إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ

إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ

سایت رسمی جماعت دعوت و اصلاح

  • داستان‌ها دارد این حالی که مومن دارد. نمازش را با استدلال، ورزش و ریاضت می‌خوانند و روزه‌اش را دلیل می‌خواهند تا نامش را گرسنگی گاه‌گاه می‌گذارند.

  • سخن خاموش

    15 شهریور 1394

    کودک سوری در آغوش‌ مادر و مادر درآغوش دریا؛ روانه‌ی دریای امید برای لمس رؤیاهایشان، قدم به سوی هجرت به غربت گذاشتند.

  • من امروز نمی‌خواهم بگویم آن حرف‌های همیشه تکراری را؛ که مادر مهر است و استواری است. که مادر دوست است و راز ماندگاری. من این بار می‌خواهم که از زبان مادر برای مادر بگویم. من این بار می‌خواهم از عشق مادر بگویم. من این بار می‌خواهم از راز اشک مادر بگویم ...

  • بوستان نماز

    24 اسفند 1392

    می دود، پاهایش در شنزارهای آنجا فرو می روند. این بار غلتان غلتان می‌خواهد دور شود. جسمش خسته و کوفته، جانش از تیرگیها لبریز، چشمانش تیره و تار، در بیابانی تاریک و سوزان، گرمایی کشنده و ویران کننده که لحظه به لحظه بر حرارتش افزوده می شد؛ به دام افتاده است. فریاد (وا ناجیاه) بر می آورد اما دستی از جنس یاری را نمی یابد. ابرهایی تیره و سیاه بر آسمان سیطره یافته اند، که از آنها باران داغ زغالی همراه با بوی تعفن فرو می ریزد و چهره های عابران این مسیر را سیاه و سیاه تر می کند. عابرانی از فرق سر تا کف پا از باران سیاهی دودآلودشده. آدرسی بسوی دوزخ‌. این بیابان، بیابان هوس است. بیابانی که ساربان آن شیطان رجیم و شنهای آن گناهان صغیره و کبیره و مقصد آن نارسوزاننده است.