وی در یکی از نوشتههایش دربارهی تیرگیهای میان اسلام و سکولاریسم که با گذشت بیش از ده سال از ابراز آن نظریه، همچنان به رأی خود پایبند است: «در جهان اسلام سکولاریسم بر اصلاحات فراگیر عقیدتی پیشی گرفت، برخلاف آنچه در اروپا رخ داد؛ که در آن سکولاریسم نتیجه و مولود اصلاح [دینی] بود.» متأسفانه نویسنده، پژوهش خود را برای این اندیشه ادامه نداد. شاید تداوم این نظریه، به درک بسیاری از مشکلاتی که جوامع اسلامی در تحوّلات سیاسی خود اکنون، با آن روبرو هستند، یاری رساند.
اما در تاریخ غرب، نهضت اصلاح دینی، سکولاریسم را به دنبال خود پدید آورد، از اینرو بررسی پیدایش و گسترش این اندیشه، بدون در نظر گرفتن اصلاح دینی و جنگهای مذهبی که منجر به از همگسیختن اروپا شد، غیرممکن است.
به عبارت دیگر پروژههای مارتین لوتر که در سال 1517 منتشر شد، به فیلسوف و اندیشمند انگلیسی جان لاک (1632-1704) امکان داد تا «رسالهی در باب تسامح» را در سال 1689 بنویسد. و این متن به یکی از قدیمیترین فراخوانهای مشهور در تاریخ اندیشهی اروپایی تبدیل شد که آشکارا خواستار جدایی کلیسا از دولت شد. به همین خاطر کاملاً دشوار است که بتوان عکس این زنجیرهی پیوستهی اصلاحات و سکولاریسم را تصور نمود. زیرا پیش از این، خواستههای سیاسی برای جدایی بعد دینی از سیاسی در اروپا وجود نداشت.
دین؛ مرجعی اخلاقی
در حقیقت، تا آغاز دورهی روشنگری در اروپا، هر تلاش نوگرایانهی در حوزهی دین با تردیدهای بزرگی روبرو بود. دین تنها منبع مرجعیت اخلاقی به شمار میآمد. از اینرو فیلسوف انگلیسی توماس هابز بارها به سختی مورد حمله قرار گرفت و او را «ملحد» خواندند وی در مقدّمهی کتابش «لَوْیاتان» این مسأله را آورده است و بر این باور است که مخالفانش در درجهی اول نه به دلیل«بیانات سیاسیاش»، بلکه به علت ابراز «تحلیلهای نوی دینی»اش، بر او خشمگین شدهاند.
جان لاک نیز از دیگر پیشقراولان جنبش اصلاح بود و چنانکه ذکر شد [در اروپا] اصلاحگری بر سکولاریسم سبقت گرفت، مهمترین نوشتههای جان لاک؛ «دو مقاله دربارهی حکومت» و «رسالهای دربارهی تسامح» بر تفسیر جدیدی از اندیشهی مسیحی استوار شدهاند. این دو نوشته، سهم بسیار بزرگی در محکم نمودن اصول سکولاریسم در دنیای غرب داشتند. در دو مقالهی مذکور، مشروعیت اخلاقیِ قدرتِ سیاسی؛ از «حقّ الهی» شهریار به رضایت فرمانبران، انتقال مییابد. در «رسالهای دربارهی تسامح» لاک تفسیر دینی از مسیحیت را دوباره ارایه میدهد که مقدّمهی دیدگاههای جدیدی است که پیرامون رابطهی کلیسا و دولت مطرح میکند.
اما در این میان، لاک از فهم هابزی مسلّط فاصله میگیرد، از میانهی علتیابیاش که مدارای دینی ممکن است بدون شککردن در نظام سیاسی همراه شود به شرط آنکه انسان بتواند دقیقاً«میان امور مربوط به قدرت سیاسی و امور دینی با رعایت مرز مناسب میان آندو، تفاوت قایل شود.» به بیان دیگر، لاک در ابتدا فهمی برای رابطهی معیارگونه میان دین و دولت در چارچوب تفسیری دینی متفاوت، برای بازسازی دوبارهی آن در قالب یک ساختار ارایه میکند. و این به روشنی گرایشهای سکولار و دموکراتیک را در آن زمان آشکار میسازد که مشروط به اصلاحات ریشهای در اندیشهی دینی نسبت به دولت و حکومت بود.
سکولاریسم در جهان اسلام
این فرایند، در جهان اسلام کاملاً به شکل وارونه روی داد، چنانکه فیلالی انصاری به درستی اثبات نمود که سکولاریسم بر اصلاح [دینی] پیشی گرفت، امری که نتایج منفی بزرگی بر تحوّلات سیاسی در جوامع اسلامی برجای گذاشت.
