اوایل سپتامبر گذشته که نجیب میقاتی دولت جدید لبنان را پس از ناکامی مصطفی ادیب و سعد حریری تشکیل داد، نگارنده در یادداشتی تأکید داشت که این مسأله نمی‌تواند نشانه‌ای از گشایش جدی در بحران این کشور باشد و صرفا باید در چارچوب مدیریت این بحران و جلوگیری از خروج آن از کنترل به تشکیل کابینه جدید نگاه کرد و گفته شد که دور از انتظار است عربستان با دولتی کار کند که حزب الله سهم عمده‌ای در آن دارد و تشکیل دهنده این دولت است؛ اما این نگاه خوشایند برخی کارشناسان داخلی نبود و چون تشکیل کابینه جدید لبنان همزمان با گفت‌وگوهای ایران و عربستان در بغداد بود، این طیف از کارشناسان بر این باور بودند که تشکیل این کابینه برآیند این گفت‌وگوها و نشانه کوتاه آمدن عربستان در مقابل ایران است. اما دو سه ماهی طول نکشید که با اتفاقات اخیر صحت و سقم گزاره‌های پیشگفته روشن شد. همچنین چند وقت پیش زمانی که برخی با آب و تاب از توافق ایران و عربستان و پایان تنش‌ها میان دو کشور گفتند، باز نگارنده با زیر سوال بردن این خوانش، بیان داشت که هنوز برای این مساله زود است. 

به هر حال، تحولات اخیر در لبنان و قطعی روابط عربستان و به تبع آن سه کشور بحرین، امارات و کویت با بیروت مسائل زیادی را روشن ساخت. همچنان که خود وزیر خارجه عربستان نیز گفت، علت اصلی بحران در روابط لبنان تنها در اظهارات جورج قرداحی وزیر اطلاع رسانی آن خلاصه نمی‌شود، بلکه مساله فراتر از آن بوده و به ناخرسندی ریاض از مشارکت حزب الله در قدرت و نفوذ گسترده آن در ساختار سیاسی لبنان باز می‌گردد. در واقع، اظهارات جورج قرداحی صرفا جرقه‌ای بود که نخ پوسیده روابط فیمابین را پاره کرد. این که عربستان چنین تند به سخنان قرداحی که چند هفته قبل از تصدی وزارت اطلاع رسانی بیان کرده، واکنش نشان دهد، نخست به شکل مواجهه دربار سلطنت عربستان از سال ٢٠١٥ با مشکلات داخلی و خارجی بر می‌گردد که با آن رویکرد محافظه کارانه سنتی چند دهه پیش فاصله دارد.

به هر حال، قرداحی اگر هم استعفا دهد، کمکی به حل بحران نمی‌کند. سیاست جدید عربستان در قبال لبنان را در قالب تنش با تهران باید دید که با هدف بر هم زدن بازی در این کشور کوچکِ در آستانه فروپاشی اقتصادی صورت گرفته است. در حالی ریاض این رویکرد را در قبال بیروت در پیش گرفته که در حال نزدیک شدن به نظام سوریه دیگر متحد ایران است؛ اما به نظر می‌رسد که هدف این اقدام ریاض و محور عربی آن تلاش برای دور کردن دولت سوریه است. در این میان برخی گزارش‌ها حاکی است که روسیه این کشورها را به بازگشت به سوریه ترغیب کرده است. در عین حال هم، عربستان به دنبال تقویت ارتباطات با عراق و امضای قراردادهای بزرگ اقتصادی است که این رویکرد هم با نتایج اخیر انتخابات این کشور ارتباط معناداری دارد و این نتایج ریاض و بلوک "اعتدال عربی" را بیشتر از قبل برای نزدیک شدن به بغداد ترغیب کرد.

در واقع، گفتگوهای ایران و عربستان صرفا باعث نرم شدن ادبیات سیاسی رسانه‌ای دو کشور در مقابل یکدیگر شده است، اما هر دو طرف با تمام قدرت و شدیدتر از قبل به تقابل منطقه‌ای در مناطق بحران ادامه می‌دهند و در این خصوص تغییری حاصل نشده است. خواسته اصلی ریاض در گفتگوهای بغداد توقف حملات انصار الله بود، اما تهران اعلام کرد که این مساله به خود یمنی‌ها مربوط می‌شود و با تاکید بر این که لازمه آن گفتگوی مستقیم میان خود ریاض و صنعاست، تلاش کرد که راهی ارتباطی میان دو طرف در جهت تقویت موقعیت متحد یمنی (انصار الله) بگشاید. اما در عین حال، در عرصه میدانی هم در حالی که این گفتگوها در بغداد ادامه داشت، حملات انصار الله به عربستان با قوت خود تداوم داشت. حالا هم ریاض در حالی که فیصل بن فرحان بعد از قطع کردن روابط با لبنان از ادامه گفتگوها با تهران گفت، در صرافت ضربه زدن به حزب الله از قطعی کامل روابط با لبنان و افزایش فشارهای داخلی و خارجی بر آن از این طریق است. 

