آنگونه که تاریخ رویدادهای اخیر نیمهی اول قرن بیستم بیان میدارد، با ظهور پدیدهی نازیسم در آلمان و تسلط آدُلف هیتلر بر سرنوشت مردم، با بهرهگیری از صنایع جدید و مدرن اسلحهسازی و هر چه بیشتر مخربتر شدن آنها در کشتار و نابودی انسانها، تفکر نژاد برتر ژرمن و لزوم سیادت و برتری و تسلط این نژاد بر جهان و رفع آثار برخی از ملتها از جمله ملت یهود، در ذهن بیمار و پریشان نازیها لانه کرد. آنها در حین حمله به همسایگان خود، شروع به کشتن یهودیها کردند و در نهایت وحشیگری و قساوت آنها را از آلمان بیرون راندند.[1]
هزاران سال است که ملت یهود در سراسر کرهی خاکی پراکنده بوده و بیشتر آنها در اروپا و بهخصوص در آلمان ساکن بودند. آن هنگام که کورههای آدمسوزی نازیها! از زن و بچهی مردم یهودی انباشته میشد و هوای اروپای غربی بوی گوشت و استخوان سوخته میداد، هیچ گروه و دولت و یا مجامع دینی در اروپا علیه این کشتار و جنایات وحشیانه که آشکارا ژینوساید و پاکسازی نژادی بود، موضعگیری نکردند. بر اساس گزارشهای مختلف مورخین، نزدیک به شش میلیون!! [ البته اصلاً بحث بر سر تعداد کشتهشدگان نیست، بلکه بحث بر سر کشتن انسانهای بیگناه است حال چه یک نفر باشد و چه میلیونها. کسی نمیتواند کشتار یهودیها را توسط نازیها انکار کند] انسان در کورهی پر از خشم و کین نازیسم تبدیل به خاکستر شدند [ شاید برخی از عربزدههای وطنی وجود کوره آدمسوزی را انکارکنند، خوب بگذار کورهی آدمسوزی نباشد و آنها را تیرباران کرده باشند آیا باز هم تفاوتی در اصل ماجرا که کشتن انسانهای بیگناه است، دارد؟] در ادامه حملات سپاه مجهز آلمان به کشورهای همسایه و رسیدن به مناطق تحت سلطهی به اصطلاح سوسیالیستها، جبههی امپریالیستی و سوسیالیستی علیه نازیسم تشکیل شده و ارتش درندهی آلمانی را مورد هجوم قرار دادند و در نتیجهی جنگی خونین، ارتش آلمان شکست خورد و آلمان هم به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد و تغییرات چشمگیر دیگری رخ داد و بالاخره با تشکیل سازمان ملل متحد به جای جامعهی ملل، به فکر راهحلی برای درمان مشکلات جهانی افتادند و با در نظر گرفتن منافع خود عمل نمودند. در این رابطه کیانی ملی و سیاسی برای قوم یهود یا بنیاسرایل تأسیس نمودند و آنها را از آوارگی و کوچ اجباری نجات دادند. در ناحیه و بخش دیگری از این کرهی خاکی، پس از الصاق بخشی از کردستان به بغداد و بصره و تشکیل کشوری به نام «عراق» و محروم نمودن «کُردها» از تمامی حقوق انسانی و ملی خود؛ بهخصوص بعد از به قدرت رسیدن تفکر نژادپرستانه [و فرعونی] بعثی در این کشور، ملت کُرد به جُرم حقخواهی مورد هجوم وحشیانهی سران بعث به رهبری صدام حسین[2] قرار گرفت. برای محو آثار ملی ملت کُرد درعراق آستینها را بالا زده، علاوه بر کشتار وحشیانه و غیرانسانی مردم عادی و نابود نمودن هزاران شهرک و روستا، نازیستگونه و بعثیانه برای کوچاندن اجباری کُردها از بمبهای شیمیایی و پدیدهی زشت انفال بهره گرفتند و در مدت زمانی اندک صدها هزار نفر از مردم مصیبتزده را کشته و در گورهای دستهجمعی زنده به گور کردند.[3] در جهان اسلام نیز، همانند جهان مسیحیت هیچ دولت و مجلس و سازمانی در برابر این جنایات هولناک و غیرانسانی لب به اعتراض نگشودند. حتی دولتها و کشورهای به اصطلاح دمکرات نیز در برابر این جنایات موضعگیری ننمودند. متأسفانه حکومت بعث با مصادره مفاهیم اسلامی قصد داشت که این کار خود را عملی در خدمت به دین اسلام نشان دهد و افکار عمومی عرب را با خود همراه نماید و اعراب هم به دلیل دارا بودن عقلانیتی فرعونی میخواهند دیگران زیردست و موالی ایشان باشند، آن را تأیید و حداقل آن را مسکوت گذاشتند و کسی هم به آن اعتراضی ننمود حتی غربیان مدافع حقوق بشر. هرچند که از آنها انتظاری نمیتوان داشت اما میتوان از برادران مسلمان خود انتظار داشت که آن را محکوم نمایند.