در ابتدا سکولاریسم بهوسیلهی قدرتهای استعماری اروپایی به این جوامع رسید و نیز در جریان تلاش برای نوسازی و نیز آنچه از سرکوب در مرحلهی پسا استعماری به همراه داشت. از این رو، سکولاریسم یک فرایند تحمیلی بر قدرت دولتی بود، نه تحوّلی از پایین که از درون جامعهی مدنی ، برآمده باشد..
تاریخدان ارجمند مارشال هوگسون (Marshall G. S. Hodgson) این نظریه را در مقالهای خود آورده است و در آن، بین آغاز مدرنیته در اروپا را با تحوّلاتِ همزمان، در خاورمیانه مقایسه نموده است.
در این مقاله هوگسون به تفاوتی جدّی که دارای نتایج اساسی در تحوّلات سیاسی هریک از آنهاست، اشاره نموده است. «رویارویی با عوامل سازندهی مدرنیتهی مسلمانان، برخلاف اروپاییها، آزمونی است که دارای شتابزدگی تاریخی است، که منجر به قطع رابطهای ریشهای با گذشته شده است. شکاف عمیق در این فرایند تکاملی این است که با دگرگونی در بخشهای سیاسی، فکری و دینی در جامعه همراه نیست.
برنامهی نوسازی فراگیر در مصر
در هرج و مرجی که به دنبال اشغال مصر به دست ناپلئون در سالهای (1798-1799) آغاز شد. محمّدعلی؛ فرماندهی لشکر آلبانی موفق شد در سال 1805 قدرت را از دست ممالیک بگیرد. محمّدعلی از طریق اجرای برنامهی نوسازی فراگیر موفق شد جامعهی مصری را اصلاح کند. نظر به این اصلاحات اساسی، محمّدعلی همچنان به عنوان «پدر بنیانگزار مصر جدید» به شمار میآید.
هوگسون بر این باور است که علیرغم اینکه محمّدعلی از نظام سنّتی مصر عبور کرد و مصر را بهسوی نوگرایی برد، اما او به ناچار در برابر این حقیقت قرار گرفت که « دو سده از تحوّلات فکری و اجتماعی پیاپی در اروپا بر مصر گذشته، بدون اینکه اثر قابل بحثی بر جای گذارد. و در نتیجه محمّدعلی نتوانست چارچوب مشخصی را که با آرزوهایش هماهنگ باشد، ایجاد کند؛ چارچوبی که در آن زمان ناشناخته بود، امّا ممکن بود که در آیندهای نزدیک بسیار طبیعی باشد.
علاقهی محمّدعلی در کمک به مصر برای دستیابی به زندگی فکری جدید به شیوهای روشمند در سیستم آموزش و پرورش جدیدی که وارد آن نمود، آشکار میشود. این نظام آموزشی برپایهی الگوهای آموزشی غربی بود. اما تأکیدش بر آموزش علوم طبیعی و فنی بود. از دیدگاه هوگسون، برخلاف آرزوهای نیکوی محمّدعلی، تأثیر این تلاشها در برههای از زمان «ویرانگر» بوده است.
اما شکاف در میان یک اقلیت نخبه که از آموزشی سکولار غربی بهره برده بودند و نیز لایهای وسیع از مصریها که از این آموزش بیبهره بودند، درحال گسترش بود.
بنابه گفتهی هوگسون، دانشجویان و پژوهندگانی که به این گروه نخبه علاقهمند بوده و تحت تأثیر آنان بودند، اطلاع چندانی از تاریخ اسلامی کشورشان نداشتند و ارتباط عاطفی اندکی با محیط پیرامون اجتماعی خود داشتند و محبت خود را نسبت بدان پنهان میکردند. و حفظ ارتباطِ فرهنگی با کشور از این نظر، برای گروهی که دارای آموزش سنّتی بودند، فراموش شده بود.
بازخوردهای فرایند نوسازی
آنچه نتیجهی اصلاحات در مصر بود؛ بر برخوردی که در جهان اسلام دربارهی دین، سکولاریسم و دموکراسی در جریان بود، اثر گذاشت. هوگسون در این باره میگوید: «برخی از افراد در اثر نظام آموزشی و کتابهای جدید دچار نوعی «توهّم» شده بودند و این حالت آنان را به سوی دوری جستن از هموطنانشان سوق داد؛ بهویژه آنان دیگر انگیزه برای آموزش دینی نداشتند. اما گروه دیگر به صورت روزافزون و غیرشرعی به حمایت دین پرداختند، زیرا هیچ ارتباطی با منابع فکری زندگی معاصر نداشتند.
