه و جامعه نیز از وجود احزابی که میتوانندخواسته های آنها را برآورده سازند، بیخبر میمانند.
3 – 4 –نظر سنجیهای هوادار محور:
یکی از وظایف اصلی روابط عمومی، انجام نظر سنجیهای دقیق در مورد مسائل مطرح و موثر در جامعه و حزب میباشد که برای نحوهی مشارکت و میزان این مشارکت در آن عرصهها بسیار ضروری میباشد اما متاسفانه این احزاب از چنین نظر سنجیهای دقیقی ناتوانند و گاه با آمارسازیهای خواسته و گاه نظر سنجیهای نادرست که به آمار سازیهای ناخواسته میانجامد، حزب و یا نهاد را وارد عرصههای ویرانگری مینمایند.
این نظر سنجیهای غیرکارشناسی هوادار محور، که بر اکثر تصمیم گیریهای کلان حزبی تاثیر مستقیم دارند گاه چنان ناشیانه تنظیم میشود که حزب را وارد مراحل بحرانی و شکست ساز خواهد ساخت. در حالی که باید نظر سنجیها، خصوصا در مورد ورود به عرصهی سیاسی و انتخابات، توسط تیم آموزش دیده و کارشناس و از میان عامه مردم و حتی گاه بدون در نظر گرفتن هواداران صورت گیرد.
4 – 4 – منفعل بودن:
احزاب ایرانی را در کل میتوان منفعل دانست و نام و فعالیت آنها فقط در زمان انتخابات رایج در کشور بر سر زبانها میافتد و پس از انتخابات در محاق فرو میروند تا انتخاباتی دیگر.
چنین احزابی نباید توقع داشته باشند که در مدتی اندک، بتوانند بر اذهان و اندیشهی افراد تاثیری هدایت گر داشته باشند و با اقبال عمومی مردم روبرو شوند.
هر حزبی که در پی تاثیر گذاری بیشتری است باید فعالیت خود را هم از نظر زمانی و هم از نظر محدودهی مکانی گسترش داده تا بتواند در زمان لازم نیز از این فعالیتها بهرهی مناسب برگیرد.
5 – 4 – نخبهگرایی:
بیشتر احزاب حاضر در عرصهی سیاسی ایرانی با ایجاد ارتباط با نخبگان و فراموش کردن قاعدهی هرم بر ریشهی خود تیشه زدهاند و حتی گاهی به احزاب و جریانهایی را که در پی جلب نظر عامه هستند نکوهش نموده و آنها را جریانهای پوپولیستی خطاب کرده و این روند را به عنوان نقص و عیبی بزرگ برمیشمارند.
البته این مسئله، مشکل نخبگان و روشنفکران ما نیز بوده که میان خود و مردم سدی ایجاد نمودهاند، در حالی که هر گروه و اندیشهای که عامهی مردم را به فراموشی بسپارد به طور قطع نمیتواند در جامعه تاثیر واقعی خود را داشته باشد و حتی نمیتواند در مواقع لازم نظر آنها را به سوی منافع خودشان هدایت نماید چرا که توانایی اقناع آنها را ندارند و نمیتوانند به راحتی موانع میان خود و آنها را برطرف سازند چرا که :
الف: گاه از طرف نخبگان همان احزاب، اعتقادات و سلایق مردم مورد توهین قرار میگیرد.
ب: عالمان و سخنرانان این احزاب نمیتوانند با زبان خود مردم صحبت کنند و برای ایجاد مشارکتی دو سویه با آنها ارتباط برقرار نمایند.
ج: تئوریگرایی در برابر عملگرایی میان این احزاب اصلی ملموس است. نخبگان این احزاب بیشتر از عمل در عرصهی واقعی جامعه، به تئوریزه کردن اندیشه های خود پرداخته و در راستای عملی نمودن آنها که گاه قابل عملی شدن نیستند، قدمی برنمیدارند. شاید ضرب المثل " فکر نان کن که خربزه آب است " نشانگر کامل این اندیشه و نگرانی میان عوام است. هر کسی که بیشتر از همه به این مهم بپردازد مردم بیشتر به آن روی میآورند.
د: عالمان و سخنرانان، بدون در نظر گرفتن فضا و زمان، مباحث خود را مطرح مینمایند و بدون بستر سازی مناسب میخواهند به هدف اصلی خود برسند که معمولاً چون در شرایط انتخاباتی صورت میگیرد با بدبینی عامه روبرو شده و بدان یقیین پیدا نمیکنند.
ه: عدم توجه به روستاها، شهرهای کوچک و حاشیهی شهرها. احزاب و نخبگان نتوانستهاند وارد این خیل عظیم شده و خود را به آنها معرفی نمایند.
