شمارهی اخیر فصلنامهی «زریبار» (شماره ۸۵ و ۸۶ ص۲۶۰) به صورت ویژه به «سیاست در کوردستان» پرداخته است؛ در همین راستا در قالب یک میزگرد گفتوگویی با سه صاحبنظر پیرامون «سیاست در خاورمیانه، تقابل ایدئولوژیک یا بحران دولت-ملتها» انجام و نشر شده است؛ یکی از این سه نفر، آقای محمد حقمرادی دانشجوی دکتری جامعهشناسی است که در اثنای پاسخ پرسشی مبنی بر پیامدهای ایدئولوژی اسلام سلفی بر بستر منازعات مربوط به مسئلهی کورد، نکات تأملبرانگیزی طرح و توصیه نمودهاند؛ وی گرچه در تحلیل شکلگیری و رشد بنیادگرایی به درستی عواملی غیرمعرفتی مانند «فقر، ناکامی، سرخوردگی، تحقیر، سرکوب و انکار» را بر میشمارد، اما آنگاه که به تحلیل عملی میپردازد، با غفلت از این عوامل بسترساز، پس از حصر بنیادگرایی به چارچوب فکری و سیاسى اهل سنت، تنها به عامل فکری و معرفتی بسنده میکند و اظهار داشتهاند: «... بسیاری از آموزهها و اندیشههای اهل سنت میتواند زمینهی سلفیت و بنیادگرایی را مهیا سازد!» در بخش پایانی نیز میگویند:
«... این نکته را هم باید مورد توجه قرار داد که بسیاری از جریانات و اندیشههای دینی که اکنون در کوردستان فعال هستند مانند اخوانىها (جماعت دعوت و اصلاح) و حتی جریان بالنسبه لیبرال و مدرنی مانند مکتب القرآن که روایتی متحجرانه و ارتجاعی از اسلام و تاریخ صدر اسلام دارند و میخواهند جهان متکثر و باز کنونی را در قالب تفکرات قالبی و خشک خود بریزند، در خود، تخم تفکرات بنیادگرایی را پروراندهاند که در صورت تغییر شرایط میتوانند شبیه داعش و القاعده عمل کنند؛ بنابر این همهی این گروهها، حامیان بالقوهی داعش محسوب میشوند.» سپس از مقام توصیف، بر سکوی توصیه، پرش میفرمایند و در هیأت یک اندرزگوی مدرن، مردم کورد را با یک «باید» چنین مکلف میسازد:
«بنابراین، مردم کورد باید با نقد این گروهها، فضای بسیج تهیدستان شهری و روستایی را به آنها ندهند!»
در این باره، ملاحظاتی دارم:
۱. در اینکه پایش و نقد مستمر اندیشه و عملکرد فعالان حوزه عمومی، ضرورتی فرهنگی/سیاسى است نباید تردید کرد و از این بابت جای خوشحالی و سپاس است.
۲. انتخاب منافع کورد به عنوان پایه تحلیل سیاسی و ارائه تحلیل وضعیت سیاسی منطقه با محوریت کوردایتی نیز که نهایتاً به تقویت هوشیاری سیاسی مردم میانجامد، اقدامی ستودنی است.
۳. در کنار اینها، نباید فراموش کرد که در مطالعات انسانی بر خلاف علوم تجربی، نتایج غالباً متأثر از نگرشهای بنیادین و الگوهای ذهنی محقق و تحلیلگر است تا متدلوژی و فرایند تحقیق؛ متأسفانه داوری آقای حقمرادی هم، فقر دانش دارد و هم انحراف نگرش و ملاحظهی مبانی و ادبیات تحلیل ایشان، آشکارا نشان میدهد که رویکردهای زایندهی بنیادگرایی مانند «تحقیر» و «انکار» اسلامگرایی در سخنان این دانشآموختهی ترقیخواه ارتجاعستیز نیز بازتاب خیرهکننده دارد و مخصوصاً تعمیم ناروای داعش و القاعده به اسلامگرایان خشونتپرهیز و تحذیر مرشدگونهی کوردها از خطر آنان، ناشی از فقر جامعهشناسی عملی و هیمنهی توهم منافات جعلی اسلامگرایی و کوردایتی بر ذهنیت تحلیلگر است که تکرار خطای تاریخی ملیگرایان کورد در تلاش برای سلب هویت کوردی از اسلامگرایان کورد بر اساس تلقی ایدئولوژیک و جعلی از ناسیونالیسم کوردی است.
۴. امروزه به برکت ارتقای سطح تحصیلات در جامعهی کوردی، گسترش رسانهها و تنوع منابع معرفتی و افزایش آگاهی عمومی، تحولی مثبت در فرهنگ سیاسی کورد در جهت پلورالیسم سیاسی شکل گرفته است و از نخبگان و مخصوصاً دانشآموختگان ما انتظار میرود، این تحول سرنوشتساز را مغتنم بشمارند و در تعمیق و تثبیت این فضیلت ارزنده بکوشند نه اینکه با یک ارتجاع سیاسی پرهزینه، خوی تاریخی رقیبستیزی را احیا کنند و به تخریب وجاهت گروههای اسلامگرا بپردازند که پایگاه و جایگاه اجتماعی خاص خود را دارند و احترام به حضور و حقوق آنها، شرط گذشتناپذیر برقراری عدالت و دموکراسی در منطقه است.
نظرات
بدوننام
04 بهمن 1393 - 08:41جزاک الله با تاسف بسیار امروزه صرف مدرک داربودن طرف خیلیها رو میکشونه باهاش مصاحبه کنند!!!!!
دانشجوی کُرد
05 بهمن 1393 - 09:55سپاس ویژه از استاد بهرامی نی.. خدای مهربان شما را در پرتو لطف و حمایت خویش برای مسلمانان حفظ کند. آمین یا رب
بدوننام
09 بهمن 1393 - 02:37با سلام خدمت نگارنده محترم تصور مي كنم انسان در گذر زمان و در رابطه با متغيرهاي پيراموني خويش نقش بازي مي كند و همچنين به نظر مي رسد اراده انسان نير معمولا در راستاي تجربيات پيشيني و همجون امري نوستاليك و در رابطه با موقعيت زماني و متغيرهاي مكاني نمود پيدا مي كند لذا تصور مي كنم عملكرد انسان به نسبت دين يا ايدئولوي رابطه ماهيت با قالب است و علي رغم تصور آنها كه انسان را ظرفي مي دانند كه با حلول دين در آن به رنگ ديگر در خواهد آمد بنده تصور مي كنم كه دين همچون پارامتري ثانوي همواره رنگ انسان و ميزبان به خود مي گيرد لذا اگر دين آقاي ايكس خشن است نه به اين خاطرست كه دين خشن است بلكه خود پيشينه ذهني فرد و مراحل رشد او در گذر زمان آلوده به خشونت است لذا مي بينيم كه ماركسيسم استالين با پروه لنين بسيار متفاوت است و با پروه خود ماركس نيزبا لنين و استالين متفاوت است و اسلام ايكس با اسلام ايگرگ قابل قياس نيست چون تجربيات آنها كاملا و يا بعضا متفاوتند لذا در شناسايي ايدئولوي و رويه و چهارچوب و قالب و افكاري كه تجسد يافته اند بهتر است هم بسترهاي اجتماعي خود افراد را باز شناسي كنيم و هم كاركرد مغز و اعصاب فرد يا افراد را در گذر زمان. با سپاس