چه خوب این فرمودهی رسول اکرم (ص) را نصبالعین خود قرار دادند: آن جا که میفرمایند: «لَا یُؤْمِنُ أَحَدُکُمْ حَتَّى یُحِبَّ لِأَخِیهِ مَا یُحِبُّ لِنَفْسِهِ»[4] هیچ یک ازشما ایمانش کامل نمیشود مگر این که آنچه را برای خود دوست میدارد برای برادرش نیز دوست داشته باشد. البته امروز دیگر حتی کودکان مان هم میدانند ما فقط وقتی برادر دینی ایشان هستیم که در خدمت منافع ملیشان باشیم و از مرزهای مقدسشان که آن هم ساخته و پرداختهی نصارا و یهود است، محافظت و پاسداری کنیم و به قول استادی عزیز، با پایان گرفتن کار و رسیدن به اهدافشان ما همگی کافر و بیدین میشویم.] تنها بعد از حملهی صدام به کشور کویت و پس از آنکه صدام از حفظ منافع ابرقدرتها خودداری نمود و به تهدیدی برای امنیت جهانی تبدیل شد، همان هم پیمانی با اندکی تغییر و عدم حضور روسیه، به عراق حمله نموده، در اندکزمانی طومار عمر ننگین او را در هم پیچیده و با حفظ آن بخش از کردستان که در سال1921م به بغداد و بصره الحاق نمودند، شیوهای دگرگونه از حاکمیت به وجود آورند که حداقل آثارش حفظ مردم ستمدیده آن بخش از کردستان از خطر دوباره بمبارانهای شیمیایی و ژینوساید آنها باشد. قبل از پرداختن به این موضوع که آیا پس از سرکوب نازیستهای بعثی در عراق، ابرقدرتهای همپیمان برای آزادی همیشگی کُرد مانند یهود کیانی ملی برای او تشکیل میدهند یا خیر، لازم است که به وجه شباهت و تفاوت کُردها و یهودیها اشارهای داشته باشم.
