تصور کنید یکی از یاران مؤمن و هممسیران دعوت، گرفتار گناه کبیرهای شود و شما از آن مطلع شوید. چه میکنید؟
اگر این فرد مؤمن عضو یک حرکت و جریان دیگر و متفاوت باشد چه؟ مثلا یکی از منتسبین به یک جریان فکر دینی دچار ابتلایی شد و لغزشی نسبتاً بزرگ از او سر زد؟
آیا آنقدر ایمان داریم که بتوانیم «ستّاری»اش کنیم و از گناه او دستمایهای برای تضعیف جریان رقیب فراهم نبینیم؟
راستی سفارش به «ستر» و عدم افشای گناه برادر مؤمن، فارق از انتسابش به یک جریان خاص، تا چه پایه در میان ما جا افتاده است؟
در حدیث آمده است:
«مَنْ سَتَرَ مُسْلِمًا سَتَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[بهروایت بخاری و مسلم]
"هر که خطاپوش مسلمانی شود، خداوند در روز قیامت، خطاپوشیاش خواهد کرد."
«منْ سَتَر مُسْلِماً سَترهُ اللَّه فِي الدنْيا والآخرة»[بهروایت مسلم]
" هر که از مسلمانی خطاپوشی کند، خداوند در دنیا و آخرت از او خطاپوشی میکند."
البته روشن است که اگر خطاپوشی، بهویژه در زمینهی حقالناس، منجر شود که دیگران مورد گزند واقع شوند، هشدار دادن و آگاهانیدن دیگران از بدکرداری فرد گناهپیشه، قابل توجیه است.
تأمل کنیم که چقدر این فضیلت در میان ما مفقود و یا کمرنگ است. وقتی از یک فرد مسلمان که به یک مشرب فکری تعلق خاطر دارد دربارهی یک شخصیت اسلامی سؤال کنی، چه به سهولت و حتی گاه به اشتیاق، از معایب و حفرههای اخلاقی و شخصیتی آن فرد برایت میگوید.
غافل از اینکه پیامبر اسلام(ص) گفته است:
«يَا مَعْشَرَ مَنْ آمَنَ بِلِسَانِهِ وَلَمْ يَدْخُلِ الْإِيمَانُ قَلْبَهُ لَا تَغْتَابُوا الْمُسْلِمِينَ وَلَا تَتَّبِعُوا عَوْرَاتِهِمْ فَإِنَّهُ مَنْ يَتَّبِعْ عَوْرَاتِهِمْ يَتَّبِعْ اللَّهُ عَوْرَتَهُ وَمَنْ يَتَّبِعِ اللَّهُ عَوْرَتَهُ يَفْضَحْهُ فِي بَيْتِهِ»[بهروایت ابوداود و احمد بن حنبل]
یعنی: "ای جماعتی که به زبان ایمان دارید اما ایمان به دلهایتان وارد نشده است! غیبت و بدگویی مسلمانان را نکنید و شنیعتهای پنهانی آنان را پی نگیرید؛ چرا که هر کس به دنبال پلشتیهای نهانی آنان باشد، خداوند نیز فضیحت نهانی وی را پیگیر میشود و هر که خداوند پیگیر فضیحتهایش باشد، در میان خانهاش رسوا و مفتضح خواهد شد. "
تصور کنید چیزکی در باب یک برادر مؤمنتان شنیدهاید. کنجکاو و مشتاق از آشنایان و نزدیکان او در باب تفصیل ماجرا و صحت و سُقم آن میپرسید. راست است که فلانی را با آن زن دیدهاند؟ جزئیاتش چه بوده؟ نام آن زن چه بوده؟ کجا؟ چگونه؟
این رویکرد و روحیه با این توصیهی تهدیدآمیز نبوی که: «لَا تَغْتَابُوا الْمُسْلِمِينَ وَلَا تَتَّبِعُوا عَوْرَاتِهِمْ فَإِنَّهُ مَنْ يَتَّبِعْ عَوْرَاتِهِمْ يَتَّبِعْ اللَّهُ عَوْرَتَهُ» چقدر همخوانی دارد؟
چرا در پی اطلاع از معایب و گناهان ناآشکار برادران مؤمن هستیم؟
ابن عطاء سکندری گفته است:
«مَن اطّلع علی أسرار العباد ولَم یتَخَلُّق بالرحمةِ الالهیة کانَ اطّلاعُه فتنةً علیه وسبباً لِجَرِّ الوَبالِ إلیه»
" آنکه از اسرار و رازهای مردمان مطلع گردد اما به رحمت خداوندی آراسته و متصف نباشد، اطلاع و آگاهیاش فتنهی اوست و سبب پدید آمدن وبال و گرفتاری برای او. "
خداوند متعال با اینکه از همهی آدمیان نسبت به احوال آنها آگاهتر است، کریمانه آنان را مشمول لطف و کرامت خود قرار میدهد، اما غالباً آگاهی و اطلاع از احوال و سرایر دیگران، ما را دستخوش بیمدارایی و بیمهری نسبت به آنان میکند. از اینرو اگر فرد، تخلق و اتصاف به رحمت خداوندی نداشته باشد، آگاه شدنش از احوال باطنی و سرایر مردمان، برای او مخاطرهآمیز و مایهی فتنه و ابتلای سخت است. دشوار است از رذالتها و خطاهای افراد مطلع شدن و همچنان رئوفانه و با دلی گشاده با آنان رویارو شدن. دشوار است از گذشتهی ناپاک دیگران با خبر شدن و آن را نادیده گرفتن و به چشم اغماض نگریستن. بلندنظری و تربیت و تمرین فراوان میخواهد که بتوانی دلت را قبرستان خطاهای دیگران کنی و آگاه شدنت از معاصی دیگران موجب نفرت و حِقد و کینتوزیِ تو نسبت به آنان نگردد.