به اعتقاد هودگسون، آنچه در مصر روی داد، در بسیاری از دولتهای شرقی که دارای فرهنگ آموزشی متمدّن بودند، تکرار شد؛ حتّی اگر در شکل متفاوت و به روشنی و وضوح کمتر بود و از چارچوبهای متفاوت پیروی کرده باشد.
مدرنیسم اسلامی ناشی از قطعیتی آشکار است و حامل نشانهی گسست و شکافی بسیار مؤثری است. این مسأله دارای اهمیت بسیاری است، و دیدگاه فیلالی انصاری را که میگوید: «برخلاف سنّت اروپا که در آن، اصلاح دینی، سکولاریسم را ایجاد نمود؛ در فرهنگ اسلامی، این سکولاریسم است که [اضرورت] اصلاح عقیدتی را به وجود آورده است.» را میتوان بر دیدگاه هوگسون افزود که معتقد است؛ برای جوامع اسلامی، تحوّل فکری و اجتماعی استواری که از پایین شکل گرفته و هماهنگ با نوسازی تحمیلشده بر حاکمیت دولت باشد، شناختهشده نیست و این امر نشاندهندهی میزان عقبماندگی فرهنگ سیاسی این کشورهاست.
به عبارت دیگر؛ چون رابطهی میان دین و قدرت دنیوی که معیار جوامع اسلامی کنونی است؛ شاهد هیچ تأثیری از جنبش اصلاحی -به عنوان مثال- نبوده است. از اینرو تاکنون «گرایشات سکولاریستی» در جهان اسلام بوجود نیامده است.
در واقع شکاف میان سکولاریسم تحمیلشده بر قدرت دولتی از یک سو و فرهنگ صرفاً سیاسی و غیرسکولار؛ به صورت جزئی دلیل موفقیت احزاب بنیادگرای امروزی را که به دنبال تشکیل«دولت اسلامی» هستند، توضیح میدهد.
دستیابی به آموزش طبق معیارهای غربی فقط برای اقلیتی از ساکنان [کشورهای اسلامی] امکانپذیر است. این اقلیت نیز دیدگاههای عرفی را پذیرفته و بدان گردن نهادهاند. اما بخش مهمی از جامعهی اسلامی به شکلی مثبت با تلاشهایی که در راستای ادغام دین و دولت صورت میگیرد همراهی میکند و سکولار بودن جامعه را به صورت کلی و گسترده، رد میکند. بدون شک، این موضوع دارای جوانب و سویههای گوناگون است، اما پسزمینههایی که در اینجا مطرح شدند، نقش محوری در درک سویههای گوناگون این مسأله بازی میکنند.
* این مقاله فرازی از کتاب نادر هاشمی تحت عنوان «اسلام، سکولاریسم، دموکراسی لیبرال؛ بهسوی نظریهای دموکراتیک در جوامع اسلامی» است که به وسیلهی انتشارات دانشگاه آکسفورد انگلستان به چاپ رسیده است.
توضیحات مترجم:
[1]- سکولاریسم ترجمهی عِلمانیت یا عَلمانیت است، معنای دیگر علمانیت لاییسته است اما با توجّه به اینکه واژهی اخیر بیشتر معنای «دینستیزی» را در کشور ما به خود گرفته است، ترجیح دادیم در این نوشتار بیشتر از واژهی سکولاریسم استفاده کنیم.
[2]- عبدو فیلالی انصاری اندیشمند مراکشی؛ مدیر مؤسسهی مطالعات تمدن اسلامی دانشگاه آقاخان لندن و نویسندهی کتاب «اسلام و لاییسته» که به قلم امیر رضایی از فرانسه ترجمه شده است و نشر قصیده آنرا در سال 1380 منتشر نموده است.
نظرات
وقتی این گفتمان استقرار یابد که انّ الله لایغیّر ما بقومٍ حتّی یغیّروا ما بأنفسهم ( همانا خداوند چیزی را با قومی تغییر نمی دهد تا چیزی را بوسیله خویش دگرگون سازند ) هیچ شخص حقیقی یا حقوقی ، بوجه اولی ، نمی تواند مدّعی یا قادر به تغییرات مطلوب خود باشد . تحمیل دولت اسلامی نیز ، با توجه به لا اکراه فی الدّین ، عبث خواهد بود . می دانیم که مدینه نبوی با دعوت عدّه ای از اهالی یثرب از حضرت محمّد ( ص ) برابر اولین اساسنامه مکتوب تاریخ بشر که به امضای اهل کتاب در راستای مراعات حقوق و تکالیف ایشان سازمان یافته و به عبارت دیگر نهادینه شد . در این جامعه رأی شخص پیامبر برابر نظر سایر اعضا بود . این اسوه نبوی لازم الأتباع است . بدعت های دیگر از علل عمده ضعف روز افزون مسلمین می باشد . بنا براین سکولاریسم نباید یک پدیده ناسازگار با مبانی اسلام باشد .
