مشروح سخنان استاد عبدالرحمن پیرانی دبیرکل جماعت دعوت و اصلاح در این نشست به شرح زیر است:
بسمالله الرحمن الرحیم
الحمد لله والصلاة والسلام على رسول الله وعلى آله واصحابه ومن والاه
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته.
خداوند بزرگ را میستائیم و بر روان پاک تمامی برگزیدگان الهی و خادمان سعادت و نیک بختی انسان درود میفرستیم. گرامی میداریم یاد و خاطرهی همهی عزیزانى را که در حوادث اخیر جان ارزشمند خود را به میهن و ملت تقدیم نمودند. برای یکایک ایشان از پیشگاه ربالعالمین، رحمت، مغفرت و رضوان الهی و برای بازماندگان داغدار آنان و عموم ملت ایران، نیکبختی، موفقیت، آسایش و آرامش طلب میکنم.
امیدوارم مسؤولان و کارگزاران نظام، با درک درست ماهیت این جنبش سراسری، ضمن پاسخ مثبت نسبت به مطالبات و خواستههای مشروع ملت نجیب ایران، راه را براى تغییرات اساسى بگشایند. نادیده گرفتن این تکاپوی بیوقفه و نشنیدن صدای رسای اعتراض ملت، بر آتش خشم عمومی خواهد دمید و گذار از این پیچ تند تاریخی را برای ملت و میهن دشوارتر و پرهزینهتر خواهد کرد.
خرسندم توفیقی نصیب شد تا در اجتماع فرخندهی ایمانی و معنوی اعضای محترم شورای مرکزی، هیأت اجرایی، مسؤولان شعب حضور به هم رسانیم. امید است توفیقات الهی قرین حالمان باشد.
اجازه میخواهم عرایضم را با مقدمهای در خصوص میثاق مدینةالنبی به استحضار برسانم.
اساساً عوامل و عناصر تشکیلدهندهی یک دولت یا یک کشور یا یک واحد سیاسی عبارتند از:
۱- گروه انسانی: مجموعهای از انسانها که در یک سرزمین زندگی میکنند و دارای تاریخ، فرهنگ، آداب، زبان و احیاناً دین مشترک هستند.
۲- سرزمین: قطعهای از جغرافیا که دارای حدود و ثغور معین و میدانی برای فرمانروایی و اعمال صلاحیت خاص است.
۳- قدرت سیاسی: نماد و نمود ارادهی جمعی شهروندان بهمنظور پاسداری از حقوق و آزادیها و منافع عموم است.
شاید در این سیاق میتوان گفت آنچه در مدینهی منوره در شکلگیری نظام برآمده از رویداد عظیم هجرت نبوی تحقق یافت، یک دگرگونی بنیادین اجتماعی، و یک واقعهی اثرگذار تاریخی بود.
در واقع میثاق مدینه قراردادی اجتماعی بود که بر مجموعهای از اصول و مبانی اساسی تأکید مینماید و ترسیمکنندهی نحوهی ارتباط میان عناصر تشکیلدهندهی این جامعهی نوظهور است.
میثاق اینگونه آغاز میشود:
بسمالله الرحمن الرحیم هذا كتاب من محمد النبي رسول الله، بين المؤمنين والمسلمين من قريش ويثرب، ومن تبعهم فلحق بهم وجاهد معهم أنهم أمة واحدة من دون الناس.
در ادامه و در اصل نخست، ضمن تأکید بر استقلال تصمیمات و مقررات این نهاد و کیان نوپا مجموعهای از اصول و مبانی قرآنی را به شرح زیر مطرح مینماید.
۱- اهالی این میثاق و قرارداد اجتماعی، که مرکب از کیانات مختلف دینی و قبیلهای بوده، دارای هویتهای خاص خود میباشند، بر مجموعهای از مبادی و مصالح مشترک اتفاقنظر دارند و دارای حق حاکمیت میباشند.
۲- ملاک اصلی برخورداری شهروندان مساوی جامعهی متنوع و نوپای مدینه از حقوق و آزادیها تنها بر اساس شهروند بودن قرار دارد و نه دین و یا قبیله؛ و این بسیار شایسته و ارزشمند است زيرا تساوى شهروندان در حقوق و وظایف، نشان از احترام به كرامت ذاتی انسان دارد. مثلاً در اصل ۲۶ میثاق آمده است: «وإن يهود بني عوف أمة مع المؤمنين للیهود دينهم وللمسلمين دينهم» و در اصل ۲۵ و ۳۹ بر تساوی قبایل در حقوق و وظایف و ضرورت تعاون و تضامن میان مسلمانان و یهودیان تأکید مینماید: وإن بینهم النصح و النصیحة و البر دون الإثمِ.