توصیهی ابنعطا این است که اگر با نظر در احوال خود میبینی که هنوز به آن رحمت فراخ خداوند متصف نیستی، بهتر است کمتر از سرایر و احوال درونی و رازهای زندگی دیگران باخبر شوی. وقتی سینهای گشاده چون دریا نداری، به سراغ معایب دیگران مرو. در احوال گذشتهشان تجسس نکن. در خفایا و زوایای زندگیشان کندوکاو نکن. حتی پیامبر اکرم-صلیاللهعلیهوسلم- به یارانش توصیه میکرد که اخبار یکدیگر را به سمعِ او نرسانند؛ چرا که دوست داشت همواره دلی صاف و بیکینه نسبت به یارانش داشته باشد:
«لا یبَلِّغْنی أحدٌ من أصْحابی عنْ أحَدٍ شَیئا، فَإنِّی أُحِبُّ أنْ أَخْرُجَ إِلیکمْ وأنا سلیمُ الصَّدْرِ»[به روایت ابوداود و ترمذی] هیچیک از یاران من علیه دیگری، خبری را به اطلاع من نرساند؛ چرا که من دوست دارم در حالی به پیش شما بیایم که دلی پاک و پیراسته دارم.
*
تصور کنید یکی از مسلمانان گناه کبیرهای مرتکب شود. مثلا یکی از اهالی مسجد را ببینید که شراب میخورد. چه تصویری از او در شما شکل میگیرد؟ گمان میبرید که دیگر دین و ایمانی ندارد؟ دیانتاش تباه شده و بر باد رفته است؟
ما غالباً اینگونه عمل میکنیم و مشاهدهی گناه یکی از مسلمانان باعث میشود از چشمانمان بیفتد و در نظرمان خوار و خفیف و بیقدر شود. احتمالاً برای همیشه وی را از جمع و محفلمان طرد میکنیم. چون مرتکب گناه کبیره شده است... واقعا اگر یکی از هممسیران دینی و همگامان دعوی را در حال کشیدن سیگار، نوشیدن شراب و... مشاهده کنید، چه میکنید؟ آیا او از جمع دینیتان اخراج میشود؟
اما این روال و رویه تا چه اندازه با حدیث زیر موافق است؟
عمر بن الخطاب روایت میکند که: «أن رجلا على عهد النبي -صلى الله عليه وسلم- كان اسمه عبد الله وكان يلقب حمارا، وكان يضحك رسول الله صلى الله عليه وسلم، وكان النبي -صلى الله عليه وسلم- قد جلده في الشراب، فأتي به يوما فأمر به فجلد، فقال رجل من القوم: اللهم العنه، ما أكثر ما يؤتى به، فقال النبي صلى الله عليه وسلم: لا تلعنوه؛ فوالله ما علمت إنه يحب الله و رسوله»
"در زمان پیامبر(ص) مردی بود که نامش عبدالله بود و اسباب سرور و خندهی پیامبر(ص) میشد. پیامبر(ص) او را به سبب شرابخواری تازیانه زد. روزی وی را به نزد پیامبر(ص) میآورند و حضرت امر به اجرای حد میکند. یکی از مردمان میگوید: خدایا بر او لعنت فرست؛ چه بسیار مرتکب این کار میشود. پیامبر(ص)میفرماید: او را لعنت نکنید، قسم به خدا میدانم که او خدا و رسولش را دوست دارد."[بهروایت بخاری]
این فرد چندین بار مرتکب گناه کبیرهی شرابخواری میشود و هر بار هم حد میخورد. شرابخواری گناه کوچکی نیست. اما حضرت از نفرین و لعن او منع میکند و میگوید وی دوستدار خدا و رسول است.