این رفتار تند عربستان، فشارها علیه لبنان و به تبع آن وخامت اقتصادی آن را تشدید خواهد کرد، اما تضمینی نیست که نتیجه دلخواه ریاض را به دنبال داشته باشد و حتی این امکان وجود دارد که ادامه این وضعیت و شکست میانجیگری‌ها باعث فاصله گرفتن طیفی از سیاستمداران لبنانی از ریاض شود که موقعیت سیاسی خود را در دو بلوک ٨ و ١٤ مارس تعریف نکرده‌اند.  لبنان به خاطر مجاورت با اسرائیل موقعیت حساسی دارد و از این رو خروج اوضاع آن از کنترل، مطلوب بازیگران بین‌المللی از جمله آمریکا، فرانسه و روسیه نیست و به این علت، این بازیگران با استعفای نجیب میقاتی مخالفت کردند. البته از سوی دیگر، حل بحران اقتصادی و سیاسی لبنان هم در این شرایط در سایه موازنه کنونی قدرت در داخل آن مطلوب این قدرت‌ها نیست؛ بلکه این مطلوب، تداوم وضعیت فرسایشی کنونی در جهت به تحلیل رفتن موقعیت اجتماعی و سیاسی حزب الله و افزایش فشارهای اجتماعی است. به موازات آن هم غرب به دنبال موازنه‌سازی و تقویت طرف‌های داخلی دیگر است و در این راستا نیز سفر جوزف عون فرمانده ارتش لبنان به آمریکا به دعوت ژنرال مارک میلی رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا با هدف حمایت مالی و نظامی از ارتش لبنان در این شرایط بد اقتصادی قابل تامل است. 

در چند ماه گذشته به دنبال بالا گرفتن مشکلات اقتصادی از جمله بحران سوخت و برق در لبنان، دولت این کشور از بیم تحریم‌های بین‌المللی روی خوشی به کمک‌های ایران از جمله ارسال سوخت نشان نداد و حتی نجیب میقاتی آن را اقدامی ضد حاکمیت کشورش دانست؛ البته واقعیت هم این است که ایران در شرایط اقتصادی کنونی نمی‌تواند کمک قابل توجهی به لبنان در جهت حل مشکلات انباشته آن داشته باشد که فراتر از تامین سوخت است.

به هر حال، باید دید قطعی روابط با عربستان و چند کشور عربی دیگر و تبعات آن، دولت لبنان را به تجدیدنظر در این مساله در آینده وا می‌دارد یا خیر؟ بعید است فعلاً این اتفاق بیفتد و احتمالا لبنان بخواهد از کانال قطر و عراق به دنبال راهی برای غلبه بر مشکلات بگردد. البته باز بعید است که تحولی اساسی در حل این مشکلات از این مسیر رخ دهد؛ هر چند احتمالا کمک‌هایی در جهت مدیریت بحران و جلوگیری از خروج آن از کنترل صورت گیرد. همچنین دولت لبنان مسیر صندوق بین المللی پول را برای دریافت وام طی خواهد کرد، اما با توجه به مشروط بودن این کمک‌ها به انجام اصلاحات اقتصادی و غیر ممکن بودن این اصلاحات در این شرایط و فساد سیستماتیک، موافقت با این وام هم فعلا دور از انتظار است. اما اگر دود سفیدی از مذاکرات وین در آینده بلند شود و تحریم‌ها علیه ایران لغو شود، در این وضعیت ممکن است دولت لبنان برای چیرگی بر بحران اقتصادی، راه ایران را در پیش بگیرد، اما پرسش اینجاست که اولا آیا این دود سفید از وین برخواهد خاست؟ ثانیا اگر هم این اتفاق بیفتد آیا قدرت‌های غربی اجازه خواهند داد برآیند آن در جهت تقویت نفوذ منطقه‌ای ایران به ویژه در لبنان شکل گیرد؟ همین مساله تردیدها درباره نتیجه بخش بودن مذاکرات وین را بیشتر می‌کند.