هر حزب و تشکلی که بتواند این موانع را از سر راه بردارد به طور قطع به موفقیت نزدیکتر خواهد شد.
5 – عدم دسترسی به رسانههای فراگیر:
هرچند احزاب و اعضای آنها از طریق نشریات و چاپ و نشر کتب به صورت تالیف و تدوین و ترجمه و ایجاد فضاهای مجازی در اینترنت که عملا خواص محور است، سعی میکنند وارد جامعه شوند اما در واقع، در جامعهای دور از مطالعه چون ایران که تحصیل کردگانش، کمترین ارتباط را با مطالعه دارند چگونه میتوان تاثیر گذار بود؟ در حالی که روستاها و روستائی منشان شهرها نیز در خوشبینانهترین حالت کمترین ارتباط را با نشریات و فضاهای مجازی دارند.
تنها رسانهای که به صورتی فراگیر، بیشترین اوقات فراغت افراد را پر مینماید و عوام و خواص به صورت نسبی تاثیری مشابه از آن میپذیرند، رسانههای صوتی و تصویری میباشد که دست احزاب از آنها کوتاه میباشد.
رادیو و تلویزیون، فراگیرترین و تاثیرگذارترین رسانه میباشند که میتوانند اذهان مخاطبان را به سوی خود جلب نموده و موج ایجاد نمایند؛ که متاسفانه با محصور بودن آنها در دست دولت، جریان آزاد اطلاعات و پلورالیزه نمودن اطلاعات به بن بست رسیده است.
احزاب باید از طریق مطرح نمودن این موضوع در جامعه و با فشار آوردن از طریق افراد موثر خود در مجلس باید راهی به سوی صدا و سیمای خصوصی و حداقل صدا و سیمای حزبی، بگشایند. همان چیزی که آقای کروبی در شعارهای انتخاباتی خود بر آن انگشت نهاده بود.
تا زمانی که احزاب به این رسانهی فراگیر دسترسی ندارند باید این ضعف را از طروق دیگری چون تهییهی سیدیهای جذاب و مناسب، میتینگها و همایشهای مختلف برطرف ساخته و راهی به سوی بدنهی جامعه بیابند و در آن نفوذ نمایند.
با حذف این ضعفها میتوان به آینده امیدوار بود اما قهر کردن شاید نتواند گرهی از کار ایران بگشاید هرچند که باید این موضوع را نیز در فضای واقعی خود و با توجه به جریانات جامعه در آینده، بررسی نمود و در موردش تصمیم گرفت.
*شاعر، نویسنده، مترجم و فعال مذهبی مریوانی
نظرات
این انتخابات و آغاز فصلی جدید <br /> <br /> <br /> می دانم این انتخابات آغاز فصل جدیدی است در ایران .<br /> <br /> حامد بهرامی<br /> <br /> <br /> <br /> <br /> <br /> <br /> <br /> <br /> اگر موسوی ببرد که می برد آغاز فصل رویشی خواهد بود و اگر احمدی نژاد ببرد که نمی برد آغاز سوگی خواهد بود. پروندها قطورتر و آبروها برده خواهد شد و نزاعی ایران را در بر خواهد گرفت.<br /> <br /> موسوی یک فصلی دیگر از این کتاب خواهد بود هرچند که امیدواریم نیک پایان یابد اما می دانیم که به سیاهی و سکوت این چهار سال نخواهد بود.<br /> <br /> تمام امروز چهارشنبه و شبش نیز تا ساعت دوازده جلو ستاد موسوی ماندیم. شعر امید و امید به تغییزی مثبت در آینده خواندیم و بحث شد و بحث کردیم. <br /> <br /> هر چند در انتخابات قبلی در هیچ ستاد انتخاباتی دیگری حضور نداشته بودم اما این بار با وجود کامل در ستاد حضور یافتم و گرداننده ستاد مریوان هم شدم. راستی یک بار دیگر در قبل در یک ستاد حضور یافته بودم و با جان و روح برایش کوشیدم و هنوز هم به حضور گرم خود در آن افتخار می کنم و آن حضور در ستاد انتخاباتی ائتلاف ترقی خواهان مریوان در حمایت از کاندیدای مجلس ششم دکتر خاوری بود که با رقابت بسیار خوب و جانانه ای در مقابل ستاد آقای سهرابی ایستاد و توانست در مدتی اندک رقیب اول سهرابی شود که معادله را روستائیان به هم زدند و با رای آنها آن بزرگوار به مجلس راه یافت و هرچند نامزد ما از مجلس باز ماند اما هیچ وقت پشیمان نشدم و هنوز هم به آن دوران افتخار می کنم و روزها و شب هایی که با صدایی گرفته و گلویی پر درد به خانه بر می گشتم هنوز در بخشی از ذهنم می درخشد و از آن خاطرات روزها و شب های زیبا هنوز که هنوز است لذت می برم.