ادامه مشکل اقوام در خاورمیانه<br /> <br /> لباس متحدالشکل و کشف حجاب بعد از مراجعت رضاخان از تورکیه بالاجبار به مرحله اجرا درآمد. تورکیه تا جنگ جهانی دوم مانند رضاخان به آلمان تمایل نشان داد. روابط میان تورکیه و آلمان در قرارداد سعدآباد که در آن ایران نیز شرکت داشت استحکام پیدا کرد. اگرچه تورکیه در جنگ جهانی دوم شرکت نکرد، اما جنگ استالین گراد مرحله ای بود که سرنوشت تورکیه را ورق می زد. شکست آلمان در استالین گراد تورکیه را صددرصد از شرکت در جنگ منصرف نمود. تورکیه بعد از جنگ سرد میان شرق و غرب جایگاه خود را در ناتو پیدا کرد و بعنوان فور- پست ناتو در خاورمیانه غربگرایی خود را تثبیت نمود. موشکهای اتمی ناتو در سرحدات شوروی متمرکز شد. فروپاشی شوروی جغرافیای سیاسی جهان را زیر و رو نمود. جهان به قطبی تبدیل شد که اراضی شوروی و کشورهای اروپایی شرقی، از لحاظ ماهوی جزیی از اجزایی جهان یک قطبی شد. از لحاظ سیاست جهانی در صفوف کشورهای جهان سوم قرار گرفتند. جنگ سرد پایان یافت اما جنگ قدرت برای انحصار بازار جهانی هنوز هم ادامه دارد.<br /> <br /> سیاست براندازی کمونیسم به سیاست براندازی دیکتاتورها در جهان سوم تبدیل گردید. دموکراتیزه کردن کشورهای استبداد زده به شعار روز مبدل شد. شناختن حق تعیین سرنوشت ملتها نیز از سیاست دموکراتیزاسیون نشات می گیرد. <br /> <br /> مسئله دموکراسی به شمشیر دموکلوس شباهت دارد که بالای سر ایران و تورکیه آویزان است. تورکیه این خطر را درک کرده و دارد به سیاست دموکراتیزه شدن تن می دهد. تورکیه برای اجرای این سیاست زمینه قبلی آماده دارد. هشتاد سال است که تورکیه در کنار جهان غرب و با جهان غرب زندگی می کند. دموکراسی کثرت گرایی در تورکیه سابقه دیرینه دارد. احزاب در تورکیه آزادانه فعالیت می کنند. در تورکیه انتخابات مانند کشورهای اروپایی غربی بصورت دموکراتیک انجام می گیرد و نامزدهای مجلس بزرگ خلق از سوی احزاب معرفی می شوند. نمایندگان مجلس تورکیه به فراکسیونهای اکثریت و اقلیت تقسیم می شدند. در اغلب اوقات این فراکسیونها از سه تا چهار فراکسیون بیشتر می شود دولت را اکثریت تشکیل می دهد. بعد از فروپاشی اتحاد شوروی احزاب چپ نیز حق فعالیت علنی در تورکیه را پیدا کردند و از مهاجرت بازگشتند و دفتر حزب خود را دایر نمودند. <br /> <br /> در تورکیه در مقایسه با غرب حقوق شهروندان در برخی موارد بویژه اقوام محدودتر است. کوردها از حقوق فرهنگی و مدنی و در برخی موارد حقوق سیاسی(محرومیت از شرکت در مقامات حکومتی) محرومند. حاکمان تورکیه بعنوان عضو ناتو همچنین عضو شورای همکاری اروپا تعهدی برعهده دارند که الگوی دموکراسی اروپا را به تورکیه منتقل نمایند و قوانین تورکیه را با قوانین اورپا منطبق سازند. علاوه بر این تورکیه تقاضای عضویت در اتحادیه اروپا را مطرح کرده است. کشورهای اروپا گرچه با کراهت اما مجبور هستند این تقاضا را رد نکنند. عضویت در اتحادیه اروپا، تورکیه را به یکی از کشورهای تام الحقوق اروپا مبدل می سازد. حل مسئله کوردها برای عضویت در اتحادیه اروپا مسئله ای تعین کننده است. تصادفی نیست که رجب طیب اردوغان سیاست دولتهای قبلی تورکیه در قبال مسئله کوردها را اشتباه خواند. <br /> <br /> اردوغان در سفر به دیاربکر و ملاقات با روشنفکران و سرشناسان کورد منطقه مسئله ترک مخاصمه در کوردستان تورکیه را مطرح کرد و گفت آماده است با پیشمرگان کورد مذاکره نماید. تورکیه نیمه اروپایی نیمه آسیایی قادر است از حوادث تلخ تاریخ درس عبرت یاد بگیرد. کوردها را بعنوان ملت به رسمیت بشناسد و نه بعنوان «تورکهای کوه نشین».