عثمان ایزدپناه - سردشت
____________________

جسم بی‌روح نه رشد و نمو می‌کند و نه قادر به ادامه‌ی حیات است؛ نه خود دارای حرکت و خیزش است و نه محرّک دیگران است؛ نه در مقابل محرّک‌های محیطی از خود واکنش نشان می‌دهد و نه با کنش خود واکنش دیگران را برمی‌انگیزد.
«ایمان بی‌یقین» نیز نه ثبات و تداومی برای آن متصوّر است و نه فرد را به سوی رشد و بالندگی سوق می‌دهد؛ نه حقایق را برای فرد ترسیم می‌کند و نه او را از ذهن‌گرایی به دنیای واقعیت می‌کشاند. بنابراین نسبت «یقین» به «ایمان» مانند نسبت «روح» به «جسم» است. «ایمان بی‌یقین» ایمانی است مرده و بی‌تحرک؛ نه لذتی در آن وجود دارد و نه عمل صالح و شایسته‌ای از آن ناشی می‌شود و به قول اقبال لاهوری:

لذت ایمـــــــــان فزاید در عمل
مرده آن ایمان که ناید در عمل

آری «یقین» کیمیایی است که «ایمان» را ارزش و بهایی دیگر می‌بخشد و فرد را به مقامات والایی می‌رساند که می‌تواند به ادای سنگین‌ترین مسؤولیت‌ها بپردازد. آنان که خواهان پیشروی و رهبری دیگران‌اند، باید بدانند که بدون کسب «یقین» هرگز به چنین مقام شامخی مفتخر نخواهند شد.

گواه ما بر این ادعا آیات صریح قرآنی است که بدون هیچ‌گونه ابهامی، این حقایق را برای ما برملا می‌سازند. خداوند در سوره‌ی سجده درباره‌ی بنی‌اسرائیل می‌فرماید:
«وَجَعَلْنا مِنْهُمْ اَئِمَّةً یهْدُونَ بِأمْرِنا لمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یوقِنُونَ» (سجده/24) و چون صبر و پایداری نمودند و به آیات ما یقین داشتند، برخی از آنان را پیشوا و پیشرو قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت می‌کردند.
دعوتگران راه خدا باید پیش از دیگران این حقیقت قرآنی را به عنوان ملاک و معیاری برای سنجش یقینِ خود مدنظر قرار دهند؛ آن‌گاه منتظر باشند تا خداوند آنان را به چنین مقام والایی مفتخر نماید.

رهروان راه خدا ملاک برتری را در یقین دانسته‌اند و بر سر آن با هم به رقابت و مسابقه پرداخته‌اند و برای رسیدن به آن کمر همت بسته‌اند. خداوند متعال اهل یقین را از سایر مردم متمایز می‌کند و می‌فرماید: تنها آنان از آیات و نشانه‌ و براهین قاطع خداوند سود می‌برند:
«وفِی‌الْأرضِ آیاتٌ لِلْمُوقنین»(ذاریات/20) «و در زمین نشانه‌های زیادی برای اهل یقین وجود دارد.»

هم‌چنین تنها اهل یقین را رستگار و راه‌یافته می‌داند و می‌فرماید:
«وَالَّذینَ یؤْمِنُونَ بِما اُنْزِلَ إلیکَ وَ ما اُنْزِلَ مِن قَبْلِکَ وَ بِالآخِرَةِ هُم یوقِنُونَ * اوُلئکَ عَلی هُدی مِنْ رَبِّهِمْ وَ اولئکَ هُمُ الْمُفْلِحونَ»(بقره/4و5) «پرهیزگاران کسانی هستند که بدانچه بر تو نازل شده و به آن‌چه پیش از تو نازل شده، ایمان می‌آورند و به آخرت «یقین» دارند. تنها آنان بر راه هدایت پروردگارشان هستند و فقط آن‌ها رستگارند.»