<br /> <br /> این بار هم اگر موسوی نیز ببازد. باز هم پشیمان نمی شوم و به حضور خود و دوستان بزرگوار در ستاد می نازم. هنوز گلویم درد می کند و شبی زیبا را پشت سر گذاشته ایم تا پس فردا باید به سختی صبر کنیم و امیداست که میوه ی پیروزی خود را در روز یک شنبه با موج شادی پیروزی بچینیم. همچنین امیدوارم بعدها از این انتخاب مایوس نشویم. هر چند که در این برهه از تاریخ و با این فضا و زمان باز هم در رایی که خواهم داد پشیمان نخواهم بود.<br /> <br /> امید است که ایران و کردستانی شاد و سر سبز و زیبا ببینیم و از کردستان خود لذت ببریم.<br /> <br /> راستی گفتم در هر حال پیروزی موسوی یا احمدی فصلی نو در ایران آغاز خواهد شد. بگذارید در چند جمله کوتاه توضیح دهم:<br /> <br /> اگر احمدی ببرد به این روش خود در اداره کشور ادامه خواهد داد و چون یک دوره دیگری پشت سر نخواهد داشت زنجیرها را تندتر خواهد بست و سکوت را چیره تر خواهد ساخت. قلم ها شکسته و روزنامه ها و نشریات پاره خواهد گشت و در احزاب تخته خواهد شد. تورم اوج خواهد گرفت و اقتصاد در بستر احتضار خواهد افتاد.<br /> <br /> و اگر موسوی ببرد اصلاحات جانی دیگر خواهد یافت و نهادینه خواهد شد و مردم یاد خواهند گرفت که دیگر قهر نکنند و حق خود را بخواهند و بگیرند و از صفر گریزان و همیشه در پی رسیدن به صد نخواهند بود. نشریات شکوفا و احزاب آبادان خواهند گشت و حتی امیدورام که با این تغییر فضا و افکار دوره ای بهتر از دوران خاتمی بزرگوار داشته باشیم به این دلیل است که می گویم پیروزی موسوی آغاز یک دوران و فصل جدیدی در حیات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران خواهد بود.<br /> <br /> آیا خواهیم رسید؟؟؟؟؟؟؟؟؟<br /> <br /> چهارشنبه ۲۰/۳/۸۸ ساعت یک نیمه شب<br />
تحلیل جالبی بود جناب بهرامی<br /> دهستت درد نکند
بیانیه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران در محکوم کردن برخورد با احزاب و افشای تکمیل پروژه کودتا<br /> <br /> بسم الله الرحمن الرحیم<br /> <br /> <br /> ملت شریف ایران<br /> حدود دو هفته از مصادره آرای ملت و بلاموضوع شدن انتخابات در کشور که با واکنش گسترده مردم روبرو شد، می گذرد. در طول این مدت کودتا گران با اعمال تبلیغات استالینیستی همه جانبه کوشیده اند اذهان جامعه را از مسئله اصلی یعنی کودتا علیه مردمسالاری منحرف ساخته، موضوع را به اعتشاشات خیابانی و تخریب اموال عمومی از سوی اجانب تقلیل دهند. اما امروز با کاهش اعتراضات مردمی به تدریج شاهد تغییر تدریجی جهت حملات تبلیغاتی سازمانیافته از اهداف موهومی نظیر تروریستها و عوامل بیگانه و ... به سوی احزاب و تشکلهای سیاسی مخالف اقتدارگرایان و آشکار شدن دم خروس از زیر ردای گوبلزهای وطنی آشکار هستیم. <br /> در پوشش تبلیغات فریب سهمگینی که کشور نظیر آن را به خاطر ندارد، شدت عمل علیه احزاب وتشکلهای سیاسی منتقد با ورود غیر قانونی و بدون حکم قضایی به دفتر مرکزی حزب مشارکت و ضبط کامپیوترها و دفاتر و اسناد و پلمب غیر قانونی دفتر مرکزی حزب آغاز شد و با دستگیری گسترده اعضای احزاب اصلاح طلب و منتقد ادامه یافت. در روزهای اخیر به رغم کاهش چشمگیر اعتراضهای مردمی در خیابانها روند برخورد با احزاب روز به روز شدت بیشتری می یابد. از جمله در روزهای اخیر دفتر انجمن مدرسین دانشگاهها توسط مأموران نظامی اشغال و بیش از هفتاد تن از اساتید مرد و زن عضو این تشکل سیاسی قانونی