<br /> <br /> کوردها در جنگهای عثمانی و صفویه به دو قسمت تقسیم شدند. شکست شاه اسماعیل صفوی در جنگ چالدران، قفقاز و قسمتی از کوردستان کنونی برای شاهان صفوی باقی ماند و بقیه کوردهای دیاربکر و شمال عراق کنونی و کوردنشین سوریه به تورکیه ضمیمه شد. در حدود پانصد سال کوردها تحت حکومت عثمانی زندگی کردند.<br /> <br />
ادامه مشکل اقوام در خاورمیانه <br /> <br /> آن دوران دوران دیگری بود. آمریکا و انگلیس می خواستند رقیب استراتژیک خود را از ایران بطور اخص و از خاورمیانه بطور اعم دور نمایند. بنابراین تشکیل حکومت ملی در آذربایجان دست آویزی شد برای رسیدن به هدف ایدئولوژیک. یعنی اعمال سروری مطلق غرب در خاورمیانه از جمله در ایران. اما امروز دیگر نه تنها رقیب استراتژیک برای غرب حتی رقیب تاکتیکی برای غرب وجود ندارد. خاورمیآنه تحت مالکیت غرب بویژه آمریکا قرار گرفته است. در آن زمان حکومت خودمختاری در آذربایجان تشکیل شد و این حکومت را تاکنون به روسیه نسبت می دهند. اگر این فرضیه درست هم باشد، پس روسیه در آن زمان آینده نگر خوبی بود که حوادث ۶۰ سال بعد را می دید و برای دستیابی لااقل مردم آذربایجان امکانات بوجود می آورد. چیزی که آمریکا و انگلیس امروز در عراق با زور اسلحه و در تورکیه با توسعه سیاسی انجام می دهند. چرا ما رهبران گذشته شوروی را بدون تامل مورد ناسزا قرار می دهیم و با آمریکا که همان کار را انجام میدهد در رویارویی قرار نمی گیریم.<br /> <br /> تاریخ نشان داد که تشکیل حکومت خودمختار آذربایجان حق مسلم مردم آذربایجان بود و صرفنظر از تاثیر عوامل خارجی، مردم آذربایجان عملی خلاف قانون مدنی انجام نداده بودند.<br /> <br /> مسئله اقوام در ایران امروز هم موجود است. تورک، کورد، بلوچ و عرب به هیچ وجه آماده نیستند برای دستیابی به حقوق حقه خود به قهر متوسل شوند. در جهان کنونی شرایطی بوجود آمده است که بدون اعمال قهر حقوق ملتها در حال تامین شدن است. اغتشاش در خوزستان و اعتصاب عمومی در کوردستان ایران در رسانه های بین المللی بشکل وسیعی انعکاس پیدا کرد. اگر چه در درگیریها عده کشته و عده زیادی دستگیر شدند، در کوردستان بطور کلی اعتراض بشکل صلح آمیز در جریان بود. جای بسی تاسف است که نیروهای انتظامی در کوردستان نیز دست به خشونت زدند و چند نفر کشته شد. <br /> <br /> ما اعتقاد راسخ داریم که در ایران کنونی آزادی های دموکراتیک برقرار خواهد شد و اقوام تشکیل دهنده جامعه ایران به حق مسلم خود دست خواهد یافت. در این راه پیچ و خم های زیادی وجود دارد. بیماری سنت گرایی به هیچ وجه نخواهد توانست این حرکت و خواست های انسانی و قانونی مردم ایران یعنی آزادی و خودگردانی را خنثی نماید. <br /> <br />
حرکت اصلاحی از سید جمال افغانی در کشورهای اسلامی شروع و عبده و کواکبی و سید احمدخان و على عبدالرازق آنرا ادامه دادند. میتوان گفت کار خدیو مصر بیشتر جنبهی سیاسی داشت نه اصلاحی همهجانبه.