واقع شدن کردها در میان مرزهای سیاسی عمدتا چهارکشور خاورمیانه از بعد از فروپاشی عثمانی، آنها را در میان برزخی قرار داده است که تا امروز نیز نتوانسته اند از آن رهایی یابند. حتی تجربه ی دولت اقلیم کردستان نیز نتوانست چنین گذاری را صورت دهد. قرار گرفتن اجباری کردها در نقش اپوزیسیون از یک سو و استبداد حاکم بر کشورهای چهارگانه در فردای فروپاشی عثمانی و تقسیم کشورهای منطقه توسط فاتحان جنگ جهانی، کم کم زمینه برای درکی از سیاست را در میان کردها فراهم کرد که در آن بر اساس الگوی اشمیت، با دوگانه ی خودی و غیرخودی، دوست و دشمن و به تعبیر بومی آن "جاش و باش" به سیاست نگاه کرده است. این ویژگی البته در سطوح مختلف جامعه ی کردی رسوخ کرده و در مواقع بحرانی -علیرغم اینکه در شرایط آرامش و سکون این دوگانه قدری کم رنگ می شود- به نهایت درجه ی شدت می رسد و گسترش می یابد. جریانات و احزاب سیاسی نیز از این ویژگی برخوردار بوده و بر مبنای آن به تنظیم روابط خود با "دیگران" می پردازند. از این رو، با توجه به سیال بودن حوزه ی سیاست، معمولا جابجایی هایی در موقعیت احزاب و گروه های سیاسی در جامعه ی کردی صورت می گیرد که نشان از تغییر مواضع آنها دارد و بر مبنای آن در یکی از دوگانه ی جاش و باش، دوست یا دشمن قرار می گیرند. این تصور از سیاست در واقع فرهنگ سیاسی ما را احاطه کرده و به علت غلبه ی اقتدارگرایی در حوزه ی سیاسی، فرهنگ رفتاری – اجتماعی ما نیز اقتدارگرایانه شکل گرفته است. از این رو، همواره و هنگام بروز یک بحران سیاسی و مخصوصا نظامی در منطقه، این ویژگی دامنگیر فضاهای اجتماعی و سیاسی مجازی و نیز واقعی می شود و بر مبنای آن فشاری به همه ی حوزه ها وارد می آید که نسبت خود را با واقعه ی رویداده مشخص نمایند. غلبه ی احساسات نیز این وضعیت را بسیار تحت فشارو تاثیر قرار می دهد و به تنگتر شدن فضای فکری می انجامد. با کمال تاسف قشر دانش آموخته ی ما که می بایست در نقش تحلیلگر رویدادها ظاهر شود و بتواند به افکار عمومی مردم هوشیاری دهد، بیشتر از همه در معرض سقوط به وضعیت آنومی قرار می گیرد و با مسلط ساختن یک رویه ی تحلیلی گفتمانی خاص، به دوقطبی کردن فضا می پردازد. نظری بر شبکه های اجتماعی فعالان مدنی کرد، آسیب پذیری این فضاها را بخوبی نشان می دهد. کافیست که فردی برخلاف جریان غالب موضوعی را بیان کند، سیلی از اتهامات و تهمت ها را نثار وی می کنند. از تعبیر محلی جاش گرفته تا خائن و مزدور فکری و ..... به عبارت دیگر فضا چنان سفید و سیاه می شود که تمام بحث های روشنفکرانه ی قبلی در خصوص اهمیت مدارا، دگرپذیری و منش دمکراتیک را یکجا به فراموشی سپرده، اقتدارگرایی جای آنرا پر می کند. این درحالی است که تصورات و اندیشه های ما خصلت و برساخت گفتمانی دارند و بنابراین باید برای گفتمانهای دیگر حق وجود و حضور گفتمانی قایل شویم. با نگاهی به وضعیت کنونی عفرین به خوبی می توان درک کرد که نیروهای مدافع خلق – ی.پ.گ- که در عرصه ی میدانی بیشترین بار بحران را بردوش دارند، اینگونه برخورد نمی کنند. آنها با رویکردی واقعگرایانه، در شرایط کنونی و به صورت رسمی از دولت مرکزی خواسته اند که به منطقه نیرو بفرستد و از مرزهای خود حفاظت کند. آیا با توجه به این درخواست می توان با نادیده گرفتن شرایط، تصور کرد که آنها مزدور دولت حاکم سوریه شده اند؟ در موضوع برگزاری همه پرسی در اقلیم کردستان نیز چنان فشار بر افکار عمومی وارد شد و دوقطبی یادشده برقرار گردید که هرکس حتی روشنفکران شناخته شده ای چون مریوان وریا قانع و ... هم اگر می خواستند با موضوع انتقادی برخورد نمایند، لقب مزدور و جاش می یافتند. در نتیجه در غیاب فضای انتقادی – عقلانی، غلبه ی احساسات و هیجانها مانع از آن شد که این واقعیت درک شود که اکنون شرایط برای پذیرش چنین تغییری در منطقه امکان پذیر نیست و در نتیجه امکان یک تغییر در تصمیم گیری اقلیم، می توانست از بروز وقایع بعدی حداقل به شکلی که اتفاق افتاد جلوگیری نماید. حتی در مسئله ی کرکوک و عقب نشینی نیروها، این دوگانگی و دوقطبی شدن، باز مجال برخورد انتقادی با موضوع را از بین برد و دست کردها را به طور کلی خالی گذاشت. در موضوع عفرین باز دیده می شود بخاطر برخی محدودیت ها که ممکن است قابل درک باشد یا نباشد، مثلا کاک مسعود بارزانی فقط به بیان اظهار نگرانی اکتفا کرده اند. این امر نشاندهنده ی محدودیت هایی است که در بیان صریح مواضع وجود دارد. در این صورت، باید در نظر داشت که این امر به مقتضای سیاست بوده است و نه خیانت و ....، که معمولا در این شرایط برخی از دوستان این اصطلاح را به کار می برند. در این شرایط برخی از گروه ها و جریانات هم ممکن است نتوانند به اعلام موضع رسمی بپردازند. بنابراین ایجاد فشار برای اعلام موضع و به چالش کشیدن آنها برای تعیین جایگاه خود بر مبنای دوست- دشمن، جاش یا باش، را می توان امری غیردمکراتیک و اقتدارگرایانه تلقی کرد. آیا نمی توان تصور کرد که در سطحی بالاتر ذهنیت ما در حال مدیریت شدن است و ناخودآگاه با یکدیگر دچار چالش می شویم و از اندیشیدن به سطوح بالاتر از سیاست ورزی، همدلی وانسجام اجتماعی و سیاسی غافل می شویم؟ آسیب مهمتر نتیجه ای است که از این روند حاصل می شود. در تمام بحران هایی که در چند ماهه ی اخیر روی داده است، تنها نتیجه ای که برای فعالان سیاسی- اجتماعی ما حاصل آمده است، مبتلا به روزمرگی شدن، عدم توجه به مسائل اساسی تر و اولویت های اول و بریدن از مسائل داخلی ایران و در واقع از یک سو، قرار گرفتن – یا پرت شدن به - حوزه ی خارج از سیاست و حکومت است و از سوی دیگر از بین رفتن سرمایه های اجتماعی در قالب شخصیت هایی است که در سالیان گذشته کم کم شکل گرفته و می توانند به افرادی تاثیر گذار در جامعه تبدیل شوند. بسیاری از توش و توان جامعه در نتیجه ی این چالش ها، از بین خواهد رفت و مجال برای مطرح شدن نخبگانی توانمند، با انگیزه و دارای رویکرد انتقادی و تکثرگرا محدود می شود. در واقع به نوعی نخبگان و فعالان کرد از طیف های مختلفی مانند ملی گرا، چپ گرا و اسلامی در صدد نفی، تخریب یا حذف یکدیگر بر می آیند و فرصت ها برای مشارکت سیاسی و اجتماعی آنها می سوزد. من معتقدم که بهترین وضعیت برای فضای گفتمانی مردم کرد مخصوصا در ایران، وضعیتی است که برگرفته از شرایط عقلانی و گفتمانی دگرپذیرانه است، که به انسجام و همفکری متقابل جریانات موجود در حوزه ی اجتماعی و سیاسی منجر می شود. این امر بدون اینکه به نفی یا تخریب و یا حذف "دیگری" ها منجر شود، هم افزایی ایجاد می کند و می تواند برای ایفای نقش مثبت، تعیین کننده و تاثیرگذار فعالان، نویسندگان و جریانات سیاسی و اجتماعی در مناسبات سیاسی و اجتماعی ایران، فرصت آفرین باشد.
نظرات