به جرم ملاقات عمومی با آقای میرحسین موسوی دستگیر و با توهین و اهانت و زدن دستبند به مکان نامعلومی منتقل شدند و تا امروز چهار تن از ایشان همچنان در بازداشت غیر قانونی به سر می برند. <br /> به عنوان جدید ترین و نه آخرین نمونه، روز گذشته آقای امیر حسین مهدوی روزنامه نگار و جوان ترین عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در کنگره اخیر سازمان به عنوان نماد جوان گرایی به عضویت شورای مرکزی درآمده است، پس از آن که مدتی در بازداشت به سر برده بود، تحت الحفظ مأموران امنیتی به خبرگزاری ایسنا هدایت شد تا در حضور خبرنگاران خبرگزاریهای مختلف ، طی مصاحبه ای به تکرار محتوای مقالات کیهان و تحلیلهای سست و سخیفی بپردازد که مردم ما هر ساعت از صدا و سیمای اقتدارگرایان می شنوند. این روزنامه نگار خوشفکر و عضو جوان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که حضوری فعال در ستاد انتخاباتی آقای میرحسین موسوی داشت و روزنامه اندیشه سبز در ستاد موسوی زیر نظر او منتشر می شد، در دوران بازداشت با هدایت و راهنمایی بازجویان تواب ساز ناگهان به این نتیجه رسیده است که در ستاد انتخاباتی آقای مهندس موسوی فعالیتی غیر قانونی داشته، میر حسین موسوی قانون شکن است و از آغاز هم معلوم بود که رأی نمی آورد و احزاب و تشکلهای سیاسی اصلاح طلب از جمله سازمان متبوعش همسو با بیگانگان هستند و نظام باید با آنها برخورد کند!!! <br /> ماهیت این گونه اعترافات که با اعمال فشار بر حلقههای ضعیف صورت می گیرد، چنان روشن است که نیازی به توضیح ندارد. ما پیش از این هشدار داده بودیم که درادامه دستگیریهای گسترده باید منتظر تکرار نمایش سناریوی رسوا و نخ نما شده اعتراف و تواب سازی و برگزاری شوهای تلویزیونی باشیم. اکنون نیز تأکید می کنیم با توجه به وسعت دستگیریها در آینده شوهای مشابه بیشتری علیه سایر احزاب و تشکلهای سیاسی شاهد خواهیم بود.<br /> جالب این است در حالی که مصاحبه منافقی که ادعا شده در جریان اعتراضات خیابانی دستگیر شده است از سیمای جمهوری اسلامی ایران با چهره شطرنجی شده وی پخش می شود، یک روزنامه نگار ساده و عضو یک سازمان قانونی در برابر دوربینهای خبری قرار داده میشود تا با اسم و رسم، احزاب قانونی و شناخته شده کشور و نماینده ای را که به اعتراف آقایان دستکم بیش از 14 میلیون نفر طرفدار دارد، متهم به اتهامات مجرمانه ای کند که در هیچ محکمه صالحه ای به اثبات نرسیده است. این صحنه عبرت انگیز و نمادین نشان می دهد اقتدارگرایان حاکم ظاهراً خود را به رعایت آبرو و حقوق قانونی منافقین ملتزم تر می بینند تا احزاب رسمی کشور. <br /> سئوال این جاست که چگونه و چرا جهت صحنه سازیها و نمایشهای مهوع سیستم تبلیغاتی اقتدارگرایان از وابسته خواندن مردم معترض به بیگانگان به سوی تبلیغات علیه احزاب و تشکلهای سیاسی چرخیده و با سامان دادن اتهامات زشت و رسوا علیه احزاب زمینههای برخورد با آنها فراهم می شود؟ <br /> اقتدارگرایان خود بهتر از هر کسی می دانند نسبت دادن اعتراضات قانونی مردم به بیگانگان یک دروغ و تحریف بزرگ است، این همه غوغای تبلیغاتی عوامفریبانه برای آن است که خاک در چشم حقیقت بپاشند و مردم را از درک آنچه در حال وقوع است منحرف سازند. آنچه در حال رخ دادن است تکمیل پروژه کودتایی است که از انتخابات مجلس هفتم در شش سال پیش آغاز شد. هدف اقتدارگرایان حاکم از این پروژه تبدیل نظام جمهوری اسلامی به حکومت مطلقه فردی است. طی این مدت آنان توانستند انتخابات مجلس را بلاموضوع کنند. چنان که دیدیم انتخابات مجلس هشتم با فضاحتی به مراتب رسواتر از انتخابات