…و ما رؤیایی بیشتر از یک زندگی که
شبیه زندگی باشد نداشتیم
محمود درویش(۱۹۴۱-۲۰۰۸م)
خارج از تفاوت طبیعی نوع نگاهها، بر این باورم که پنهان کردن ناتوانی و شرمِ قلمها در نقل حکایت پر از آبِ چشم غزه، بسیار مشکل است. بیان و نگارش ظلم عریان و کشتن بیرحمانهی انسانهای هراسان، بی گناه، و درمانده در چنبرهی نامعادلات جهانی و بیتدبیریهای تاریخی و اسیر چرخهی تکراری و بی سرانجام کُنشهای خُرد و واکنشهای تُند حرث و نسل بر باد ده، دهانی به پهنای فلک و دَواتی به گُنجای اقیانوسها میطلبد. این نوشته در پی نگاهی تحلیلی یا بیان نوعی نگاه به هر آنچه تاکنون بر باریکهای تاریک در خاورمیانه رفته نیست زیرا شواهد حکایت از نمودار شدن کامل پیدا و پنهانِ چرایی شروع و نیز پایانِ برگشتناپذیر آن ندارد.
چرایی تولد این یادداشت
در روزهای اخیر برخی تصاویر از غزه منتشر شد که خبرگزاریها (درست یا نادرست از نظر نامگذاری ) آنها را تصاویر آخرالزمانی نامیدند، براستی دیدن این تصاویر بیشتر به خواب و رؤیا شبیه است تا واقعیتی در بیداری، و در درون انسان جز طنین متوالی چرا؟ و چرا؟ و چرا؟ ایجاد نمی کند. بخشی از شعر «پیغام» شاملو را به یاد میآورم؛
«همه رؤیایم این است.
شاید این رؤیا اخطاری باشد.
شاید این رؤیا میگوید کفارهی نادانیِ ما چندان سنگین است
که به جبرانش دیری باید
هر زمان منتظرِ فاجعهیی دیگر باشیم.
من نمیدانم تعبیرش چیست
یا اشارت به چه دارد، اما
همهی زندگی من شده این وحشت
این کابوس
این تکرار. »
یکی از این تصاویر که این نیمنوشت را پدید آورد، پرتاب بستههای غذایی توسط هواپیما در آسمان غمزدهی غزه بود. چترهای غذا از آسمان فرود میآیند و تیرِ قضا در زمین درجسم و جان مینشیند، گویی همه چیز حتی جایگاه مفاهیم متعارف همچون بخت و اقبال ساکنان این دیار دچار وارونگی شده است. همیشه قضا و قَدَر را آسمانی و تلاش برای غذا و معیشت را زمینی دانستهاند. زمانی حافظ قضا را حکم آسمانی و غیر قابل تغییر میدانست؛
«قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد» و«که حکم آسمان است این اگر سازی و گر سوزی» یا سعدی پیش از او گفت؛ «با قضای آسمانی بر نتابد جهد مَرد» بستههای سرگردان غذا در فضا و خیمههای سفید زمین و سیل انسانهای گرسنه و تصور این واقعیت تلخ که بازیگران مهم ایجاد و تشدید فلاکت در زمین همان یاوران آسمانیاند ناخودآگاه ذهن را سوی صحنهی دام و دانه میکشاند و بازهم طنین چرا؟! محمود درویش در صفحهی ۶۸ کتاب یادداشتهای غمانگیز روزانه مینویسد؛
«از همه خطرناکتر این است که وطن، زیر بار اشغال بیگانه، به قرصی نان بَدَل شود و بدتر از همه آنکه شهروندان، زیر سیطرهی اشغال، در این خفقان نظامی و سیاسی، به گرسنگی کشیده شوند.»
یادداشت را با بیتی و سلامی تمام کنم؛ بیت از صائب تبریزی:
قضا چون سایه از دنبالهی اعمال میآید
گناه لغزش خود را چرا کس بر قضا بندد؟
و سلام باز هم از محمود درویش آوارهی روستای«البروه» در شرق «عکا»؛
«سلام بر سرزمینی که برای صلح آفریده شد و هیچ روزی صلح را به خود ندید»
نظرات