٣- ضرورت اقامهی عدالت و التزام به آن مستقل از قيود دينى و قبیلهای در اصل ۱۳ مورد تأکید قرار گرفته است. بدیهی است عدالت ارزش والایی است که قرآن مجید آن را هدف غایی ارسال رسولان الهی و کتابهای آسمانی بیان نموده و در آیهی ۲۵ سورهی حدید میفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ» ﴿الحديد: ٢٥﴾
۴- تأکید بر مبدأ تعدد و تنوع دینی قومی و قبیلهای و ضرورت احترام متقابل صرفاً یک مسأله نظری نبوده همانگونه که در بسیاری از قوانین اساسی کشورهای اسلامی درج شده است و غالباً به تحقق آن توجه کافی صورت نگرفته به قول برادران عرب «حبر علی الورق» بوده است. اما پیامبر عظیمالشأن اسلام (ص) بر این عهد و پیمان پایدار بوده و در قضایای دینی و عرفی مربوط به یهود و قبائل به لحاظ اجرایی، قضایی و یا سیاسی دخالت نکرده است و تمامی طوایف و قبائل و ادیان از آزادی عمل برخوردار بوده و وفادار و التزام تنها برای کیان جدید تنها در چارچوب مصالح و مبادی مشترک بوده است.
در این سیاق جناب دکتر لوئ صافی اوضاع و شرایط مدینه را پس از ورود پیامبر و تشکیل کیان جدید اینگونه توصیف می نماید: «لعل السبب الرئیس لإطلاق اسم المدینة علي يثرب أن الإسلام و قيمه حولها من بقعة جغرافية تعيش فيها قبائل متفرقة و متناحرة إلى كيانٍ اجتماعي و سياسيٍ يلتزم فيه الجميع وفق القواعد المشتركة و من هنا تستطيع القول من دون ترددٍ أن دولة التي أسسها الرسول صلى الله عليه وسلم هي دولة مدنية بامتياز.»
۵- قابل تأمّل است در این میثاق و یا قانون اساسی و قرار داد اجتماعی، هیچگونه اشاره و یا تصریحی در خصوص الزام جامعهی جدید نسبت به احکام شریعت اسلامی وجود ندارد؛ گرچه اهل ایمان خود خارج از این میثاق پایبند به آن بودهاند. به نظر میرسد فلسفهی عدم اجبار و اکراه دیگران که در آیات متعدّد قرآن نیز مورد تأکید قرار گرفته است؛ جهانی و جاودان بودن دین مبین اسلام است تا دین همواره بتواند جوامع بشری را بر محور مجموعهای از مبادی و اصول و مصالح مشترک منسجم و متّحد نماید.
نظرات
Mostafa mohaqeqe damad
16 دی 1401 - 13:41تمامیت ارضی و تمامیتخواهی: تقدس و تقدم آن بر حقوق بشر خالد توکلی - در طول ماههای گذشته، طیف گستردهای از افرادی که در قالب اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران فعالیت دارند، به عللی که ذکر آن در این یادداشت، نمیگنجد، بحث «تمامیت ارضی» را با شدت و حدت و همراه با تهدیدهای تند و تیز مطرح کردهاند. برای نمونه، کسانی مانند سروش دباغ و همفکرانش، چند شب متوالی در «کلابهاوس» از اهمیت تمامیت ارضی و «خط قرمز» بودن آن سخن میراندند و در روزهای کنونی نیز «رضا پهلوی» اعتقاد به تمامیت ارضی ایران را بهعنوان شرط اصلی «ائتلاف» با دیگر گروههای اپوزیسیون اعلام کرده است. در این یادداشت، این نکته مورد بحث قرار میگیرد که چرا «تمامیت ارضی» نه تنها قابلیت تقدس و تبدیل شدن به یک حقیقت مطلق را ندارد بلکه تأکید بر تقدم آن بر حقوق فردی و اجتماعی انسانها، پیامدهای نامناسب و ویرانگری نیز دارد. به عبارت دیگر، این پرسش مطرح میشود در دورانی که حقوق بشر اهمیت و ارزش جهانی دارد، چرا خطوط مرزی باید مقدس و نسبت به رعایت حقوق بشر از اولویت برخوردار شوند؟ - اگر چه حفظ تمامیت ارضی یک کشور، از اهداف و وظایف اصلی حکومتها بوده و همواره بر آن تأکید فراوان رفته است اما با وجود تمام خشونتها و فداکاریهایی که برای توسعه آن و پاسداری از مرزهای سرزمینی یک کشور انجام شده است، تاریخ، شاهد تغییر مرزهای بسیاری بوده و کمتر کشوری را میتوان یافت که مرزهای آن همواره و در طول سالیان ثابت مانده باشد. افزایش تعداد کشورها بر روی نقشه جهان، نشان از آن دارد که در عالم واقعیت مرزها ثابت نمیمانند و تحت تأثیر عوامل مختلف، دچار تغییر و شکست میشوند. آیا امری تا این حد متغیر و متزلزل که تابع قدرت و در بسیاری از موارد تابع هوا و هوس حاکمان بوده است، باید مقدس و خط قرمز شناخته شود؟ - اصولاً تعیین یک مرز – در خوشبینانهترین حالت - یا مبتنی بر قرارداد است یا حد و حدود آن را قدرت و مناسبات بینالمللی مشخص و عمدتاً تحمیل میکند. در سدههای اخیر، استعمار و جنگهای ویرانگر جهانی بر حد و حدود مرزها تأثیر بسیاری داشته است و در مواردی به بدترین شکل ممکن، خطوط مرزی را تعیین کردهاند. بهطور مثال، پس از جنگ جهانی اول، در قرارداد «سایکس - پیکو»، بدون کمترین توجه به فرهنگ، خواستها، نیازهای مردم و بدون شناخت از حساسیتهای سیاسی خاورمیانه، جغرافیای جدیدی برای این بخش از جهان ترسیم میکند بهگونهای که یکی از علل اصلی خشونتها، درگیریهای کنونی میان کشورهای مختلف، سوءاستفاده قدرتهای بزرگ و حتی توسعهنیافتگی را باید در این خطوط مرزی شیطانی جستوجو کرد. با این اوصاف، قاعدتاً هیچ دلیل عقلانیِ قانعکنندهای وجود ندارد که مرز به امری مقدس و تغییرناپذیر تبدیل گردد و به استناد آن نابرابری، استبداد، سرکوب و خشونت توجیه شود. در نتیجه، در برابر کسانی که تمامیت ارضی را حقیقت مطلق میپندارند و با استناد به آن حقوق فردی و اجتماعی را نادیده میگیرند این پرسش اساسی را باید مطرح ساخت که چرا باید مرزهایی که بر اساس قرارداد سایکس – پیکو بر خاورمیانه تحمیل شده است، تقدس بیابد و بر دموکراسی و حقوق بشر تقدم پیدا کند؟ علاوه بر این، قراداد، آنچنان که از معنای آن مستفاد میشود قابل تغییر است، اگر عادلانه باشد، رعایت آن منوط به پذیرش طرفین است و چنانچه نیازها، نگرشها و اولویتهای ارزشی و اجتماعی افرادی که درون یک کشور هستند یا موازنه قدرت در مناسبات بینالمللی و ... بههم بخورد انگیزه برای تغییر مرزها روبه افزایش میگذارد و قاعدتاً باید بتوانند مرزها را دگرگون نمایند و بهگونهای دیگر و بر اساس قراردادی دیگر زندگی خود را سامان بخشند. شاید، یکی از عواملی که میتواند شکستن مرزها را ناموجه نشان دهد، خشونتی است که ممکن است در جریان تلاش برای تغییر مرز بهوجود آید، همزیستی مسالمتآمیز میان مردم را مختل کند و هزینههای جبرانناپذیری را بر طرفین تحمیل نماید. - تقدیس تمامیت ارضی، خط قرمز قلمداد کردن تجزیه، توجیه و تحمیل نابرابری و خشونت بر اساس آن، حتی با قوانین اساسی مشروطه و جمهوری اسلامی ایران ناسازگار است: در اصل «سیم» قانون اساسی مشروطه آمده است: «حدود مملکت ایران و ایالات و ولایات و بلوکات آن تغییر پذیر نیست مگر به موجب قانون». این اصل از قانون اساسی مشروطه بهطور شفاف نشان میدهد که حفظ تمامیت ارضی، خط قرمز و سرآغاز هر کار سیاسی نیست و به موجب قانون نه تنها میتوان از تغییر آن سخن گفت بلکه در جهت تغییر آن نیز میتوان اقدام کرد. در اصل 9 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز همزمان بر آزادی، استقلال و تمامیت ارضی تأکید