مجلس هفتم برگزارشد. <br /> انتخابات ریاست جمهوری دهم در واقع نقطه اوج تقابل نیروهای سیاسی و اجتماعی مدافع جمهوری نظام با اقتدارگرایان خواهان استحاله جمهوری اسلامی به حکومت مطلقه فردی بود. خطر از دست رفتن جمهوریت نظام و استحاله نظام همان چیزی بود که میر حسین موسوی را مانند بسیاری از فعالان سیاسی نسبت به سرنوشت کشور نگران و در نتیجه مصمم به حضور در رقابتهای انتخاباتی کرد. اکنون این تقابل می رود تا با مصادره آراء ملت، عملاً به بسته شدن پرونده انتخابات به عنوان مهمترین شروط مردمسالاری ختم شود. اکنون پس از محو استقلال مجلس و بلاموضوع شدن رأی مردم در انتخاب رئیس جمهور و هیئت دولت و نیز اعمال سانسور علنی و پایمال شدن آزادی قلم و مطبوعات، نوبت به احزاب و تشکلهای سیاسی به عنوان آخرین نهاد تضمین کننده مردمسالاری در ایران رسیده است. تسویه حساب با فعالان سیاسی و حزبی و محکوم کردن آنان به حبسهای طولانی مدت و تعطیلی احزاب مستقل و منتقد که آخرین شاخص مردمسالاری بازمانده در ایران هستند، در واقع تکمیل آخرین حلقه کودتا علیه نظام جمهوری اسلامی و شکل گیری حکومت اسلامی مطلقه فردی به شمار می رود. پیش در آمد و زمینه ساز تکمیل این آخرین سکانس سناریوی کودتا اعتراف گیریهای سازمانیافته از دستگیرشدگان تحت فشار روحی و جسمی علیه احزاب و تشکلهای سیاسی است.<br /> سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران ضمن محکوم کردن اعمال فشارهای جسمی و روحی علیه دستگیر شدگان، به منظور اعتراف گیری و نمایش شوهای مضحک و تکراری اعتراف و توبه، نسبت به طرح سازمانیافته برخورد با احزاب و تشکلهای سیاسی هشدار می دهد و خواهان آزادی هر چه سریعتر دستگیر شدگان است.<br /> طراحان و مجریان این سناریوی رسوا باید بدانند که محو جمهوریت و حاکم ساختن استبداد بر جامعه آگاه ایران، رؤیایی است که هرگز تعبیر نخواهد شد. اقتدار گرایان با این گونه اقدامات عرض خود می برند و زحمت مردم می دارند. سازمان همچنین نگرانی عمیق خود را از شرایط نگهداری وضعیت جسمانی دانشجویان، روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و حزبی بازداشت شده اعلام می دارد و محرومیت آنان از بدیهی ترین حقوق قانونی از جمله حق داشتن وکیل را نقض آشکار قانون می داند. <br /> امروز سئوال مردم ما این است آیا قوه قضائیه کشور و ریاست آن از این حد از استقلال و آزادی عمل برخوردار هستند که هیئت بی طرفی را مأمور بازدید از زندانها، رسیدگی به وضعیت صدها دانشجو، روزنامه نگار و فعال سیاسی دربند کنند و حد اقل امکان دسترسی ایشان را به وکیل فراهم کنند تا دستکم بتوانند به دستگیری غیر قانونی خود اعتراض کنند؟ آیا کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی به جای ملاقاتهای تبلیغاتی با این و آن از این حد از قدرت برخوردار است که بتواند با بازدید از زندانها و محل نگهداری دستگیر شدگان، امنیت جانی و حقوقی صدها زندانی سیاسی را تضمین کند؟ <br /> <br /> <br /> سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران<br /> <br /> 7/4/88<br />
به وبلاگ طلوع دوباره از حامد بهرامی سر بزنید.<br /> http://hamedbahramy.blogfa.com/<br /> ایمیل:<br /> hbahramy@gmail.com
تحلیل شما بر این فرض استوار بود که "اگر الف نون برنده واقعی این انتخابات باشد "در صورتی که این فرض شما حتی در خوش بینانه ترین حالتش کاملا مشکوک و اثبات نشده است بنابراین این امر بر تحلیل تان خدشه جدی وارد نموده است و شما نمی توانید چنین تحلیلی را با قاطعیت بر مبنای یک مقدمه ای که در صحت اش اکثرا شک دارند بیان نمایید.