یکی از ثمرات و نتایج «یقین» توکّل است و انسان با رسیدن به این مقام، در مقابل هیچ نیرو و قدرتی سر فرود نمی‌آورد و تا پای جان می‌ایستد. در این میان پیامبران الگویی بارز و برجسته هستند و مؤمنان راستین باید به آن‌ها اقتدا کنند. آن‌ها در مقابل زورگویی و کسانی که دعوت‌شان را نپذیرفتند و آن‌ها را تهدید به قتل و آوارگی کردند، گفتند:
«وَما لَنا اَن لا نَتَوَکَّل عَلی اللهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا...» (ابراهیم/12) «چرا بر خدا توکل نکنیم و حال آن‌که ما را به راه‌های‌مان رهبری کرده است؟»
صبر و پایداری در برابر سختی‌ها و مصایب نیز محصول «یقین» است. آنان که به ساحل یقین رسیدند، دیگر در مقابل «زور» و «زر» و «تزویر» تسلیم نمی‌شوند. به همین علت است که پیامبران در برابر افراد لجوج و بی‌منطق این‌گونه قد عَلَم کردند که:
«ولَنَصبِرَنَّ عَلی ما آذَیتُمُنا وَ عَلَی اللهِ فَلْیتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُون»(ابراهیم/12) البته ما بر آزار و اذیتی که به ما می‌رساند، صبر و پایداری خواهیم کرد و توکل‌کنندگان باید تنها بر خدا توکل کنند.»
هرگاه یقین در دل نشیند، دل نورانی می‌شود و هرگونه شک و تردید و خشم و اندوهی از آن رخت بر می‌بندد و از محبت و بیم و امید و شکر و توکل لبریز می‌شود.

یکی از بزرگان یقین را به سه بخش تقسیم می‌کند:
1. یقینی که با اعلام خبر حاصل می‌شود؛ به گونه‌ای که در دل تسلیم گزارش خبردهنده می‌شود و به آن اطمینان کامل پیدا می‌کند.
2. یقینی که از راه دلیل و برهان به دست می‌آید و از اولی والاتر است؛ چرا که خبر دهنده ـ‌علی‌رغم اعتماد و اطمینان به صدق او‌ـ برای اثبات چیزی که از آن خبر داده است به ارایه‌ی دلایل می‌پردازد. تمام اخبار مربوط به ایمان و توحید و قرآن از این دست می‌باشد. توضیح این‌که خداوند متعال اگرچه تمام کلامش صدق است؛ اما با وجود این برای اثبات صدق و حقانیت اخبار خود، برای بندگانش به ارایه‌ی دلایل و امثال و براهین قاطع می‌پردازد. از این رو است که بندگان از دو جهت به یقین می‌رسند. از یک سو به خاطر «صدق خبر» و از سوی دیگر با ارایه‌ی «دلیل قاطع.»
آیات قرآنی سرشار از دلایلی هستند که از یک سو به اثبات امور غیبی و پنهان می‌پردازند و از سوی دیگر حقانیت راه خدا (صراط مستقیم) و بطلان دیگر راه‌ها را به اثبات می‌رسانند؛ حتی در مقام مبارزه‌طلبی و نزاع با مخالفان، آنان را دعوت می‌کند که «اگر راست می‌گویید، دلیل و برهان‌تان را بیاورید»؛ چرا که هیچ یک از اخبار و گزارش‌های قرآنی خالی از برهان نیست. قرآن پیوسته از پیروانش می‌خواهد در آن تأمّل و تدبر کنند تا به عمق دلایل و راز و رمزهای آن پی ببرند و کورکورانه از هیچ‌کس و هیچ‌چیز پیروی نکنند. در این‌جا انسان با دست‌یابی به دلایل انکارناپذیر به ساحل یقین می‌رسد و جایی برای تردید و دودلی باقی نمی‌ماند.
3. اهل یقین از دو مقام مذکور بالاتر رفته و به مقام سوم یعنی مقام «مکاشفه و شهود» صعود می‌کنند؛ به گونه‌ای که چیزهایی که از آن‌ها خبر داده می‌شود برای آن‌ها آن‌قدر واضح و مسلّم است، که گویی با چشمان خود آن‌ها را رؤیت کرده‌اند. در چنین حالتی، نسبت «ایمان» به «غیب» مانند نسبت اشیای «قابل رؤیت» به «چشم» است. یکی از صالحان می‌گوید: بهشت و دوزخ را بدون هیچ‌گونه تردیدی مشاهده کرده‌ام. گفتند: چگونه؟ گفت: آن دو را با چشمان رسول خدا(ص) رؤیت کرده‌ام و اگر بهشت و دوزخ را با چشمان رسول خدا(ص) ببینم، برایم بهتر از این است که آن را با دو چشم خود ببینم، زیرا شاید چشم‌هایم دچار اشتباه شوند، اما چشم‌های رسول خدا(ص) هرگز به خطا نمی‌روند.