دین بنیاسراییل منشأ و مبنای دین مسیحیت بوده و در واقع مسیحیت قیامی علیه یهودیت بوده است. در این صورت سکوت مجامع دینی غربی در برابر کشتار یهودیان در چارچوب دیدگاههای دینی قابل انتظار بود. با وجود اینکه نژاد یهودیها سامی و نژاد نازیها ژرمن بود، این حملات و کشتارها با تقویت هرچه بیشتر حس نژادپرستی صورت میگرفت و به ناروا رنگ مقبولیت به خود گرفت. مسألهای که باید مورد پرسش قرار گیرد این است که با وجود اینکه یکی از وجوه برجسته و مهم اروپای بعد از رنسانس حفظ کرامت انسان بود، چرا علیه آن کشتارهای وحشیانه موضعگیری نکردند؟ آیا حقوق بشر و دموکراسی و کرامت انسان، شعارهایی پوچ و توخالی بودند یا ترس از حاکمیت نازیسم و خشم هیتلر باعث شد نسبت به آن جنایات موضعگیری نکنند و سکوت پیشه کنند؟ دلیل آن هرچه بود نتیجهی آن این شد که هست. رفتار صدام و بعثیها علیه کُردها در کردستان کاملاً شبیه رفتار هیتلر و نازیها بود. روش همان روشها بود؛ پاک و برتر شناساندن نژاد عرب و پست بودن نژاد دیگر و روا دانستن قتل و عام و ژینوساید کُردها. اگر بتوانند جنایات هیتلر در مورد یهودیان را انکار کنند قطعاً قادر به انکار ژینوساید ملت کُرد نیستند و برادران دینی خود را به اندیشهی در این آیه از قرآن کریم فرا میخوانیم که: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» (مائده/ 8) ای مؤمنان! بر ادای واجبات خدا مواظبت داشته باشید و از روی دادگری گواهی دهید، و دشمنانگی قومی شما را بر آن ندارد که (با ایشان) دادگری نکنید. دادگری کنید که دادگری (به ویژه با دشمنان) به پرهیزگاری نزدیکتر (و کوتاهترین راه به تقوا و بهترین وسیله برای دوری از خشم خدا) است. از خدا بترسید که خدا آگاه از هر آن چیزی است که انجام میدهید.] اگر دین یهود با دین مسیح جدا و متفاوت بود، در کردستان تفاوت دین وجود نداشت، پس در این صورت سکوت جهان اسلام بخصوص اعراب در برابر آن جنایات ناشی از تفاوت نژادی است. بر این اساس در آن بخش، نژاد از دین قدرتمندتر است.
مضافاً این که در اینجا دربارهی حقوق بشر به عنوان حق و نه به عنوان ترحم دینی، یپیشینهی قابل توجهی وجود نداشت که مجامع منطقهای را علیه آن جنایات وادار به موضعگیری نماید. همانطور که دیدیم ابرقدرتهای همپیمان درست مانند فاجعهی جنگ جهانی دوم تا زمانی که منافعشان به خطر نیفتاد، برای سرکوب و مهار حکومت بعث و صدام و بعثیسم قدمی برنداشتند. شباهتهای این دو پدیده در برخی از وجوه، این مسأله را به ذهن القا میکند که پس از سرکوب دیکتاتور و فرعون بغداد، برای آزادی قربانیان بعثیسم از قتل و عام و ژینوساید و تعریب و کوچ اجباری و ... و نیز به منظور بازگرداندن امنیت و آرامش و آسایش به منطقه، احتمال دارد در برنامههای خود راهحلی دائمی برای کُردها در نظر بگیرند.[5]
ایضاحات
-----------------------------------
[1] -همانگونه که امروز یهودیهای صهیونیست این بلا را بر سر مردم مظلوم و بیپناه فلسطین و بهخصوص شهر غزه میآورند و از کردهی خود ابا وشرمی هم ندارند و آن را دفاع مشروع ازخود میدانند و وجدان بیدار جامعهی جهانی به محکوم نمودن لفظی آن اکتفا کردند تا مبادا صهیونیستهای دوست رنجیدهخاطر شوند....
[2] -دن کیشوت و فرعون اعراب.
[3] -درست همان کاری را که در دوران جاهلیت با عزیزان خود هم انجام میدادند و عجیب آنکه پس از تاریخی دور و دراز هنوز اسلام نتوانسته است ذهنیت فرعونیشان را مداوا نماید!
[4] - رواه البخاری.
[5] -اما افسوس احتمالی که نویسنده عزیز از آن سخن به میان آوردهاند در اثر حاکمیت دوگانه رهبران کردستان عراق و قدرتطلبیهای این احزاب به نفع حزب و نه ملت و نیز سیاستهای استعماری دول غربی متولد نشد و…
نظرات
سڵاوتان لێ بێ ،جێژنتان پیرۆز سپاس بۆ دانانی وه رگێردراوه که م <br /> ماندوو نه بن . که یومه رس یووسفی