یعنی ارتکاب چندبارهی گناه کبیره، نافی محبت فرد نسبت به خدا و پیامبر(ص) نیست و نباید به صرف مشاهدهی کبیره از فرد مسلمان، ولو به دفعات باشد، او را منفور و ملعون بدانیم و از خود برانیم.
آیا ما میتوانیم نسبت به یک مسلمان شرابخوار، چنین عمل کنیم؟
ابن تیمیه(رح) در خصوص این حدیث گفته است:
«... فإن ما أمر الله به من حقائق الإيمان التي بها يصير العبد من المؤمنين حقاً أعظم نفعاً من نفع ترك بعض الذنوب الظاهرة ؛ كحب الله ورسوله(ص) فإن هذا أعظم الحسنات الفعلية ، حتى ثبت في الصحيح : أنه كان على عهد النبي(ص) رجل يدعى حماراً ، وكان يشرب الخمر ، وكان كلما أتي به إلى النبي(ص) جلده الحد ، فلما كثر ذلك منه أتي به مرة فأمر بجلده فلعنه رجل فقال النبي(ص): " لا تلعنه فإنه يحب الله ورسوله "، فنهى عن لعنه مع إصراره على الشرب؛ لكونه يحب الله ورسوله، مع أنه (ص) لعن في الخمر عشرة: " لعن الخمر، و عاصرها، و معتصرها، وشاربها، وساقيها، و حاملها، والمحمولة إليه، وبائعها، ومبتاعه ، وآكل ثمنها ، ولكنّ لعنَ المطلق لا يستلزم لعن المعيَّن الذي قام به ما يمنع لحوق اللعنة له»[الفتاوى 10/329]
یعنی: «اوامر الهی در باب حقائق ایمان که به واسطهی آنها آدمی در زمرهی مؤمنین در میآید، بیتردید نسبت به اجتناب از برخی گناهان آشکار، سودمندتر است. مثلاً محبت خدا و رسول(ص) داشتن، بزرگترین حسنات است، چنانکه در صحیح آمده که در روزگار پیامبر(ص) مردی که ملقب به «حمار» بود و شراب مینوشید و هربار که نزد پیامبر(ص) آورده میشد حد میخورد، روزی در اثنای اجرای حد، مردی وی را لعنت کرد و پیامبر(ص) گفت: لعنتش نکن، چراکه خدا و رسولش را دوست دارد. پیامبر(ص) از لعنت این فرد به رغم اصرارش بر شرابخواری منع فرمود چرا که وی دوستدار خدا و رسول بود. با اینکه همو در زمینهی شراب، ده طیف را لعنت کرده است.... اما لعنت به شکل مطلق، مستلزم لعنت کردن فرد معین نیست.»
جای دیگری گفته است:
« قد يكون الشخص بالمحبة يميل إلى شهوات الغي في بطنه وفرجه وإنفاق الأموال فيها ثم إنه بسبب ما فيه من الحب والدين يحب الحق وأهله ويعظمهم فتجد كثيرا من أهل الشهوات وفيهم من المحبة لله ورسوله ما لا يوجد في كثير من النساك كما قال النبي صلى الله عليه وسلم في خمار الذي كان يشرب الخمر كثيرا "لا تلعنه فإنه يحب الله ورسوله" والحديث في صحيح البخاري وغيره.»[جامع الرسائل 2/322- قاعدة في المحبة، ص 136]
یعنی: «پیش میآید فردی که اهل محبت است به شهوات شکم و فرج و خرج مال در آن مسیر مایل شود، اما به سبب محبت و دیانتی که دارد، حق و اهل حق را دوست داشته و آنان را بزرگ بدارد. از اینرو، بسیاری از اهل شهوات را خواهی یافت که آن مایه از محبت خدا و پیامبر(ص) در دل دارند که در میان اهل زهد و عبادت یافت نمیشود. همچنانکه پیامبر(ص) درباب میخوارهای که فراوان شراب میخورد فرمود: او را لعنت نکن چرا که خدا و پیامبرش را دوست دارد.»
به گفتهی حافظ:
زاهد غرور داشت، سلامت نبُرد راه
رند از ره نیاز به دارالسلام رفت
پردهپوشی و ستّاری گناه و شناعت دیگران، کنجکاوی نکردن و پیگیر نشدن گناهان پنهانی آنان، نراندن و طرد و خوار نداشتن گنهکاران... فضیلتهایی است که در میان ما، فراموش شدهاند.
نظرات
drakhshani.aram
19 فروردین 1394 - 02:12سبحان الله خیلی خیلی جالب بود. بسیار لذت بردم جناب قطبی عزیز.
قائدی
19 فروردین 1394 - 06:42بسیار زیبا و بجا بیان نموده اید برادر ارجمندم.واقعا جای تامل دارد زیرا این صفت پسندیده نیاز جامعه مدنی است سربلند باشید و قلم تان همواره پرتوان.