سالکان حقیقی راه خدا، ارکان «علم الیقین» را سه چیز می‌دانند:
1. پذیرش حقایقی که از جانب خدا آ‎مده است. مراد از این حقایق، دستورات و شرع و برنامه‌ی اوست که از زبان فرستادگانش به ما رسیده و باید ما آن‌ها را از ته دل بپذیریم و اذعان و اعتراف کنیم که هیچ فرمان‌روا و فریادرسی جز الله وجود ندارد و همه‌ی دستوراتش را گردن نهیم.
2. پذیرش حقایقی که در پس پرده‌ی غیب هستند. یعنی اخبار الهی که از زبان رسولان به مردم ابلاغ شده و خبر از چیزهایی می‌دهند که از دیدگان ما پنهان‌اند از جمله: بازگشت به سوی خدا، وجود عالم برزخ و نعمت‌ها و عذابش، حسابرسی بندگان، سنجش اعمال، بهشت و دوزخ و سایر حقایقی که با به هم‌ ریختن نظم هستی و فرو ریختن آسمان و ستارگان و خردشدن کوه‌ها و درهم پیچیدن عالم، یکی پس از دیگری رخ خواهند داد. یقین یعنی ایمان و تصدیق قلبی به همگی این حقایق؛ طوری که هیچ گونه تردید و فراموشی و غفلتی در دل نفوذ نکند؛ زیرا تردید و غفلت حتی اگر یقین را هم نابود نکند، به تدریج قلب را به سوی تباهی می‌کشاند.
3. آگاهی و شناخت دقیق از اسماء و صفات خداوند عزیز و مقتدر، یا باوری مطلق به خدا ایمانی خشک و خالی خواهد بود و نمی‌تواند انسان را به ساحل یقین برساند. لذا باید با تأمل در آیات «آفاق» و «انفس»، با نگرشی عمیق در مخلوقات بی‌شمار و نعمت‌های بیکران او، به صفات جمال و جلال او پی ببریم و ایمان ذهنی و بی‌روح را جان تازه‌ای ببخشیم. آن‌وقت از دایره‌ی محسوسات خارج می‌شویم و به عمق دنیای معنا و ملکوت قدم می‌گذاریم و آن‌چه که دیگران از درک آن عاجزند، ما در آن گشت و گذار می‌کنیم.
با داشتن درکی درست از اسماء و صفات خداوند، دیگر پرده‌های غفلت و کوته‌بینی از دل زدوده می‌شوند و حقایق الهی بدون مانع بر آن می‌نشینند؛ آن‌گاه انسان مؤمن خود را مؤظف به اجرای لوازم و مقتضیات اسماء و صفات خالق یکتا می‌داند. اگر او «رحمان» و «رحیم» است، بنده نیز تنها به او امید دارد؛ اگر او «مالک یوم‌الدین» است، بنده نیز تنها از او «بیم» دارد و دیگر در مقابل هیچ کس سر تسلیم فرود نمی‌آورد و به معنای واقعی کلمه «موحّد» می‌شود. چه خوش گفت «اقبالِ» نیک‌ اقبال:

موحّــــــد اگـــر زر نهـــی در بَرَش
چه شمشیر هندی نَهی بر سرش

امــــید و هـراسش نباشد زکـــس
بر ایــن است بنــــیاد توحید و بس