شده است: «در جمهوری اسلامی ایران آزادی و استقلال و وحدت وتمامیت ارضی کشور از یکدیگر تفکیکناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشهای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند». نکته قابل توجه در اصل نهم قانون اساسی این است که هیچ مقامی به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور حتی با وضع قوانین نمیتواند آزادیهای مشروع را محدود کند، در حالی که در مورد حفظ تمامیت ارضی، این تأکید وجود ندارد لذا میتوان از آن برداشت کرد که با وضع قوانین و مقررات، سخن از تغییر تمامیت ارضی یا فعالیت در جهت تغییر، منافات و مغایرتی با قانون اساسی ندارد. در واقع کسانی که تمامیت ارضی را خط قرمز و سرآغاز کار سیاسی قلمداد میکنند در دام نوعی ناسیونالیسم افراطی افتادهاند که نهایت آن به فاشیسم و نادیده گرفتن فرد و گروههایی که در اقلیت هستند، منجر میشود. به عبارت دیگر، کسانی که از حفظ تمامیت ارضی بهمثابه خط قرمز سخن بهمیان میآورند و برای آن ذاتی تغییرناپذیر قائل میشوند، خواسته یا ناخواسته، حتی علیه کسانی که تمرکزگرایی در قدرت و نظامیگری را نقد و نفی میکنند، سیاستورزی غیر اخلاقی و خشونتآمیز را تجویز میکنند. نکته جالب توجه و در عین حال پارادوکسیکال آن است که معمولاً نظامهای سیاسی استبدادی و افرادی که جامعه باز اولویت آنها نیست و تمامیت ارضی را به یک حقیقت مطلق و مقدس تبدیل میکنند، در عمل، بزرگترین دشمنان تمامیت ارضی یک کشور هستند و تهدیدهایی که از رهگذر استبداد و فاشیسم برای تمامیت ارضی ایجاد میشود، هرگز در یک جامعه دموکراتیک که حقوق فردی و اجتماعی انسانها و گروههای اجتماعی در اولویت هستند، مجال ظهور و بروز نمییابند. در حقیقت، تبدیل تمامیت ارضی به حقیقت مطلق نه تنها هیچ کمکی به حفظ و حراست از آن نمیکند بلکه تهدیدهای مختلفی برای آن نیز ایجاد میکند. تعلق و تعهد افراد و گروهها به تمامیت ارضی در یک فضای دموکراتیک که آزادانه بتوانند نیازهای خود را برآورده و استعدادهای خود را شکوفا سازند بسیار بیشتر از چارچوبی خواهد بود که امکان تحقق ارزشهای فردی و اجتماعی در آن وجود نداشته باشد. نکته پایانی این است که تمامیت ارضی با تمامیتخواهی حفظ نمیشود.
علی
17 دی 1401 - 09:25وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيْهَا مِن دَابَّةٍ وَلَـٰكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ ﴿النحل: ٦١﴾ اگر خداوند مردمان را به سبب ستمشان (هرچه زودتر به عقاب و عذاب آن) کیفر میداد، بر روی زمین جنبندهای (انسان نام) باقی نمیگذاشت، ولیکن آنان را تا مدّت معیّن (که زمان فرا رسیدن مرگ ایشان است) مهلت میدهد، و هنگامی که اجل آنان سر رسید نه لحظهای (آن را) پس میاندازند و نه (لحظهای آن را) پیش میاندازند. وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَىٰ ظَهْرِهَا مِن دَابَّةٍ وَلَـٰكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِعِبَادِهِ بَصِيرًا ﴿فاطر: ٤٥﴾ هرگاه خداوند مردمان را در برابر کارهائی که میکنند به کیفر برساند، انسانی را بر روی زمین باقی نخواهد گذاشت. ولیکن خداوند (به لطف و کرم خود، کیفر) ایشان را تا سررسید زمان معیّنی (که قیامت است) به تأخیر میاندازد. وقتی که مدّت مشخّصهی ایشان فرا رسید، خداوند بندگان خود را دیده است.
حسن
17 دی 1401 - 09:26درودها